تاریخ انتشار
شنبه ۷ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۲
۰
کد مطلب : ۳۳۵۸۷
محسن حسام مظاهری؛ عاشورا پژوه:

چرا پروژه‌های اصلاح عزاداری در ایران شکست خورد؟

چرا پروژه‌های اصلاح عزاداری در ایران شکست خورد؟
جامعه ایرانی از دیرباز پیوندی مستحکم با تعالیم اسلامی و شیعی داشته است که تجلی بارز این پیوند، هرساله در آیین‌های عزاداری ماه محرم و سوگواری سالار شهیدان(ع) مشهود است؛ رفتار ایرانیان در ایام عزاداری، علاوه بر آن که مولفه‌هایی از بینش و مسیر حرکت جامعه را بازگو می‌کند، نمایانگر تغییر و تحولات مناسک عامه دینی و دینداری مردم است. بررسی این رفتار، رویکردی علمی و جامعه‌شناختی می‌طلبد؛ یکی از نتایج این بررسی‌ها این است که می‌تواند امکان اصلاحگری مناسک عزاداری و زدودن پیرایه‌ها را بسنجد و وسعت نظر لازم را به آنان که عزم اصلاحگری در مناسک عزاداری دارند، اعطا کند. در این راستا ایکنا، بنابر رسالت دینی خود، محرم امسال، سلسله مصاحبه‌هایی تخصصی با جامعه‌شناسان دین، کارشناسان مذهبی و بعضی فعالان شاخص در مناسک عزاداری محرم ترتیب داد که قطار آن گفت‌وگوها امروز به ایستگاه آخر رسیده و یکی از شاخص‌ترین پژوهشگران جامعه‌شناسی عاشورایی، مهمان آخرین گفت‌وگوی این پرونده ویژه است؛ محسن حسام مظاهری، عضو هیئت علمی بنیاد دعبل خزاعی و مؤلف ده‌ها مقاله و کتاب از جمله کتاب «رسانه‌ شیعه؛ جامعه‌شناسی آیین‌های سوگواری و هیأت‌های مذهبی در ایران» در دفتر کار خود با خبرنگار ایکنا به گفت‌وگو پرداخت که مشروح آن را در زیر می‌خوانید.

رد نشود// مصاحبه با مظاهری
*به نظر شما چرا پروژه‌های اصلاح عزاداری در جامعه با موفقیت کامل همراه نبوده است؟ آیا اساساً از منظر جامعه‌شناختی، امکان اصلاح مناسک دینی که توده‌های مردم در آن نقش تعیین‌کننده‌ای دارند، وجود دارد؟
به عنوان مقدمه باید عرض کنم که مناسک بخشی از فرهنگ هر دین هستند، البته حجم و میزان این مناسک بستگی به قابلیت هر دین برای مناسک‌پروری دارد، تشیع به دلایلی هویتی و تاریخی، یکی از مذاهبی است که پتانسیل مناسکی‌شدن را به میزان زیادی دارا است، از جمله این که تشیع یک نقاط عطف تاریخی مثل عاشورا دارد که فضای اسطوره‌ای و تراژیک پیدا کرده‌اند و مستعد ظهور آیین شده‌اند. آیین‌گزاران و آیین‌ورزان اصلی در تشیع، توده مردم‌اند نه نخبگان؛ در بقیه ادیان هم این گونه است، البته در داخل پرانتز بگویم که باید مناسک رسمی و اولیه را از مناسک ثانویه جدا بدانیم، مناسک رسمی آن دسته‌ای هستند که در متن دین، مشخصات و حدود آن آمده است و چندان هم تغییرپذیر نیستند، مناسکی مثل نماز، روزه، حج و ... که شریعت را تشکیل می‌دهند، اما عزاداری و زیارت، مناسک ثانویه هستند که متعلق به توده دینداران است. در شیعه، نخبگان دین مبتکر مناسک ثانویه نبوده‌اند، موضع آن‌ها تبعی بوده، یعنی در ابتدا این مناسک توسط توده مردم ایجاد شده است و بعد نخبگان دینی نسبت به آن اعلام موضع کرده‌اند. بعضی، تایید و بعضی، موضع انتقادی اتخاذ کرده‌اند.

*همینجا سوالی پیش می‌آید، مگر ائمه(ع)، خود آغازگر مناسک عزاداری‌ برای حادثه‌ای همچون عاشورا نبوده‌اند؟ 
توصیه ائمه(ع) یک توصیه خیلی کلی بوده است، یک رفتاری بوده که تجلی آن در طول تاریخ به شکل مناسک ظهور پیدا کرده است. آن چه در زمان ائمه(ع) جریان داشته تشویق آنان به سرودن شعر درباره عاشورا یا برپایی مجالسی ساده برای بروز حزن نسبت به شهادت امام حسین(ع) بوده است. آن چه که بعدها در طول تاریخ به‌مرور زمان و در هر مقطعی متناسب با اقتضائات اجتماعی و فرهنگی شکل گرفت، آیین‌های امروزی را پدید آورد. پس تکوین آن رفتارها در قالب مناسک عزاداری به دوران بعد از ائمه(ع) مربوط است. البته بحث مستقلی حول این موضوع وجود دارد که آیا بن‌مایه این عزاداری و مسیر این عزاداری‌ها در طول تاریخ تغییر کرده است یا خیر؟ به هر حال، اساساً آیین‌گزاران، عامه مردم هستند. مناسک ثانویه عرصه بروز ابتکار و خلاقیت دینداران است، دیندار چهارچوب‌های متصلب و محکم مناسک اولیه را مواجه نیست، خودش می‌تواند ابداع‌کننده و تغییردهنده باشد، این اختیار برای ابتکار عمل باعث شده است که برای بعضی از دینداران، مناسک عزاداری جذاب‌تر از نماز و روزه باشد، چون عرصه، عرصه بروز خلاقیت و دین‌ورزی شخصی دین‌باوران است.
مقولاتی مثل اصلاحات و نقد و آنچه امروز به آن اصطلاحاً آسیب‌شناسی دینی میگویند از دغدغه «اصالت» می‌آید که این، دغدغه عامه دینداران نیست. دین‌ورزی توده و عامه مبتنی بر کارکرد دین است، مناسک هم در خدمت کارکردی که در زندگی روزانه‌اش دارد، تعریف می‌شود. اما برای نخبگان دینی چه علمای دین چه غیر ایشان، نگاهی پیوسته و منسجم وجود دارد که مناسک، جزوی از آن کلیت مد نظرشان است، مدام در حال بررسی نسبت این جزء با کل هستند. برای عالم دینی، مناسک باید هدف و فلسفه‌ای داشته باشد که اگر مناسک از آن دور شد، آسیب به وجود می‌آید. پس اصلاح، دغدغه نخبگانی است. در مقاطعی که مناسک مهم و فربِه شدند و تنوع و تکثیر پیدا کردند، شاهدیم که نخبگان جامعه منتقد کمّ و کیف آن شده‌اند نه مردم عادی!. مثلا در دوره قاجار یک دسته از منتقدان تعزیه، برخی از علما بودند. البته در کنار آن‌ها، روشنفکران دیگری بودند که از منظر دیگری منتقد چنین مساله‌ای بودند. پس گروهی از علما با همین نگاه که مناسک را در نسبت با بقیه اجزای دینداری می‌سنجیدند، منتقد و خواهان اصلاحات عزاداری بودند که این دغدغه عامه دینداران نبود. چون دغدغه عامه دینداران، اصالت‌سنجی نیست و دینداری آن‌ها صورت شبکه‌ای ندارد.
دغدغه اصلاحات عزاداری از دوران قاجار به شکل جدی وجود داشته است، قبل از آن دوران هم بعضی علمای دینی منتقد بوده‌اند، اما به نتیجه نرسیده است و نشانه‌هایی از تحقق کامل این اصلاح نیست. بلکه به عکس برخی از این اصطلاحاً آسیب‌ها بیشتر هم شده است. چون در بعضی مسائل هرچه آسیب‌شناسی و مقابله از سوی نخبگان نسبت به آن بیشتر شود، واکنش‌هایی در میان دینداران برمی‌انگیزد که رفتارهای مورد انتقاد را بیشتر دامن میزند. این واکنش دینداران عوام،
منطق دارد. یکی از دلایل رشد رفتارهایی که آسیب تلقی می‌شوند، ندانستن همین منطق از سوی کسانی است که داعیه اصلاح دارند.

*با این مقدمه، شما معتقدید که چون مناسک با خلاقیت توده مردم شکل گرفته و جزو اعمال ثانویه عبادی است، اصلاح آن نیز باید از طریق توده مردم انجام شود؟
اساساً اصلاح، مساله توده نیست، آن‌ها قائل به آسیب نیستند که بخواهند آن را رفع کنند، این نگاه که آسیب وجود دارد و باید آسیب‌شناسی کرد، این نگاه که بخش‌های عزاداری را تفکیک کنیم و بسنجیم کدام قسمت با اهداف دین سازگار است یا نه، منبعث از منظر نخبگان است. حالا باید بپردازیم به این که از نگاه نخبگان، آیا امکان اصلاح وجود دارد؟، راه اصلاح، این مواجهه و ساختن دوگانه و این که از رسانه‌های رسمی شاهد هجوم نخبگانی به دینداری عامه باشیم، نیست. چون عوام احساس خطر می‌کنند و هنگام احساس خطر نیز بر مرزهای خود بیشتر تمرکز می‌کنند. مثلاً مبارزه با قمه‌زنی شروع می‌شود، اما شاهدیم که عده‌ای مروج قمه‌زنی می‌شوند، البته از یاد نبریم که عامه دینداران، پشتوانه‌هایی حوزوی هم برای خود دارند که توجیه‌کننده اعمال آن‌ها هستند. این دوقطبی باعث می‌شود که آنها به تئوریزه‌کردن کار خود بپردازند!، مثلا بعد از انتشار کتاب «التنزیه» علامه امین که در نقد عزاداری عامه بود، چندین کتاب فقهی در رد آن کتاب و در مشروعیت انواع آیین‌های عزاداری نوشته شد. یعنی یک عالم دینی با هدف اصلاحگری، کتابی تالیف می‌کند و با فهم خود از اسلام و تشیع بعضی مسائل را خرافه و یا حرام شرعی اعلام می‌کند، اما همین باعث می‌شود که مخالفان، رساله‌های فقهی در رد آن بنویسند و زمینه تئوریزه‌کردن و مشروعیت‌بخشی به آیین‌های مورد انتقاد را فراهم آورند.
رد نشود//زمینه‌های جامعه‌شناختی شکل‌گیری مناسک عزاداری/ چرا پروژه‌های اصلاح عزاداری در ایران شکست خورد؟
*مگر چه روش دیگری می‌توان برای اصلاحگری اتخاذ کرد؟ می‌توان پذیرفت که دوقطبی‌سازی از تریبون‌های رسمی کشور، نکوهیده است و تاثیر عکس دارد، اما تالیف یک کتاب که اقدامی کاملاً فرهنگی و مسالمت‌آمیز است!
توجه داشته باشید بخشی از آیین‌ها، اصلاً اصلاح‌پذیر نیست، البته قائلان به اصلاح هم سطح‌بندی دارند، بعضی معتقدند اصلاحات جزئی و موردی امکان‌پذیر است و سابقه موفقیت دارد که مثال آن را عرض می‌کنم، اما به نظر من، در کل، این مسیری که آیین‌های عزاداری طی کرده است، از نظر جامعه‌‌شناختی، برگشت‌پذیر نیست یا حداقل در کوتاه‌مدت نمی‌توان آن را اصلاح کرد. آیین مثل خود دینداری از جنس فرهنگ است، هر تغییری که بتوان در فرهنگ ایجاد کرد، در مناسک عزاداری هم قابل اعمال است، تغییر فرهنگی هم مدت زمان مدیدی می‌طلبد و ‌نمی‌شود به آن پروژه‌ای نگاه کرد.
باید این واقعیت را بپذیریم که هر تغییر فرهنگی مستلزم گذشت زمان است، همان طور که امر فرهنگی در طی زمان شکل می‌گیرد. پس اگر کسی دنبال اصلاح باشد باید بداند اولاً این کار، امری زمانبر است و صبر و مداومت می‌خواهد. نکته دوم هم این است که باید زبان مناسب را برای رویکرد اصلاحی خود، شناسایی و از آن استفاده کنند. ما گاهی شاهد بوده‌ایم که بعضی نخبگان حوزوی در دوره معاصر و بعضی روشنفکران دینی در مواجه با عامه مردم، از موضعی بالا به پایین و زبانی غیرهمدلانه سخن گفته‌اند که برای آن توده، تحقیرآمیز برداشت شده است. بسیاری از این مواضع برای عامه مردم خشونت کلامی تلقی شده است، حتی بعضی مواضع در آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی؛ وقتی شما بر عمل او، عنوان خرافه می‌گذارید دیگر باب گفتگو را بسته‌اید، وقتی می‌گویی از نظر من خرافی هستی شخص مقابل، نسبت به شما گارد می‌گیرد و موضع تهاجم پیدا می‌کند. طرف مقابل می‌گوید: این، عمل و اعتقادی است که نسل در نسل به من نوعی رسیده و تو نمی‌توانی یک برچسب خرافه به آن بزنی. پس نکته مهم این است که زبان اصلاح‌گران، زبان همدلانه باید باشد و این زبان جز از طریق گفتگو و منطق، امکان‌پذیر نیست.
آن رفتارهایی که از منظر نخبگان، غیرعقلانی و در زمره خرافات است، برای قائلان به آن‌ها، منطق مربوط خود و ریشه‌های فرهنگی دارد. تا زمانی که آن منطق و ریشه‌ها شناسایی و فهم نشوند و درباره‌شان گفت‌وگوی علمی صورت نگیرد، مشکلی حل نمی‌شود. دین‌داری عامه، برای خود منطق دارد. گفت‌وگو برای این شکل نمی‌گیرد که نخبگان در فضای مفهومی خود صحبت می‌کنند غافل از این که طرف مقابلشان هم فضای مفهومی خود را دارد که بنیان‌هایش با نخبگان متفاوت است. پس ابتدا گفتگو باید در ریشه‌ها باشد، برای روشن شدن مساله مثالی عرض کنم؛ اساساً در قضیه مناسک عزاداری، «امام‌شناسیِ» کسانی که قائل به نقد عزاداری و اصلاحات هستند با «امام‌شناسی» کسانی که مورد نقد هستند، متفاوت است، حتی با توجه به بررسی‌هایی که انجام دادم، برداشت آن‌ها از «توحید» هم با هم متفاوت است!، گویا از دو اسلام متفاوت صحبت می‌شود، نه فقط دو سلیقه در تشیع. من چطور می‌توانم انتظار داشته باشم که طرف مقابل، اصول و فهم خود را کنار بگذارد؟ آن هم با زبانی غیرهمدلانه و توام با تحقیر و طرد خشونت آمیز.
در مورد نقش روحانیون بانفوذ در اصلاح آیین‌های عزاداری هم باید اشاره کرد که در زمان گذشته مثلاً قاجار و شاید تا همین الان، میان بخش مهمی از روحانیون و توده مردم، مناسباتی بوده است، بسیاری از روحانیون بلاد، تابع توده بودند و ناگزیر از این که اقتضائات جامعه و ذائقه مردم را رعایت کنند. به همین دلیل نوعاً دیده‌اید علمایی که از حیث معیشتی و منزلتی از عامه مردم استقلال داشته‌اند، توانسته‌اند مواجهه انتقادی نسبت به دینداری عامه داشته باشند. علمایی که به شکل سنتی از حیث منزلتی و معیشتی وابسته مردم هستند نمی‌توانند اقتضای توده را رعایت نکنند؛ چراکه نهاد روحانیت حداقل از حیث اقتصادی، به توده دیندار وابسته بوده است. آن‌ها حتی اگر هم انتقادی هم داشتند مجبور بودند یا سکوت کنند، یا همراه شوند و حتی طبق
ذائقه عوام رفتارشان را تایید کنند. پس در بین نخبگان حوزوی و علما و روحانیت هم فقط یک اقلیتی بودند که این مساله نقد دینداری عامه را دنبال کردند و یکی از دلایلش هم این بوده است که این گروه‌های منتقد، تا حدی استقلال منزلتی و معیشتی داشتند.

*پس اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، شما امکان اصلاح بخشی از آیین‌ها را ناممکن نمی‌دانید. به شرط آن که رویکرد تخریبی و زبان غیرهمدلانه اتخاذ نشود.
بله با شرایطی؛ اول این که بدانیم این اصلاحگری در کوتاه‌مدت نتیجه نمی‌دهد، دوم این که زبان باید همدلانه و غیردستوری باشد و سوم هم این که درباره پیش‌زمینه‌ها، فهم مشترک و گفت‌وگو صورت بگیرد. همچنین توجه کنیم کسانی که قصدی برای اصلاح دارند، نمی‌توانند خود را از متن دینداری عامه دور کنند. من نمونه‌های جزئی سراغ دارم که با زبان همدلانه بعضی عملکردها در این زمینه اصلاح شده است. باید ببینیم مرجع اجتماعی عامه دینداران کجاست؟ و به سراغ آن مرجع برویم. نخبگان دینی و آنان که قصد اصلاح دارند، تاکنون کمتر به این ظرایف دقت و اهتمام داشته‌اند. بیشتر از موضع دستوری و حتی در دوره حکومت دینی از موضع قدرت خواسته‌اند اصلاحاتی را آن هم به صورت پروژه‌ای در دینداری ایجاد کنند. مثلا هرساله نیروی انتظامی در آستانه محرم دستورالعمل‌هایی برای عزاداری صادر می‌کند. دقیقاً مشابه‌شان را در گذشته، شهربانی هم صادر می‌کرد. با این تفاوت که آن موقع مثلا از منظر رعایت نظم و مقررات می‌خواستند کسی شهر را به هم نریزد و قمه نزند، اما در حال حاضر، از دید این که این آیین حرام شرعی است با قمه‌زنی مقابله می‌شود. به عبارت دیگر پلیس در قامت ضابط امر دینی ظاهر می‌شود. به نظر من همین ماجرای مقابله با قمه‌زنی نمونه‌ای از شکست اصلاحات پروژه‌ای و حکومتیِ دینداری عامه است.

*اما بعضی معتقدند همین مخالفت‌های بعضی مراجع و بخشنامه‌های حکومتی توانسته است قمه‌زنی را کنترل کند.
شواهد و آمارهای غیر رسمی خلاف این را نشان می‌دهد. قمه‌زنی یکی از آئین‌های پرمناقشه است که در مورد آن از زمان قاجار تاکنون مباحث فراوانی طرح شده. بسیاری از فقها قائل به جواز آن هستند، از میرزای نائینی تا بعضی مراجع امروزی که ارجاع به سلف خود می‌دهند. در بین آن مراجعی هم که قائل به عدم جواز یا حرمت هستند، دلایل متفاوت است، بعضی‌ها می‌گویند اگر قمه بزنی و مثلاً فیلم‌برداری نشود، اشکالی ندارد، یعنی تاکیدشان بر پرهیز از وهن است، اما بعضی مثل رهبری قائل به حرمت آن در هر شکلی هستند، پس درباره این موضوع خاص طیفی گسترده از نظرات و فتاوای فقهی وجود دارد. از حرمت مطلق تا جواز و حتی استحباب. هر کدام از این مراجع یک دستگاه مرجعیت با یک سری مقلد دارند، در دستگاه اجتهادی شما آزاد هستی که مرجعی انتخاب کنی واز او تقلید کنی. تنوع مراجع و تکثر آرای فقهی جزو افتخارات شیعه محسوب می‌شود، این افتخار است که شما آزاد بوده‌ای مرجعی متفاوت داشته باشی، اما در زمان ما چه اتفاقی افتاد؟ شما می‌بینید که چنین مساله‌ای از یک فتوای فقهی که برای مقلدین خود لازم‌الاجرا بود به حکمی قانونی تبدیل شد. ماحصل آن هم شکاف بین بخشی از بدنه مذهبی و حکومت دینی شده است، ضمن این که این محدودیت گرایش سیاسی هم ایجاد می‌کند، الان بخشی از مخالفان نظام، مذهبی‌هایی هستند که احساس می‌کنند حکومت، آزادی مذهبی آن‌ها را سلب کرده است!، من معتقدم ما هرجا به تنوع امر دینی و تنوع آرای فقهی احترام نگذاشتیم، مشکلاتی جدی پدید آمده است.
رد نشود//زمینه‌های جامعه‌شناختی شکل‌گیری مناسک عزاداری/ چرا پروژه‌های اصلاح عزاداری در ایران شکست خورد؟
*و سوال پایانی این که اگر بخواهیم در مورد آسیب‌های عزاداری صحبت کنیم، به نظر می‌رسد، پیش‌تر آسیب‌های عزاداری در خودآزاری خلاصه می‌شد، اما در حال حاضر، بعضی از فضاهای عزاداری از اساس با فضای دینی بیگانه است و با فضایی که جوانان صرفاً می‌خواهند هیجان و انرژی خود را خالی کنند، تفاوتی ندارد. نظر شما درباره تحول ماهیت آسیب‌های عزاداری چیست؟
عمده این تغییرات طبیعی است، بسیاری از نقدها و آسیب‌هایی که مطرح می‌شود، ناشی از عدم شناخت تغییرات است. این‌ها فرم‌های جدید هستند، مگر سایر اجزای جامعه ما ثابت مانده که انتظار داشته باشیم دینداری ما و به تبع آن، آیین‌های عزاداری شکل ثابت داشته باشند؟، این خیلی طبیعی است که در هر دوره‌ای متناسب آن شرایط دوره، فرم دینداری خاص آن دوره را داشته باشیم، مگر بقیه اجزای جامعه ما مثل صد سال پیش است که عزاداری ما مثل صد سال پیش باشد؟! همه چیز عوض شده است؛ خود این انتظار، انتظار اشتباهی است. این که ما فکر کنیم چون در یک دوره طولانی تاریخی، سرعت تغییرات پایین بوده پس در حال حاضر هم نباید تغییرات در دینداری عامه و مناسک آن رخ دهد. من بسیاری از این تغییرات را آسیب نمی‌دانم چون معتقدم فرم‌های جدیدی هستند که باید به رسمیت بشناسیم. این تغییرات، تغییراتی هستند که بخش عمده آن به شکل طبیعی رخ می‌دهند، البته طبیعی که می‌گویم نه اینکه مشروع و مطلوب هستند، مشروع یا مطلوب دانستن، کار من نیست که بخواهم در مورد آن صحبت کنم، وقتی می‌گویم طبیعی، منظور این است که از نظر جامعه‌شناختی، مسیری گریزناپذیر و برگشت‌ناپذیر طی شده است. وقتی سبک زندگی شهری، معماری، موسیقی، شعر و ... در جامعه ما تغییر کرده است، چگونه می‌توان انتظار داشت شکل عزاداری در میان عامه مردم، دستخوش تغییرات نشود؟، وقتی ساختار شهری که مبتنی بر محلات و گروه‌های صنفی بود، تغییر کرده است و با توسعه ساختار شهری، ساختار شهر دیگر محله‌ای نیست، چگونه انتظار داشته باشیم دسته‌های عزاداری مثل گذشته باشند؟ اساساً وقتی منابع هویت جمعی از صنف و خانواده و محله نیست، دیگر طبیعی است که عزاداری به شکل سنتی را شاهد نباشیم. این شکل‌های سنتی در شهرهای کوچک که تغییرات ساختار شهری کمتر بوده، حفظ شده است. دینداری در هر زمانه‌ای، صورتی پیدا می‌کند که خاص همان دوره است. این را باید به عنوان واقعیت پذیرفت.
مرجع : ایکنا
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما