کد مطلب : ۳۳۵۳۲
گفت و گو با علاءالدین قاسمی؛ پیشکسوت تعزیه
از تهران تا منهتن؛ بر بالهای تعزیه
در طی این روزها و شبها، بی هیچ اغراق نمیتوان شهری، روستایی و قریهای را در سراسر ایران پیدا کنیم که شاهد اجرای آیین نمایشی تعزیه شهادت حضرت امام حسین (ع) و روایت یاران باوفایش نباشد.
همین بهانه کافی بود تا پای صحبت مردی بنشینیم که 60 سال است شهادتخوان حسین، عباس، علی اکبر و علی اصغر است و هنوز هم خود را شاگرد کوچک مکتب عظیم حسینی و عاشورا می داند.
«علاءالدین قاسمی» یکی از آخرین بازماندگان نسل تعزیهگردانان و شبیهخوانانی است که قبای سعادت را بر این آیین چنان پوشاندند که نه تنها در جای جای ایران آن را به رسم و به نام میشناسند که در سراسر جهان از هنرمند گرفته تا مخاطب عادی، در برابر عظمت و بزرگی اجرای این شیوه نمایشی آیینی و مذهبی ایران کلاه از سر بر میدارند.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد حاصل گفتوگو با تعزیهگردان و شهادتخوانی است که بر بال آسمانی تعزیه ایرانی، دامنه اجرای این هنر مذهبی کشورمان را از تهران تا منهتن نیویورک به سفر نشسته و هنوز هم با همان انرژی و شوق دوران جوانی در میانه دهه هفتاد زندگی همیشه بهاریاش، به اجرای نمایش تعزیه میپردازد.
اجازه بدهید برای آغاز این گفتوگو، پرسشم را بر خلاف رسم چنین مصاحبههایی با نگاهی بر فضای خاطرهنگاری آغاز کنم. در میان هنرمندان به ویژه بازیگران تئاتر، سینما و یا تلویزیون، همواره این سنت وجود داشته که هیچگاه خاطره نخستین کار و اجرای خود را فراموش نکردهاند؛ آیا از نخستین روزهای حضورتان به عنوان تعزیهگردان و شبیهخوان خاطرهای دارید؟
حدودا 50 سال پیش در اواسط دهه 1340، علاءالدین قاسمی، جوانک نوجوانی بود که برای اولین بار نقشخوان شد! کار من در حرفه تعزیه با نقشهخوانی و اجرا آغاز شد. هرچند باید به این نکته اشاره کنم که در آن سالها رسم نبود که یک نوجوان بدون گذراندن دورههای آموزشی و یا به قول قدما و اهالی این فن در آن روزگار، بدون «مشق تعزیه کردن» به اجرای حرفهای بپیوندد. من نیز از کودکی، شاید از 6 یا 7 سالگی پیش پدر و پدربزرگم و هنرمندان دیگر مشق تعزیه را انجام داده بودم.
من اصالتا اهل طالقان هستم و قطعا همه مردم ایران به ویژه در این ایام میدانند که طالقان در ایام محرم به ویژه در دهه نخست آن همواره شاهد اجراهای متعدد تعزیه و مراسم شبیهخوانی است که شهرت آن نه تنها در داخل ایران که در تمام جهان پیچیده است. من نیز از کودکی این عادت را داشتم و تا به امروز نیز آن را ترک نکردهام که در طول سال روزهای تقویم و ماهها را می شمردم تا آنکه به محرم برسیم. در آن دوران کودکی آرزویم این بود که در محرم در مجالس تعزیه شرکت کنم و میان مردم پای مجالس تعزیه بنشینم، عزاداری کنم و اشک بریزم. امروز هم که افتخار 6 دهه خادمی هنر شبیهخوانی و تعزیه در مسیر مرثیهسرایی و عرض ارادت به امام حسین علیه السلام را دارم، همه را مدیون استادی هستم که اگر او نبود علاءالدین قاسمی تعزیهخوان نیز وجود نداشت! خدا رحمتش کند، استاد «میرزا علی جان یوسفی» اولین استادم بود و کسی بود که در حقیقت مرا با هنر تعزیه آشنا کرد و در طی کردن این مسیر دست من را گرفت و پله به پله پیش آورد.
کمی درباره نحوه آشناییتان با مرحوم استاد یوسفی می گویید؟
همانطور که گفتم از دوران کودکی عاشق تعزیه و تعزیهخوانی بودم؛ چرا که این در حقیقت، سنتی بود که در خانواده پدری من و همچنین پدربزرگم و نسلهای پیش از آنها وجود داشت. من نیز در همان دوران کودکی با چند نفر از بچههای محل و دوستان هم سن و سال خودم به اصطلاح گروهی را به عنوان تعزیهخوانان نوجوان درست کرده بودیم و هر سال در ماه محرم و پیش از آغاز اجراهای اصلی مراسم تعزیه که در پشت بام مسجد اعظم طالقان اجرا میشد، ما نیز در پشت بام همان مسجد به اجرای مجالس تعزیه میپرداختیم. هر چند وقتی امروز به آن روزها میاندیشم، احساس میکنم که به جای اجرای مجالس تعزیه تنها به شکل کودکانه زیر آواز میزدیم. (با نقل این روایت لبخندی آرام روی صورتش مینشیند و چینهای صورتش را برای لحظهای باز میکند).
در همان عالم کودکی خیال میکردیم که تعزیه اجرا میکنیم؛ بهترین تعزیهای است که تا به حال در شهر ما اجرا شده؛ اما وقتی آرام آرام صدای فریادهای ما آن هم در ساعتهای نیمروز و زمان استراحت مردم باعث آزار برای همسایهها شده بود کم کم عذر ما را برای اجرای این مراسم در پشت بام مسجد خواستند. (آه عمیقی میکشد و دستی بر محاسن سفیدش میکشد).
یادم میآید بعد از این اتفاق یک روز بسیار غمگین روی سکوی جلوی در خانه نشسته بودم که استاد یوسفی آرام به شانهام زد و از من پرسید: «پسرم تعزیهخوانی را دوست داری؟»، من بدون فوت وقت و بی هیچ درنگی به او گفتم «بله!». او گفت: «قول میدهم به تو تعزیهخوانی را آموزش دهم و البته از پدرت نیز اجازه میگیرم تا بتوانی در روزهایی که ما برای اجرای تعزیه تمرین میکنیم تو هم در گروه ما باشی تا بتوانی آرام آرام فنون مختلف هنر تعزیه را بیاموزی. یادش به خیر!
اولین نقش شبیهخوانی که در تعزیه استاد قاسمی بازی کردید را به خاطر دارید؟
یادم میآید که سال 1338 در تعزیهای که گروه استاد یوسفی در روز عاشورا اجرا می کرد من شبیهخوان نقش «عبدالله» بودم که تنها دو کلمه متن داشتم و باید میگفتم «عمو جان» و بعد از این دو کلمه باید چند دور گِردِ میدان تعزیه میچرخیدم و به سمت شبیه امام حسین (ع) حرکت میکردم و در این مسیر شهید میشدم. نقش من به همین اندازه کوتاه بود اما برای آن سالها که کودک 8، 9 سالهای بودم در حقیقت پُل بزرگی بود که مرا به مهمترین آرزوی زندگی یعنی ورود به جهان گسترده تعزیه میرساند.
این نقش، همان نقشی است که در ابتدای گفتوگو به عنوان اولین یاد و خاطره از هنر اجرای تعزیه به آن اشاره کردید؟
نه! نه! ببینید اجرای حرفهای تعزیه، اجرایی است که دیگر این روزها نمیتوان سراغی از آن گرفت! در آن پرسش ابتدایی شما فکر کردم که از من درباره اولین اجرای حرفهای تعزیه، پرسیدید. من از هفت سالگی در گروه تعزیه پدربزرگم حضور داشتم و به همراه پدربزرگم در قزوین کنار گروه تعزیه او مشقهای ابتدایی این هنر را میآموختم؛ اما با رسیدن به سن 11، 12 سالگی دیدم آن اجراها نمیتواند روح تشنه آموختن من را اقناع کند، برای همین از پدربزرگم خداحافظی کردم و به تنهایی به تهران آمدم. این سفر بود که در حقیقت من را برای اولین بار با استادِ یگانه هنر تعزیه ایران یعنی زنده یاد «استاد هاشم فیاض» آشنا کرد. استاد فیاض بعد از شنیدن علاقه من به تعزیه و آموختن نخستین مشقهای تعزیه نزد پدربزرگم و استاد یوسفی و دیدن عشق و علاقهای که به این هنر داشتم با آغوش باز مرا پذیرفت. تازه زمانی که به گروه استاد هاشم فیاض پیوستم متوجه شدم که تعزیه عجب اقیانوسی عظیمی است و من از این اقیانوس شاید تنها به قدر یک نهر باریک و کم عمق، آشنایی و شناخت داشتم.
در ابتدای راه در برابر این اقیانوس عظیم و اجراهای پرقدرت و اثرگذار استاد فیاض خودم را دانشآموز بسیار بسیار کوچکی میشمردم. سه سال با استاد فیاض فقط تمرین میکردم و پای تمامی شبیهخوانیها و اجراهای تعزیهشان مینشستم. تا اینکه در سال 1348 به گروه استاد سلیمانی پیوستم. آن زمان بود که متوجه شدم موسیقی اصیل و خواندن اشعار نسخ تعزیه بر اساس موسیقی ردیفی - دستگاهی ایرانی- چقدر سخت، مشکل و در عین حال شیرین و جذاب است!
آشنایی من با موسیقی و آوازهایی که در تعزیه استفاده میشود و همکاری با استاد سلیمانی، بخشی از بهترین دوران زندگی من را در هنر تعزیه رقم زد؛ چرا که در حقیقت اصل و اساس هنر تعزیه، یعنی همراهی و زنده بودن آن در اجرا و مواجهه با مردم یا آن چیزی که امروزه به نام «همذات پنداری» می گویند را در تمام ثانیه به ثانیه، لحظه به لحظه و آینه به آینه اجراهای استاد سلیمانی حس میکردم و از آن لذت میبردم. همین عامل بود که باعث شد نزدیک به دو دهه با گروه استاد سلیمانی به عنوان شبیهخوان همکاری کنم و آرام آرام با تمام فنون و شیوهها و تکنیکهای اجرای هنر تعزیه به واسطه این استاد آشنا شوم.
اگر اشتباه نکرده باشم شما بعد از تمام آن سالها تمرین و به قول خودتان «مشق کردن» پیش پدربزرگتان و بعد استاد هاشم فیاض و استاد یوسفی، تازه 20 سال دیگر هم به آموزش فنون و تکنیکهای تعزیه نزد استاد سلیمانی پرداختید! پس راهاندازی گروه تعزیه به سرپرستی خودتان بعد از تمام این سالها بود؟
دقیقا! راه پیدا کردن به دنیای هنر تعزیه به این سادگیها نیست! هنرمندانی که هم نسل من هستند و هنرمندانی که نسل پیش از من در نمایش تعزیه هنرنمایی میکردند بیش از دو دهه یا سه دهه از عمرشان را تنها در کنار اساتید بزرگ مشق و تمرین تعزیه میکردند تا بتوانند به تمامی فنون و شیوههای اجرای این هنر آیینی و مذهبی مسلط شوند. آشنایی با نسخ تعزیه و همچنین ردیفها و مقامهای موسیقی و آوازی تعزیه کار بسیار دشوار و طاقت فرسایی است و آموختن تمام تکنیکهای آن حداقل 20 سال زمان میخواهد.
بعد از آن سالها بود که برای نخستین بار در سال 1354 گروه تعزیهای را تاسیس کردم که خودم سرپرستی آن را برعهده داشتم. این گروه از بدو تاسیس تا حدود سالهای 1382، 1383 بدون وقفه و همه ساله در تهران و بسیاری از نقاط ایران به اجرای تعزیه پرداخت. افتخار دیگرم آن است که در حد وسع و بضاعت خودم توانستم به عنوان هنرمندی کوچک در جهان بزرگ و عظیم هنر تعزیه، این هنر ملی، آیینی و مذهبی ایرانی را به مخاطبان جهانی معرفی کنم.
این گروه که اشاره کردید به سرپرستی شما تشکیل شد و نزدیک 30 سال بی وقفه به اجرای تعزیه پرداخت، همان گروهی است که طی سالهای دهه 70 تا 80 به شکل مستمر به عنوان برترین گروه تعزیه ایران شناخته شد؟ و اگر اشتباه نکنم این همان گروهی است که برای نخستین بار توانست در کشور آمریکا و در نیویورک اجرای هنر تعزیه را برای مخاطبان آمریکایی به صحنه ببرد؟
بله دقیقا! این همان گروه است. هرچند پیش از این که ما بخواهیم در آمریکا و برای مردمان این کشور نمایش خود را اجرا کنیم اجراهای بینالمللی ما از ابتدای سال 1370 آغاز شده بود، جایی که گروه تعزیه ما با دعوت جشنواره بزرگ «اوینیون» کشور فرانسه - بزرگترین جشنواره بینالمللی هنرهای نمایشی و تئاتر جهان- به این کشور سفر کرد. خوب به خاطر دارم که در آن سال «پیتر بروک» یکی از بزرگترین کارگردانان هنر نمایش جهان در آن دوره جشنواره حضور داشت. بروک همان کسی است که چند سال پیش از انقلاب به ایران سفر کرده بود و طی آن سفر با هنرهای آیینی ایران به ویژه هنر تعزیه با اجراهای استاد هاشم فیاض آشنا شده بود و در حقیقت به یکی از شیفتگان این هنر تبدیل شده بود. او بعد از تماشای اجرای گروه ما، طی سخنرانی در جشنواره «اوینیون»، برای تمامی مخاطبانی که در این جشنواره حضور داشتند درباره پیشینه و جایگاه هنر تعزیه صحبت کرد و داستان و روایت نمایش آیینی ما را برای آنها که با زبان فارسی و با این گونه نمایشی آشنایی نداشتند شرح داد.
در حقیقت همین مساله و تلاشهای پیوسته پیتر بروک باعث شد برای نخستین بار فردی غیر از هنرمندان ایرانی، هنر تعزیه را به جهانیان معرفی کند. سال 1379 ما به صورت کاملا رسمی از طرف فرانسه برای اجرای تعزیه به مدت یک ماه به آن کشور دعوت شدیم و این نخستین دعوت رسمی یک کشور از یک گروه نمایش مذهبی ایرانی بود که برای مدت یک ماه در مکانهای مشخص شده برای معرفی این شکل از هنر اصیل ایرانی برای مردم به اجرا بپردازد.
تازه بعد از این اجراها بود که به آمریکا رفتیم. درست یادم میآید که دو ماه قبل از حادثه 11 سپتامبر ما در شهر منهتن ایالت نیویورک نمایش تعزیهمان را به مدت 45 روز به شکل مستمر به صحنه بردیم. البته بعد از این ایام هم سفرهایی به کشورهایی مثل ایتالیا، آلمان و انگلستان داشتیم و در بسیاری از شهرهای آن کشورها مانند میلان، پارما، سیسیل، فرانکفورت، بُن، لندن، منچستر و لیورپول نمایش تعزیه را اجرا کردیم.
در این سفرهای متعددی که نام بردید، بیشتر چه تعزیههایی را برای مخاطبان اجرا میکردید؟
تقریبا تمام تعزیههای مهم حادثه و واقعه عاشورا را برای مخاطبان اجرا کردیم. از تعزیه «حر» گرفته تا «دو طفلان مسلم»؛ از تعزیه «حضرت علی اکبر (ع)» و «تعزیه حضرت عباس (ع)» گرفته تا تعزیه «شهادت امام حسین علیه السلام». حتی یادم است در ایتالیا اثری را به نام «گزارش شمر» اجرا کردم که در آن طی 90 دقیقه با شیوهای متفاوت و متکی بر تکنیک «رجزخوانی» و «شمرخوانی» به روایت حادثه عاشورا پرداختیم که بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
با توجه به تجربه شما در اجراهای داخل ایران که سابقه 60 ساله دارد و همچنین حضور مستمرتان طی 30 سال در اجراهای بینالمللی در کشورهای مختلف جهان، میتوانید بگویید که آیا مخاطبان تعزیه در داخل و خارج از ایران جدا از زبان و فرهنگ شان، در ارتباط گیری با این گونه نمایشی چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
پیش از پاسخ به این پرسش شما اول به این نکته اشاره میکنم که جوانانی که امروز در کشور ما و در عصر حاضر حضور دارند با دهههای پیش که ما کار تعزیه را آغاز کردیم بسیار متفاوتند. مخاطبان امروز ما تمرکزشان بیشتر بر شعر و موسیقی تعزیه استوار است تا اینکه بخواهند به ما به عنوان یک بازیگر نگاه کنند؛ چرا که با گسترش هنر سینما و همچنین آشنایی بیشتر مردم با تئاتر و همچنین آثار تلویزیونی تعریفی که آنها از بازیگر دارند با «شبیهخوانهای» تعزیه متفاوت است.
اما در پاسخ به این پرسش اجازه بدهید بازگردیم به تجربه اجراهای من در آمریکا؛ یادم میآید ما طی 45 شب هر شب با بلیط 80 دلاری شاهد حضور 1200 تا 1500 نفر مخاطب در هر اجرای خود بودیم که این میتوانست برای هر نمایشی در آن کشور رکوردی فوقالعاده باشد؛ اما وقتی گروهی از ایران که گروهی ناآشنا برای مخاطبان آمریکایی هستند به چنین رکوردی دست پیدا میکنند اتفاق بسیار بسیار عجیب و بزرگی است.
چه نکات و ویژگیهایی در آن اجراها برای مخاطبان آمریکایی جذاب بود؟
از زبان و نقل خودشان پاسخ شما را میدهم. آنها میگفتند که فضای متفاوت اجرای زنده (صحنه دایرهای شکل) و حسینیهای که شما برای ما ساختهاید و حاضر نشدید در تالارهای متعدد تئاتری شهر ما نمایشتان را اجرا کنید برایمان بسیار نکته عجیبی است. همچنین میگفتند گونههای متفاوت اسباب و وسایل صحنه شما که بیشتر شبیه اسباب و وسایل میدانهای جنگ است (اشاره به کلاهخود، شمشیر، نیزه و سپر مورد استفاده در اجرای نمایشهای تعزیه) و همچنین موسیقی زنده همراه اثر نمایشی شما بیشترین جذابیت را برای ما دارد.
البته در این بین عدهای هم بودند که بیشترین نگاهشان بر نوع پوشش و لباسهای شبیهخوانان تعزیه معطوف بود و همواره بعد از اجراها سعی میکردند از ما بپرسند که چرا یک نفر سراسر سرخ پوشیده یا یک نفر سراسر لباس سبز به تن دارد و عده زیادی سیاهپوش هستند و یا قهرمانی در این میان لباس یکدست زرد به تن کرده است؟!
شما در منهتن برای اجرای تعزیهتان برای مخاطبان آمریکایی به سالنهای تئاتری نرفتید و برای آنها حسینیه برپا کردید؟
بله، چرا که نه! وقتی قرار است نمایش آیینی که آمیخته شده با فطرت و ذات هنر دینی و مذهبی ایران به ویژه نمایشی در ساحت ارادت به حضرت امام حسین علیه السلام قافله سالار کربلا و شهدای حماسهساز عاشورا اجرا کنیم، چرا باید این نمایش را برخلاف سنت همیشگی آن که در میدانها، کوچهها و خیابانهای شهر و روستاهای کشورمان اجرا میشود را صرفا به دلیل حضور در کشوری دیگر به سالن تئاتر ببرم؟
ما برای اجرای نمایشهای تعزیهمان خیمه بزرگی را فراهم کردیم و تنها تفاوت آن با اجراهایی که در ایران داشتیم این بود که برای مخاطبان دور تا دور سکوی گرد اجرا، صندلی گذاشتیم؛ چرا که آنها عادت نداشتند ایستاده تئاتر ببینند. خیمه حسینیه ما گنجایش 1200 تا 1500 نفر داشت و ما هر روز سعی میکردیم بر روی این صندلیها، بروشور و کاتالوگی از نمایشی که آن روز قرار است اجرا کنیم را قرار دهیم. مثلا درباره تعزیه شهادت امام حسین (ع) توضیحاتی برای آنها مینوشتیم. چرا که آنها زبان ما را نمیشناختند و نمیدانستند که در اشعار و یا رجزخوانیهای ما چه موضوعات و مفاهیمی رد و بدل میشود.
همچنین در ادامه ارائه این اطلاعات، درباره شخصیتهای معصوم و امامان دین اسلام برای آنها توضیحاتی داده بودیم و سپس سعی میکردیم قصه، روایت و داستان زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام، فاجعه و واقعه عاشورا را برایشان به شکل کامل بنویسیم تا آنها با یک نگاه کاملا آشنا از نظر مفهومی و داستانی به دیدن نمایشی بنشینند که تا به حال دیدن آن را تجربه نکردهاند! توفیق همین اجراها و شیوه ارائه این اجراها بود که در حقیقت باعث شد به ما تور اجراهای نمایش تعزیه را در 16 ایالت ارائه دهند؛ اما بعد از اتفاقات حادثه 11 سپتامبر و همچنین اعلان جنگ آمریکا با عراق برنامههای ما نیمه تمام ماند و نتوانستیم در تمامی ایالتهایی که برنامه اجرای خود را ریخته بودیم به صحنه برویم.
همواره شاهدیم که اساتید هنر تعزیه در مسیر آموزش و تربیت هنرجویان و عاشقان اجرا در مراسم تعزیه، آموزهها و علم و فن این هنر آیینی و نمایش را به صورت شفاهی و بنا به سنت گذشتگان به صورت سینه به سینه انتقال میدهند. آیا شما هم در تربیت تعزیهخوانهای جوان که در گروه خودتان و یا گروههای دیگر حاضر هستند و در حقیقت نزد شما «مشق تعزیه» میکنند بر پایه همین شوه عمل میکنید؟
به دلیل کمبود اسناد و جزوههای مکتوب و یا کتابهای مشخص برای فن تعزیه، در بسیاری از موارد ما مجبوریم به شکل شفاهی اطلاعات و فنون تعزیه را به علاقهمندان این حوزه انتقال دهیم. اما خوشبختانه طی یکی، دو دهه اخیر با جمعآوری نسخهها و متون تعزیه و همچنین قوانین شیوهها و مکتبهای متفاوت اجرای تعزیه مانند مکتب فارس، مکتب آذربایجان، مکتب مازندران یا مکتب خراسان در قالب کتابهایی مجزا، بخشی از اطلاعات نیز به صورت مکتوب در اختیار علاقهمندان و هنرآموزان این رشته آیینی قرار میگیرد.
در پایان گفتوگو مقداری هم از توجه و حمایت مسئولان فرهنگی نسبت به هنر تعزیه و هنرمندان تعزیهخوان بگویید؟
حرفی که می خواهم بزنم، حرف جدیدی نیست! بسیاری از همکارانم، که من بی هیچ اغراقی آنها را شیفتگان و دلسوختگان واقعی هنرهای آیینی و مذهبی کشورمان میدانم طی سالیان متمادی، بارها و بارها این نکات را بازگو کردهاند که اصلیترین آسیب تعزیه در کشور ما متوجه این نکته است که این هنر فقط به واسطه عاشقان و شیفتگان آن است که تا به امروز باقی مانده است. در این بین ما کمتر شاهد حمایت عملی از سوی متولیان امر فرهنگ و هنر کشورمان از گروههای تعزیه هستیم. شما تنها به چند گروه که در پایتخت فعالیت میکنند نگاه نکنید! بله، آنها توسط متولیان امر حمایت میشوند، اما در بسیاری از روستاها و شهرستانهای کشورمان گروههای تعزیهای هستند که حتی برای تهیه لباس و ابزار و ادوات اجرایشان از هزینه و سرمایه شخصی خود صرف میکنند! باید دست آنها را گرفت. اگر بنا داریم این هنر را به عنوان میراثی معنوی برای آیندگان به یادگار بگذاریم و انتقال دهیم، باید شاهد شکلگیری عزم، اراده و نگاه ملی برای حمایت از هنرمندان تعزیه در سراسر کشور باشیم.
هرچند نباید فراموش کنیم که وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در حفظ و حراست از آیینهای مذهبی و نمایشی ایران سهمی غیر قابل انکار دارد. حکومت پهلوی کاری جز سرکوب و تلاش برای از بین بردن شیوههای اجرای «شبیهخوانی»، «تعزیهگردانی» و سایر آیینها و مراسم مذهبی نداشت. اما بر اساس تفکرات انقلابمان که با نگاه بر مبانی اسلامی در تمامی فعالیتهای کشور حضور چشمگیر دارد؛ در امور فرهنگی و به ویژه فرهنگ آیینی و مذهبیمان نیز باید اینچنین عمل کنیم. باید شاهد شکلگیری همتی میان تمامی هنرمندان برای احیا و اشاعه هنرهای آیینی و مذهبی کشورمان از جمله هنر تعزیه باشیم.
امروز خدا را شکر به همت عاشقان و شیفتگان این هنر و البته یاری مردم که به عنوان اصلیترین مخاطبان این هنر شناخته میشوند و کم و بیش کمک های مسئولان و متولیان امر فرهنگ و هنرف شاهد گذران زندگی تعزیه هستیم؛ اما باید اشاره کنم که هنرمندان تعزیه برای اجرا در مناسبتهای خاص مانند ماههای محرم و صفر و یا ایام شهادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در شبهای قدر ماه مبارک رمضان، مجبور هستند چند روزی کسب و کار خود را رها کنند، چرا که ابتدا باید به تمرین بپردازند تا بتوانند خود را مهیای اجرا کنند. همین مساله باعث میشود که افراد درگیر اجرای این آیینها برای مدتی از کسب درآمد برای گذران اقتصاد خود و خانوادهشان باز بمانند و در حقیقت مساله امرار معاش آنها با مشکل مواجه می شود. وقتی درباره کمک و حمایتهای متولیان امر فرهنگی صحبت میکنیم در حقیقت نظر ما تنها به حمایت مادی نیست؛ بلکه نیازمند بیمهای هستیم که در چنین ایامی که برای مردم و زنده نگه داشتن این آیین تلاش میکنیم بتوانیم شرایط حداقلی اقتصاد و امرار معاش خانواده خود را نیز فراهم کنیم. اگر این شرایط فراهم شود که خوشبختانه طی سالهای اخیر اقدامات خوبی در این زمینه صورت گرفته است میتوانیم نسبت به شکل، رشد، توسعه و فراگیری همه جانبه هنرهای نمایشی آیینی و مذهبی به عنوان میراثی کهن از فرهنگ اسلامی- ایرانی خود برای آینده و آیندگان خیال آسوده و آرامش خاطر بیشتری داشته باشیم.
همین بهانه کافی بود تا پای صحبت مردی بنشینیم که 60 سال است شهادتخوان حسین، عباس، علی اکبر و علی اصغر است و هنوز هم خود را شاگرد کوچک مکتب عظیم حسینی و عاشورا می داند.
«علاءالدین قاسمی» یکی از آخرین بازماندگان نسل تعزیهگردانان و شبیهخوانانی است که قبای سعادت را بر این آیین چنان پوشاندند که نه تنها در جای جای ایران آن را به رسم و به نام میشناسند که در سراسر جهان از هنرمند گرفته تا مخاطب عادی، در برابر عظمت و بزرگی اجرای این شیوه نمایشی آیینی و مذهبی ایران کلاه از سر بر میدارند.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد حاصل گفتوگو با تعزیهگردان و شهادتخوانی است که بر بال آسمانی تعزیه ایرانی، دامنه اجرای این هنر مذهبی کشورمان را از تهران تا منهتن نیویورک به سفر نشسته و هنوز هم با همان انرژی و شوق دوران جوانی در میانه دهه هفتاد زندگی همیشه بهاریاش، به اجرای نمایش تعزیه میپردازد.
اجازه بدهید برای آغاز این گفتوگو، پرسشم را بر خلاف رسم چنین مصاحبههایی با نگاهی بر فضای خاطرهنگاری آغاز کنم. در میان هنرمندان به ویژه بازیگران تئاتر، سینما و یا تلویزیون، همواره این سنت وجود داشته که هیچگاه خاطره نخستین کار و اجرای خود را فراموش نکردهاند؛ آیا از نخستین روزهای حضورتان به عنوان تعزیهگردان و شبیهخوان خاطرهای دارید؟
حدودا 50 سال پیش در اواسط دهه 1340، علاءالدین قاسمی، جوانک نوجوانی بود که برای اولین بار نقشخوان شد! کار من در حرفه تعزیه با نقشهخوانی و اجرا آغاز شد. هرچند باید به این نکته اشاره کنم که در آن سالها رسم نبود که یک نوجوان بدون گذراندن دورههای آموزشی و یا به قول قدما و اهالی این فن در آن روزگار، بدون «مشق تعزیه کردن» به اجرای حرفهای بپیوندد. من نیز از کودکی، شاید از 6 یا 7 سالگی پیش پدر و پدربزرگم و هنرمندان دیگر مشق تعزیه را انجام داده بودم.
من اصالتا اهل طالقان هستم و قطعا همه مردم ایران به ویژه در این ایام میدانند که طالقان در ایام محرم به ویژه در دهه نخست آن همواره شاهد اجراهای متعدد تعزیه و مراسم شبیهخوانی است که شهرت آن نه تنها در داخل ایران که در تمام جهان پیچیده است. من نیز از کودکی این عادت را داشتم و تا به امروز نیز آن را ترک نکردهام که در طول سال روزهای تقویم و ماهها را می شمردم تا آنکه به محرم برسیم. در آن دوران کودکی آرزویم این بود که در محرم در مجالس تعزیه شرکت کنم و میان مردم پای مجالس تعزیه بنشینم، عزاداری کنم و اشک بریزم. امروز هم که افتخار 6 دهه خادمی هنر شبیهخوانی و تعزیه در مسیر مرثیهسرایی و عرض ارادت به امام حسین علیه السلام را دارم، همه را مدیون استادی هستم که اگر او نبود علاءالدین قاسمی تعزیهخوان نیز وجود نداشت! خدا رحمتش کند، استاد «میرزا علی جان یوسفی» اولین استادم بود و کسی بود که در حقیقت مرا با هنر تعزیه آشنا کرد و در طی کردن این مسیر دست من را گرفت و پله به پله پیش آورد.
کمی درباره نحوه آشناییتان با مرحوم استاد یوسفی می گویید؟
همانطور که گفتم از دوران کودکی عاشق تعزیه و تعزیهخوانی بودم؛ چرا که این در حقیقت، سنتی بود که در خانواده پدری من و همچنین پدربزرگم و نسلهای پیش از آنها وجود داشت. من نیز در همان دوران کودکی با چند نفر از بچههای محل و دوستان هم سن و سال خودم به اصطلاح گروهی را به عنوان تعزیهخوانان نوجوان درست کرده بودیم و هر سال در ماه محرم و پیش از آغاز اجراهای اصلی مراسم تعزیه که در پشت بام مسجد اعظم طالقان اجرا میشد، ما نیز در پشت بام همان مسجد به اجرای مجالس تعزیه میپرداختیم. هر چند وقتی امروز به آن روزها میاندیشم، احساس میکنم که به جای اجرای مجالس تعزیه تنها به شکل کودکانه زیر آواز میزدیم. (با نقل این روایت لبخندی آرام روی صورتش مینشیند و چینهای صورتش را برای لحظهای باز میکند).
در همان عالم کودکی خیال میکردیم که تعزیه اجرا میکنیم؛ بهترین تعزیهای است که تا به حال در شهر ما اجرا شده؛ اما وقتی آرام آرام صدای فریادهای ما آن هم در ساعتهای نیمروز و زمان استراحت مردم باعث آزار برای همسایهها شده بود کم کم عذر ما را برای اجرای این مراسم در پشت بام مسجد خواستند. (آه عمیقی میکشد و دستی بر محاسن سفیدش میکشد).
یادم میآید بعد از این اتفاق یک روز بسیار غمگین روی سکوی جلوی در خانه نشسته بودم که استاد یوسفی آرام به شانهام زد و از من پرسید: «پسرم تعزیهخوانی را دوست داری؟»، من بدون فوت وقت و بی هیچ درنگی به او گفتم «بله!». او گفت: «قول میدهم به تو تعزیهخوانی را آموزش دهم و البته از پدرت نیز اجازه میگیرم تا بتوانی در روزهایی که ما برای اجرای تعزیه تمرین میکنیم تو هم در گروه ما باشی تا بتوانی آرام آرام فنون مختلف هنر تعزیه را بیاموزی. یادش به خیر!
اولین نقش شبیهخوانی که در تعزیه استاد قاسمی بازی کردید را به خاطر دارید؟
یادم میآید که سال 1338 در تعزیهای که گروه استاد یوسفی در روز عاشورا اجرا می کرد من شبیهخوان نقش «عبدالله» بودم که تنها دو کلمه متن داشتم و باید میگفتم «عمو جان» و بعد از این دو کلمه باید چند دور گِردِ میدان تعزیه میچرخیدم و به سمت شبیه امام حسین (ع) حرکت میکردم و در این مسیر شهید میشدم. نقش من به همین اندازه کوتاه بود اما برای آن سالها که کودک 8، 9 سالهای بودم در حقیقت پُل بزرگی بود که مرا به مهمترین آرزوی زندگی یعنی ورود به جهان گسترده تعزیه میرساند.
این نقش، همان نقشی است که در ابتدای گفتوگو به عنوان اولین یاد و خاطره از هنر اجرای تعزیه به آن اشاره کردید؟
نه! نه! ببینید اجرای حرفهای تعزیه، اجرایی است که دیگر این روزها نمیتوان سراغی از آن گرفت! در آن پرسش ابتدایی شما فکر کردم که از من درباره اولین اجرای حرفهای تعزیه، پرسیدید. من از هفت سالگی در گروه تعزیه پدربزرگم حضور داشتم و به همراه پدربزرگم در قزوین کنار گروه تعزیه او مشقهای ابتدایی این هنر را میآموختم؛ اما با رسیدن به سن 11، 12 سالگی دیدم آن اجراها نمیتواند روح تشنه آموختن من را اقناع کند، برای همین از پدربزرگم خداحافظی کردم و به تنهایی به تهران آمدم. این سفر بود که در حقیقت من را برای اولین بار با استادِ یگانه هنر تعزیه ایران یعنی زنده یاد «استاد هاشم فیاض» آشنا کرد. استاد فیاض بعد از شنیدن علاقه من به تعزیه و آموختن نخستین مشقهای تعزیه نزد پدربزرگم و استاد یوسفی و دیدن عشق و علاقهای که به این هنر داشتم با آغوش باز مرا پذیرفت. تازه زمانی که به گروه استاد هاشم فیاض پیوستم متوجه شدم که تعزیه عجب اقیانوسی عظیمی است و من از این اقیانوس شاید تنها به قدر یک نهر باریک و کم عمق، آشنایی و شناخت داشتم.
در ابتدای راه در برابر این اقیانوس عظیم و اجراهای پرقدرت و اثرگذار استاد فیاض خودم را دانشآموز بسیار بسیار کوچکی میشمردم. سه سال با استاد فیاض فقط تمرین میکردم و پای تمامی شبیهخوانیها و اجراهای تعزیهشان مینشستم. تا اینکه در سال 1348 به گروه استاد سلیمانی پیوستم. آن زمان بود که متوجه شدم موسیقی اصیل و خواندن اشعار نسخ تعزیه بر اساس موسیقی ردیفی - دستگاهی ایرانی- چقدر سخت، مشکل و در عین حال شیرین و جذاب است!
آشنایی من با موسیقی و آوازهایی که در تعزیه استفاده میشود و همکاری با استاد سلیمانی، بخشی از بهترین دوران زندگی من را در هنر تعزیه رقم زد؛ چرا که در حقیقت اصل و اساس هنر تعزیه، یعنی همراهی و زنده بودن آن در اجرا و مواجهه با مردم یا آن چیزی که امروزه به نام «همذات پنداری» می گویند را در تمام ثانیه به ثانیه، لحظه به لحظه و آینه به آینه اجراهای استاد سلیمانی حس میکردم و از آن لذت میبردم. همین عامل بود که باعث شد نزدیک به دو دهه با گروه استاد سلیمانی به عنوان شبیهخوان همکاری کنم و آرام آرام با تمام فنون و شیوهها و تکنیکهای اجرای هنر تعزیه به واسطه این استاد آشنا شوم.
اگر اشتباه نکرده باشم شما بعد از تمام آن سالها تمرین و به قول خودتان «مشق کردن» پیش پدربزرگتان و بعد استاد هاشم فیاض و استاد یوسفی، تازه 20 سال دیگر هم به آموزش فنون و تکنیکهای تعزیه نزد استاد سلیمانی پرداختید! پس راهاندازی گروه تعزیه به سرپرستی خودتان بعد از تمام این سالها بود؟
دقیقا! راه پیدا کردن به دنیای هنر تعزیه به این سادگیها نیست! هنرمندانی که هم نسل من هستند و هنرمندانی که نسل پیش از من در نمایش تعزیه هنرنمایی میکردند بیش از دو دهه یا سه دهه از عمرشان را تنها در کنار اساتید بزرگ مشق و تمرین تعزیه میکردند تا بتوانند به تمامی فنون و شیوههای اجرای این هنر آیینی و مذهبی مسلط شوند. آشنایی با نسخ تعزیه و همچنین ردیفها و مقامهای موسیقی و آوازی تعزیه کار بسیار دشوار و طاقت فرسایی است و آموختن تمام تکنیکهای آن حداقل 20 سال زمان میخواهد.
بعد از آن سالها بود که برای نخستین بار در سال 1354 گروه تعزیهای را تاسیس کردم که خودم سرپرستی آن را برعهده داشتم. این گروه از بدو تاسیس تا حدود سالهای 1382، 1383 بدون وقفه و همه ساله در تهران و بسیاری از نقاط ایران به اجرای تعزیه پرداخت. افتخار دیگرم آن است که در حد وسع و بضاعت خودم توانستم به عنوان هنرمندی کوچک در جهان بزرگ و عظیم هنر تعزیه، این هنر ملی، آیینی و مذهبی ایرانی را به مخاطبان جهانی معرفی کنم.
این گروه که اشاره کردید به سرپرستی شما تشکیل شد و نزدیک 30 سال بی وقفه به اجرای تعزیه پرداخت، همان گروهی است که طی سالهای دهه 70 تا 80 به شکل مستمر به عنوان برترین گروه تعزیه ایران شناخته شد؟ و اگر اشتباه نکنم این همان گروهی است که برای نخستین بار توانست در کشور آمریکا و در نیویورک اجرای هنر تعزیه را برای مخاطبان آمریکایی به صحنه ببرد؟
بله دقیقا! این همان گروه است. هرچند پیش از این که ما بخواهیم در آمریکا و برای مردمان این کشور نمایش خود را اجرا کنیم اجراهای بینالمللی ما از ابتدای سال 1370 آغاز شده بود، جایی که گروه تعزیه ما با دعوت جشنواره بزرگ «اوینیون» کشور فرانسه - بزرگترین جشنواره بینالمللی هنرهای نمایشی و تئاتر جهان- به این کشور سفر کرد. خوب به خاطر دارم که در آن سال «پیتر بروک» یکی از بزرگترین کارگردانان هنر نمایش جهان در آن دوره جشنواره حضور داشت. بروک همان کسی است که چند سال پیش از انقلاب به ایران سفر کرده بود و طی آن سفر با هنرهای آیینی ایران به ویژه هنر تعزیه با اجراهای استاد هاشم فیاض آشنا شده بود و در حقیقت به یکی از شیفتگان این هنر تبدیل شده بود. او بعد از تماشای اجرای گروه ما، طی سخنرانی در جشنواره «اوینیون»، برای تمامی مخاطبانی که در این جشنواره حضور داشتند درباره پیشینه و جایگاه هنر تعزیه صحبت کرد و داستان و روایت نمایش آیینی ما را برای آنها که با زبان فارسی و با این گونه نمایشی آشنایی نداشتند شرح داد.
در حقیقت همین مساله و تلاشهای پیوسته پیتر بروک باعث شد برای نخستین بار فردی غیر از هنرمندان ایرانی، هنر تعزیه را به جهانیان معرفی کند. سال 1379 ما به صورت کاملا رسمی از طرف فرانسه برای اجرای تعزیه به مدت یک ماه به آن کشور دعوت شدیم و این نخستین دعوت رسمی یک کشور از یک گروه نمایش مذهبی ایرانی بود که برای مدت یک ماه در مکانهای مشخص شده برای معرفی این شکل از هنر اصیل ایرانی برای مردم به اجرا بپردازد.
تازه بعد از این اجراها بود که به آمریکا رفتیم. درست یادم میآید که دو ماه قبل از حادثه 11 سپتامبر ما در شهر منهتن ایالت نیویورک نمایش تعزیهمان را به مدت 45 روز به شکل مستمر به صحنه بردیم. البته بعد از این ایام هم سفرهایی به کشورهایی مثل ایتالیا، آلمان و انگلستان داشتیم و در بسیاری از شهرهای آن کشورها مانند میلان، پارما، سیسیل، فرانکفورت، بُن، لندن، منچستر و لیورپول نمایش تعزیه را اجرا کردیم.
در این سفرهای متعددی که نام بردید، بیشتر چه تعزیههایی را برای مخاطبان اجرا میکردید؟
تقریبا تمام تعزیههای مهم حادثه و واقعه عاشورا را برای مخاطبان اجرا کردیم. از تعزیه «حر» گرفته تا «دو طفلان مسلم»؛ از تعزیه «حضرت علی اکبر (ع)» و «تعزیه حضرت عباس (ع)» گرفته تا تعزیه «شهادت امام حسین علیه السلام». حتی یادم است در ایتالیا اثری را به نام «گزارش شمر» اجرا کردم که در آن طی 90 دقیقه با شیوهای متفاوت و متکی بر تکنیک «رجزخوانی» و «شمرخوانی» به روایت حادثه عاشورا پرداختیم که بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
با توجه به تجربه شما در اجراهای داخل ایران که سابقه 60 ساله دارد و همچنین حضور مستمرتان طی 30 سال در اجراهای بینالمللی در کشورهای مختلف جهان، میتوانید بگویید که آیا مخاطبان تعزیه در داخل و خارج از ایران جدا از زبان و فرهنگ شان، در ارتباط گیری با این گونه نمایشی چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
پیش از پاسخ به این پرسش شما اول به این نکته اشاره میکنم که جوانانی که امروز در کشور ما و در عصر حاضر حضور دارند با دهههای پیش که ما کار تعزیه را آغاز کردیم بسیار متفاوتند. مخاطبان امروز ما تمرکزشان بیشتر بر شعر و موسیقی تعزیه استوار است تا اینکه بخواهند به ما به عنوان یک بازیگر نگاه کنند؛ چرا که با گسترش هنر سینما و همچنین آشنایی بیشتر مردم با تئاتر و همچنین آثار تلویزیونی تعریفی که آنها از بازیگر دارند با «شبیهخوانهای» تعزیه متفاوت است.
اما در پاسخ به این پرسش اجازه بدهید بازگردیم به تجربه اجراهای من در آمریکا؛ یادم میآید ما طی 45 شب هر شب با بلیط 80 دلاری شاهد حضور 1200 تا 1500 نفر مخاطب در هر اجرای خود بودیم که این میتوانست برای هر نمایشی در آن کشور رکوردی فوقالعاده باشد؛ اما وقتی گروهی از ایران که گروهی ناآشنا برای مخاطبان آمریکایی هستند به چنین رکوردی دست پیدا میکنند اتفاق بسیار بسیار عجیب و بزرگی است.
چه نکات و ویژگیهایی در آن اجراها برای مخاطبان آمریکایی جذاب بود؟
از زبان و نقل خودشان پاسخ شما را میدهم. آنها میگفتند که فضای متفاوت اجرای زنده (صحنه دایرهای شکل) و حسینیهای که شما برای ما ساختهاید و حاضر نشدید در تالارهای متعدد تئاتری شهر ما نمایشتان را اجرا کنید برایمان بسیار نکته عجیبی است. همچنین میگفتند گونههای متفاوت اسباب و وسایل صحنه شما که بیشتر شبیه اسباب و وسایل میدانهای جنگ است (اشاره به کلاهخود، شمشیر، نیزه و سپر مورد استفاده در اجرای نمایشهای تعزیه) و همچنین موسیقی زنده همراه اثر نمایشی شما بیشترین جذابیت را برای ما دارد.
البته در این بین عدهای هم بودند که بیشترین نگاهشان بر نوع پوشش و لباسهای شبیهخوانان تعزیه معطوف بود و همواره بعد از اجراها سعی میکردند از ما بپرسند که چرا یک نفر سراسر سرخ پوشیده یا یک نفر سراسر لباس سبز به تن دارد و عده زیادی سیاهپوش هستند و یا قهرمانی در این میان لباس یکدست زرد به تن کرده است؟!
شما در منهتن برای اجرای تعزیهتان برای مخاطبان آمریکایی به سالنهای تئاتری نرفتید و برای آنها حسینیه برپا کردید؟
بله، چرا که نه! وقتی قرار است نمایش آیینی که آمیخته شده با فطرت و ذات هنر دینی و مذهبی ایران به ویژه نمایشی در ساحت ارادت به حضرت امام حسین علیه السلام قافله سالار کربلا و شهدای حماسهساز عاشورا اجرا کنیم، چرا باید این نمایش را برخلاف سنت همیشگی آن که در میدانها، کوچهها و خیابانهای شهر و روستاهای کشورمان اجرا میشود را صرفا به دلیل حضور در کشوری دیگر به سالن تئاتر ببرم؟
ما برای اجرای نمایشهای تعزیهمان خیمه بزرگی را فراهم کردیم و تنها تفاوت آن با اجراهایی که در ایران داشتیم این بود که برای مخاطبان دور تا دور سکوی گرد اجرا، صندلی گذاشتیم؛ چرا که آنها عادت نداشتند ایستاده تئاتر ببینند. خیمه حسینیه ما گنجایش 1200 تا 1500 نفر داشت و ما هر روز سعی میکردیم بر روی این صندلیها، بروشور و کاتالوگی از نمایشی که آن روز قرار است اجرا کنیم را قرار دهیم. مثلا درباره تعزیه شهادت امام حسین (ع) توضیحاتی برای آنها مینوشتیم. چرا که آنها زبان ما را نمیشناختند و نمیدانستند که در اشعار و یا رجزخوانیهای ما چه موضوعات و مفاهیمی رد و بدل میشود.
همچنین در ادامه ارائه این اطلاعات، درباره شخصیتهای معصوم و امامان دین اسلام برای آنها توضیحاتی داده بودیم و سپس سعی میکردیم قصه، روایت و داستان زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام، فاجعه و واقعه عاشورا را برایشان به شکل کامل بنویسیم تا آنها با یک نگاه کاملا آشنا از نظر مفهومی و داستانی به دیدن نمایشی بنشینند که تا به حال دیدن آن را تجربه نکردهاند! توفیق همین اجراها و شیوه ارائه این اجراها بود که در حقیقت باعث شد به ما تور اجراهای نمایش تعزیه را در 16 ایالت ارائه دهند؛ اما بعد از اتفاقات حادثه 11 سپتامبر و همچنین اعلان جنگ آمریکا با عراق برنامههای ما نیمه تمام ماند و نتوانستیم در تمامی ایالتهایی که برنامه اجرای خود را ریخته بودیم به صحنه برویم.
همواره شاهدیم که اساتید هنر تعزیه در مسیر آموزش و تربیت هنرجویان و عاشقان اجرا در مراسم تعزیه، آموزهها و علم و فن این هنر آیینی و نمایش را به صورت شفاهی و بنا به سنت گذشتگان به صورت سینه به سینه انتقال میدهند. آیا شما هم در تربیت تعزیهخوانهای جوان که در گروه خودتان و یا گروههای دیگر حاضر هستند و در حقیقت نزد شما «مشق تعزیه» میکنند بر پایه همین شوه عمل میکنید؟
به دلیل کمبود اسناد و جزوههای مکتوب و یا کتابهای مشخص برای فن تعزیه، در بسیاری از موارد ما مجبوریم به شکل شفاهی اطلاعات و فنون تعزیه را به علاقهمندان این حوزه انتقال دهیم. اما خوشبختانه طی یکی، دو دهه اخیر با جمعآوری نسخهها و متون تعزیه و همچنین قوانین شیوهها و مکتبهای متفاوت اجرای تعزیه مانند مکتب فارس، مکتب آذربایجان، مکتب مازندران یا مکتب خراسان در قالب کتابهایی مجزا، بخشی از اطلاعات نیز به صورت مکتوب در اختیار علاقهمندان و هنرآموزان این رشته آیینی قرار میگیرد.
در پایان گفتوگو مقداری هم از توجه و حمایت مسئولان فرهنگی نسبت به هنر تعزیه و هنرمندان تعزیهخوان بگویید؟
حرفی که می خواهم بزنم، حرف جدیدی نیست! بسیاری از همکارانم، که من بی هیچ اغراقی آنها را شیفتگان و دلسوختگان واقعی هنرهای آیینی و مذهبی کشورمان میدانم طی سالیان متمادی، بارها و بارها این نکات را بازگو کردهاند که اصلیترین آسیب تعزیه در کشور ما متوجه این نکته است که این هنر فقط به واسطه عاشقان و شیفتگان آن است که تا به امروز باقی مانده است. در این بین ما کمتر شاهد حمایت عملی از سوی متولیان امر فرهنگ و هنر کشورمان از گروههای تعزیه هستیم. شما تنها به چند گروه که در پایتخت فعالیت میکنند نگاه نکنید! بله، آنها توسط متولیان امر حمایت میشوند، اما در بسیاری از روستاها و شهرستانهای کشورمان گروههای تعزیهای هستند که حتی برای تهیه لباس و ابزار و ادوات اجرایشان از هزینه و سرمایه شخصی خود صرف میکنند! باید دست آنها را گرفت. اگر بنا داریم این هنر را به عنوان میراثی معنوی برای آیندگان به یادگار بگذاریم و انتقال دهیم، باید شاهد شکلگیری عزم، اراده و نگاه ملی برای حمایت از هنرمندان تعزیه در سراسر کشور باشیم.
هرچند نباید فراموش کنیم که وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در حفظ و حراست از آیینهای مذهبی و نمایشی ایران سهمی غیر قابل انکار دارد. حکومت پهلوی کاری جز سرکوب و تلاش برای از بین بردن شیوههای اجرای «شبیهخوانی»، «تعزیهگردانی» و سایر آیینها و مراسم مذهبی نداشت. اما بر اساس تفکرات انقلابمان که با نگاه بر مبانی اسلامی در تمامی فعالیتهای کشور حضور چشمگیر دارد؛ در امور فرهنگی و به ویژه فرهنگ آیینی و مذهبیمان نیز باید اینچنین عمل کنیم. باید شاهد شکلگیری همتی میان تمامی هنرمندان برای احیا و اشاعه هنرهای آیینی و مذهبی کشورمان از جمله هنر تعزیه باشیم.
امروز خدا را شکر به همت عاشقان و شیفتگان این هنر و البته یاری مردم که به عنوان اصلیترین مخاطبان این هنر شناخته میشوند و کم و بیش کمک های مسئولان و متولیان امر فرهنگ و هنرف شاهد گذران زندگی تعزیه هستیم؛ اما باید اشاره کنم که هنرمندان تعزیه برای اجرا در مناسبتهای خاص مانند ماههای محرم و صفر و یا ایام شهادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در شبهای قدر ماه مبارک رمضان، مجبور هستند چند روزی کسب و کار خود را رها کنند، چرا که ابتدا باید به تمرین بپردازند تا بتوانند خود را مهیای اجرا کنند. همین مساله باعث میشود که افراد درگیر اجرای این آیینها برای مدتی از کسب درآمد برای گذران اقتصاد خود و خانوادهشان باز بمانند و در حقیقت مساله امرار معاش آنها با مشکل مواجه می شود. وقتی درباره کمک و حمایتهای متولیان امر فرهنگی صحبت میکنیم در حقیقت نظر ما تنها به حمایت مادی نیست؛ بلکه نیازمند بیمهای هستیم که در چنین ایامی که برای مردم و زنده نگه داشتن این آیین تلاش میکنیم بتوانیم شرایط حداقلی اقتصاد و امرار معاش خانواده خود را نیز فراهم کنیم. اگر این شرایط فراهم شود که خوشبختانه طی سالهای اخیر اقدامات خوبی در این زمینه صورت گرفته است میتوانیم نسبت به شکل، رشد، توسعه و فراگیری همه جانبه هنرهای نمایشی آیینی و مذهبی به عنوان میراثی کهن از فرهنگ اسلامی- ایرانی خود برای آینده و آیندگان خیال آسوده و آرامش خاطر بیشتری داشته باشیم.
مرجع : ایرنا