کد مطلب : ۳۱۹۹۸
دکتر حسن احمدی: شناخت غربیها از امام حسین (ع) با تاخیر صورت پذیرفت
دکتر حسن احمدی مدرس تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان با اشاره به انگیزههای مختلف شرقشناسان، به بررسی دلایل بروز تصورات اشتباه مستشرقین نسبت به واقعه عاشورا پرداخته است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
در رابطه با نوع نگاه و جهتگیریهای مستشرقان به مکتب تشیع امامی، مباحث بسیاری مطرح شده است. بطور کلی در بررسی آکادمیک از مطالعات مستشرقان چه حجمی از محتوا به بررسی حیات ائمه معصومین علیهمالسلام بخصوص سید الشهدا علیهالسلام اختصاص داده شده است؟
در بررسی آثار شرق شناسان اعم از مقالات، سخنرانیها و کتابهایی که اخیرا منتشر شدهاند نسبت به نیم قرن اخیر حجم بیشتری به تشیع و امامان شیعه اختصاص داده شده است. بحث امامان (ع) تابع مباحث مربوط به تشیع امامی است، همانطوری که میدانید در چند سده گذشته غربیان توجه بسیار اندکی نسبت به تشیع داشتهاند و در میان تشیع آنچه بیشتر مورد توجه آنان بوده تشیع اسماعیلی بوده نه تشیع امامی. البته این هم دلایل خاص خودش را داشت که مهمترین علتش این بود که بیشترین تعامل و به عبارت دیگر برخورد غربیها با اسماعیلیان بود و سیاحان و نویسندگان غربی از حدود قرن ۱۱ تا ۱۶ بیشترین اطلاعات را از این گروه ارائه میدادند. در میان مباحث مربوط به تشیع نیز توجه به امامان کمتر بوده است. حال اگر بخواهم بصورت دقیقتر هم بیان کنم باید بگویم که در مبحث امامان (ع) نیز بیشتر به چند امام خاص پرداختهاند، مثلا در دایرهالمعارف اسلامی در مورد امامان (ع) به این میزان توجه شده است؛ امام علی (ع) ۲۰ صفحه، امام حسن (ع) ۱۳ صفحه، امام حسین (ع) ۳۸ صفحه، امام کاظم (ع) ۱۲ صفحه، امام رضا (ع) ۵ صفحه، امام صادق (ع) ۴ صفحه، امام سجاد (ع) ۶ صفحه.
در دایرهالمعارف آمریکانا (که ۱۸۲۹ توسط یکی از شرقشناسان آلمانی حدود ۴۰ جلد، ۴۰۰۰ مقاله با همکاری محققان بسیار تألیف آن شروع شده است) ۹۳ مقاله در مورد اسلام و تنها ۴ سطر در مورد تشیع آمده است. در مورد امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مقالهای دارد، در مورد امام رضا (ع) نیز، در مقالاتی پراکنده به ایشان اشاره شده است. با این حال خوشبختانه در طی سالهای اخیر نوع نگرش غربیها هم به اسلام و هم به تشیع جامعتر و علمیتر شده و تالیفات جدیدی اعم از کتاب و مقالات منتشر شده که نسبت به آثار قبلی هم از جامعیت و هم از انصاف علمی بیشتری برخوردار است.
در یک بررسی کلی چه دلایلی از درون جامعه شیعی و در بیرون از سوی غربیها وجود داشت که منجر به کمتوجهی غربیان و عدم شناخت درست آنها از مکتب تشیع و امامان شیعی گردید؟
در این خصوص میتوان عوامل بسیاری را مطرح ساخت که هر کدام در نوع خود میتواند تاثیرگذار باشد. از جمله علل درونی که در این امر تاثیرگذار بوده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف؛ ضعف دستگاه تبلیغی شیعه: شیعه در طول تاریخ به جز دوران محدود، حکومتی مستقل و قدرتمندی نداشته است. تا اینکه در قرن شانزده دولت شیعه مذهب صفوی سر کار میآید. بنابراین شیعیان نتوانستند آنگونه که میبایست قبل از قرن شانزدهم، مبانی مکتب تشیع امامی را به غرب معرفی کنند و عملا غربیها به منابع اصیل تشیع امامی دسترسی نداشتند و حتی جالب است اشاره کنم که به نظر من امروز هم این موضوع آنگونه که میبایست اتفاق نیفتاده است. ما تلاش نکردیم کتابهای مورد نیاز جامعه غرب را در حوزه تشیع تالیف و سپس ترجمه کنیم و در اختیار آنها قرار بدهیم.
ب؛ عدم تأسیس رشتههای جزئی در حوزه شیعهپژوهی
ج؛ عدم چاپ نسخههای قدیمی و اصلی و ترجمه آنها
د؛ عدم تأسیس مراکز علمی تخصصی شیعهپژوهی در داخل و خارج کشور و...
برخی از دیگر عوامل هم عوامل بیرونی هستند. در این خصوص هم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف؛ غربیان غالبا نگاه بیرونی (بروندینی) به شرق، اسلام و تشیع دارند و نگاه بیرونی در تحقیقات و مطالعات ناقص است، هر چند ممکن است از جهاتی مفید باشد.
ب؛ عدم وجود حکومتهای شیعی تاثیرگذار در غرب در قرون اولیه تاریخ (ادریسیان، فاطمیان، آلبویه و... بوده ولی قابلتوجه و تاثیرگذار نبوده مگر دولت صفویه بخاطر ارتباط با غرب).
ج؛ عدم تعامل علمی با عالمان شیعه تا قبل از صفویه.
د؛ عدم رخداد حوادث مهم توسط شیعیان مانند نهضت علمی که در آسیای صغیر و... وجود دارد، حوادث سیاسی مانند اتحادیهها، جنگهای صلیبی و... در شیعه وجود نداشته است، البته حوادث مهمی توسط شیعیان نیز رخ داده است مانند حکومت فاطمیان و جنگهای صلیبی، همدانیان و سیفالدوله که نمونه بارز جهاد علیه مسیحیت است، ولی این حوادث رویکرد شیعی نداشته است.
ه؛ تکیه بر منابع اهل سنت؛ یعنی بیشتر محققان غربی تا مدتهای مدید و حتی همین اواخر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یا به منابع شیعی دسترسی نداشتند و یا استفاده نمیکردند و عموما منابع استنادی آنها منابع تسنن بودند.
از عوامل دیگری هم که تا حد زیادی تاثیرگذار بوده میتوان به برداشت از شیعه به عنوان یک حزب سیاسی و انحرافی، غرضورزی برخی خاورشناسان، تاکید بر مطالب عوامانه و دوری از تحقیقات علمی و... اشاره کرد.
در بررسی محتوای تالیفات و یا سخنرانیهای مستشرقین در خصوص ادیان و بخصوص مکتب اسلام و تشیع در بسیاری مواقع تاکیدهای ویژهای وجود دارد. در مطالعات شما در موضوع مستشرقین و امام حسین (ع) چه شاخصهایی از حضرت بیشتر مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است؟
هر کدام از نویسندگان و صاحبنظران غربی و یا حتی اسلامی که در غرب زندگی میکنند، نگرشهای مختلفی در این خصوص دارند. برای ما که مرید مکتب اهلبیت (ع) هستیم، یکی از مباحثی که بر روی آن بسیار تاکید میکنیم شجاعت، ایثار و فداکاری حضرت است. این نگاه در دیدگاه بسیاری از مستشرقین هم وجود دارد. برای نمونه من یک مثال از دنیای عرب و یک مثال از دنیای غرب عرض میکنم. «شبراوی» (شیخ اسبق جامع الازهر مصر) بر این باور است که امام حسین (ع) در اوج صفات عالیه قرار گرفت و علو مرتبه او به حدی است که ثریا از رسیدن به معنای آن، فرومایه و حقیر است و در آن بازاری که غنیمتهای مجد و بزرگی را قسمت کردند، سهم وافرتر و نصیب بیشتر مخصوص او گردید. جوهره عزت بیت رسالت و خاندان نبوت، در او و برادرش حسن (ع) انحصار یافته بود. خصال، مجد و فضیلت آنان مورد اتفاق است و چرا چنین نباشد؟
حال آنکه آن دو بزرگوار فرزندان فاطمه بتول سلام الله علیها و مقبول حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند. سپس میگوید؛ حضرت حسین (ع) با قوت قلب در نبرد با دلیران اقدام کرد. صابرانه حمله مینمود و فرار از جهاد را پستی و عار میدانست. با نفسی مطمئن و عزمی آرام به استقبال اهوال شدیده میرفت. مصافحه با شمشیر و نیزه را در راه خدا غنیمت میدانست و جانبازی و ریختن خون دل خود را در راه عزت، بهایی کم میشمرد و از پستی و دنائت ابا میکرد؛ اگرچه متضمن قتل و شهادت باشد.
در دنیای غرب هم بسیاری درباره امام حسین (ع) نکات مهمی را بیان کردهاند. برای نمونه «واشنگتن ایرونیک» که یک مورخ آمریکایی است تصورات و برداشتهای جالبی درباره امام دارد. از منظر وی، برای امام حسین (ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد؛ ولی مسئولیت پیشوایی و رهبری اسلام، اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری، به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عربستان، روح حسین (ع) فنا ناپذیر برپاست. و در یک جمله ای خطاب به حضرت می گوید:«ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین (ع)!» و...
همانطور که اشاره کردید برخی از مستشرقان برداشت منصفانه از جریان عاشورا و قیام امام حسین (ع) داشتهاند. آیا در این خصوص مستشرقی هم وجود دارد که تلاش کرده باشد نوع نگاه مستشرقین غربی را به قیام امام حسین (ع) اصلاح کند و یا راه درست را به آنها نشان دهد؟
بله در این خصوص به صورت مشخص میتوان از «آنتوان بارا» (ANTOVAN BARA) نویسنده مسیحی و عربزبان و آگاه به تاریخ اسلام نام برد. او در سال ۱۹۷۸ م. کتاب «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» را منتشر کرد. وی به برخی شرقشناسان که واقعه دردناک کربلا را فقط یک درگیری نظامی که بدون تدبیر، تبدیل به قیام شده و بعد الهی آن را لحاظ نمیکنند، خرده میگیرد و علت آن را «مسیحی غربی» آن عده از شرقشناسان میداند و علت این که خود، بُعد الهی را در واقعه کربلا لحاظ میکند، مسیحی عربی بودن خود میداند و خطاب به مسلمانان میگوید: «علت غفلت مسلمانان در معرفی چهرههای خود (امامان) چه بوده است؟ و چرا بررسی وافی و منصفانه نکردهاند؟ آن را معرفی ننمودهاند؟» پس میبینیم که او در اینجا از علل درونی سخن میگوید که در مباحث قبلی بدان اشاره کردیم.
از آثار بارا، «چهار ویژگی انقلاب حسین (ع)»، «من یک مسیحی شیعهگرا هستم» و «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» است. وی در صفحات ۴۷-۴۸ کتاب «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» مینویسد که هیچ حماسه انسانی، چه در گذشته و چه در حال، به اندازه حماسه شهادتطلبانه کربلا موجب همدردی و درسآموزی نشده است؛ انقلابی بود در حد بزرگترین حادثه درونی امت اسلام که وجود آن، نقطه عطف موثری در مسیر اندیشه اسلامی به حساب میآمد. اگر این حادثه نبود اسلام آئین بیخاصیتی میگشت که در کاسه ظاهری سر قرار داشت، نه عقیدهای محکم که در درون سینهها جای گیرد و وجدان هر مسلمانی را لبریز نماید. بیگمان زلزلهای بود و چه زلزلهای، تمامی ارکان امت اسلامی را لرزاند، چشمها را باز کرد و دلها را متوجه سیطره گناه و شرارت ناشی از زورمداری و آمادگی دستپروردگان ستم بر کشت نهال فساد در سرزمین دلها نمود تا در پس پردهای دروغین، ارزشهای دینی را نابود نکنند، حقوق کسانش را نادیده نگیرند و پرتوهای درخشان جوهره سحرانگیزش را خاموش ننمایند و بر این اساس انقلاب [امام] حسین (ع) در تاریخ انسانیت از آغاز تا ابد «برترین»، «سرآمد»، «یگانه» و «بینظیر» است و به جاودانگی انسانی که به خاطر آن قیام کرده، جاودانه و همیشگی خواهد بود.
در رابطه با نوع نگاه و جهتگیریهای مستشرقان به مکتب تشیع امامی، مباحث بسیاری مطرح شده است. بطور کلی در بررسی آکادمیک از مطالعات مستشرقان چه حجمی از محتوا به بررسی حیات ائمه معصومین علیهمالسلام بخصوص سید الشهدا علیهالسلام اختصاص داده شده است؟
در بررسی آثار شرق شناسان اعم از مقالات، سخنرانیها و کتابهایی که اخیرا منتشر شدهاند نسبت به نیم قرن اخیر حجم بیشتری به تشیع و امامان شیعه اختصاص داده شده است. بحث امامان (ع) تابع مباحث مربوط به تشیع امامی است، همانطوری که میدانید در چند سده گذشته غربیان توجه بسیار اندکی نسبت به تشیع داشتهاند و در میان تشیع آنچه بیشتر مورد توجه آنان بوده تشیع اسماعیلی بوده نه تشیع امامی. البته این هم دلایل خاص خودش را داشت که مهمترین علتش این بود که بیشترین تعامل و به عبارت دیگر برخورد غربیها با اسماعیلیان بود و سیاحان و نویسندگان غربی از حدود قرن ۱۱ تا ۱۶ بیشترین اطلاعات را از این گروه ارائه میدادند. در میان مباحث مربوط به تشیع نیز توجه به امامان کمتر بوده است. حال اگر بخواهم بصورت دقیقتر هم بیان کنم باید بگویم که در مبحث امامان (ع) نیز بیشتر به چند امام خاص پرداختهاند، مثلا در دایرهالمعارف اسلامی در مورد امامان (ع) به این میزان توجه شده است؛ امام علی (ع) ۲۰ صفحه، امام حسن (ع) ۱۳ صفحه، امام حسین (ع) ۳۸ صفحه، امام کاظم (ع) ۱۲ صفحه، امام رضا (ع) ۵ صفحه، امام صادق (ع) ۴ صفحه، امام سجاد (ع) ۶ صفحه.
در دایرهالمعارف آمریکانا (که ۱۸۲۹ توسط یکی از شرقشناسان آلمانی حدود ۴۰ جلد، ۴۰۰۰ مقاله با همکاری محققان بسیار تألیف آن شروع شده است) ۹۳ مقاله در مورد اسلام و تنها ۴ سطر در مورد تشیع آمده است. در مورد امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مقالهای دارد، در مورد امام رضا (ع) نیز، در مقالاتی پراکنده به ایشان اشاره شده است. با این حال خوشبختانه در طی سالهای اخیر نوع نگرش غربیها هم به اسلام و هم به تشیع جامعتر و علمیتر شده و تالیفات جدیدی اعم از کتاب و مقالات منتشر شده که نسبت به آثار قبلی هم از جامعیت و هم از انصاف علمی بیشتری برخوردار است.
در یک بررسی کلی چه دلایلی از درون جامعه شیعی و در بیرون از سوی غربیها وجود داشت که منجر به کمتوجهی غربیان و عدم شناخت درست آنها از مکتب تشیع و امامان شیعی گردید؟
در این خصوص میتوان عوامل بسیاری را مطرح ساخت که هر کدام در نوع خود میتواند تاثیرگذار باشد. از جمله علل درونی که در این امر تاثیرگذار بوده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف؛ ضعف دستگاه تبلیغی شیعه: شیعه در طول تاریخ به جز دوران محدود، حکومتی مستقل و قدرتمندی نداشته است. تا اینکه در قرن شانزده دولت شیعه مذهب صفوی سر کار میآید. بنابراین شیعیان نتوانستند آنگونه که میبایست قبل از قرن شانزدهم، مبانی مکتب تشیع امامی را به غرب معرفی کنند و عملا غربیها به منابع اصیل تشیع امامی دسترسی نداشتند و حتی جالب است اشاره کنم که به نظر من امروز هم این موضوع آنگونه که میبایست اتفاق نیفتاده است. ما تلاش نکردیم کتابهای مورد نیاز جامعه غرب را در حوزه تشیع تالیف و سپس ترجمه کنیم و در اختیار آنها قرار بدهیم.
ب؛ عدم تأسیس رشتههای جزئی در حوزه شیعهپژوهی
ج؛ عدم چاپ نسخههای قدیمی و اصلی و ترجمه آنها
د؛ عدم تأسیس مراکز علمی تخصصی شیعهپژوهی در داخل و خارج کشور و...
برخی از دیگر عوامل هم عوامل بیرونی هستند. در این خصوص هم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف؛ غربیان غالبا نگاه بیرونی (بروندینی) به شرق، اسلام و تشیع دارند و نگاه بیرونی در تحقیقات و مطالعات ناقص است، هر چند ممکن است از جهاتی مفید باشد.
ب؛ عدم وجود حکومتهای شیعی تاثیرگذار در غرب در قرون اولیه تاریخ (ادریسیان، فاطمیان، آلبویه و... بوده ولی قابلتوجه و تاثیرگذار نبوده مگر دولت صفویه بخاطر ارتباط با غرب).
ج؛ عدم تعامل علمی با عالمان شیعه تا قبل از صفویه.
د؛ عدم رخداد حوادث مهم توسط شیعیان مانند نهضت علمی که در آسیای صغیر و... وجود دارد، حوادث سیاسی مانند اتحادیهها، جنگهای صلیبی و... در شیعه وجود نداشته است، البته حوادث مهمی توسط شیعیان نیز رخ داده است مانند حکومت فاطمیان و جنگهای صلیبی، همدانیان و سیفالدوله که نمونه بارز جهاد علیه مسیحیت است، ولی این حوادث رویکرد شیعی نداشته است.
ه؛ تکیه بر منابع اهل سنت؛ یعنی بیشتر محققان غربی تا مدتهای مدید و حتی همین اواخر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یا به منابع شیعی دسترسی نداشتند و یا استفاده نمیکردند و عموما منابع استنادی آنها منابع تسنن بودند.
از عوامل دیگری هم که تا حد زیادی تاثیرگذار بوده میتوان به برداشت از شیعه به عنوان یک حزب سیاسی و انحرافی، غرضورزی برخی خاورشناسان، تاکید بر مطالب عوامانه و دوری از تحقیقات علمی و... اشاره کرد.
در بررسی محتوای تالیفات و یا سخنرانیهای مستشرقین در خصوص ادیان و بخصوص مکتب اسلام و تشیع در بسیاری مواقع تاکیدهای ویژهای وجود دارد. در مطالعات شما در موضوع مستشرقین و امام حسین (ع) چه شاخصهایی از حضرت بیشتر مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است؟
هر کدام از نویسندگان و صاحبنظران غربی و یا حتی اسلامی که در غرب زندگی میکنند، نگرشهای مختلفی در این خصوص دارند. برای ما که مرید مکتب اهلبیت (ع) هستیم، یکی از مباحثی که بر روی آن بسیار تاکید میکنیم شجاعت، ایثار و فداکاری حضرت است. این نگاه در دیدگاه بسیاری از مستشرقین هم وجود دارد. برای نمونه من یک مثال از دنیای عرب و یک مثال از دنیای غرب عرض میکنم. «شبراوی» (شیخ اسبق جامع الازهر مصر) بر این باور است که امام حسین (ع) در اوج صفات عالیه قرار گرفت و علو مرتبه او به حدی است که ثریا از رسیدن به معنای آن، فرومایه و حقیر است و در آن بازاری که غنیمتهای مجد و بزرگی را قسمت کردند، سهم وافرتر و نصیب بیشتر مخصوص او گردید. جوهره عزت بیت رسالت و خاندان نبوت، در او و برادرش حسن (ع) انحصار یافته بود. خصال، مجد و فضیلت آنان مورد اتفاق است و چرا چنین نباشد؟
حال آنکه آن دو بزرگوار فرزندان فاطمه بتول سلام الله علیها و مقبول حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند. سپس میگوید؛ حضرت حسین (ع) با قوت قلب در نبرد با دلیران اقدام کرد. صابرانه حمله مینمود و فرار از جهاد را پستی و عار میدانست. با نفسی مطمئن و عزمی آرام به استقبال اهوال شدیده میرفت. مصافحه با شمشیر و نیزه را در راه خدا غنیمت میدانست و جانبازی و ریختن خون دل خود را در راه عزت، بهایی کم میشمرد و از پستی و دنائت ابا میکرد؛ اگرچه متضمن قتل و شهادت باشد.
در دنیای غرب هم بسیاری درباره امام حسین (ع) نکات مهمی را بیان کردهاند. برای نمونه «واشنگتن ایرونیک» که یک مورخ آمریکایی است تصورات و برداشتهای جالبی درباره امام دارد. از منظر وی، برای امام حسین (ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد؛ ولی مسئولیت پیشوایی و رهبری اسلام، اجازه نمیداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری، به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنیامیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عربستان، روح حسین (ع) فنا ناپذیر برپاست. و در یک جمله ای خطاب به حضرت می گوید:«ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین (ع)!» و...
همانطور که اشاره کردید برخی از مستشرقان برداشت منصفانه از جریان عاشورا و قیام امام حسین (ع) داشتهاند. آیا در این خصوص مستشرقی هم وجود دارد که تلاش کرده باشد نوع نگاه مستشرقین غربی را به قیام امام حسین (ع) اصلاح کند و یا راه درست را به آنها نشان دهد؟
بله در این خصوص به صورت مشخص میتوان از «آنتوان بارا» (ANTOVAN BARA) نویسنده مسیحی و عربزبان و آگاه به تاریخ اسلام نام برد. او در سال ۱۹۷۸ م. کتاب «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» را منتشر کرد. وی به برخی شرقشناسان که واقعه دردناک کربلا را فقط یک درگیری نظامی که بدون تدبیر، تبدیل به قیام شده و بعد الهی آن را لحاظ نمیکنند، خرده میگیرد و علت آن را «مسیحی غربی» آن عده از شرقشناسان میداند و علت این که خود، بُعد الهی را در واقعه کربلا لحاظ میکند، مسیحی عربی بودن خود میداند و خطاب به مسلمانان میگوید: «علت غفلت مسلمانان در معرفی چهرههای خود (امامان) چه بوده است؟ و چرا بررسی وافی و منصفانه نکردهاند؟ آن را معرفی ننمودهاند؟» پس میبینیم که او در اینجا از علل درونی سخن میگوید که در مباحث قبلی بدان اشاره کردیم.
از آثار بارا، «چهار ویژگی انقلاب حسین (ع)»، «من یک مسیحی شیعهگرا هستم» و «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» است. وی در صفحات ۴۷-۴۸ کتاب «امام حسین (ع) در اندیشه مسیحیت» مینویسد که هیچ حماسه انسانی، چه در گذشته و چه در حال، به اندازه حماسه شهادتطلبانه کربلا موجب همدردی و درسآموزی نشده است؛ انقلابی بود در حد بزرگترین حادثه درونی امت اسلام که وجود آن، نقطه عطف موثری در مسیر اندیشه اسلامی به حساب میآمد. اگر این حادثه نبود اسلام آئین بیخاصیتی میگشت که در کاسه ظاهری سر قرار داشت، نه عقیدهای محکم که در درون سینهها جای گیرد و وجدان هر مسلمانی را لبریز نماید. بیگمان زلزلهای بود و چه زلزلهای، تمامی ارکان امت اسلامی را لرزاند، چشمها را باز کرد و دلها را متوجه سیطره گناه و شرارت ناشی از زورمداری و آمادگی دستپروردگان ستم بر کشت نهال فساد در سرزمین دلها نمود تا در پس پردهای دروغین، ارزشهای دینی را نابود نکنند، حقوق کسانش را نادیده نگیرند و پرتوهای درخشان جوهره سحرانگیزش را خاموش ننمایند و بر این اساس انقلاب [امام] حسین (ع) در تاریخ انسانیت از آغاز تا ابد «برترین»، «سرآمد»، «یگانه» و «بینظیر» است و به جاودانگی انسانی که به خاطر آن قیام کرده، جاودانه و همیشگی خواهد بود.
مرجع : کرب و بلا