تاریخ انتشار
شنبه ۲۸ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۱
۰
کد مطلب : ۸۳۳۸

گریستن یا نِگریستن

گفت‌وگو با سیدعبدالله حسینی
گریستن یا نِگریستن
لطفاً درباره فصل‌بندی و فهرست مطالب این کتاب و انواع گزارش‌هایی که از واقعه عاشورا ذکر کرده‌اید، توضیح دهید. این تقسیم‌بندی بر چه اساس و با چه معیاری صورت گرفته است؟

هدف این کتاب، معرفی منابع تاریخی عاشوراست؛ چه منابعی که به صورت مستقل به عاشورا پرداخته‌اند و چه منابعی که در ضمن کتاب‌های رجالی، تاریخی، حدیثی و فضایل‌نگاری به این موضوع پرداخته‌اند.

فصل اول درباره نخستین راویان عاشورا، سیر مقتل‌نگاری، عاشورا در کتاب‌های تاریخی، رجالی، حدیثی و فضایل و مناقب و شیوه‌های تاریخ‌نگاری در موضوع عاشورا بحث می‌کند.

فصل دوم، درباره «گزارش‌های تاریخی» است و مقصودم از این گزارش‌ها، گزارش‌هایی است که «مقتل ابومخنف» را روایت کرده‌اند. در این فصل ضمن معرفی کتاب‌ها و منابعی که از مقتل ابومخنف استفاده کرده‌اند، روایت‌های دیگری که صبغه تاریخی دارند، نظیر «روایت حصین» و «روایت ابومعشر» و منابعی که از روایت ابومعشر استفاده کرده‌اند، معرفی کرده‌ام. بخش این از آن جهت که برخی منابع بدون اینکه نامی از ابومعشر ببرند، مطالب او را نقل کرده‌اند، مهم است.

در فصل سوم روایت «مقتل ابن سعد» که همان روایت «مقتل واقدی» است و مطالبی که ابن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» با عنوان «مقتل الحسین (ع)» به آنها اضافه کرده و منابعی که از این منبع استفاده کرده‌اند، معرفی و نقد و بررسی شده است.

فصل چهارم، مربوط به «گزارش‌های جعلی و غیر واقعی» است. مقصود از این گزارش‌ها، گزارش‌هایی است که سند و محتوای مطالب منتسب به راوی آن ایجاد تردید و انکار کرده‌اند. سه مقتل «عمار دهنی»، «امالی شیخ صدوق» و «جابر جعفی» بر اساس سند و مطالبی که در آنها روایت شده، نقد و بررسی شده و مستندات جعلی و غیر واقعی بودن آنها ارائه شده است. شایان توجه است که روایت عمار دهنی که بر اساس سندش منسوب به امام باقر (ع) مورد توجه شدید مخالفان امام حسین (ع) و نواصب بوده و آنها روی این روایت بسیار تأکید داشته و آن را نقل کرده‌اند. روایت امالی شیخ صدوق هم بر اساس سند منسوب به امام صادق (ع) است و مورد استناد علمای شیعه بوده و بسیار مورد توجه و تأکید بوده است. به تازگی هم به عنوان گزارش امامان معصوم (ع) از واقعه عاشورا چاپ شده است. در این کتاب انتساب این 2 روایت به امام باقر (ع) و امام صادق (ع) هم بر اساس سند و هم بر اساس مستندات تاریخی و شواهد درون متنی انکار شده و مستندات آن ارائه شده است.

فصل پنجم مربوط به «گزارش‌های داستانی» است و مقصود گزارش‌هایی است که رنگ داستانی به خود گرفته است؛ یعنی مطالب آن نه به صورت تاریخی و نه به صورت شرح حال بلکه به صورت داستان است؛ به عبارت بهتر درباره آنها نه سندی و نه منبع مکتوبی ارائه نشده، در ضمن لحن و فحوای گزارش هم به صورت عامیانه است. نقل رویاها، اشتباهات تاریخی، به هم خوردن نظم مطالب و همچنین توجیه و تحلیل‌های عامیانه در این گزارش‌ها بسیار موجود است و مطالب آن بر اساس منابع اولیه نیست. در این فصل 14 گزارش که بر سیاق قصه‌گویان و واعظان درباره واقعه عاشورا به عنوان مقتل‌الحسین (ع) توسط نویسندگان آن کتاب‌ها نگارش شده، معرفی شده‌اند.

فصل ششم، «گزارش‌های تخیلی» است؛ یعنی گزارش‌هایی که در آن راوی به خیال‌پردازی درباره عاشورا پرداخته و مطالب آنها به هیچ وجه با حقایق تاریخ عاشورا انطباق ندارد. موضع‌گیری‌های سیاسی یا کلامی باعث شده است، نویسندگان این کتاب‌ها برای دفاع از شخص یا اشخاص و یا برای توجیه عملکردهایی، این گزارش‌ها را تقریباً به صورت یک رمان، البته به عنوان مقتل الحسین (ع) چاپ کنند. در این فصل گزارش‌های «نورالعین فی مشهد الحسین (ع)»، «روایت منسوب به جابر جعفی» که در بحارالانوار نقل شده، «دلایل الامامه»، «منتخب طریحی» و «اسرار الشهاد›» معرفی شده‌اند. گزارش نورالعین فی مشهد الحسین (ع) توسط یک نویسنده شافعی مذهب و اشعری مسلک نوشته شده است و هدف اصلی آن توجیه و تطهیر «معاویه» است. این گزارش به گونه‌ای است که با مسلمات تاریخی در تناقض است.

فصل هفتم، «گزارش‌های جامع» است و مقصود گزارش‌هایی است که در آنها منابع تاریخی، رجالی، داستانی، تخیلی و غیر معتبر به صورت گزینشی معرفی شده‌اند. «بحارالانوار»، «العوالم‌ للحسین»، «ناسخ‌التواریخ»، «نفس‌المهموم»، «با کاروان حسینی از مدینه تا شام (مع الرکب الحسینی)» و «تاریخ امام حسین (ع) (موسوعـ‹ الامام الحسین (ع))» گزارش‌هایی هستند که در این فصل معرفی شده‌اند.

در فصل هشتم نیز چهار انگیزه «سیاسی»، «عقیدتی»، «فکری» و «اجتماعی-فرهنگی» به عنوان علل و انگیزه‌های تحریف عاشورا معرفی و جریان‌های مربوط به هر یک بررسی شده‌اند. این فصل به عنوان آخرین فصل در ارتباط مستقیم با بحث منابع نیست؛ اما برای تکمیل مباحث آمده است.

در صفحه ۴۲ کتاب آمده است: «مقتل‌هایی که از دوره قاجار به بعد نوشته شده‌اند، نه ارزش تاریخی دارند و نه ارزش ادبی و چون برای تحریک عواطف عوام نوشته می‌شدند، میدان بازی برای ترویج خرافه و تحریف داشته‌اند.» به چند مورد از مطالب عجیب نظیر، ۷۲ ساعت بودن روز عاشورا و کشته شدن ۱۹۰۰ نفر به دست امام حسین (ع) هم اشاره کرده‌اید. آیا این داستان‌پردازی‌ها حاصل تخیل نویسندگان کتاب بوده یا ریشه در حافظه تاریخ شفاهی آن دوران داشته است؟ به نظر شما منشاء این تحریفات در کجاست؟

به نظر من منشاء برخی از این تحریفات به منابع تاریخی‌ای که از قرن چهارم به بعد در آنها قصه‌پردازی شده است، بازمی‌گردد. در آن زمان قصه‌گویان در میان اهل سنت و هم در شیعیان، میدان فعالی داشته‌اند. به‌خصوص در اهل سنت منابعی داریم که در کتاب معرفی شده‌اند و به طور کامل افسانه‌گون هستند. در قرن چهارم و پنجم سرگرمی در میان جوامع مذهبی وجود نداشت و قصه‌گویی و افسانه‌سرایی برای سرگرمی رواج داشت و از آنجا که عاشورا از وقایع مهم صدر اسلام بود، مورد توجه همه اقشار مسلمانان بوده است؛ بنابراین با انگیزه‌های شخصی، سیاسی و کلامی درباره آن به قصه‌سرایی و افسانه‌گویی می‌پرداختند. برخی از مطالب هم در دوران صفویه و قاجار، به‌خصوص قاجار مطرح شده‌اند. در دوران صفویه «گریه» اصالت پیدا کرد و در زمان قاجار تحت تأثیر روابط ایران با اروپا و این تصویر مسیحیان که حضرت مسیح (ع) را فدیه گناهان امت می‌دانند، گریه کردن از اصالت داشتن به عنوان یک عبادت پذیرفته شد و نفْس گریه کردن، نیز عبادت به حساب آمد. اصالت و عبادت شدن گریه باعث شد، برخی از روضه‌خوانان برای گریاندن مردم به خیال‌پردازی و گزافه‌گویی بپردازند و بسیاری از کتاب‌ها، اشعار و برخی از تحلیل‌هایی که از این دوره داریم، بر همین اساس است. بنابراین این طور نیست که ما بگوییم، همه تحریفات در دوره قاجار صورت گرفته است. به نظر من بخش عمده تحریفات، به‌خصوص تحریفات در زمینه تفسیر واقعه عاشورا و این موضوع که اهداف واقعه عاشورا و امام حسین (ع) چه بوده است، در قرون چهارم، پنجم، ششم و هفتم، کسانی چون «غزالی» و پیش‌تر از آنها، کسانی چون «ابن سعد» در بین علمای اهل سنت و برخی از متعصبان آنان مانند «ابن عربی» و حتی در قرن پنجم، درباره آن گفته‌اند که خود اینها تحریفاتی را در قرون آینده باعث شده‌ و زمینه‌ساز تحریف‌ها و تفسیرهای واکنشی بوده‌اند.

اساساً معیارهای محکم و قابل اعتماد بودن یک منبع درباره موضوع امام حسین (ع) و عاشورا چیست؟ روش تفسیر صحیح و منطبق با واقعیت از یک حادثه بعد از دسترسی به یک منبع معتبر چگونه است؟


درباره شناسایی منابع، روش‌های معتبری در فرهنگ اسلامی وجود دارد و یکی از آنها سند و بحث سندی است که از قدیم مطرح بوده است. علم رجال و علم درایه نیز برای بازشناسی روایات درست از روایات نادرست است. ما هر مطلب و هر منبعی را که سند درست ندارد، باید به عنوان منبع غیر معتبر تلقی کنیم. البته نکته دیگری را که در اینجا باید مد نظر داشته باشیم، این است که تنها اعتماد کردن به سند، روش اهل سنت است. آنها در شناسایی صحیح از ناصحیح، تنها به سند توجه می‌کنند؛ اما در روایات اهل بیت (ع) علاوه بر سند، عدم مخالفت یک روایت با قرآن و با مسلمات سنت نبوی نیز بیان شده است و از این موضوع ما می‌فهمیم، روایاتی که با مسلمات تاریخی در تناقض باشد و یا با عقل تنافی داشته باشد هم قابل قبول نیست؛ بنابراین ما باید به دو معیار سندی و محتوایی برای ارزش‌گذاری منابع توجه کنیم. برخی از روایات عقل‌ستیزند و عقل انسان آنها را باور نمی‌کند. من معتقدم درباره منبع‌شناسی هر دو مؤلفه سند و محتوا باید در نظر گرفته شوند.

درباره تحلیل یک روایت هم ما باید توجه کنیم که در مطالب تاریخی نباید مباحث کلامی را دخالت دهیم. مباحث کلامی اگر وارد مباحث تاریخی شوند، رنگ تاریخی را از آن می‌گیرند. در مباحث تاریخی تنها با دید تاریخی باید به مسئله توجه کرد. متأسفانه این اشتباه هم در بین شیعیان و هم در بین اهل سنت به طور گسترده وجود دارد و عقاید کلامی باعث تفسیرهای نادرست از وقایع تاریخی شده است.

ویژگی‌های یک تحلیل جامع و کامل که از عقاید کلامی پیراسته باشد، چیست؟ با توجه به چهار انگیزه سیاسی، عقیدتی، فکری و اجتماعی-فرهنگی که به عقیده شما برای تحریف عاشورا وجود داشته است، چگونه می‌توان به چنان تحلیل جامع و کاملی رسید؟

تحلیل جامع و کامل از واقعه عاشورا بستگی به توانایی انسان دارد. این طور نیست که هر کس بتواند درباره واقعه عاشورا، تحلیل جامع و کاملی ارائه دهد. برای تحلیل درست درباره این واقعه توجه به چند نکته ضروری است؛ اول اینکه، باید تاریخ را به طور دقیق بخوانیم و به منابع تاریخی توجه کنیم. نکته دوم اینکه ما باید شخصیت امام حسین (ع) را به درستی بشناسیم. برخی از مستشرقان و برخی از تحلیل‌گران، امام حسین (ع) را با یک سیاستمدار، یکسان فرض می‌کنند و این صحیح نیست. به نخستین مطلبی که یک تحلیل‌گر درباره امام حسین (ع) باید توجه کند، این است که امام حسین (ع) انسانی به شدت متعبد به مبانی دینی بود و توجه به این نکته خیلی مهم است. در منابع تاریخی معتقدم، تقریباً به صورت متواتر آمده است که هنگامی که امام حسین (ع) قصد بیرون رفتن از مکه را کرد، عبدالله بن زبیر به امام (ع) پیشنهاد کرد: «در مکه بمان تا من مردم را برای بیعت با تو جمع کنم.» ولی امام حسین (ع) به نکته جالبی اشاره کرد. ایشان فرمود: «پدرم به من فرمود: «در مکه کسی پیدا خواهد شد که حرمت کعبه را خواهد شکست.» من نمی‌خواهم آن شخص باشم.»

در روایتی هم آمده، امام حسین (ع) فرموده است: «اگر امکان این وجود داشته باشد که حتی یک قدم دورتر از کعبه کشته شوم، دوست دارم این‌گونه شود.» عبدالله بن زبیر و مختار ثقفی، سیاستمدار هستند و ما نباید در تحلیل شخصیت امام حسین (ع) مانند آنها تحلیل کنیم. فارغ از این نکته که امام حسین (ع) را یک امام معصوم می‌دانیم، باید توجه کنیم که او یک انسان کاملاً معتقد و متعبد بوده و در تحلیل حرکت عاشورا این به موضوع باید به عنوان یک سنگ محک توجه کرد.

به نکته دیگری که در تحلیل و تفسیر واقعه عاشورا باید توجه کرد، آن است که پیش‌فرض‌های کلامی نظیر «علم غیب امام (ع)»، «علم به کشته شدن» و ... که در تحلیل‌های شیعی دامن‌گیر همه پژوهشگران است و نمی‌توانند از آن خلاصی یابند، باید کنار گذاشته شود. این مسئله در بین یاران و شیعیان امام حسین (ع) در عصر امام حسین (ع) به هیچ وجه مطرح نبوده، گفتار و رفتار امام حسین (ع) هم با توجه به خطبه‌ها و عملکردش با چنان عقیده‌هایی هماهنگی ندارد؛ پس ما باید این پیش‌فرض‌های کلامی را در تحلیل واقعه عاشورا از خود دور نگه داریم. عاشورا یک واقعه کلامی نیست، بلکه تاریخی است. همچنین مسئله قضا و قدر هم که در بین همه مسلمانان مطرح است، نباید در تحلیل این واقعه مطرح شود. تمام حوادث عالم، حتی بال زدن یک پرنده هم زیر نظر قضا و قدر الهی است و هیچ چیز خارج از قضا و قدر الهی امکان‌ شدن ندارد؛ اما این دلیل نمی‌شود که ما برای واقعه عاشورا یک قضا و قدر خاص و ویژه تعریف کنیم و به تحلیل‌های عجیب و جبرگرایانه برسیم که مخالف عقاید شیعی است. در تحلیل تاریخی، عقاید کلامی را باید کنار بگذاریم. جای این عقاید، علم کلام است. در تحلیل تاریخی باید فقط تاریخی بحث کنیم.

آیا تحلیل‌هایی که فارغ از انگیزه‌های یاد شده، باشد و تحلیل‌های منطقی و درستی هم باشند، وجود دارد؟

بله؛ عده‌ای فارغ از آن انگیزه‌ها به تحلیل‌های منطقی و بسیار درستی از واقعه عاشورا رسیده‌اند؛ برای مثال در شبه قاره هند کسانی چون «گاندی» و «علامه اقبال لاهوری» و حتی در بین مسیحیان و مستشرقان و همچنین تحلیل‌گران تاریخی در بین اهل سنت تحلیل درست از واقعه عاشورا وجود دارد. تا جایی که من اطلاع دارم، آنها فارغ از انگیزه‌های مذکور به تحلیل‌های منطقی و درستی رسیده‌اند. به نظر من وجود آن انگیزه‌ها، باعث می‌شود که ما به تحلیل ناقص و گاهی ناصواب از عاشورا برسیم.

 در جایی خواندم؛ نظر شما درباره کتاب‌های اخبار ماتم، اسرار إبتلا الاولیاء، اََنیس الذاکرین، بحر‌البکاء و ... که اشاره کرده‌اید از نام آنها می‌توان به محتوا و مضمون آنها پی برد و این نوع مقتل‌ها نه ارزش تاریخی دارند و نه ارزش ادبی، چندان علمی و تحقیقی نیست. آیا شما بر عقیده خود مصر هستید؟

کاملاً درست است. البته این نظر من نیست. این نظر را پیش از من علمای بسیاری مانند «علامه امینی»، «رسول جعفریان» و آقای «محمد اسفندیاری» مطرح کرده و در آنجا به این مطلب تصریح کرده‌اند. واقعاً هم همین طور است؛ زیرا این کتاب‌ها نه ارزش ادبی دارند و نه ارزش تاریخی. هیچ‌یک از کتاب‌هایی که در دوران قاجار نوشته شده‌اند، مورد استناد نیستند و متأسفانه برخی فقط به خاطر نام و شهرت و با اهداف مادی آنها را چاپ می‌کنند. با وجود منابع معتبری که درباره عاشورا وجود دارد، استفاده از منابع یاد شده، چه از نظر علمی و چه از نظر ایمانی پذیرفته نیست. ما درباره عاشوا باید سخنی بگوییم که از نظر شرع، مجاز به گفتن آن باشیم. پس اعتماد و استناد به این کتاب‌ها به هیچ وجه صحیح نیست. البته هیچ کار بشری، بدون عیب نیست و این کتاب قبلاً هم نقد و بررسی شده است؛ اما حرف شما برای من تازگی دارد. من تا به حال انتقادی درباره‌ این اظهار نظر راجع به کتاب‌های زمان قاجار نشنیده‌ام و کسی را ندیده‌ام که نسبت به این کتاب‌ها اظهار ارادت کرده باشد.

اظهار ارادت خیر؛ اما این ادبیات که همه موارد یاد شده کاملاً از جنبه تاریخی تهی هستند و با تکیه بر جنبه عاطفی و برای گریاندن نگاشته شده‌اند و شاید به این برداشت که بیشتر محتوای آنها ترویج خرافه و تحریف حقایق است، تردید بوده است؟

اگر حرف این باشد، درست است. من هرگز نمی‌گویم، این کتاب‌ها ۱۰۰ درصد مطالبشان تحریفی است. بلکه منظور من این است که اولاً، هدف این کتاب‌ها مشخص و به منظور گریاندن است. ثانیاً، در دوره قاجار نوشته شده است و جنبه تاریخی ندارند. این کتاب‌ها برای عموم نوشته شده‌اند و همان‌طور که نمی‌شود به کتاب‌هایی که برای کودکان نوشته می‌شود، استناد کرد، این کتاب‌ها نیز ارزش استناد ندارند. عنوان کتاب‌های یاده شده نشان می‌دهد که برای گریاندن و مجالس روضه نوشته شده‌اند؛ نه ارزش ادبی دارند و نه ارزش تاریخی. البته این به معنای آن نیست که ۱۰۰ درصد مطالب آنها تحریف شده است.

مقصود من درباره کتاب‌های یاد شده این است که آنها از نمره قابل قبول برخوردار نیستند. حالا ممکن است که مطالبی هم داشته باشند که صحیح باشد؛ اما به خاطر عدم توجه به اهداف و ذکر منابع نمی‌توانیم با دید قابل قبول به آنها بنگریم.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما