کد مطلب : ۱۵۳۴۲
يادی از كاروان كربلا در شب يلدا
اما شاید راهی برای جمع این دو نیز وجود داشته باشد و آن زدن رنگ عاشورایی به یلدا است.
و چه خوش سنتی است كه طولانی ترین شب سال را هم به عرض ارادت به آستان سالار شهیدان و سید جوانان اهل بهشت به صبح برسانیم و اینگونه بخوانیم كه:
ما چله نشین شب یلدای حسینیم
ماتم زدگان غم عظمای حسینیم
ما غرق عزای پسر فاطمه هستیم
ما تا به سحر محو تماشای حسینیم
و اینگونه بود كه سوگواره «یلدای كاروان» در طولانیترین شب سال، مقارن با هفتمین شب شهادت شهدای كربلا و حركت كاروان اهل بیت(علیهم السلام) به كوفه و شام، از سوی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با حضور شهروندان تهرانی در تالار بزرگ كشور برگزار شد.
**پس از قرائت آیاتی از قرآن كریم توسط سعید طوسی ، فرزاد جمشیدی كه اجرای این برنامه را برعهده داشت با این ابیات از غلامرضا سازگارا بزم یلدای عاشورایی را آغاز كرد:
ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین/ وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین
هر ماه در عزای تو، ماه محرم است / هرجا بود به یاد غمت كربلا حسین
امواج اشك از سر هفت آسمان گذشت / آن دم كه كرد جسم تو در خون شنا حسین
حسرت برم به مُحتضری، كاخرین نفس / روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین
**استاد محمد علی مجاهدی متخلص به پروانه با ابیاتی اولین مرثیه سرای بزم سوگ یلدایی شد و در سه پرده كربلا، كوفه و شام را به تصویر كشید:
كربلا:
آن شب كه آســـمان خدا بی ستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
ســـهم كبوتران حـــرم ، از حـــرامیان
بال شكسته ، زخم فزون از شماره بود
درسوگ خیمه های عطش ، زار میگریست
مشــــــكی كـــه در كنار تنی پاره پاره بود
زخمی كه تا همیشه به نای رباب بود
از شـــــور نینوایی یك گاهواره بود
می دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری كه همســـــــــــفر گوشواره بود
كوفه:
از كوچههای شبزده كوفه میگذشت
پیكی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی كه نعل مركب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصره سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
شام:
روزی كه رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای كه حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریز اغلب «قاضی شریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایكوبی هر بادهخواره بود
یك لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی كه در تدارك عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود!
وقتی رسید قافله كربلا به شام
آغاز برگزاری یك جشنواره بود!
**حمید رضا شكارسری هم با چند رباعی، حزن خود را در هفتمین شب بی سالاری كاروان اندوه سرود:
ای وای عطش چه كرد آنجا با تو؟
همسایه مگر نبود دریا با تو؟
ای كاش به زیر تیغ خورشید آن ظهر
بودیم شریك تشنگیها با تو
***
از خون تو دشت بوی قرآن می داد
بر چهره عشق اشك جولان می داد
همراه تو ای حیثیت سرخ زمین
ای كاش جهان ز تشنگی جان می داد
***
در سوگ تو داغ بر دل آب افتاد
اشك از دل چشم و چشم از خواب افتاد
ای كاش كه من عصای دستت بودم
آن لحظه كه زانوانت از تاب افتاد
**برنامه بعدی روایت خوانی از كتاب «آفتاب در حجاب» سید مهدی شجاعی با صدای «وحید جلیل وند» بود، كه خود روضهای شد و بهانهای برای جاری شدن اشكهایی كه هنوز از داغ لالههای سرخ كربلا گرمی میگیرند.
**اجرای برنامه «سنج و دمام» هم كه سنتی است از عزاداری اهالی جنوب كشور به همراه مداحی، اسباب سینه زنی بزم ماتم یلدایی را فراهم كرد.
اجرای زیبای تواشیح به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی توسط گروه قدر نیز از بخش های دیگر مراسم بود كه با توضیح مجری بیشتر به دل نشست.
مجری گفت :همه اعضای گروه مدیحه سرایی از قاریان قرآن كریم هستند و از نظر تحصیلات هم همگی بالاتر از كارشناسی ارشد هستند.
**احمد ده بزرگی و سید حمید برقعی دو شاعر پیر و جوانی بودند كه در ادامه برنامه با اشعار كربلایی خود بر شور محفل افزودند.
ده بزرگی سلام خود را با ابیاتی به این مطلع به آستان قمر بنی هاشم تقدیم كرد:
سلام من به آن ساقی سرمست / به پیمانه فروش بی سر و دست
...
و آنگاه بانوی كربلا را اینگونه مخاطب ساخت كه:
ای رسول خون گلهای بهشت / آسمانی با موی كوثر سرشت
معجر تو تار و پودش «انما» است / چادرت «یاسین» ردایت «هل اتی» است
...
نوبت به شاعر جوان قمی، سید حمید برقعی كه رسید مجری از او خواست همانگونه كه در هیئتهای عزاداری ،ایستاده اشعارش را میخواند به شعرخوانی بپردازد و او نیز با كسب اجازه از ده بزرگی برخاست و به میدان رفتن و شهادت علی اكبر(ع) را آن قدر با شور و سوزناك سرود كه گریه و ناله تمام سالن را پر كرد و اینگونه خواند كه:
...ناگهان قلب حرم وا شد و یك مرد جوان
مثل تیری كه رها میشود از دست كمان
خسته از ماندن و آمادهی رفتن شده بود
بعد یك عمر رها از قفس تن شده بود
مست از كام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل كنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بیخود از خود، به خدا با دل و جان میآمد
زیر شمشیر غمش رقصكنان میآمد
یاعلی گفت كه بر پا بكند محشر را
آمده باز هم از جا بكند خیبر را
آمد، آمد به تماشا بكشد دیدن را
معنی جملهی «در پوست نگنجیدن» را
بارها از دل شب یك تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت: لا حول و لا قوة إلّا بالله
مست از كام پدر، زادهی لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنویام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش، كه از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حكم كه قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری
زخم ها با تو چه كردند؟ جوانتر شدهای
به خدا بیشتر از پیش پیمبر شدهای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یك جرعه تبسّم دارد
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟!
كربلا كوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشتهست؟!
مثل آیینهی در خاك مكدّر شدهای
چشم من تار شده؟ یا تو مكرّر شدهای؟!
من تو را در همهی كربوبلا میبینم
هر كجا مینگرم جسم تو را میبینم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا كه شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
خاتمه سوگواره «یلدای كاروان» برنامه حافظخوانی حجت الاسلام شهاب مرادی بود.
مرادی پیش از تفال به دیوان لسان الغیب چند كلامی هم درباره خوبیهای شب یلدا و ارتباط آن با یلدای انتظار موعود سخن گفت و افزود: از بین سنتهای ملی ما آنهایی باقی ماندهاند كه شایسته ماندن بودهاند و ریشه هویتی كه در مناسبتهای اینچنینی وجود دارد، فلسفه بیزاری از تاریكی و امید به روشنایی است.
وی افزود: عزای امام حسین علیه السلام بر هر عید و سنتی غلبه دارد اما اصل ماهیت شب یلدا و دور هم جمع شدنها و گفتوگوهایش از نیازهای جدی جامعه ماست.
مرادی درمورد شناخت نداشتن والدین از نیازها، دغدغهها و سلایق فكری فرزندان، خانوادههای امروزی را به كوهی یخی تشبیه كرد كه بخش عمده آن پنهان است و افزود: گفتوگو در خانواده امر مقدسی است كه متاسفانه بسیار كم شده و به ۶ تا ۷ در صد رسیده است.
وی افزود: باید در این گفتوگوهای خانوادگی با افكار و سلایق فرزندانمان آشنا شویم و «شجاعت حسینی» را به عنوان میراثی گرانبها به نسلهای بعد منتقل كنیم.
تفال به دیوان حضرت لسان الغیب و حافظ خوانی شهاب مرادی حسن ختام «یلدای كاروان» بود كه با این ابیات حافظ و تفسیر مرادی رنگی حسینی گرفت:
راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست / آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نیست
هر گه كه دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
...
و نهایتا فرزاد جمشیدی سوگواره «یلدای كاروان» را با این شعر به پایان برد:
این خط آخر است غزل كم میآورد
اینجا نسیم بوی محرم میآورد
امشب دوباره رایحهی یاس با من است
یك سرزمین فدایی عباس با من است
مرجع : خبرگزاری ايرنا