کد مطلب : ۲۰۵۶۹
ماجرای درگیری حاج علی انسانی با شعبان بی مخ
هر ساله در ایام سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوباره نام شعبان جعفری یا همان شعبان بیمخ بر سر زبانها میافتد؛ پیاده نظام کودتاگران که عاقبت شومی یعنی مرگ در غربت نصیبش شد.
تحفه تاج بخشی که بعد از سرنگونی دولت مصدق به صورت ویژه از شاه در آن دوران دریافت کرد.
شعبان که با همکاری اراذل و اوباش و تعدادی فاحشهها از جمله پری بلنده توانست به عنوان پیاده نظام و با هزینه کم در جریان کودتا تاج ملوکانه را به محمدرضا برگرداند، در طول ۲۵ سال استقرار دولت کودتا تا پیروزی انقلاب به دلیل حمایتهای ویژهای که از وی میشد با حالت افسار گسیختگی به تاخت و تاز پرداخت و هر آنچه که از دستش بر میآمد، برای رسیدن به منویات شخصیاش کوتاهی نمیکرد.
شعبان که سابقهای در گود زورخانه داشت، متولی ورزش باستانی شاهنشاهی شد و در مراسمهای مختلف ورزشی به کاسه لیسی شاه میپرداخت.
یکی از مراسمهای ویژه که شعبان نقش عمدهای در برگزاری آن داشت و سالهای بعد از کودتا این مراسم به صورت رسمی برگزار میشد، سالگرد تولد شاه در چهارم آبان و حضور شاه در میان ورزشکاران در استادیوم امجدیه بود.
در این گزارش تلاش میکنیم با بازتاب خاطرات یکی از بزرگان گوشهای از اقدامات شعبان جعفری را در دوران بعد از کودتا بررسی کنیم و فعالیتهای انقلابی یکی از مداحان پیشکسوت را بازگو کنیم.
بازگو کردن خاطرات بزرگان و زحمتکشان انقلاب اسلامی در مورد اقدامات خائنانه شعبان جعفری در حالی صورت میپذیرد که وی در سالهای پایان عمر خود به دنبال سرپوش گذاشتن بر اقدامات خائنانه خود بود.
وی در خاطرات خود هرگونه فعالیت به نفع کودتاگران در ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲ را رد و خود را پیرو آیت الله کاشانی معرفی میکرد.
یکی از افرادی که از شعبان جعفری خاطراتی در ذهن دارد و مستقیماً به صورت ناخودآگاه به دلیل علایق ورزشی با وی برخورد داشته، حاج علی انسانی است.
این مداح و شاعر پیشکسوت که سابقه بازداشت و حبس به علت فعالیت انقلابی در رژیم طاغوت را دارد خاطرات ناگفتهای از آن دوران دارد.
بازداشت حاج علی انسانی در کمیته مشترک ضد خرابکاری در سال ۵۲
حاج علی انسانی متولد ۱۳۲۶ در کاشان است که از ھفت سالگی به تھران میآید و پس از مدتی تحصیل، به شغل آزاد روی میآورد که از طریق فروش فرش و سپس برنج فروشی در بازار تھران، امرار معاش میکند ؛ به عبارت سادهتر، امور زندگیاش از کاسبی در بازار تأمین میکند.
در مورد سابقه ادبی خود میگوید از شانزده سالگی شروع به سرودن شعر کرده است اما تا ۹ سال کسی از ذوق و قریحه او اطلاعی نمییابد ولی در این حال در آن دوران از استادان مشھوری چون زنده یادان محمد علی فتی، (مولف کتاب تحفه سرمدی)، خوشدلتھرانی، استاد قدسی مشھدی، مھرداد اوستا، ریاضییزدی، آذر، ھمچنین استاد مشفق کاشانی بھره برده است.
این مبارز دوران انقلاب تقویت بنیه ادبی خود را مرھون زحمات اساتید بزرگی چون امیری فیروزکوھی، ابوتراب جلی، خلیل سامانی (موج) و پارسای تویسرکانی میداند و معتقد است که تمام زندگی خود را در وهله اول مرهون عنایت خاصه خاندان عصمت و طهارات است.
به سر زبان افتادن عامل پیاده نظام کودتا سیاه سال ۱۳۳۲ یعنی شعبان جعفری موجب شد تا بار دیگر پای سخن این استاد کامل ادبیات آئینی بشینیم و این بار جدا از تخصص وی یعنی موضوعات مذهبی و ادبی به مرور خاطرات گذشته این مبارز قبل از انقلاب در مورد فعالیتهای انقلابیاش قبل از سال ۵۷ بپردازیم.
- سال ۱۳۴۴ من قهرمان ورزش باستانی کشور در چرخ زورخانهای شدم، همین افتخار موجب شد که شعبان جعفری که آن روزها متولی این ورزش بود برای مراسم چهارم آبان و سالگرد تولد محمدرضا شاه من را به این فستیوال دعوت کند. البته اگر درستتر بخواهیم بگویم بنده را مجبور کردند که در این مراسم شرکت کنم تا جلوی دیکتاتور سابق چرخ زورخانهای بزنم.
- در روز موعود در وسط زمین ورزشی بودم که احساس کردم نوبت چرخیدن من مقابل شاه نزدیک است به همین دلیل برای نچرخیدن از محوطه ورزشی خارج و به جایگاه تماشاگران رفتم. در همین حال بود که شعبان متوجه عدم حضور من در میان ورزشکاران میشود و به جلال پیشوائیان بازیگر سینما میگوید که من را پیدا کند و به میان ورزشکاران بیاورد.
جلال پیشوائیان در نهایت با تلاش زیاد، من را در میان تماشگران پیدا کرد من که نوجوانی بیشتر نبودم با دیدن این بازیگر سینما خودم را به دل درد زدم و گفتم که به «آقا» (لفظی که طرفداران و نوچههای شعبان برای وی به کار میبردند) بگوید که دچار دل درد شدهام و توان چرخیدن در زمین ورزش را ندارم.
جلال پیشوائیان که از بازگشت من بعد از اصرارهای زیادش به گود ساخته شده در ورزشگاه امجدیه، قطع امید کرده بود به شعبان جعفری میگوید وی تمارض کرده و قصد فرار از این کار را دارد.
حاج علی انسانی با زبان سادهتر میگوید که من با صفا و پاکدلی به وی اطمینان کردم و به جلال پیشوائیان گفتم که دلم درد میکند اما این بیانصاف خیلی ناجوانمردانه من را لو داد.
-دو هفته بعد به دفتر شعبان احضار شدم، بعد از معطلی زیاد وقتی وارد اتاقش شدم درب را محکم بست و بدون توقف یک ربع ساعت شروع کرد با باتوم من را به باد کتک گرفتند، در این حال با از الفاظ رکیک و فحاشیهای زیاد از من پذیرایی میکرد و میگفت فکر کردی زرنگی میاندازمت یک جایی که عرب نی انداخت!
- من هم مجبور بودم چیزی نگویم ولی او با کمال وقحات هر چی از دستش بر میآمد به من ضربه زد، آخرش هم خسته شد و من را به گوشهای رها کرد. تا آن موقع شاگردانش جرات ورود به اتاق را نداشتند وقتی کار پائین گرفت یکی یکی وارد اتاق شده و به قولی زمینه وساطت را فراهم کردند و به من گفتند که از «آقا» عذر خواهی کن. القصه که این عذرخواهی جزء مدت کوتاهی حبس و محرومیت از هرگونه فعالیت ورزشی ثمره دیگری برای من نداشت.
- ماجرای بازداشت من برمیگردد به مراسم ختم سالگرد شهادت آیت الله سعیدی؛ جدا از اینکه حضور در مراسم برای فعالان انقلابی تقریباً ممنوع بود، بنده ضمن مداحی در مجلس ختم، در این مراسم برای سلامتی و توفیق امام خمینی(ره) دعا کردم. پیشتر هم چند بار به من تذکر داده شد بود که از هرگونه خواندن اشعار کنایی و دعا برای امام خمینی(ره) در جلسات روضه صرف نظر کنم. بعد از مراسم متوجه شدم که در تور ماموران ساواک قرار دارم به همین دلیل با تغییر لباسم متواری شدم و مجبور شدم برای مدت مدیدی مخفیانه زندگی کنم. بعد از چند مدت احساس کردم آبها از آسیب افتاده دوباره به اجتماع بازگشتم.
نگو که این یک خطا بود و ماموران ساواک در سال ۱۳۵۲ من را بازداشت و به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل کردند و ماجراهای بعدی...
آخرین گلهگذاری حاج علی انسانی از داستانی بود که به این روزها باز میگردد؛ او میگفت با همه خیانتهایی که از شعبان جعفری دیدهام متعجبم که بعضی از جاماندههای شعبان در گود مقدس زورخانه و برخی هیات مذهبی مربوط به ورزشکاران برای شادی روح شعبان بیمخ دعا میکنند!
تحفه تاج بخشی که بعد از سرنگونی دولت مصدق به صورت ویژه از شاه در آن دوران دریافت کرد.
شعبان که با همکاری اراذل و اوباش و تعدادی فاحشهها از جمله پری بلنده توانست به عنوان پیاده نظام و با هزینه کم در جریان کودتا تاج ملوکانه را به محمدرضا برگرداند، در طول ۲۵ سال استقرار دولت کودتا تا پیروزی انقلاب به دلیل حمایتهای ویژهای که از وی میشد با حالت افسار گسیختگی به تاخت و تاز پرداخت و هر آنچه که از دستش بر میآمد، برای رسیدن به منویات شخصیاش کوتاهی نمیکرد.
شعبان که سابقهای در گود زورخانه داشت، متولی ورزش باستانی شاهنشاهی شد و در مراسمهای مختلف ورزشی به کاسه لیسی شاه میپرداخت.
یکی از مراسمهای ویژه که شعبان نقش عمدهای در برگزاری آن داشت و سالهای بعد از کودتا این مراسم به صورت رسمی برگزار میشد، سالگرد تولد شاه در چهارم آبان و حضور شاه در میان ورزشکاران در استادیوم امجدیه بود.
در این گزارش تلاش میکنیم با بازتاب خاطرات یکی از بزرگان گوشهای از اقدامات شعبان جعفری را در دوران بعد از کودتا بررسی کنیم و فعالیتهای انقلابی یکی از مداحان پیشکسوت را بازگو کنیم.
بازگو کردن خاطرات بزرگان و زحمتکشان انقلاب اسلامی در مورد اقدامات خائنانه شعبان جعفری در حالی صورت میپذیرد که وی در سالهای پایان عمر خود به دنبال سرپوش گذاشتن بر اقدامات خائنانه خود بود.
وی در خاطرات خود هرگونه فعالیت به نفع کودتاگران در ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲ را رد و خود را پیرو آیت الله کاشانی معرفی میکرد.
یکی از افرادی که از شعبان جعفری خاطراتی در ذهن دارد و مستقیماً به صورت ناخودآگاه به دلیل علایق ورزشی با وی برخورد داشته، حاج علی انسانی است.
این مداح و شاعر پیشکسوت که سابقه بازداشت و حبس به علت فعالیت انقلابی در رژیم طاغوت را دارد خاطرات ناگفتهای از آن دوران دارد.
بازداشت حاج علی انسانی در کمیته مشترک ضد خرابکاری در سال ۵۲
حاج علی انسانی متولد ۱۳۲۶ در کاشان است که از ھفت سالگی به تھران میآید و پس از مدتی تحصیل، به شغل آزاد روی میآورد که از طریق فروش فرش و سپس برنج فروشی در بازار تھران، امرار معاش میکند ؛ به عبارت سادهتر، امور زندگیاش از کاسبی در بازار تأمین میکند.
در مورد سابقه ادبی خود میگوید از شانزده سالگی شروع به سرودن شعر کرده است اما تا ۹ سال کسی از ذوق و قریحه او اطلاعی نمییابد ولی در این حال در آن دوران از استادان مشھوری چون زنده یادان محمد علی فتی، (مولف کتاب تحفه سرمدی)، خوشدلتھرانی، استاد قدسی مشھدی، مھرداد اوستا، ریاضییزدی، آذر، ھمچنین استاد مشفق کاشانی بھره برده است.
این مبارز دوران انقلاب تقویت بنیه ادبی خود را مرھون زحمات اساتید بزرگی چون امیری فیروزکوھی، ابوتراب جلی، خلیل سامانی (موج) و پارسای تویسرکانی میداند و معتقد است که تمام زندگی خود را در وهله اول مرهون عنایت خاصه خاندان عصمت و طهارات است.
به سر زبان افتادن عامل پیاده نظام کودتا سیاه سال ۱۳۳۲ یعنی شعبان جعفری موجب شد تا بار دیگر پای سخن این استاد کامل ادبیات آئینی بشینیم و این بار جدا از تخصص وی یعنی موضوعات مذهبی و ادبی به مرور خاطرات گذشته این مبارز قبل از انقلاب در مورد فعالیتهای انقلابیاش قبل از سال ۵۷ بپردازیم.
- سال ۱۳۴۴ من قهرمان ورزش باستانی کشور در چرخ زورخانهای شدم، همین افتخار موجب شد که شعبان جعفری که آن روزها متولی این ورزش بود برای مراسم چهارم آبان و سالگرد تولد محمدرضا شاه من را به این فستیوال دعوت کند. البته اگر درستتر بخواهیم بگویم بنده را مجبور کردند که در این مراسم شرکت کنم تا جلوی دیکتاتور سابق چرخ زورخانهای بزنم.
- در روز موعود در وسط زمین ورزشی بودم که احساس کردم نوبت چرخیدن من مقابل شاه نزدیک است به همین دلیل برای نچرخیدن از محوطه ورزشی خارج و به جایگاه تماشاگران رفتم. در همین حال بود که شعبان متوجه عدم حضور من در میان ورزشکاران میشود و به جلال پیشوائیان بازیگر سینما میگوید که من را پیدا کند و به میان ورزشکاران بیاورد.
جلال پیشوائیان در نهایت با تلاش زیاد، من را در میان تماشگران پیدا کرد من که نوجوانی بیشتر نبودم با دیدن این بازیگر سینما خودم را به دل درد زدم و گفتم که به «آقا» (لفظی که طرفداران و نوچههای شعبان برای وی به کار میبردند) بگوید که دچار دل درد شدهام و توان چرخیدن در زمین ورزش را ندارم.
جلال پیشوائیان که از بازگشت من بعد از اصرارهای زیادش به گود ساخته شده در ورزشگاه امجدیه، قطع امید کرده بود به شعبان جعفری میگوید وی تمارض کرده و قصد فرار از این کار را دارد.
حاج علی انسانی با زبان سادهتر میگوید که من با صفا و پاکدلی به وی اطمینان کردم و به جلال پیشوائیان گفتم که دلم درد میکند اما این بیانصاف خیلی ناجوانمردانه من را لو داد.
-دو هفته بعد به دفتر شعبان احضار شدم، بعد از معطلی زیاد وقتی وارد اتاقش شدم درب را محکم بست و بدون توقف یک ربع ساعت شروع کرد با باتوم من را به باد کتک گرفتند، در این حال با از الفاظ رکیک و فحاشیهای زیاد از من پذیرایی میکرد و میگفت فکر کردی زرنگی میاندازمت یک جایی که عرب نی انداخت!
- من هم مجبور بودم چیزی نگویم ولی او با کمال وقحات هر چی از دستش بر میآمد به من ضربه زد، آخرش هم خسته شد و من را به گوشهای رها کرد. تا آن موقع شاگردانش جرات ورود به اتاق را نداشتند وقتی کار پائین گرفت یکی یکی وارد اتاق شده و به قولی زمینه وساطت را فراهم کردند و به من گفتند که از «آقا» عذر خواهی کن. القصه که این عذرخواهی جزء مدت کوتاهی حبس و محرومیت از هرگونه فعالیت ورزشی ثمره دیگری برای من نداشت.
- ماجرای بازداشت من برمیگردد به مراسم ختم سالگرد شهادت آیت الله سعیدی؛ جدا از اینکه حضور در مراسم برای فعالان انقلابی تقریباً ممنوع بود، بنده ضمن مداحی در مجلس ختم، در این مراسم برای سلامتی و توفیق امام خمینی(ره) دعا کردم. پیشتر هم چند بار به من تذکر داده شد بود که از هرگونه خواندن اشعار کنایی و دعا برای امام خمینی(ره) در جلسات روضه صرف نظر کنم. بعد از مراسم متوجه شدم که در تور ماموران ساواک قرار دارم به همین دلیل با تغییر لباسم متواری شدم و مجبور شدم برای مدت مدیدی مخفیانه زندگی کنم. بعد از چند مدت احساس کردم آبها از آسیب افتاده دوباره به اجتماع بازگشتم.
نگو که این یک خطا بود و ماموران ساواک در سال ۱۳۵۲ من را بازداشت و به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل کردند و ماجراهای بعدی...
آخرین گلهگذاری حاج علی انسانی از داستانی بود که به این روزها باز میگردد؛ او میگفت با همه خیانتهایی که از شعبان جعفری دیدهام متعجبم که بعضی از جاماندههای شعبان در گود مقدس زورخانه و برخی هیات مذهبی مربوط به ورزشکاران برای شادی روح شعبان بیمخ دعا میکنند!
مرجع : رویکرد