کد مطلب : ۳۳۰۹۱
گفتوگو با سید علیرضا میرعلینقی سرپرست گروه موسیقی دایرةالمعارف اسلامی
عرفی شدن، موسیقی دینی ما را از بین خواهد برد/ مداحان امروزی هنرمندان برگزیده مردم هستند!
ار از کار گذشته است. نمیخواهم بیخود امیدوار کنم و نمیخواهم بیخود ناامید کنم. من بر اساس مصداق صحبت میکنم؛ اگر شدت بیماری از حدی بگذر
دعبل/ احسان محمدی: «علیرضا میرعلینقی» پژوهشگر و منتقد حوزة موسیقی است و از جمله فعالیتهای وی همکاری با دایرةالمعارف اسلامی در پژوهش و نگارش مداخل مربوط به این حوزه است. به عقیدة ایشان اگر از دیدگاه علمیِ موسیقیشناسی به بازخورد برخی از جلسات مداحی معاصر بنگریم متوجه میشویم که نتیجة آنها درست نیست. میرعلینقی در این گفتوگو تصریح میکند: «من در بعضی از این مجالس به عنوان کار تحقیقی حضور داشتهام. نتیجه و تأثیری که در این نوع مجالس با وضعیت هیستریک و ریتمهایی که ایجاد میشد، داشت ـ حداقل با برداشتی که من از مذهب داشتم و از کودکی با آن بزرگ شده بودم ـ کاملاً متفاوت بود.»
در گفتوگوی پیش رو از علیرضا میرعلینقی دربارة ویژگیهای موسیقی مذهبی پرسیدیم. ایشان ضمن توضیحات خود، از دلایل همگرایی موسیقی پاپ آن هم از نوع نازل آن با مداحیها گفت و از ساز و کارهایی که برخی مداحیها را به نمایش و شغل تبدیل کرده است.
جناب میرعلینقی ترکیب موسیقی مذهبی، ترکیب وصفی است یا یک ترکیب اضافی؟ منظورم این است که آیا ویژگیهای مشخصی وجود دارد که یک موسیقی را در زمرة موسیقی مذهبی قرار میدهد یا ما وقتی از موسیقی در کارهای مذهبی استفاده میکنیم به آن موسیقی مذهبی میگوییم؟
میرعلینقی: در موسیقیِ مذهبی، موسیقی ذیل یک ایدئولوژی به نام مذهب قرار میگیرد. بارزترین جلوههای موسیقی مذهبی در دنیا به دلیل آنکه مذهب به موسیقی روی خوش نشان داده است ظهور کردهاند (البته نه به همة انواع آن، اتفاقاً در مورد بعضی از آنها سختگیر بوده است). مسیحیت در مورد انواع موسیقی بسیار سختگیر است. کلیسا سازها، اشعار، فرمها و ریتمهای خاصی را گزینش کرده است و قرنها و قرنها بدون تغییر آنها را ادامه داده و سیستم موسیقیِ دینی خود را تعریف کرده است.
پس به نظر شما چیزی به نام موسیقی مذهبی واقعیت دارد. منظور من از سؤالی که مطرح کردم این بود که دریابم آیا مناقشهای که میان فیلسوفان دربارة فلسفة اسلامی و بهطور کلی فلسفه وجود دارد در میان موسیقیدانها هم هست؟
میرعلینقی: نه چنین مناقشهای وجود ندارد. فلسفه به فکر و اندیشه و تعیین موضوعها و موضعها میپردازد؛ حال آنکه موسیقی به بیان حالات و احوالات و احساسات میپردازد. فلسفه ماهیتی فکری دارد و در عین حال امری برونآخته و آبجکتیو است و در مورد مسائل عینی و قابل درک و قابل لمس صحبت میکند؛ ولی موسیقی سابجکتیو و درونگراست.
از فلسفه بگذریم. آیا بیان حالات و احساسات در موسیقی مذهبی با موسیقی غیر مذهبی تفاوت دارد؟
میرعلینقی: بله، تفاوت دارد. بیان احساسات در موسیقی مذهبی معطوف به مذهب و باورها و بنیادهای اعتقادی آن مذهب است؛ که این موسیقی در ذیل آن قرار میگیرد. در زمینة موسیقی رأی فلان طلبه در فلان محله نباید ملاکمان باشد؛ بلکه باید رأی فردی مانند علامه جعفری یا علامه طباطبایی مورد نظر باشد؛ اینکه آنها در مورد دین چه میگویند و مصداق آنچه را آنها از دین و غایت انسان در مسیر دین بیان میکنند، در موسیقی جستوجو کنیم.
موسیقیِ کلیسای غرب، بازتابدهندة عرفان مسیحیت است و مشخصاً با اسلام تفاوت دارد. موسیقی در کلیسا با ابزاری همراه است. مسیحیان ابزار موسیقی را به دلیل یک لجبازی تاریخی نجس ندانستهاند و از آن استفاده کردهاند. متعاقباً آواز جمعی را داخل آن قرار دادهاند تا حالتی از آسمانی و فرشتهسان بودن را به نمایش بگذارند. در اسلام به علل مختلف چنین اتفاقی نیفتاده و از ابزار و آواز جمعی استفاده نمیشود. از آواز فردی مانند روضه و ... که به صورت انفرادی خوانده میشوند و اصولاً کاربردها و کارکردهای متفاوتی دارند، استفاده میشود.
بودیستهای هند نیز موسیقی مخصوص به خود را دارند. نحوه و فرم اجرای الحان و روح کلی موسیقی آنها بر اساس باورهای دین هندی است؛ تا همه متوجه شوند که این موسیقی مخصوص آن مذهب است و با موسیقی عرفی که حالات و عوالم متعددی را در خود جای میدهد متفاوت است. موسیقی عرفی حالات متعددی دارد؛ مثلاً غم، انواع و اقسام مختلفی از جمله فردی، جمعی، تراژیک، ملایم، آرام، عاشقانه، داغدار و ... دارد. شادی نیز انواع و اقسامی دارد؛ ولی موسیقی مذهبی، گزینش میشود؛ مثلاً باید حالات را که بیانکنندة افکار و منویات آن مذهب است نشان دهد.
آیا تشخیص این موضوع که فلان موسیقی مذهبی است یا نیست فقط برای شما که استاد و پژوهشگر این حوزه هستید امکانپذیر است یا من هم به عنوان یک مخاطب میتوانم به مراتبی از آن دست یابم؟
میرعلینقی: هر دو. تودههای وسیعی که پیش از این با اذان مؤذنزاده ارتباط برقرار میکردند ـ جز یک عدة انگشتشماری ـ موسیقیدان نبودند. تودههای وسیعی با این الحان ارتباط میگیرند. البته برای درک نوعی از موسیقی که باعث بهجت و سرور معنوی میشود، تربیت صحیح موسیقایی حائز اهمیت است. متأسفانه آنچه امروز به عنوان مبانی تربیت شنوایی در کتابهای درسی وجود دارد بهقدری ناچیز و پیشپا افتاده است که اصلاً توجهی را به خود جلب نمیکند؛ و کماکان این رسانههای کنترلنشدة داخلی و بعضاً خارجی هستند که گوش جوانان این مملکت را فرمت میکنند و این افتضاح را به بار میآورند.
چه افتضاحی!
میرعلینقی: اگر این روند تا 10 سال دیگر ادامه یابد ارتباط چند هزار سالة ما با میراث معنوی موسیقی اصیلمان به کل قطع میشود. امروز گوش مردم در تعیین فاصلهها و پردهها دچار تغییراتی شده است که این تغییرات از نظر زیستمحیطی موسیقی فاجعه است.
بهرغم اینکه موسیقی در همة برنامههایِ حتی مذهبی در کشور وجود پررنگ دارد، هنوز مسائل و اختلاف نظرهای مربوط به آن حل نشدهاند و گاه و بیگاه خبرساز هم میشوند؛ شاید این وضعیت به دلیل همین بلاتکلیفیها در حوزة موسیقی است.
میرعلینقی: متأسفانه پس از ۴۰ سال حکومت دینی بر ایران، بخش فقاهتی در مورد موسیقی به اجماع و جمعبندی کلی دست نیافتهاند. من حدود 23 سال پیش در اینباره مقالهای در مجلة نیستان که آقای «سید مهدی شجاعی» آن را منتشر میکرد، نگاشتم. در زمان تصدی شهید «مرتضی آوینی» بر مجلة سوره، معاون ایشان بودم آن زمان هم در این مورد مقالهای نوشتم؛ ولی متأسفانه کوچکترین توجهی به آن نشد.
در پیشطرحی به نام طرح «مقارنة مفاهیم فقهی با مصادیق موسیقایی» مسئله اینگونه مطرح شده است که چه کسی زنگوله را به گردن گربه ببندد؟ یعنی مشکل این بود که این دو حوزه یعنی فقیه از یک سو و موسیقیدان از سوی دیگر حاضر نبودند بر سر یک میز بنشینند و گفتوگو کنند. در واقع حوزة فقاهت بیشتر شبیه میدان مینی بود که موسیقیدانها به آنها نزدیک نمیشدند؛ چون میترسیدند مورد تکفیر و استخفاف قرار گیرند و متقابلاً برای فقیه هم موسیقیدان و حوزة او حوزة مکروهی بود. از دیرباز آنها این قشر را مورد تحقیر قرار میدادند؛ در حالی که ماجرای موضعگیری اسلام بهویژه تشیع در مورد موسیقی بیشتر به کاربردهای نادرست نوعی از موسیقی در زمان خلفا بازمیگردد؛ که از موسیقی به عنوان وسیلهای برای ایجاد خشم در قشر متدین و افرادی که داخل فساد حکومتی نبودند استفاده میشد. در واقع موسیقیِ تیرهبخت وسیلهای در اختیار حاکمان جور و افرادی بود تا از آن برای فساد استفاده کنند.
یعنی استفادة نادرست از یک چیز خوب ...
میرعلینقی: بله استفادة نادرست از چیزی که میتوانست خوب هم باشد. موسیقی، منحصر به رقص در دربار مأمون یا متوکل نیست؛ بلکه هنری با انواع و اقسام کاربرد است. در طول تاریخ در این باره کتب بسیاری نگاشته شده است. دوستی داشتم که معمم بود و بعدها برای تحقیق دربارة موسیقی از لباس روحانیت خارج شد؛ ولی آن درجة علمی خود را داشت و بعدها چند جلد کتاب مفید در مورد موسیقی نوشت؛ البته امروز کتابهای پیشرفتهای محسوب نمیشوند؛ ولی در تنویر افکارِ قشری که با انبر و دستکش لاستیکی به موسیقی نزدیک هم نمیشدند، مناسب بود. «اکبر ایرانی قمی» که امروز مؤسس و ریاست دفتر نشر میراث مکتوب را دارد خدمات بسیار ارزندهای به حوزة میراث مکتوب و تبدیل نسخ خطی خوب به نسخ چاپی مصحح کرد.
اگر از زبان و حروف الفبا استفادههای زشت و نامشروعی شود، نباید زبان را دور ریخت. قرنهاست با چنین مشکلی مواجهایم و یک مصداق را مساوی کل مفهوم در نظر گرفتهایم؛ مثلاً من با خودکار که وسیلهای برای نوشتن است چشم کودکی را نابینا میکنم، بعد ذهن افرادی که عادت به جزماندیشی و حکم صادر کردنهای بیرویه و عادت به تعطیل کردن تفکر دارند قلم را وسیلهای برای نابینا کردن چشم کودکان تلقی میکنند؛ در حالی که اینطور نیست. متأسفانه لجبازی متقابل در این وادی ادامه پیدا کرده و سبب ایجاد ترس اهل ذوق نسبت به اهل تشرع شده است و هم اهل تشرع را دارای یک حس کراهت بیمورد نسبت به چیزی کرده است که حتی نوع درست آن، برداشت خوب آن و مفهوم صحیح آن میتوانست در احوالات روحی آنان خیلیخیلی نقش داشته باشد؛ مثلاً نقش آقای مؤذنزاده غیر قابل انکار است یا در حوزة تعزیه و مداحی (البته نوع اصیل آن نه مداحی مدرن که هیچ نکتة قابل ارزشی ندارد) از الفبای موسیقی از همان گامها، فاصلهها و پردهها استفاده کردهاند.
چرا مداحی جدید هیچ نکتة قابل ارزشی ندارد!؟
میرعلینقی: الگوی آنها از نظر موسیقایی الگویی است که هر فقهی که ریشه در دین دارد، آن را حرام میداند؛ مثلاً موسیقی پاپ ترکی استانبولی یا موسیقی کافهای قبل از انقلاب. اولاً آنها ایدة موسیقاییشان را از این نوع موسیقی دریافت میکنند و دوم اینکه کاراکتر و کارکردشان را به عنوان خصوصیات یک مداح واقعی و اصیل نمیشناسیم. نوع اجرای آنها بر روی صحنه و استفاده از صداسازهای برقی الکترونیکی بهویژه اکو و بازگشت صدا و نوع کاراکتری که اجرا میکنند بیشتر شبیه خوانندههای پاپ استیج و راک است که انواع و اقسام مشکلات اخلاقی دارند و از مواد مخدر استفاده میکنند. و به دلیل گردش مالی کلان و بیجایی که هرگونه انگیزة روحی و معنوی و خلوص را در آنها از بین میبرد و مداحی را به نمایش و شغل تبدیل میکند؛ که متأسفانه هم مداحی اصیل ارزشمند و واقعی را از بین برده و هم در کارکردهای سیگنال موسیقی پاپ که میتوانست به صورت سالم باشد دست برده است.
جناب میرعلینقی اگر عدهای در محافل مذهبی و در مداحیها از روشهای نوین موسیقی استفاده کنند و بهرة معنوی ببرند چه اشکالی دارد؟ آیا شما در مورد بهرة معنوی آن تردید دارید؟
میرعلینقی: بله تردید دارم و معتقدم باید بازخورد لذت معنوی پس از پایان مجالس مشخص شود. من در بعضی از این مجالس به عنوان کار تحقیقی حضور داشتهام. نتیجه و تأثیری که در این نوع مجالس با وضعیت هیستریک و ریتمهایی که ایجاد میشد، داشت ـ حداقل با برداشتی که من از مذهب داشتم و از کودکی با آن بزرگ شده بودم ـ کاملاً متفاوت بود. در دهة هفتاد در این مورد غفلت صورت گرفت. عدهای پایینترین سطح کارکردهای موسیقی پاپ و راک را دریافت کردند و نوعی کاتارسیزم یا تخلیة هیجانات روحی افراد را مد نظر قرار دادند؛ اگر از دیدگاه علمی موسیقیشناسی بنگریم متوجه میشویم که اساساً نتیجة مجالس مداحیِ معاصر نتیجة درستی نیست؛ چون ابزاری برای یک محتوا استفاده میشوند که آن ابزار با آن محتوا همخوانی ندارند؛ مثلاً اکو. آن همه فضای تکرار و آن همه ریتم با جنبة هیجانی، شتابناک و استرسزا که بهنوعی نقض غرض منجر میشود. آنها از ابزاری استفاده میکنند که در واقع ماهیت آن ابزار و نه نیت دین حاکم میشود.
به نظر شما کسانی که مسئولیت کنترل کیفی این قضایا را برعهده دارند به آن بیتوجهی کردهاند؟
میرعلینقی: اصلاً کنترلی صورت نگرفته است. اولین سمینار آسیبشناسی این موضوع را ما در سال 79 در ستاد امور مساجد با همکاری «بابک رضایی» که بعدها رئیس انجمن موسیقی ایران شد و حاج آقا «حشمتی» برگزار کردیم. من در این سمینار بیان کردم که آفتی با عنوان عرفی شدن در حال وقوع است که میراث واقعی موسیقی دینی ما را از بین خواهد برد. آن زمان این نوع موسیقی بهتازگی در میان مداحان باب شده بود. تکیة اول این سمینار روی شعر، سپس موسیقی بود. این سمینار سه روز برگزار شد و آقای «ایرج نریمانی»، ذیصلاحترین فرد در این زمینه و از برجستهترین کارشناسان موسیقی در هر دو حوزه یعنی موسیقی مذهبی و موسیقی آرت و استاد «مجید کیانی» و آقای «هوشنگ جاوید» و آقای «رضا مهدوی» حضور داشتند و همة ما به این نتیجه رسیدیم که فقدان کنترل دولت سبب ایجاد قشری لمپنمآب و سوءاستفادهچی از مظاهری که برای مردم مقدس بود شده است؛ مثلاً نمونههایی در سمینار پخش شد که در آن زمان از پخش آنها خجالت میکشیدیم؛ اما امروز به امری کاملاً عادی تبدیل شده است؛ مثلاً در اشعار آمده بود که ... این نوع کاراکترها متعلق به فیلمفارسی است که مردم متدین و غیر متدین از آن نفرت داشتند؛ اینکه ائمه و اهلبیت(ع) را با الفاظ سخیف و لمپن خطاب قرار میدهند. شاید برداشت من از مذهب برداشتی از مد افتاده باشد که البته شک دارم؛ اگر مذهب، مذهب باشد، تابع مد نمیشود؛ بلکه یک حقیقت بدون تغییر باقی میماند.
من معتقدم در هیچ مذهب و آیین و دینی بزرگانشان را با الفاظ عرفی و پیشپا افتاده و کوچه بازاری خطاب نمیکنند؛ مثلاً هیچگاه یک مسیحی به حضرت مسیح نمیگوید؛ «My hony» یا «sugar Jesus»؛ چون چنین الفاظی برای مسائل عرفی و زمینی بهکار میرود. این احترام در مداحیهای جدید ابتدا در شعر، سپس در موسیقی از بین رفت. حال اگر مسئولان از میراث مداحی کارکردهایی انتظار دارند که در واقع باید از موسیقی پاپ استیج انتظار داشته باشند، تصمیمی است که خود آنها گرفتهاند؛ چون مداحان اصیل و موسیقیدانهای واقعی با این جو موافق نبودند.
تحولاتی که از زمان مشروطیت در مقاطع مختلف در باب موسیقی پیش آمد، به این دلیل بود که افراد صاحب صلاحیت و فاضل نظارتی نداشتند و این هرج و مرج به نفع مطربها و افراد پیشپا افتاده بود. امروز هم این در شکل حکومت دینی آن اتفاق افتاده است. مسئولان ما از کارشناس استفاده نمیکنند؛ بلکه همه چیز بر اساس آزمایش و خطاست؛ مثلاً میگویند؛ حالا بگذارید ببینیم این چه میشود، حالا عجالتاً ببینیم چه میشود و ... این مسائل سبب شد کشور، به کشورِ امر موقت تبدیل شود و متأسفانه ۴۰ سال است که از کلمة لعنتیِ عجالتاً استفاده میکنیم و مشخص نیست که چه زمانی میخواهیم به یک صورتبندی نظری درست در هر چیزی که در اختیار داریم، برسیم.
نقش خود استادان موسیقی و هنرمندان برجسته در این کوتاهیها چیست؟
میرعلینقی: امکاناتی که در این ۴۰ سال در اختیار فقاهت بود، در هیچ برههای از تاریخ در اختیار آنها قرار نداشت؛ اما متأسفانه بر سر این مسئلة کاربردی به اجماع نرسیدند و مقصر آن موسیقیدانان نیستند. خود موسیقیدان در این میان بلاتکلیف است و در این میان، قشری از این موضوع استفاده کردند که از دیدگاه ما که در زمینة موسیقی فعالیت میکنیم، رفتارهای اجتماعی و نوع موسیقی انتخابی آنها از لحن، اجرا، کاراکتر و همچنین نتایجی که دیدند دقیقاً با نپذیرفتنیترین و زشتترین نوع موسیقی که در کافههای پایینشهر و فیلمفارسیهای زمان پیش از انقلاب رواج داشت مطابق است؛ حتی بعضاً قیافة آنها هم شبیه آنهاست و این به نظرم برای حکومتی که در سالهای اول مدعی بازگرداندن تمام مردم به کرامت انسانی و ارزشهای فلان و بهمان و رساندن به معنویت و خدا و از این نوع بود خوب نیست.
امروز هنر دینیِ اصیلِ قابل اتکا و موسیقی آبرومندی که بتوان به آن تکیه کرد، نداریم. همگرا کردن موسیقی پاپ نازل و مداحی بدون کنترل، ایدة بسیاری از مسئولان بود. شاید من اولین کسی بودم که به این موضوع پی بردم و در سالهای 72 الی 73 در نشریهای به نام «گفتوگو» مقالهای در باب آن منتشر کردم. در آن سالها هیچ کس به این موضوعات توجه نمیکرد. هنوز خیلی چیزها سر جای خود قرار داشت. بهویژه در شهرستانها هنوز میراث کهن، سر جای خود بود؛ ولی من این همگرایی نامیمون را متوجه شدم و در مورد آن مقاله نوشتم و معتقدم امروز دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد. از طرفی موافق این موضوع که عدهای آن را دوست دارند، نیستم. هر ظرفی مطابق هر مظروفی نیست؛ مثلاً قرآن را میتوان روی کاغذ رنگی با عکسهای متفاوت مثل شیر و فیل و زرافه چاپ کرد؛ ولی شأن قرآن این نیست. به تعبیر دیگر مظروف در آن ظرف نمیگنجد.
اینجا نیاز به کارشناسان واقعی بود؛ اما متأسفانه مسئولان تا توانستند به آنها پشت کردند. بسیاری از این افراد در زندگی شخصیشان خیلی هم متدین هستند. من با بسیاری از آنها در این سالها زندگی کردهام و با این جماعت معاشر بودم. بسیاری از آنها انسانهای معتقد و مؤمنی هستند بدون اینکه بخواهند از این موضوع برای خود رانتی دریافت کنند.
جناب میرعلینقی شما میفرمایید که نکتة قابل توجهی در مداحیهای جدید نمیبینید و تصریح میکنید که این جریان لااقل از حیث موسیقایی از مسیر درست خود خارج شده است. همچنین میگویید به علت بیتوجهی به کارشناسان واقعی این حوزه، ما شاهد همگرایی موسیقی پاپ نازل با مداحی شدهایم. آیا امکان تصحیح این وضعیت وجود ندارد؟ در حالی که ما میدانیم برای انتشار یک اثر موسیقی چه از حیث کلام و چه از حیث نغمه و آوا نظارتهای جدی وجود دارد.
میرعلینقی: کار از کار گذشته است. نمیخواهم بیخود امیدوار کنم و نمیخواهم بیخود ناامید کنم. من بر اساس مصداق صحبت میکنم؛ اگر شدت بیماری از حدی بگذرد پزشک از لحاظ علمی نمیتواند کاری انجام دهد؛ اما امکان معجزه وجود دارد و هیچ کس منکر آن نیست؛ ولی در بسیاری از مواقع معجزهای رخ نمیدهد. زمانی امکان اصلاحات وجود داشت که هنوز وارد عرصة دیجیتال و فضای مجازی نشده بودیم. ۲۰ سال از سالهای ۷۸ـ1377 که کمکم کامپیوتر به صورت محدود وارد خانههای مردم شد میگذرد. آن زمان تولید موسیقی، قابل کنترل بود؛ چون سیستمهای تکثیر نوار کاست صرفاً در اختیار دولت بود؛ بنابراین بهراحتی قادر به کنترل آنها بودیم و میتوانستیم سره و ناسره را سوا کنیم و به بخش جدی و درست و حسابی آن رانت بدهیم و بخش دیگر را محدود کنیم. هیچ کدام از این اتفاقات صورت نگرفت. مسئولان هر آنچه نیاز مالیشان را پاسخ فوری میداد تقویت کردند و به بخشهای واقعی بیاعتنا شدند. امروز دیگر امکان کنترل کیفیت نیست؛ چون هر کسی میتواند در خانهاش موسیقی بسازد و همانجا منتشر کند. جریان تولید در همة حوزهها آنقدر از کنترل خارج شده است که نمیتوان پیشبینی کرد که به چه فضاحتی منفجر میشود. امروز نه تنها من ناچیز بیدانش، بلکه بزرگترین کارشناسان نیز نمیتوانند پیشبینی کنند که چه اتفاقی میافتد.
امکان اصلاح این وضعیت وجود ندارد؛ چون افرادی در این قشر گردش مالی بسیاری دارند؛ این قشرِ لمپن متأسفانه رو به تزاید هستند و نفوذ دولتی و نوعی رعونت نفس خاص دارند که هر کاری بخواهند میکنند و از کسی شرم و حیا ندارند و سالهاست به سخن مرجع تقلیدی اعتنا نمیکنند و حجم پول و قدرتی در اختیار آنهاست که آنها را قادر به هر کاری میکند.
به عنوان کسی که عمرم را در کار پژوهش تاریخ موسیقی بهویژه مسائلی که مربوط به کارکرد یا سیگنالهای اجتماعی موسیقی میشود صرف کردم، میخواهم به نکتهای اشاره کنم که ممکن است جامعة موسیقیدان با شنیدنش ترش کنند؛ ولی میگویم. من در تمام عمر نظر خود را بیان کرده و خسارت آن را نیز پرداختهام. موسیقیدانان معتقدند که مردم با آنها هستند. من معتقدم که اینطور نیست. مردم با موسیقیدانها نیستند؛ چون از کنسرتهایی که از فضای هیستریک فاصله دارند یا از کتابِ موسیقی یا سیدی موسیقی استقبال اندکی میشود. هنرمندان دلخواه تودة مردم، مداحانی هستند که تازه روی کار آمدهاند. این تیپ مداحان، هنرمندان برگزیدة تودههای کلان مردم هستند. بقیة موسیقیدانان در اقلیت قرار دارند.
میخواهید بگویید که ذائقة عمومی نازل شده است؟
میرعلینقی: نازل نشده، بلکه ذائقة عمومی، آدمهای خود را پیدا کرده است. اگر با واقعیت در ارتباط باشیم متوجه میشویم که تودههای کلانی عاشق تیپ مداحان امروزی هستند و این علل روانشناختی پیچیدهای دارد. در واقع یک تایپی آرک، تایپ خود را پیدا کرده است.
جناب میرعلینقی آنچه شما میفرمایید حتی اگر بخشی از واقعیت باشد باید در کنار واقعیتهای دیگر به تحلیلی از موضوع بینجامد. من گمان میکنم یک واقعیت هم این است که موسیقی سنتی و اصیل ایرانی همین الان در اوج شکوه و زیبایی خود حیات دارد و این نشاندهندة مقبولیت آن است و البته درخصوص مداحیها هم آثاری که ریشه در نغمات و الحان اصیل و سنتی دارند، پرطرفدارند.
میرعلینقی: اصالت گفتمانی، بحثی است که نهایتاً 60 سال در ایران سابقه دارد. بحث اصالت و اصیل بودن قبل از سال 1339 یا 1340 در مورد موسیقی یا موسیقی سنتی به کار برده نمیشد؛ اگر نشریات یا روزنامههای آن زمان، کتابها، مصاحبهها و حتی برنامههای رادیویی را مرور کنید با لفظی به نام «موسیقی سنتی» مواجه نخواهید شد. این لفظ توسط مستشرقان فرانسوی و تحصیلکردههای حوزههای مستشرقین مثل مرحوم دکتر «صفر» وارد ایران شد. آنها برای جدا کردن موسیقی فرهنگی فاخر از نوع پیشپا افتاده و مبتذل چنین لفظی را عاریت گرفته و بر موسیقی نهادند. این شیوهای برای حفظ آن نوع موسیقی معنوی و پیچیده و فاخر و ارزشمند بود؛ ولی بعدها نتیجة بدی عاید ما شد؛ چون کلمة سنت در دو حوزه در شأن واقعی خود به کار میرود: یکی حوزة مردمشناسی که در آن سنت به آداب و رسوم مردم گفته میشود؛ مثلاً به عید نوروز یا به مراسم عقد یا تدفین که اینها سنن مردم محسوب میشوند. دیگری در حوزة دین است که در آن سنت به مجموعة کتاب و عترت و میراث پیامبر(ص) گفته میشود که لاتغییر، آسمانی و بدون هیچ دخل و تصرفی است. کسی نمیتواند در سنت دست ببرد و اگر دست ببرد بدعت است و اصلاً بدعت در ذات خود در دیدگاه شرع کفر است؛ حتی این ذهنیت ثابتشدة تئوکراتیک دینی در حوزههای صوفیه نیز وجود دارد. بسیاری از آنها به این شریعت معتقد بودند؛ وقتی مولوی میگوید که «هر که او بنهاد ناخوش سنتی/ سوی او لعنت رود هر ساعتی» ناخوش سنت به معنای بدعت است؛ بنابراین بیان این لفظ به موسیقی نه به زمینة مردمشناسی و نه زمینة دینی مربوط نمیشود.
موسیقی دارای سنت نیست. به قول مرحوم «فردید» دارای مآثر و مأثورات فرهنگی است. اساساً اگر موسیقی بر اساس ذهنیتی که سنت را در دین تعریف میکند دارای قوانین ثابتی باشد که به هیچوجه تغییر نکند، نابود میشود. موسیقی در اصول، ثابت و در فروع متغیر است؛ وقتی در مورد موسیقی صحبت میکنیم قصد داریم از یک حیات کلی بگوییم که مصادیق آن میتوانند متفاوت از یکدیگر باشند. در اینجا یک بحث انتزاع و یک بحث عینیت وجود دارد؛ وقتی از کلمة «دو» استفاده میکنید این سؤال مطرح میشود که دو چه؟ دو چشم؟ دو دنیا؟ دو اسلحه؟ دو فکر؟ دو انسان؟ «دو» مفهوم است و با مصداق خود کاربرد مییابد. موسیقی نیز مفهوم است؛ چه نوع موسیقیای؟ چه مختصاتی؟ چگونه ساخته میشود؟ محتوای آن چیست؟ از این نظرگاه جملة موسیقی حرام است، یا جملة موسیقی حلال است بیمعناست. فقها در گذشته برای مقابله با هیئت حاکمه از این جمله استفاده میکردند؛ تا او را در میان پیروان خود بدون نفوذ کنند. کسی که آواز میخواند و ساز میزند از لحاظ احساسی بر انسانها تأثیر میگذارد و چون آن زمان این امکانات متعلق به جناح کفر بودند، آن را تعطیل کردند و بعد از آن حوصلة مداقه و تحقیق نداشتند. همین میراث تاریخی عیناً به نظام جمهوری اسلامی منتقل شد و ۴۰ است که بدون مداقه و تحقیق از روی آن میگذرند و خسارت آن را خود آنها و موسیقیدانان میپردازند. به این ترتیب کسانی که در این میان نه موسیقی میدانند و نه مداحی نهایت استفاده را میبرند.
در گفتوگوی پیش رو از علیرضا میرعلینقی دربارة ویژگیهای موسیقی مذهبی پرسیدیم. ایشان ضمن توضیحات خود، از دلایل همگرایی موسیقی پاپ آن هم از نوع نازل آن با مداحیها گفت و از ساز و کارهایی که برخی مداحیها را به نمایش و شغل تبدیل کرده است.
جناب میرعلینقی ترکیب موسیقی مذهبی، ترکیب وصفی است یا یک ترکیب اضافی؟ منظورم این است که آیا ویژگیهای مشخصی وجود دارد که یک موسیقی را در زمرة موسیقی مذهبی قرار میدهد یا ما وقتی از موسیقی در کارهای مذهبی استفاده میکنیم به آن موسیقی مذهبی میگوییم؟
میرعلینقی: در موسیقیِ مذهبی، موسیقی ذیل یک ایدئولوژی به نام مذهب قرار میگیرد. بارزترین جلوههای موسیقی مذهبی در دنیا به دلیل آنکه مذهب به موسیقی روی خوش نشان داده است ظهور کردهاند (البته نه به همة انواع آن، اتفاقاً در مورد بعضی از آنها سختگیر بوده است). مسیحیت در مورد انواع موسیقی بسیار سختگیر است. کلیسا سازها، اشعار، فرمها و ریتمهای خاصی را گزینش کرده است و قرنها و قرنها بدون تغییر آنها را ادامه داده و سیستم موسیقیِ دینی خود را تعریف کرده است.
پس به نظر شما چیزی به نام موسیقی مذهبی واقعیت دارد. منظور من از سؤالی که مطرح کردم این بود که دریابم آیا مناقشهای که میان فیلسوفان دربارة فلسفة اسلامی و بهطور کلی فلسفه وجود دارد در میان موسیقیدانها هم هست؟
میرعلینقی: نه چنین مناقشهای وجود ندارد. فلسفه به فکر و اندیشه و تعیین موضوعها و موضعها میپردازد؛ حال آنکه موسیقی به بیان حالات و احوالات و احساسات میپردازد. فلسفه ماهیتی فکری دارد و در عین حال امری برونآخته و آبجکتیو است و در مورد مسائل عینی و قابل درک و قابل لمس صحبت میکند؛ ولی موسیقی سابجکتیو و درونگراست.
از فلسفه بگذریم. آیا بیان حالات و احساسات در موسیقی مذهبی با موسیقی غیر مذهبی تفاوت دارد؟
میرعلینقی: بله، تفاوت دارد. بیان احساسات در موسیقی مذهبی معطوف به مذهب و باورها و بنیادهای اعتقادی آن مذهب است؛ که این موسیقی در ذیل آن قرار میگیرد. در زمینة موسیقی رأی فلان طلبه در فلان محله نباید ملاکمان باشد؛ بلکه باید رأی فردی مانند علامه جعفری یا علامه طباطبایی مورد نظر باشد؛ اینکه آنها در مورد دین چه میگویند و مصداق آنچه را آنها از دین و غایت انسان در مسیر دین بیان میکنند، در موسیقی جستوجو کنیم.
موسیقیِ کلیسای غرب، بازتابدهندة عرفان مسیحیت است و مشخصاً با اسلام تفاوت دارد. موسیقی در کلیسا با ابزاری همراه است. مسیحیان ابزار موسیقی را به دلیل یک لجبازی تاریخی نجس ندانستهاند و از آن استفاده کردهاند. متعاقباً آواز جمعی را داخل آن قرار دادهاند تا حالتی از آسمانی و فرشتهسان بودن را به نمایش بگذارند. در اسلام به علل مختلف چنین اتفاقی نیفتاده و از ابزار و آواز جمعی استفاده نمیشود. از آواز فردی مانند روضه و ... که به صورت انفرادی خوانده میشوند و اصولاً کاربردها و کارکردهای متفاوتی دارند، استفاده میشود.
بودیستهای هند نیز موسیقی مخصوص به خود را دارند. نحوه و فرم اجرای الحان و روح کلی موسیقی آنها بر اساس باورهای دین هندی است؛ تا همه متوجه شوند که این موسیقی مخصوص آن مذهب است و با موسیقی عرفی که حالات و عوالم متعددی را در خود جای میدهد متفاوت است. موسیقی عرفی حالات متعددی دارد؛ مثلاً غم، انواع و اقسام مختلفی از جمله فردی، جمعی، تراژیک، ملایم، آرام، عاشقانه، داغدار و ... دارد. شادی نیز انواع و اقسامی دارد؛ ولی موسیقی مذهبی، گزینش میشود؛ مثلاً باید حالات را که بیانکنندة افکار و منویات آن مذهب است نشان دهد.
آیا تشخیص این موضوع که فلان موسیقی مذهبی است یا نیست فقط برای شما که استاد و پژوهشگر این حوزه هستید امکانپذیر است یا من هم به عنوان یک مخاطب میتوانم به مراتبی از آن دست یابم؟
میرعلینقی: هر دو. تودههای وسیعی که پیش از این با اذان مؤذنزاده ارتباط برقرار میکردند ـ جز یک عدة انگشتشماری ـ موسیقیدان نبودند. تودههای وسیعی با این الحان ارتباط میگیرند. البته برای درک نوعی از موسیقی که باعث بهجت و سرور معنوی میشود، تربیت صحیح موسیقایی حائز اهمیت است. متأسفانه آنچه امروز به عنوان مبانی تربیت شنوایی در کتابهای درسی وجود دارد بهقدری ناچیز و پیشپا افتاده است که اصلاً توجهی را به خود جلب نمیکند؛ و کماکان این رسانههای کنترلنشدة داخلی و بعضاً خارجی هستند که گوش جوانان این مملکت را فرمت میکنند و این افتضاح را به بار میآورند.
چه افتضاحی!
میرعلینقی: اگر این روند تا 10 سال دیگر ادامه یابد ارتباط چند هزار سالة ما با میراث معنوی موسیقی اصیلمان به کل قطع میشود. امروز گوش مردم در تعیین فاصلهها و پردهها دچار تغییراتی شده است که این تغییرات از نظر زیستمحیطی موسیقی فاجعه است.
بهرغم اینکه موسیقی در همة برنامههایِ حتی مذهبی در کشور وجود پررنگ دارد، هنوز مسائل و اختلاف نظرهای مربوط به آن حل نشدهاند و گاه و بیگاه خبرساز هم میشوند؛ شاید این وضعیت به دلیل همین بلاتکلیفیها در حوزة موسیقی است.
میرعلینقی: متأسفانه پس از ۴۰ سال حکومت دینی بر ایران، بخش فقاهتی در مورد موسیقی به اجماع و جمعبندی کلی دست نیافتهاند. من حدود 23 سال پیش در اینباره مقالهای در مجلة نیستان که آقای «سید مهدی شجاعی» آن را منتشر میکرد، نگاشتم. در زمان تصدی شهید «مرتضی آوینی» بر مجلة سوره، معاون ایشان بودم آن زمان هم در این مورد مقالهای نوشتم؛ ولی متأسفانه کوچکترین توجهی به آن نشد.
در پیشطرحی به نام طرح «مقارنة مفاهیم فقهی با مصادیق موسیقایی» مسئله اینگونه مطرح شده است که چه کسی زنگوله را به گردن گربه ببندد؟ یعنی مشکل این بود که این دو حوزه یعنی فقیه از یک سو و موسیقیدان از سوی دیگر حاضر نبودند بر سر یک میز بنشینند و گفتوگو کنند. در واقع حوزة فقاهت بیشتر شبیه میدان مینی بود که موسیقیدانها به آنها نزدیک نمیشدند؛ چون میترسیدند مورد تکفیر و استخفاف قرار گیرند و متقابلاً برای فقیه هم موسیقیدان و حوزة او حوزة مکروهی بود. از دیرباز آنها این قشر را مورد تحقیر قرار میدادند؛ در حالی که ماجرای موضعگیری اسلام بهویژه تشیع در مورد موسیقی بیشتر به کاربردهای نادرست نوعی از موسیقی در زمان خلفا بازمیگردد؛ که از موسیقی به عنوان وسیلهای برای ایجاد خشم در قشر متدین و افرادی که داخل فساد حکومتی نبودند استفاده میشد. در واقع موسیقیِ تیرهبخت وسیلهای در اختیار حاکمان جور و افرادی بود تا از آن برای فساد استفاده کنند.
یعنی استفادة نادرست از یک چیز خوب ...
میرعلینقی: بله استفادة نادرست از چیزی که میتوانست خوب هم باشد. موسیقی، منحصر به رقص در دربار مأمون یا متوکل نیست؛ بلکه هنری با انواع و اقسام کاربرد است. در طول تاریخ در این باره کتب بسیاری نگاشته شده است. دوستی داشتم که معمم بود و بعدها برای تحقیق دربارة موسیقی از لباس روحانیت خارج شد؛ ولی آن درجة علمی خود را داشت و بعدها چند جلد کتاب مفید در مورد موسیقی نوشت؛ البته امروز کتابهای پیشرفتهای محسوب نمیشوند؛ ولی در تنویر افکارِ قشری که با انبر و دستکش لاستیکی به موسیقی نزدیک هم نمیشدند، مناسب بود. «اکبر ایرانی قمی» که امروز مؤسس و ریاست دفتر نشر میراث مکتوب را دارد خدمات بسیار ارزندهای به حوزة میراث مکتوب و تبدیل نسخ خطی خوب به نسخ چاپی مصحح کرد.
اگر از زبان و حروف الفبا استفادههای زشت و نامشروعی شود، نباید زبان را دور ریخت. قرنهاست با چنین مشکلی مواجهایم و یک مصداق را مساوی کل مفهوم در نظر گرفتهایم؛ مثلاً من با خودکار که وسیلهای برای نوشتن است چشم کودکی را نابینا میکنم، بعد ذهن افرادی که عادت به جزماندیشی و حکم صادر کردنهای بیرویه و عادت به تعطیل کردن تفکر دارند قلم را وسیلهای برای نابینا کردن چشم کودکان تلقی میکنند؛ در حالی که اینطور نیست. متأسفانه لجبازی متقابل در این وادی ادامه پیدا کرده و سبب ایجاد ترس اهل ذوق نسبت به اهل تشرع شده است و هم اهل تشرع را دارای یک حس کراهت بیمورد نسبت به چیزی کرده است که حتی نوع درست آن، برداشت خوب آن و مفهوم صحیح آن میتوانست در احوالات روحی آنان خیلیخیلی نقش داشته باشد؛ مثلاً نقش آقای مؤذنزاده غیر قابل انکار است یا در حوزة تعزیه و مداحی (البته نوع اصیل آن نه مداحی مدرن که هیچ نکتة قابل ارزشی ندارد) از الفبای موسیقی از همان گامها، فاصلهها و پردهها استفاده کردهاند.
چرا مداحی جدید هیچ نکتة قابل ارزشی ندارد!؟
میرعلینقی: الگوی آنها از نظر موسیقایی الگویی است که هر فقهی که ریشه در دین دارد، آن را حرام میداند؛ مثلاً موسیقی پاپ ترکی استانبولی یا موسیقی کافهای قبل از انقلاب. اولاً آنها ایدة موسیقاییشان را از این نوع موسیقی دریافت میکنند و دوم اینکه کاراکتر و کارکردشان را به عنوان خصوصیات یک مداح واقعی و اصیل نمیشناسیم. نوع اجرای آنها بر روی صحنه و استفاده از صداسازهای برقی الکترونیکی بهویژه اکو و بازگشت صدا و نوع کاراکتری که اجرا میکنند بیشتر شبیه خوانندههای پاپ استیج و راک است که انواع و اقسام مشکلات اخلاقی دارند و از مواد مخدر استفاده میکنند. و به دلیل گردش مالی کلان و بیجایی که هرگونه انگیزة روحی و معنوی و خلوص را در آنها از بین میبرد و مداحی را به نمایش و شغل تبدیل میکند؛ که متأسفانه هم مداحی اصیل ارزشمند و واقعی را از بین برده و هم در کارکردهای سیگنال موسیقی پاپ که میتوانست به صورت سالم باشد دست برده است.
جناب میرعلینقی اگر عدهای در محافل مذهبی و در مداحیها از روشهای نوین موسیقی استفاده کنند و بهرة معنوی ببرند چه اشکالی دارد؟ آیا شما در مورد بهرة معنوی آن تردید دارید؟
میرعلینقی: بله تردید دارم و معتقدم باید بازخورد لذت معنوی پس از پایان مجالس مشخص شود. من در بعضی از این مجالس به عنوان کار تحقیقی حضور داشتهام. نتیجه و تأثیری که در این نوع مجالس با وضعیت هیستریک و ریتمهایی که ایجاد میشد، داشت ـ حداقل با برداشتی که من از مذهب داشتم و از کودکی با آن بزرگ شده بودم ـ کاملاً متفاوت بود. در دهة هفتاد در این مورد غفلت صورت گرفت. عدهای پایینترین سطح کارکردهای موسیقی پاپ و راک را دریافت کردند و نوعی کاتارسیزم یا تخلیة هیجانات روحی افراد را مد نظر قرار دادند؛ اگر از دیدگاه علمی موسیقیشناسی بنگریم متوجه میشویم که اساساً نتیجة مجالس مداحیِ معاصر نتیجة درستی نیست؛ چون ابزاری برای یک محتوا استفاده میشوند که آن ابزار با آن محتوا همخوانی ندارند؛ مثلاً اکو. آن همه فضای تکرار و آن همه ریتم با جنبة هیجانی، شتابناک و استرسزا که بهنوعی نقض غرض منجر میشود. آنها از ابزاری استفاده میکنند که در واقع ماهیت آن ابزار و نه نیت دین حاکم میشود.
به نظر شما کسانی که مسئولیت کنترل کیفی این قضایا را برعهده دارند به آن بیتوجهی کردهاند؟
میرعلینقی: اصلاً کنترلی صورت نگرفته است. اولین سمینار آسیبشناسی این موضوع را ما در سال 79 در ستاد امور مساجد با همکاری «بابک رضایی» که بعدها رئیس انجمن موسیقی ایران شد و حاج آقا «حشمتی» برگزار کردیم. من در این سمینار بیان کردم که آفتی با عنوان عرفی شدن در حال وقوع است که میراث واقعی موسیقی دینی ما را از بین خواهد برد. آن زمان این نوع موسیقی بهتازگی در میان مداحان باب شده بود. تکیة اول این سمینار روی شعر، سپس موسیقی بود. این سمینار سه روز برگزار شد و آقای «ایرج نریمانی»، ذیصلاحترین فرد در این زمینه و از برجستهترین کارشناسان موسیقی در هر دو حوزه یعنی موسیقی مذهبی و موسیقی آرت و استاد «مجید کیانی» و آقای «هوشنگ جاوید» و آقای «رضا مهدوی» حضور داشتند و همة ما به این نتیجه رسیدیم که فقدان کنترل دولت سبب ایجاد قشری لمپنمآب و سوءاستفادهچی از مظاهری که برای مردم مقدس بود شده است؛ مثلاً نمونههایی در سمینار پخش شد که در آن زمان از پخش آنها خجالت میکشیدیم؛ اما امروز به امری کاملاً عادی تبدیل شده است؛ مثلاً در اشعار آمده بود که ... این نوع کاراکترها متعلق به فیلمفارسی است که مردم متدین و غیر متدین از آن نفرت داشتند؛ اینکه ائمه و اهلبیت(ع) را با الفاظ سخیف و لمپن خطاب قرار میدهند. شاید برداشت من از مذهب برداشتی از مد افتاده باشد که البته شک دارم؛ اگر مذهب، مذهب باشد، تابع مد نمیشود؛ بلکه یک حقیقت بدون تغییر باقی میماند.
من معتقدم در هیچ مذهب و آیین و دینی بزرگانشان را با الفاظ عرفی و پیشپا افتاده و کوچه بازاری خطاب نمیکنند؛ مثلاً هیچگاه یک مسیحی به حضرت مسیح نمیگوید؛ «My hony» یا «sugar Jesus»؛ چون چنین الفاظی برای مسائل عرفی و زمینی بهکار میرود. این احترام در مداحیهای جدید ابتدا در شعر، سپس در موسیقی از بین رفت. حال اگر مسئولان از میراث مداحی کارکردهایی انتظار دارند که در واقع باید از موسیقی پاپ استیج انتظار داشته باشند، تصمیمی است که خود آنها گرفتهاند؛ چون مداحان اصیل و موسیقیدانهای واقعی با این جو موافق نبودند.
تحولاتی که از زمان مشروطیت در مقاطع مختلف در باب موسیقی پیش آمد، به این دلیل بود که افراد صاحب صلاحیت و فاضل نظارتی نداشتند و این هرج و مرج به نفع مطربها و افراد پیشپا افتاده بود. امروز هم این در شکل حکومت دینی آن اتفاق افتاده است. مسئولان ما از کارشناس استفاده نمیکنند؛ بلکه همه چیز بر اساس آزمایش و خطاست؛ مثلاً میگویند؛ حالا بگذارید ببینیم این چه میشود، حالا عجالتاً ببینیم چه میشود و ... این مسائل سبب شد کشور، به کشورِ امر موقت تبدیل شود و متأسفانه ۴۰ سال است که از کلمة لعنتیِ عجالتاً استفاده میکنیم و مشخص نیست که چه زمانی میخواهیم به یک صورتبندی نظری درست در هر چیزی که در اختیار داریم، برسیم.
نقش خود استادان موسیقی و هنرمندان برجسته در این کوتاهیها چیست؟
میرعلینقی: امکاناتی که در این ۴۰ سال در اختیار فقاهت بود، در هیچ برههای از تاریخ در اختیار آنها قرار نداشت؛ اما متأسفانه بر سر این مسئلة کاربردی به اجماع نرسیدند و مقصر آن موسیقیدانان نیستند. خود موسیقیدان در این میان بلاتکلیف است و در این میان، قشری از این موضوع استفاده کردند که از دیدگاه ما که در زمینة موسیقی فعالیت میکنیم، رفتارهای اجتماعی و نوع موسیقی انتخابی آنها از لحن، اجرا، کاراکتر و همچنین نتایجی که دیدند دقیقاً با نپذیرفتنیترین و زشتترین نوع موسیقی که در کافههای پایینشهر و فیلمفارسیهای زمان پیش از انقلاب رواج داشت مطابق است؛ حتی بعضاً قیافة آنها هم شبیه آنهاست و این به نظرم برای حکومتی که در سالهای اول مدعی بازگرداندن تمام مردم به کرامت انسانی و ارزشهای فلان و بهمان و رساندن به معنویت و خدا و از این نوع بود خوب نیست.
امروز هنر دینیِ اصیلِ قابل اتکا و موسیقی آبرومندی که بتوان به آن تکیه کرد، نداریم. همگرا کردن موسیقی پاپ نازل و مداحی بدون کنترل، ایدة بسیاری از مسئولان بود. شاید من اولین کسی بودم که به این موضوع پی بردم و در سالهای 72 الی 73 در نشریهای به نام «گفتوگو» مقالهای در باب آن منتشر کردم. در آن سالها هیچ کس به این موضوعات توجه نمیکرد. هنوز خیلی چیزها سر جای خود قرار داشت. بهویژه در شهرستانها هنوز میراث کهن، سر جای خود بود؛ ولی من این همگرایی نامیمون را متوجه شدم و در مورد آن مقاله نوشتم و معتقدم امروز دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد. از طرفی موافق این موضوع که عدهای آن را دوست دارند، نیستم. هر ظرفی مطابق هر مظروفی نیست؛ مثلاً قرآن را میتوان روی کاغذ رنگی با عکسهای متفاوت مثل شیر و فیل و زرافه چاپ کرد؛ ولی شأن قرآن این نیست. به تعبیر دیگر مظروف در آن ظرف نمیگنجد.
اینجا نیاز به کارشناسان واقعی بود؛ اما متأسفانه مسئولان تا توانستند به آنها پشت کردند. بسیاری از این افراد در زندگی شخصیشان خیلی هم متدین هستند. من با بسیاری از آنها در این سالها زندگی کردهام و با این جماعت معاشر بودم. بسیاری از آنها انسانهای معتقد و مؤمنی هستند بدون اینکه بخواهند از این موضوع برای خود رانتی دریافت کنند.
جناب میرعلینقی شما میفرمایید که نکتة قابل توجهی در مداحیهای جدید نمیبینید و تصریح میکنید که این جریان لااقل از حیث موسیقایی از مسیر درست خود خارج شده است. همچنین میگویید به علت بیتوجهی به کارشناسان واقعی این حوزه، ما شاهد همگرایی موسیقی پاپ نازل با مداحی شدهایم. آیا امکان تصحیح این وضعیت وجود ندارد؟ در حالی که ما میدانیم برای انتشار یک اثر موسیقی چه از حیث کلام و چه از حیث نغمه و آوا نظارتهای جدی وجود دارد.
میرعلینقی: کار از کار گذشته است. نمیخواهم بیخود امیدوار کنم و نمیخواهم بیخود ناامید کنم. من بر اساس مصداق صحبت میکنم؛ اگر شدت بیماری از حدی بگذرد پزشک از لحاظ علمی نمیتواند کاری انجام دهد؛ اما امکان معجزه وجود دارد و هیچ کس منکر آن نیست؛ ولی در بسیاری از مواقع معجزهای رخ نمیدهد. زمانی امکان اصلاحات وجود داشت که هنوز وارد عرصة دیجیتال و فضای مجازی نشده بودیم. ۲۰ سال از سالهای ۷۸ـ1377 که کمکم کامپیوتر به صورت محدود وارد خانههای مردم شد میگذرد. آن زمان تولید موسیقی، قابل کنترل بود؛ چون سیستمهای تکثیر نوار کاست صرفاً در اختیار دولت بود؛ بنابراین بهراحتی قادر به کنترل آنها بودیم و میتوانستیم سره و ناسره را سوا کنیم و به بخش جدی و درست و حسابی آن رانت بدهیم و بخش دیگر را محدود کنیم. هیچ کدام از این اتفاقات صورت نگرفت. مسئولان هر آنچه نیاز مالیشان را پاسخ فوری میداد تقویت کردند و به بخشهای واقعی بیاعتنا شدند. امروز دیگر امکان کنترل کیفیت نیست؛ چون هر کسی میتواند در خانهاش موسیقی بسازد و همانجا منتشر کند. جریان تولید در همة حوزهها آنقدر از کنترل خارج شده است که نمیتوان پیشبینی کرد که به چه فضاحتی منفجر میشود. امروز نه تنها من ناچیز بیدانش، بلکه بزرگترین کارشناسان نیز نمیتوانند پیشبینی کنند که چه اتفاقی میافتد.
امکان اصلاح این وضعیت وجود ندارد؛ چون افرادی در این قشر گردش مالی بسیاری دارند؛ این قشرِ لمپن متأسفانه رو به تزاید هستند و نفوذ دولتی و نوعی رعونت نفس خاص دارند که هر کاری بخواهند میکنند و از کسی شرم و حیا ندارند و سالهاست به سخن مرجع تقلیدی اعتنا نمیکنند و حجم پول و قدرتی در اختیار آنهاست که آنها را قادر به هر کاری میکند.
به عنوان کسی که عمرم را در کار پژوهش تاریخ موسیقی بهویژه مسائلی که مربوط به کارکرد یا سیگنالهای اجتماعی موسیقی میشود صرف کردم، میخواهم به نکتهای اشاره کنم که ممکن است جامعة موسیقیدان با شنیدنش ترش کنند؛ ولی میگویم. من در تمام عمر نظر خود را بیان کرده و خسارت آن را نیز پرداختهام. موسیقیدانان معتقدند که مردم با آنها هستند. من معتقدم که اینطور نیست. مردم با موسیقیدانها نیستند؛ چون از کنسرتهایی که از فضای هیستریک فاصله دارند یا از کتابِ موسیقی یا سیدی موسیقی استقبال اندکی میشود. هنرمندان دلخواه تودة مردم، مداحانی هستند که تازه روی کار آمدهاند. این تیپ مداحان، هنرمندان برگزیدة تودههای کلان مردم هستند. بقیة موسیقیدانان در اقلیت قرار دارند.
میخواهید بگویید که ذائقة عمومی نازل شده است؟
میرعلینقی: نازل نشده، بلکه ذائقة عمومی، آدمهای خود را پیدا کرده است. اگر با واقعیت در ارتباط باشیم متوجه میشویم که تودههای کلانی عاشق تیپ مداحان امروزی هستند و این علل روانشناختی پیچیدهای دارد. در واقع یک تایپی آرک، تایپ خود را پیدا کرده است.
جناب میرعلینقی آنچه شما میفرمایید حتی اگر بخشی از واقعیت باشد باید در کنار واقعیتهای دیگر به تحلیلی از موضوع بینجامد. من گمان میکنم یک واقعیت هم این است که موسیقی سنتی و اصیل ایرانی همین الان در اوج شکوه و زیبایی خود حیات دارد و این نشاندهندة مقبولیت آن است و البته درخصوص مداحیها هم آثاری که ریشه در نغمات و الحان اصیل و سنتی دارند، پرطرفدارند.
میرعلینقی: اصالت گفتمانی، بحثی است که نهایتاً 60 سال در ایران سابقه دارد. بحث اصالت و اصیل بودن قبل از سال 1339 یا 1340 در مورد موسیقی یا موسیقی سنتی به کار برده نمیشد؛ اگر نشریات یا روزنامههای آن زمان، کتابها، مصاحبهها و حتی برنامههای رادیویی را مرور کنید با لفظی به نام «موسیقی سنتی» مواجه نخواهید شد. این لفظ توسط مستشرقان فرانسوی و تحصیلکردههای حوزههای مستشرقین مثل مرحوم دکتر «صفر» وارد ایران شد. آنها برای جدا کردن موسیقی فرهنگی فاخر از نوع پیشپا افتاده و مبتذل چنین لفظی را عاریت گرفته و بر موسیقی نهادند. این شیوهای برای حفظ آن نوع موسیقی معنوی و پیچیده و فاخر و ارزشمند بود؛ ولی بعدها نتیجة بدی عاید ما شد؛ چون کلمة سنت در دو حوزه در شأن واقعی خود به کار میرود: یکی حوزة مردمشناسی که در آن سنت به آداب و رسوم مردم گفته میشود؛ مثلاً به عید نوروز یا به مراسم عقد یا تدفین که اینها سنن مردم محسوب میشوند. دیگری در حوزة دین است که در آن سنت به مجموعة کتاب و عترت و میراث پیامبر(ص) گفته میشود که لاتغییر، آسمانی و بدون هیچ دخل و تصرفی است. کسی نمیتواند در سنت دست ببرد و اگر دست ببرد بدعت است و اصلاً بدعت در ذات خود در دیدگاه شرع کفر است؛ حتی این ذهنیت ثابتشدة تئوکراتیک دینی در حوزههای صوفیه نیز وجود دارد. بسیاری از آنها به این شریعت معتقد بودند؛ وقتی مولوی میگوید که «هر که او بنهاد ناخوش سنتی/ سوی او لعنت رود هر ساعتی» ناخوش سنت به معنای بدعت است؛ بنابراین بیان این لفظ به موسیقی نه به زمینة مردمشناسی و نه زمینة دینی مربوط نمیشود.
موسیقی دارای سنت نیست. به قول مرحوم «فردید» دارای مآثر و مأثورات فرهنگی است. اساساً اگر موسیقی بر اساس ذهنیتی که سنت را در دین تعریف میکند دارای قوانین ثابتی باشد که به هیچوجه تغییر نکند، نابود میشود. موسیقی در اصول، ثابت و در فروع متغیر است؛ وقتی در مورد موسیقی صحبت میکنیم قصد داریم از یک حیات کلی بگوییم که مصادیق آن میتوانند متفاوت از یکدیگر باشند. در اینجا یک بحث انتزاع و یک بحث عینیت وجود دارد؛ وقتی از کلمة «دو» استفاده میکنید این سؤال مطرح میشود که دو چه؟ دو چشم؟ دو دنیا؟ دو اسلحه؟ دو فکر؟ دو انسان؟ «دو» مفهوم است و با مصداق خود کاربرد مییابد. موسیقی نیز مفهوم است؛ چه نوع موسیقیای؟ چه مختصاتی؟ چگونه ساخته میشود؟ محتوای آن چیست؟ از این نظرگاه جملة موسیقی حرام است، یا جملة موسیقی حلال است بیمعناست. فقها در گذشته برای مقابله با هیئت حاکمه از این جمله استفاده میکردند؛ تا او را در میان پیروان خود بدون نفوذ کنند. کسی که آواز میخواند و ساز میزند از لحاظ احساسی بر انسانها تأثیر میگذارد و چون آن زمان این امکانات متعلق به جناح کفر بودند، آن را تعطیل کردند و بعد از آن حوصلة مداقه و تحقیق نداشتند. همین میراث تاریخی عیناً به نظام جمهوری اسلامی منتقل شد و ۴۰ است که بدون مداقه و تحقیق از روی آن میگذرند و خسارت آن را خود آنها و موسیقیدانان میپردازند. به این ترتیب کسانی که در این میان نه موسیقی میدانند و نه مداحی نهایت استفاده را میبرند.