از آن روزی که مردان سادات اخوی برای مراسم عزاداری و تعزیه به تکیه رضاقلیخان میرفتند ۱۵۰ سال میگذرد. آن روزها با معترض شدن خانمهای خانه روبهرو شدند به همین علت تصمیم گرفته شد خانه قدیمی را سیاهی بزنند و همان جا مراسم عزاداری برگزار شود.
این تصور که مردهها نابود نشدهاند بلکه فقط شیوه بودن آنها تغییر کرده از پایه ایترین مفاهیم بیشتر ادیان است. مرگ، حیطه ایست که بیش از هر موضوع دیگری انسان را به فکر فروبرده و به یک وادی فراتر از ماده میکشاند.
ما در مناسبتها و رویدادهای زندگیمان قربانی می کنیم، برای تولد کودک، زیر پای عروس و داماد، زیر پای زوار وقتی که از زیارت برمیگردند، پس از خرید خانه یا تغییرات اقتصادی کلان در زندگی، پس از وقوع چندین حادثه ناگوار پشت سر هم و...
چوب دستیها در هوا تکان میخورند، نور شمع و مشعل، تاریکی خیابانها را روشن کرده و در میان تکانهای منظم و هماهنگ جمعیت، تکرار مدام کلمهای، سرود تک خوان مراسم را تکمیل میکند: شاخُشه، شاخُسه!
مراسم گلگیران مردم شهرستان بیجار در روز عاشورا علاوه بر آنکه نمادی از غم و اندوه مردمان این دیار در شهادت سید و سالار شهیدان است، غم غربت اهل بیت پس از واقعه عاشورا را به تصویر میکشد.