کد مطلب : ۳۱۲۲۶
مناسبتی سرودن و سطحینگری؛ بزرگترین آفت ادبیات آئینی/ بر مسند پیامرسانی شعر تکیه زنیم
سرودن شعر درباره شخصیتهای مهم و اثرگذار، یکی از سنتهای دیرینه در فرهنگ و ادبیات فارسی و آئینی بوده است، البته نیت شاعران در این زمینه متفاوت بوده است، برخی به نیت ابراز ارادت در این مسیر گام برداشتهاند و برخی نیز در راستای معرفی ابعاد شخصیت و یا سیره آنها قلم به دست گرفتهاند. به هر حال به نظر میرسد یکی از شخصیتهایی که از نگاه شاعران مورد غفلت قرار گرفته است، حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) است، در این زمینه با رضا اسماعیلی، شاعر پیشکسوت انقلاب گفتوگویی انجام دادهایم که بخش نخست آن از نظر میگذرد؛
-رویکرد شاعران به حضرت عبدالعظیم الحسنی چگونه در شعر آنها تبلور یافته است؟
اجازه دهید با یک خاطره شروع کنم. در کودکی با مادرم فاطمه – که رحمت خدا بر او باد – زیاد به زیارت سیدالکریم حضرت عبدالعظیم الحسنی میرفتم. حضور در صحن و سرای ملکوتی حضرت حس و حال خوبی به من میداد. حسی که با معنویت، امنیت و آرامش همراه بود. آن زمان شناخت زیادی نسبت به حضرت نداشتم، ولی تصورم از این عالم ربانی، انسانی برخوردار از کرامتهای والای انسانی بود. انسانی مهربان، دوستداشتنی، متبسم و کریم که توفیق همنشینی و همنفسی با او حال خوشی به من میداد.
امروز که شناختم از حضرت عبدالعظیم الحسنی – از اکابر محدثین و اعاظم علما و نوادگان حضرت امام حسن(ع) و اصحاب امام جواد(ع) و امام هادی(ع)- بیشتر شده است، علت آن حال خوش را دریافتهام. من در کودکی به زیارت انسانی میرفتم که «عبد صالح خدا» بود و در بندگی حضرت حق تمام. همین مقام بندگی راز بزرگی آن سید جلیلالقدر است. چنان که شیخ صدوق مینویسد: حضرت عبدالعظیم(ع) شخصی خداپرست، پارسا و پسندیده خدا و رسول خدا(ص) و مردم بوده است»(من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۸۰).
و اما برگردیم به سوال شما؛ متأسفانه در طول سالهای بعد از انقلاب، شاعران توجه شایستهای به بزرگانی همچون حضرت عبدالعظیم الحسنی نداشتهاند. شعرهایی که درباره این محدث بزرگ و عالم دینی سروده شده، حجم قابل توجهی از ادبیات دینی ما را به خود اختصاص نمیدهد. معدود شعرهایی هم که در طول این سالها سروده شده، سفارشی و به انگیزه شرکت در جشنوارههای ادبی بوده است. یعنی طی یک فرایند طبیعی و خودجوش خلق نشده است.
-چرا شناخت جامعه ادبی نسبت به شخصیت وی مورد غفلت واقع شده است؟
هر چند گفتن این موضوع ممکن است به مذاق بعضیها خوش نیاید، ولی میگویم. افتادن در دایره دور و تسلسلِ «روزمرگی» و «جشنوارهزدگی». منِ شاعر امروز دنبال کسی میگردم که متاعم را بر او عرضه کنم و او به قیمت خوب خریدارش باشد. در این داد و ستد، خواست مشتری صد در صد مهم است. این که او چه میخواهد و چه میپسندد شاعر نیز برای این که تلاشش بیمزد نماند، کالایی را عرضه میکند که مشتریپسند است، یعنی «آنچه شما خواستهاید!» .... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل!
بنابراین کاملاً طبیعی است که در مورد بسیاری از بزرگان دینی صرفاً به این علت که همایش یا جشنوارهای برای آنها برگزار نمیشود، شعری سروده نشود. شوربختانه بسیاری از ما فراموش کردهایم که خواهان و مشتری اصلی شعر آیینی، خدا و خاندان رسالتاند و باید پیش و بیش از هر کسی تأیید و رضایت آنها مدنظر شاعر باشد. وقتی مشتری، خداست، چشم داشتن به پسند دیگران و صله خواستن از غیر خدا کار مقبولی نیست. اگر شاعر با خلوص نیت در این راه گام بردارد، به یقین صله خود را از حضرت حق و سلسله کرامت دریافت خواهد کرد، چنان که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی میفرماید:
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن/که خواجه خود روش بندهپروری داند»
-اشاره کردید به اینکه بعضی از شاعران شعرهایی برای حضرت عبدالعظیم الحسنی سرودهاند، در این شعرها بیشتر به چه بُعدی از شخصیت ایشان پرداخته شده است؟
بسیاری از این شعرها در صورت، متوقف ماندهاند و پا را از مدح و منقبت فراتر نگذاشتهاند. مدح و منقبت خوب است، ولی کافی نیست. خواننده شعر با مدح و منقبت نمیتواند به شناختی از شخصیت این بزرگان نائل شود. این شعرها پاسخ درخور و شایستهای به مخاطبانی که عطش شناخت این بزرگان را دارند، نمیدهد. یعنی نمیگوید حضرت عبدالعظیم الحسنی چه نقشی در تکوین و تکامل منظومه دینی و روایی ما داشته است؟ از چه مراتب علمی برخوردار بوده و امروز چه جایگاهی در فرهنگ اسلامی ما دارد؟ من تأملی اجمالی در زندگی این بزرگان داشتهام. به نکته قابل توجهی در رابطه با شخصیت انسانهای تاریخساز و تأثیرگذاری چون عبدالعظیم الحسنی رسیدم که متأسفانه این بُعد در شعر آیینی امروز ما سخت مورد غفلت قرار گرفته است.
اولین چیزی که در بررسی و کنکاش زندگی خاندان رسالت(علیهم السلام) و بزرگان دینی توجه انسان را به خود جلب میکند، این است که راز رستگاری و سربلندی آنها چیزی جز «بندگی» حضرت حق نیست. و مگر نه این است که گفتهاند: «بندگی کن تا که سلطانت کنند». از همین رو پیش و بیش از هر چیز، راز عظمت شخصیتهایی همچون حضرت عبدالعظیم الحسنی را باید در عبودیت، تهذیب نفس، جهاد اکبر و تقوای ایشان جستوجو کرد.
دیلمی در «ارشاد القلوب» آورده است: روایت شده که خداوند تعالی در برخی از نوشتهها و کتبش میگوید: «ای فرزند آدم! من حیات نامیرا هستم؛ در چیزهایی که بدان فرمان دادهام اطاعتم کن تا تو را زنده نامیرا قرار دهم. ای فرزند آدم! من به چیزی میگویم: باش! پس میباشد، اطاعت مرا در آنچه فرمانت دادم بکن تا تو را چون خود قرار دهم و به چیزی بگویی: باش! پس باشد.» ( نوری، مستدرکالوسائل، ج ۱۱، ص ۲۵۹، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۸ ه ق).
آری، عبودیت و بندگی خداوند سبحان، اصل و ریشه تمام کرامات بزرگان عالم و جان مایه سعادت و رستگاری انسان است. کسی که به مقام بندگی برسد، قلبش از حجابهای ظلمانی و شیطانی رهایی مییابد و راه باروری و بالندگی برایش هموار میشود و به توفیقاتی دست پیدا میکند که دیگران از آن توفیقات محرومند. از همین روست که عارف وارسته «خواجه عبدالله انصاری» گفته است: «الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.»
عبودیت و بندگی، گوهری است که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار گرفته و با کمال تأسف جای خود را به غالیگری و معصومپرستی داده است. این یک انحراف بزرگ است. حقیقت تلخی است که با حقیقت محمدی و آموزههای قرآنی و وحیانی سازگاری ندارد. شعر آیینی ما باید مبلغ توحید و یکتاپرستی باشد، چون شعار کلیدی و محوری اسلام و عصاره همه تعالیم قرآنی چیزی جز «لا اله الا الله» نیست. ما به عنوان شاعرانی که رسالت تبلیغ دین و آیین محمدی را به دوش میکشیم نباید از صراط مستقیم «توحید و یکتاپرستی» منحرف شویم. اگر در مسیری غیر از این گام برداریم، بدون تعارف مصداق«خسر الدنیا و الاخره» خواهیم بود.
-شاعران چگونه میتوانند روح و جانمایه تعالیم قرآنی و وحیانی را که «عبودیت» و «بندگی» است، و در شخصیت حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) نمود داشته، با زبان شعر بیان کنند؟
وقتی ما بر این سفره نورانی مینشینیم، باید ادب و آداب همسفره بودن با خاندان رسالت را رعایت کنیم. ادب حکم میکند که ما از بزرگان دینی پیروی کنیم و پیروی از آنها امکانپذیر نیست، مگر با تبیین سیره عملی آنها. حضرت عبدالعظیم الحسنی مسلمانی «پیرو» بود و در مسیر بندگی حضرت حق گام برمیداشت. ما نیز اگر خود را مُحب و دوستدار او میدانیم باید از او «بندگی» بیاموزیم. از«ابو بصير» نقل شده كه امام باقر(ع) فرمود: «از جمله دعاهاى اميرالمؤمنين(ع) اين بود: «اى خداى من! همين عزت مرا بس كه بنده توام و همين افتخار مرا بس كه تو پروردگار منى. اى خداى من! همان گونه كه من دوست دارم تو از آن منى، پس مرا به آنچه دوست دارى موفق بدار»(الحكم الزاهرة، ترجمه انصارى، ص ۴۸۸، ح ۱۳۵۲).
کسی که به مقام بندگی میرسد، در محبوب و معبود خود فانی میشود و جز در مسیر «توکل» گام برنمیدارد. اما چگونه میتوان به مقام بندگی حضرت حق نائل شد؟ آیا این مقام در انحصار معصومین(ع) است یا انسانهای عادی هم میتوانند در این مسیر طی طریق کنند و به حریم بندگی حضرت پروردگار راه پیدا کنند؟ پاسخ این سوال روشن است. طبق آموزههای قرآنی و وحیانی، فلسفه آفرینش انسان و عالم خلقت چیزی جز بندگی حضرت حق نیست و همه انسانها با تهذیب و تزکیه نفس میتوانند به مقام بندگی نائل شوند. دیگر آن که ۱۲۴ هزار پیامبر برای هدایت انسان و دعوت او به یکتاپرستی و آموختن «ادب و آداب» بندگی مبعوث شدهاند. به گفته قرآن، لازمه رسیدن به مقام بندگی، نیایش و ستایش ذات اقدس پروردگار است: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا میگویند و او شکستناپذیر و حکیم است!»
عبادت به معنای اظهار بندگی، عالیترین و زیباترین جلوه خاکساری و فروتنی در برابر خداوند است. آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است. خداوند در قرآن میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات،۵۱) هدف از آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. رسالت همه پیامبران توحیدی نیز دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ»(نحل/ ۱۶)؛ بنابراین اولین درس مکتب سیدالکریم حضرت عبدالعظیم «درس عبودیت و بندگی» است که باید عامل به آن باشیم و خدای نکرده از سر شیفتگی و شیدایی محض در مدح و منقبت بزرگان دینی شعری نگوییم که باعث خشم پروردگار و وهن اهل بیت(علیهم السلام) شود. ما باید هم قبله و هم قبیله شاعران بصیری چون دعبل، کمیت، فرزدق و هاتف اصفهانی باشیم و شعرهای آیینی ما باید شعرهای روشنی از جنس این شعر باشد: «که يکی هست و هيچ نيست جز او/وحده لا اله الا هو»
-ادب و آداب شعر آیینی چیست و برای سرودن شعر درباره شخصیتهایی چون حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) باید به چه نکاتی توجه کرد؟
خلوص نیت و اهل ذکر بودن از آداب شعر آیینی به شمار میرود، چنان که حضرت عطار گفته است: «ذکر باید گفت تا فکر آورد/صد هزاران معنی بکر آورد»
نیایش و پرستش به مدد ذکر و دعا، حلقه وصل بنده با خداوند هستیبخش و راه بالندگی و بلوغ شخصیت وی است. دعا، نردبان ترقی انسان به مقامات معنوی و آزادی وی از ذلت بندگی نَفس و رسیدن به سرمنزل عبودیت و بندگی خداست. «ادب و آداب بندگی» نیز چیزی جز تلاش در کسب مکارم اخلاقی و انسانی نیست. چنان که حديث مشهورى از پيامبر اكرم(ص) در منابع روايى عامه و خاصه نقل شده كه فرمود: «اِنَّما بُعثتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاق؛ من برانگيخته شدهام تا مكارم اخلاق را تكميل كنم.»( مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۲۸۲ و سفينة البحار، ج ۱، ص ۴۱۰)
كرامت اخلاق به معناى ملکه شدن «فضایل انسانی» در روح انسان و برخورداری از عزت نفس و مناعت طبع است. مكارم اخلاق آراسته شدن به صفاتی است كه باعث بلوغ معنوی و تعالی روح میشود و تمايلات عالی انسان را به منصه ظهور میرساند و در نهایت راه را برای بندگی انسان فراهم میکند. امام صادق(ع) عبوديت و بندگى را در سه چيز میداند: «اول اين كه بنده در آنچه خدا بر او منت گذاشته و بخشيده است براى خود مالكيت نبيند، بدان جهت كه بندگان را مِلكى نيست، مال را مال خدا مىدانند و آن را در جايى كه خدا فرموده است، قرار مىدهند. دوم: اين كه بنده خدا براى خودش مصلحتانديشى و تدبير نكند. سوم: اين كه تمام مشغولياتش منحصر شود به آنچه كه خداوند او را بدان امر کرده است، يا از آن نهى فرموده است.
بنابراين، اگر بنده خدا براى خودش ملكيتى را در آنچه كه خدا به او سپرده است نبيند، انفاق کردن بر او آسان مىشود و چون بنده خدا تدبير امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشكلات دنيا بر وى آسان مىشود و زمانى كه به آنچه خداوند به وى امر و نهى کرده است اشتغال ورزد، ديگر فراغتى نمىيابد تا مجال و فرصت خودنمايى و فخر نمودن بر مردم پيدا نمايد. از اين رو چون خداوند بنده خود را به اين سه چيز گرامى بدارد، زندگى در دنيا و نحوه برخورد با ابليس و خلايق بر وى سهل و آسان مىگردد. به انگيزه زياده اندوزى و فخر و مباهات با مردم به دنبال دنيا نمىرود و آنچه را كه از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مىنگرد، آنها را براى عزت و علّو درجه خويشتن طلب نمىکند و روزهاى خود را به بطالت و بيهودگى نمىگذراند.»(بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، ح ِ۱۷)
از این رو همه این مسائل میتواند ادب و آداب سرودن شعر آئینی باشد تا بتواند هم به رسالت خود عمل کرده و هم اثرگذار باشد، به همین دلیل شعری که در رابطه با حضرت عبدالعظیم حسنی سروده میشود باید دارای چنین ویژگی باشد.
-شاعران در مورد تبیین سیمای حضرت عبدالعظیم حسنی بیشتر باید به چه ابعادی از شخصیت ایشان بپردازند؟
امروز یکی از بزرگترین آفاتی که در جان ادبیات دینی و آئینی ما رخنه کرده است، آفت «مناسبتی سرودن و سطحینگری» است. بخش اعظم شعر آیینی روزگار ما به «فقر اندیشه» مبتلا است، لهجهای صرفاً احساسی و توصیفی دارد و به مدح و منقبت اختصاص یافته و در مولودیه، سوگ و مرثیه خلاصه شده است، به ویژه در عرصه نوحه و مرثیه که با ادبیات سوگوارانه(سوگ سیاه، نه سوگ سرخ) در نازلترین شکل آن مواجه هستیم. با کمال تأسف باید اعتراف کنیم که ما در این حوزه از پرداختن به سیره عملی خاندان رسالت و حقیقت زلال دین – به ویژه اصل توحید - غافل ماندهایم.
با توجه به مقتضیات زمانه و نیاز جامعه به درک عمیقتر و اصیلتر از دین و برای این که شعر آیینی ما از دایره تکرار و تقلید بیرون بیاید و جانی دوباره بگیرد، زمان آن رسیده است که با بهرهگیری از منابع اصیل دینی همچون قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و ... در حوزه شعر آیینی از منزل صورت (مدح و منقبت) به منزل سیرت(معارف و حقایق دینی) هجرت کنیم چنان که مقام معظم رهبری نیز در دیداری که در سال ۹۲ با شاعران داشتند با تأکید بر همین موضوع فرمودند: «نکته بعد اين است که مناجات هم جزء شعر آيينى است. شعر آيينى فقط مسئله مدح و مرثيه نيست؛ مناجات هم جزء شعر آيينى است. براى اين که مضمون مناجات را درست پيدا کنيم، بهترين مرجع، دعاها است. دوستان با صحيفه سجاديه انس پيدا کنيد. شما میتوانيد مضامين دعاى عرفه سيدالشهداء(سلام الله عليه) را به شعر بياوريد...، معارف بلند اسلامى و قرآنى را از خود قرآن و از نهجالبلاغه و از بعضى از روايات اهل بيت(ع) - روايات اصول کافى در بخشهايى - اخذ کنيد. با اين منابع، انس پيدا کنيد... شعر آيينى را باید متکى و مستند کنيد به اين معارف حقه الهيه...».
امروز رسالت ما به عنوان شاعران آئینی این است که همچون دعبل، کمیت و فرزدق به افقهای جامعتری از حوزه دین و معرفت بنگریم و به تبیین سیره عملی خاندان رسالت بپردازیم. شعر آیینی باید آیینه تمامنمای معارف حقه قرآنی و حقایق انسانساز توحیدی باشد. امروز رسالتی بالاتر از این برای ما شاعران آیینی متصور نیست که با تعمق و تدبر در سیرت و باطن دین، به تبیین سیره عملی خاندان رسالت(علیهم السلام) و آموزههای انسانساز قرآنی و وحیانی بپردازیم و ساحت مقدس دین و آیین را از گزند تحریف و آلوده شدن به آفت خرافه و گزافه حفظ کنیم.
زمان آن رسیده است که با بهرهگیری از میراث ماندگار پیامبر خاتم(ص) – قرآن و عترت - از مدح و منقبت صرف فاصله بگیریم و همچون شاعران صدر اسلام بر مسند پیامرسانی تکیه بزنیم و در این ساحت مقدس به دنبال ترویج حکمتهای دینی و احیای مکارم اخلاقی باشیم. به عبارت دیگر باید با به تصویر کشیدن سیره عملی بزرگان دین، از زبان شعر برای سوق دادن اقشار مختلف جامعه به «سبک زندگی اسلامی» استفاده کنیم.
شعر آئینی ما باید پلی برای عبور از منزلگاه خاک به عالم افلاک باشد. مکتبی برای انسانسازی و جامعهسازی؛ چرا که از منظر اسلام، شعر فاخر پرتویی از شعور نبوت است و تنها به زبانآوری، صنعتگری، خیالپردازی و ارزشهای هنری و احساسی محدود نمیشود، بلکه راهنمای مخاطبان خود به صراط مستقیم راستی و درستی، بیداری و رستگاری و توحید و اخلاق اسلامی است.
در مورد شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی نیز که یکی از چهرههای برجسته علمی روزگار خود بوده است، بهترین شیوه پرداختن به کرامتهای اخلاقی، فضایل انسانی، مراتب علمی و سیره عملی آن حضرت است. ما کمتر بزرگان دینی را به عنوان عالم و دانشمند معرفی کردهایم. حال آن که همه آن بزرگان اقیانوس بیکران دانش و از سرآمدان علمی روزگار خود بودهاند. برای مثال به حضرت علی بن موسی الرضا(ع) «عالم آل محمد» میگویند. نگاه ما به بزرگان دینی بیشتر از منظر «زیارت، توسل و شفاعت» بوده که امری عاطفی است و در جای خود خوب است. ولی اگر همه بهره خود را از بزرگان دینی در زیارت و توسل و شفاعت محدود کنیم و از سایر ابعاد خاندان رسالت غفلت بورزیم، بدون هیچ تردیدی زیان کردهایم؛ چرا که دین اسلام تنها به توسل و شفاعت محدود نمیشود.
به زعم من امروز برای خوب معرفی کردن اسلام و جهانبینی اسلامی، پرداختن به بُعد علمی بزرگان دینی و شخصیتهای برجسته ای چون حضرت عبدالعظیم حسنی یک رسالت و ضرورت است. چون دشمنان اسلام برآنند که مسلمانان را انسانهایی صرفاً عاطفی، بیمنطق، خشونتطلب و خرافی معرفی کنند. از همین رو به تصویر کشیدن سیمای علمی بزرگان دین در جهان امروز یک ضرورت غیر قابل انکار است. باید در شعرهایی که برای بزرگان دینی میگوییم به «عقلانیت، تفکر و اندیشه» هم توجه داشته باشیم و از «جنونستایی» و «شیدایی محض» اعلام برائت کنیم. دین اسلام دین عقل و منطق و اندیشه است، ولی متأسفانه این دقیقه در شعر آیینی مورد غفلت قرار گرفته و شاعران ما به جای این که به اندیشه مخاطبان تلنگر بزنند و «نگریستن» را به آنان بیاموزند، صرفاً به دنبال «تحریک احساسات» و «گریاندن» محبان اهل بیت(علیهم السلام) هستند.
-به عنوان آخرین سوال بفرمایید پرداختن به شخصیت چنین افرادی از سوی شاعران و نویسندگان که چهار امام معصوم(ع) را درک کرده و ویژگیهای بارزی در ایشان وجود داشته است، چه تأثیر و اهمیتی خواهد داشت؟
با کنکاش در زندگی عالمان بزرگانی همچون حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) که در زمان حیات پربرکت خویش چهار امام معصوم(ع) را درک کرده نیز میتوان سبک زندگی او را به عنوان یک مُحدث و عالِم دینی بزرگ در همه ابعاد زندگی از جمله سلوک فردی، اجتماعی، علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی و ... به عنوان اسوه و الگو در اختیار جامعه قرار داد تا جامعه نسبت به سیره عملی این اسوههای اخلاق و فضیلت شناخت پیدا کرده و با اقتدا به آنان در مسیر سعادت و رستگاری گام بردارند. این امر رسالت اصلی شاعران آئینی روز و روزگار ماست.
و اما اجازه دهید حُسن ختام این مصاحبه را به غزلی قابل تأمل و خوش مضمون از شاعر آیینی هم روزگارمان « سیدهاشم وفایی» اختصاص دهم. در این غزل شاعر تا حدود زیادی پا را از منزل «صورت» که مدح و منقبت صرف است فراتر نهاده و با توانایی، سیره عملی آن حضرت را به تصویر کشیده است که این بصیرت و هوشمندی قابل تحسین و ستایش است:
« نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
گر از کرامتش همه کس فیض میبرد
از نسل خاندان امامی کریم بود
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
آموخت درس بندگی از اهل بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
گلسیرتان عشق به مدحش سرودهاند
اخلاق او لطیفتر از هر نسیم بود
پیوسته او به منزل مقصود میرسید
زیرا صراط زندگیاش مستقیم بود
هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایه امید و ولایت مقیم بود
در گلشن همیشه بهار حریم او
هر گل که دیدهایم به ناز و نعیم بود
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت:
این بوستان عشق بهشتی شمیم بود
پروانه بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود»
مرجع : ایکنا