کد مطلب : ۴۸۰۴
نقدی بر سریال طفلان مسلم(ع)
اين روزها همزمان با برگزاري مراسم عزاي حسيني بحث هاي گوناگوني پيرامون سريالهاي تاريخي صدا و سيما و بويژه طفلان مسلم در محافل مختلف مطرح مي شود. گمان نمي كنم كسي در به تصوير كشيدن قطعه هايي از تاريخ ايران و اسلام و تأثير آن بر دامنه آگاهيهاي جامعه ما و بويژه نسل جواني كه با تاريخ ملك و مكتب خود آشنايي اندكي دارد، كمترين ترديدي داشته باشد و هم از اين جهت است كه بايد به اين رويكرد صدا و سيما با ديده تحسين نگريست و به انتظار كارهاي جذاب تر و فاخرتر تهيه كنندگان اين مجموعه ها نشست.
جداي از مساله فوق بحث مهم نحوه نگرش تهيه كنندگان سريالهاي تاريخي به مسئله تاريخ است؛ اگر اين نگرش مطابق با واقع و بر مبنا ي حقيقت نباشد نه تنها بر ذهن مخاطب اثر منفي خواهد داشت بلكه بايد مدتهاي طولاني همه و همه كار و تلاش كنند تا بخشي از اثرات منفي اين نگرش نادرست را در مورد قطعاتي از تاريخ بي اثر نمايند.
حال اگر رسانه ملي به موضوعي بپردازد كه از اساس مبناي درستي ندارد، بعيد است حتي با كاري مداوم و در زماني مستمر بتوان اثرات تخريبي آن را از افكار جامعه زدود. از اين مقوله است سريال طفلان مسلم عليه السلام كه در نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جانگداز عاشوراست.
اگر اين ادعا بر خوانندگان عزيزي كه كمتر مطالعات تاريخي دارند گران آمده باشد بايد عرض كرد كه متاسفانه از اين دست مقولات و موضوعات در تاريخ اسلام و بويژه در سده هاي نخست آن كم نبوده و نيست.
يكي از آثار پژوهشي ارجمند در اين زمينه تلاش مرحوم علامه مرتضي عسكري(ره) در باره افشاي جعليات تاريخي صدر اسلام است. آن مرحوم در تحقيقي كه به چاپ رسيده از وجود يكصد و پنجاه صحابه ساختگي و جعلي براي پيامبر گرامي اسلام كه اصلا وجود خارجي نداشته اند و راويان آنها را ساخته و از زبانشان روايتهايي را از رسول گرامي اسلام نقل كرده اند، خبر داده است.
مرحوم علامه در يك كتاب مستقل درباره شخصي بنام عبدالله بن سبا، كه برخي از اهل سنت او را صحابه پيامبر دانسته و رشد و نماي مذهب شيعه را منتسب به او مي دانند در تحقيق عالمانه اي اثبات نمود، اساسا چنين فردي وجود خارجي نداشته است!
پس از علامه عسكري مرحوم آيت الله نعمت الله صالحي نجف آبادي با رويكردي عقلاني به تاريخ و روايات نگريسته و در تلاشي هوشمندانه به مسئله غلو و تحريف در تاريخ و روايات پرداخته است.
وي به رغم كهولت سن ذهني جوان و نقاد داشت و از نظرات و نقدهاي منحصر به فردي در باره تحريفات تاريخي برخوردار بود بر همين مبنا به نقد كتاب حماسه حسيني استاد شهيد مطهري پرداخت و بعضي از مطالب روضه ها و مراثي يي را كه آن شهيد عزيز در آثار خود آورده با ارجاعات مكرر به منابع دست اول اين دوره و ديگر مستندات تاريخي متعددي، نادرست و تحريفي دانسته است؛ ازتلاشهاي ستودني استادشهيدمطهري نيز افشاي اين تحريفات در كتاب ارزشمند حماسه حسيني است.
در ميان اين جعليات وتحريفات قضيه منسوب به فرزندان مسلم به دليل مهارت سازندگان آن در پردازش اين قصه كه به دليل ارتباط موضوع با كشته شدن دوكودك نابالغ سرتاسر عاطفي و به يك درام شباهت دارد از ويژگي خاصي بر خوردار بوده وهست.
درباره نادرست بودن روايت تاريخي منتسب به طفلان مسلم نكات زير قابل تامل هستند :
1- نخستين كتاب مقتل درباره حوادث عاشورا مربوط به ابو مخنف لوط بن يحيي بن سعيدبن مخنف ازدي غامدي ( متوفاي 157هجري ) در قرن دوم هجري است .
ابومخنف از شيعيان اميرالمومنين علي (ع) واز اهالي كوفه بود و برخي مانند ابن النديم براي او بيش از سي و چند جلد كتاب درباره سيره و.. قائل شده اند وي نخستين حادثه نگار كربلاست واولين اثر مكتوب را درباره شهادت امام حسين(ع) و حادثه كربلا بنام مقتل الحسين نوشته كه بدليل دسترسي وي به برخي شاهدان واقعه عاشورا كه تعدادشان بسيار كم بود و تا آن زمان زنده بوده اند.
و نقل روايات از دو يا سه واسطه از شاهدان و حاضران ماجراي كربلا واز كساني كه وي به صحت گفتارشان در نقل حادثه اطمينان تمام داشته مانند: امام سجاد، امام باقر، زيد فرزند امام سجاد، طرماح، ضحاك بن عبدالله مشرقي و.. معتبرترين كتاب در اين زمينه است و هم از اين جهت است كه مورخ و مفسر نامدار ايراني ابوجعفر محمدبن جرير طبري در كتاب تاريخ الرسل و الملوك خود تقريبا تمام مطالب مقتل ابومخنف را عينا آورده است.
در اين كتاب ارزشمند كه حجم مختصري دارد ودر صدر منابع دست اول تاريخي وحاوي مطالبي در باره حوادث پس از مرگ معاويه تا شهادت امام حسين مي باشد هيچ اثر و نشانه و يادي از طفلان مسلم وفرار ودستگيري وشهادت آنان نيست. اين عدم پرداخت به مسئله خود دليل و سند محكمي بر نادرست بودن قضيه طفلان مسلم است.
چگونه ميتوان تصور كرد اگر اين قضيه و قصه از صحت تاريخي برخورداربود از چشم تيزبين ابومخنف كه بفاصله دونسل از حادثه كربلا كتاب مقتل خود راكه حاوي 113 روايت گاه بسيار كوتاه مي باشد نوشته است به دور مانده باشد؟
جرا از امام سجاد وامام باقر وحضرت زينب ويا مادراين دوطفل در طول سفربه كوفه وشام وبرگشت آنها ازشام به مدينه دراين باره كه در صورت وقوع از مهمترين مسائل پس ازشهادت امام حسين وحوادث كربلا به كوفه است هيچگونه سخني بميان نيامده است.؟
2- در تواريخ قرن دوم تا چهارم هجري گاه به شهادت دو طفل نابالغ اشاره شده است.
نخستين باري كه از شهادت دو طفل – نه طفلان مسلم – در تواريخ اسلامي ذكر مي شود در كتاب طبري است كه مي گويد اين خبر را به طور شفاهي از زكريا بن يحيي الضرير نقل مي كند كه وي نيز از چهار نفر پيش تر از خود اين واقعه را براي طبري به شرح زير نقل نموده است.
طبري از قول زكريا مي نويسد: هنگامي كه اسرا را به كوفه آوردند دو پسر بچه عبدالله بن جعفر يا فرزند فرزند جعفر برفتند و به مردي از قبيله طي پناهنده شدند وي گردنشان را زد و سرشان را نزد عبيدالله بن زياد آورد عبيدالله دستور داد گردن خود او را زده و خانه اش را ويران كنند. (طبري ، محمدبن جرير/ تاريخ الرسل و الملوك/ چاپ مصر ، ج 5 ، ص 389).
همانگونه كه ملاحظه ميشود با اينكه اين كتاب بيشتر از دو قرن پس از حادثه كربلا نگاشته شده ولي در آن هيچ اشاره اي به طفلان مسلم وجود ندارد.
3- مورد دومي كه در تواريخ اسلامي به شهادت دو طفل اشاره دارد و از قضا آنها را فرزندان مسلم مي داند مربوط به قرن چهارم و شيخ صدوق (متوفاي381 هجري )در كتاب امالي است. وي اين حادثه را با واسطه و به نقل از 8 نفر كه اخرين آنها ابي محمد نام دارد و از بزرگان كوفه است در كتاب خود آورده است.
شيخ صدوق درنقل اين روايت تاريخي هيچ اشاره اي به منابع مكتوب قبل از خود دراين زمينه ننموده و صرفامطلب رابصورت نقل قول وشفاهي آورده است.(قمي شيخ عباس/به نقل ازشيخ صدوق/حماسه كربلا /ترجمه نفس المهموم ص136/ انتشارات قائم آل محمد/قم/1384)
4- روايت ديگر كه اشاره به شهادت دو طفل در قضيه كربلا دارد مربوط به قرن ششم و مورخ معروف ابي المويد الموفق بن احمد المكي معروف به خوارزمي (متوفاي 568) است كه وي نيز اين حادثه را به طور شفاهي نقل كرده و آنان را فرزندان جعفر طيار مي داند نه مسلم بن عقيل.
كتاب خوارزمي در زمره منابع دست دوم موضوع قيام كربلاست. (خوارزمي الموفق بن احمد مقتل الحسين ج 2 – ص 48 انتشارات مفيد قم – بي تا)
نكته جالب توجه در باره روايت خوارزمي آن است كه وي اين دو طفل را فرزندان جعفر طيار مي داند؛ غافل از اينكه جعفر بن ابيطالب برادر گرامي حضرت علي(ع) در سال هفتم هجري در جنگ موته به شهادت رسيد و فرزندان او در سال 61 هجري قطعا بالاي 54 سال سن داشته اند.
اينكه چگونه خوارزمي كه مورخ بزرگي است در نقل اين روايت تاريخي دچار اين اشتباه و سهو شده جاي تأمل بسيار دارد و بهترين دليل بر آن است كه ما نبايد به صرف اينكه مورخ نامداري مانند وي روايتي و حادثه اي را در كتاب خود نوشته شده بدون كنكاش و نقد و بررسي آن روايت را بپذيريم و نقل كنيم و به لحاظ تاريخي معتبر بدانيم.
در تاريخ اصل مسلم آن است كه محقق نبايد مقهور و تابع بدون دليل بزرگان گذشته شود واشتباهات وسهويات شان را ناديده گرفته يا تكرار كند.
5- مرحوم علامه مجلسي در قرن 12 نيز به قضيه طفلان مسلم به نقل از شيخ صدوق پرداخته است .
6- مرحوم محدث قمي نيز در كتاب شريف نفس المهوم في مصيبه سيدنا الحسين المظلوم عليه السلام ضمن نقل حادثه مرتبط با دو طفل مسلم به نقل از مرحوم شيخ صدوق در اظهار نظري ستود ني مي گويد: «كشته شدن اين دو طفل با اين تفصيل در نزد من بعيد است لكن من آن را بخاطر اعتماد به شيخ صدوق و رجال اسنادش ذكر كردم.» (قمي شيخ عباس نفس المهموم في مصيبه سيدنا الحسين عليه السلام - ص 156 )
گذشته از بررسي متون تاريخي و روايتي كه از ابومخنف تا شيخ عباس قمي نگاشته شده اند نكات ديگري نيز به ذهن مي رسند:
1- دراين داستان ساختگي عبيدالله بن زياد خون آشام قسي القلبي كه به ده نفر نابكاري كه بر جسد مطهر حسين عليه السلام در كربلا اسب راندند انعام مي دهد، چگونه است كه بر سر كشتن اين دو طفل ناگهان رقيق القلب شده و دستور مي دهد غلام او گردن قاتل آن دو طفل را بزند؟!
2- اگر اين حادثه صحت داشته باشد كه ندارد، مي بايست قبور اين دو طفل در كوفه ودر اطراف دارا لاماره در نزديكي مسجد كوفه كه قبر حضرت مسلم در زاويه غربي آن واقع است و در اطراف قبر مسلم پدرشان يا نزديكي آن باشد نه در اطراف كربلا و در روستاي مصيب كه در 30 كيلومتري كربلا واقع است. پرسش مهم اين است اين دو طفل اگر از زندان عبيدالله در كوفه رها شده باشند چگونه در طي يك روز مسير بيشتر از 80 كيلومتري كوفه به كربلا را با پاي پياده طي كرده اند و در مصيب اسير شده و به شهادت رسيده اند؟!
3- اگر اين دو كودك در مسير كربلا به كوفه از اردوي اسيران اهل بيت(ع) جداشده اندچگونه است كه مادر آنها و حضرت زينب وامام سجاد كه قافله سالار اسيران بودند دراين باره هيچ عكس العملي از خود نشان نداده و با خونسردي راهشان را بطرف كوفه ادامه داده اند؟آيا ميتوان اين بي تفاوتي را از حتي انسانهاي عادي ومعمولي در باره ناپديدشدن دو كودك خردسال يتيم انتظار داشت؟ چه رسد به امام سجاد وشير زن كربلا زينب كبري با آنهمه احساس مسوليتي كه نسبت به همراهان مصيبت زده خود داشتند.
4- چگونه است كه ابوالفرج اصفهاني (متوفاي413) در قرن پنجم در كتابي بنام مقاتل الطالبين كه اسامي شهداي آل ابي طالب را تا سال 313 ذكر مي كند از نام اين دو طفل هيچ سخني به ميان نمي آورد؟
5- چگونه است كه شيخ مفيد در قرن پنجم(متوفاي 413) در كتاب الارشاد و سيد بن طاوس (متوفاي 664) در قرن هفتم در كتاب مقتل معروف خود بنام مقتل الحسين كه بنام اللهوف في قتلي الطفوف معروف است و هر دو از مقاتل دست دوم مشهور و معتبر شيعي هستند درباره دو طفل مسلم سكوت اختيار كرده و به نقل شيخ صدوق در اين باره هيچ وقعي ننهاده اند؟
6- اشتباه عجيب ديگر در نقل اين حادثه از مرحوم طبري است كه مدقق ومحقق ارجمند جناب آقاي حجت الله جودكي در مقاله عالمانه اي كه در اين زمينه نگاشته بخوبي به آن اشاره نموده و آن اينكه اگر روايت طبري را بپذيريم كه اين دو طفل فرزندان عبدالله بن جعفر طيار بوده اند بايد يادآور شويم عبدالله نه دو فرزند بلكه 5 فرزند پسر داشته كه سه فرزند وي عون، محمد وعبدالله در كربلا به شهادت رسيده و طفل نبوده اند و دو فرزند ديگر وي ابوبكر و عون اصغر در واقعه حره در سال 63 هجري به شهادت رسيده ودر مدينه دفن شده اند! (طبري ، همان ج 5 ص 393)
7- اگر روايت شيخ صدوق را مبني بر اينكه حضرت مسلم داراي 2 فرزند بوده بپذيريم بايد بدانيم همانگونه كه ابوالفرج اصفهاني نوشته است ( اصفهاني ، ابوالفرج، همان ص 40 )فرزندان مسلم بنامهاي عبدالله و محمد اولا طفل نبوده و ثانيا در كربلا به شهادت رسيده اند نه در مسير كربلا و يا در كوفه و از قضا شعارها و رجزهاي آنها به هنگام ميدان رفتن و مبارز طلبيدنشان در مقاتل آمده است.
8- نكته مهم ديگر كه به رويكرد رسانه ملي در اين قصه مرتبط ميشود نحوه پرداخت تصويري به اين ماجراي تحريفي و پر رنگ كردن نقش عشق مجازي با آن پرداخت ضعيف در آن بخاطر لابد جذب هرچه بيشتر مخاطبان است كه نمونه آن را در سريال امام علي در پرداخت غير واقعي وخلاف واقع نقش قطامه ديديم.
اگر كسي با الفباي فرهنگ جوامع عربي و بويژه در دهه هاي اول هجرت آشنا باشد- كه الان هم در بعضي از جوامع عربي مانند بعضي افغانهاي معاصر دختر را اولاد نمي دانند واگر ازكسي كه سه فرزند دختر داشته باشد بپرسند چند اولاد دارد پاسخ او اين است كه اولاد يعني فرزندپسر ندارد- محال است بپذيرد دختري در چنان موضع برتري نسبت به برادران خود مانند راحله در فيلم روز واقعه -كه از اساس بر مبناي خيال ساخته شده و ازصحت تاريخي برخوردارنيست- قرار گيردكه برادران خود را بره وار به اين سو و آن سو و در جهت اميال ونظرات خود بكشاند.
بهتر است دست اندركاران مستندات تاريخي در اين زمينه از خود حساسيت بيشتري بخرج داده و بابهره گيري از اصحاب نظر و تاريخ بخصوص چاشني هاي وارد بر موضوعات تاريخي را با حساسيت مضاعفي مورد دقت قرار دهند تا نقض غرض حاصل كار و تلاش آنان نباشد.
جام جم آنلاین نیز در عنوانی با نام طفلان مسلم سرشار از قابليت هاي زماني و دراماتيكي به نقد این سریال پرداخته است.
«طفلان مسلم» با نقبي كه به تاريخ ميزند، جلوهگر مقطعي ديگر از جريان قيام امام حسين(ع) است؛ سريال از اين جهت و از نظر اصل ماجرا و فرجام تكاندهنده و تاثربرانگيز طفلان مسلم، واقعي نشان ميدهد، با وجود اين روشن نميكند حوادث و رويدادهاي پررنگ ديگري مثل قاضي شريح و رفتارهاي او تا چه ميزان سنديت تاريخي دارند.
اگر از موضعي تاييدآميز، طراحان اين اثر سريالي را در جرگه كساني بپنداريم كه به خود حق ميدهند براي دراماتيكي كردن واقعههاي تاريخي نسبت به كم كردن يا افزايش برخي شخصيت و رويدادها اقدام نمايند در آن صورت هم، طفلان مسلم از جنبههاي ديگر با چالش و ابهامهاي قابل تاملي روبهروست.
از جهت مفهومي، طفلان مسلم با ارتباط پيدا كردن عميقتر، با واقعه ماندني و سترگ نهضت الهي و ضد ستم حسين بن علي(ع) است كه صورت و سيرتي تعاليبخشتر مييافت.
از همينرو، در موقعيت مخاطب انتظار داشتيم اثر به گونهاي به مضاميني بپردازد كه بازتاباننده اين زمينه و رابطه باشد؛ مثلا به صورتي جزئيتر علت يا دلايل اصلي انحطاط نظام سياسي آن دوران كه به نام اسلام و پيامبر(ص) حيات داشت، مورد اشاره قرار ميگرفت و روي برخي از علل اعلام وفاداري مردم و سران كوفه به امامحسين(ع) و سپس تغيير موضعشان يا انگيزه و ديدگاههاي رهاييبخش سالار شهيدان تاكيد ميشد.
طفلان مسلم از اين منظر ميتوانست به مراتب غنيتر باشد؛ اين سريال به سبب پرداخت دراماتيكي، سيماي منسجمي ندارد. در كنار وقايع مربوط به آنها تماشاگر روايتهاي ديگري هستيم كه بيش از آن كه در مسير آن به محور و در ارتباط با واقعه اصلي باشد، مستقل مينمايانند؛ نظير حوادث مربوط به قاضي شريح و ترس و ددمنشيهاي او براي پنهان كردن راز مدتي كه طفلان مسلم در خانه وي پنهان بودند.
داستان به سبب تنوع و تعدد تضادهايش، مايههايي از كشش و جذابيت دارد. با اين حال، عدم پرداخت هنرمندانه كنش و واكنشها، در قالب شخصيت، امكان تحول و پردازش جذابي را در ميان شخصيتهاي اصلي فراهم نكرده است.
طفلان مسلم با قابليتهاي زماني و دراماتيكياش، اين مجال را داشت كه به جاي تيپپردازي، نقشها را از منظر شخصيت مطمع نظر قرار دهد و از اين رهگذر، به آنها استحكام و غناي آگاهيبخش و اثرگذارتري بخشد.
اين كاستي را افزون بر طفلان مسلم در قاضي شريح نيز به صورتي ديگر ميبينيم؛ در اين باره ميتوان به سنگدلي و بزدلي غريب و شديد وي اشاره كرد واين كه چرا او با چنين پسزمينه اعتقادي و عاطفي، پذيرفت طفلان مسلم براي زماني هر چند محدود، در خانهاش باشند.
سريال، در انتخاب نقش و نقشآفريني وضعيتي بحثبرانگيز دارد؛ انتخاب نقشهاي طفلان، نهتنها بخوبي صورت نگرفته، بلكه بازي تصنعي و غير حسي آنها، بر پررنگتر شدن اين فصل افزوده است.
بازي ديگر نقشها تئاتري بوده است و در اين ميان شكل فضا و نوع، جنس و اغراقهايي كه در دكورها خودنمايي ميكنند، زمينه چنين برداشت و احساسي را بيشتر فراهم كردهاند.
در كنار نكاتي كه اشارتي به آنها شد، سكانس مهم و حساس شهادت طفلان مسلم، آوردن سرها نزد عبيدالله بنزياد و سپس دستور وي براي اعدام قاتل آنها، با شتابي عجيب شكل ميگيرد؛ اين سرعت، در حالي انجام ميپذيرد كه نقطه اوج بودن آن ايجاب ميكرد از پردازش محتوايي و دراماتيكي تفصيلي و اثرگذارتري بهرهمند باشد.
طفلان مسلم ما را با نمودهايي از تاريخ حماسه مظلوميت و مقاومت امام حسين(ع) و رهروان ايثارگرش آشنا ميكند؛ تاكيد به روزتر روي مضمون اين حركت ستودني الهي و توجه افزونتر به خلاقيتهاي هنري براي روايت آن ميتوانست به اين تلاش، زيبايي و مانايي بيشتري دهد.
1-درست است که ابی مخنف اولین مقتل و معتبرترین آن ها را نوشته و در این مسیر تلاش های زیادی انجام داده است. ولی اگر بنا باشد که ما در صدد انکار وقیعی که او نقل نکرده برآییم باید دو شرط زیر را خواه ناخواه بپذیریم:
الف: ابی مخنف سوگند یاد کرده باشد که قصد جمع آوری تمام وقایع از چندین سال جلوتر از عاشورا تا چندین سال بعد از آن را - که مرتبط با عاشورا باشد - داشته است. به خصوص آن که قضیه طفلان مسلم یک قضیه در کنار مسایل عاشورا هست.
ب: او دانا به همه وقایع بوده و هیچ مطلبی هم از قلمش نیفتاده باشد و در این راه اشتباهی هم نکرده باشد.
می بینیم که مدعای فوق مستلزم شروطی برای شخص ابی مخنف است که اگر خود او اینجا بود از آن ها تعجب می کرد.
اصولا هیچ تاریخ نویسی ادعا نکرده که تمام تاریخ را بلد است و قصد جمع آوری همه آن را در یک کتاب دارد. البته نباید فراموش کرد که داستان طفلان مسلم در مقابل فاجعه عاشورا آنقدر کوچک است که ممکن است ابی مخنف ضمن اطلاع از آن، لزومی برای نقل آن ندیده باشد.
پاسخ تیتر دوم شبهه:
2-این که مطرح کننده سخن برای اثبات سخن خود به تواریخ قرن دوم تا چهارم خصوصا طبری استناد می کند خود دلیلی واضح بر عدم صحت سخن اوست. چرا که شیعه در اثبات وقایع تاریخ دست به دامن احادیث اهل البیت می شود و این نعمت گرانقدر را در رتبه ای غیر قابل مقایسه با تواریخ این و آن می داند. وقتی در احادیث سخن از چنین واقعه ای است یک محقق باید در برابر آن زانو زده بپذیرد نه آن که در مقابل به تواریخ فرقه عامه اشاره کند آن ها را در رتبه ای بالتر قبول کند و ناگفته نماند که هرچه در بند اول گفتیم - بر فرض عدم عناد برخی مورخان در نقل چنین قضیه ای - نقل نشدن آن در برخی کتب تاریخی دلیلی بر عدم ان نیست/
البته جای شگفت اینجاست که طراح سخن خود نقل کرده که در تاریخ طبری شهادت دو طفل جعفر آمده. که خود این مطلب می تواند دلیلی دیگر بر اثبات قضیه طفلان مسلم باشد. به این گونه که بگوییم طبق تاریخ طبری شهادت دو طفل جعفر مسجل و قطعی است.
پس از این منبع این مطلب فهمیده می شود که اصل شهادت دو طفل برقرار است و می توان اشخاص آن را به کمک دیگر منابع که باز شهادت را برای دو طفل قطعی می دانند بررسی کرد.
نتیجه آن که بند دوم خودش را نفی می کند چون بالاخره در این قرون به شهادت دو طفل بعد از واقعه عاشورا اشاراتی شده است.
پاسخ به تیتر سوم:
جای تعجب اینجاست که طراح سخن محکمترین دلیل بر اثبات واقعه طفلان مسلم را با یک کلمه شفاهی دور انداخته و هیچ عنایتی به آن نکرده است. گویا که صدوق فردی عادی بوده که به رمان و داستانسرایی علاقه وافری داشته است. ظاهر قضیه هم چنین می نماید که طراح محترم چنین ذهنیتی نسبت به شیوخ بزرگوار شیعه داشته است. آنجا که ابی مخنف چنین قضیه ای را نقل نکرده چشم او تیزبین می شود و اینجا که اجل اصحاب امامیه همگی متفقند و علامه بزرگوار مجلسی و محدث قمی نیز به متابعت از آن ها این قضیه را پذیرفته و نقل کرده اند با یک کلمه که شفاهی است کنار گذاشته می شود. باید از طراح محترم سوال کرد که آیا ایشان توقع داشته اند واقعه طفلان مسلم شبیه احادیث بیان شود؟ آنچه مسلم است این یک ماجرا و ظلمی بوده که اتفاق افتاده و مردم و به خصوص بزرگی از اهل کوفه هم نقل کرده و اجل اصحاب به متابعت از او نقل کرده اند. این مطلب یک تفاوت ماهوی با نقل احادیث معصومین توسط اصحاب دارد و آن این که احادیث توسط معصوم بیان شده و اصحاب حاضر سریع مکتوب می کردند اما این یک واقعه است که بر سر زبان ها بوده و نکته مهم اینجاست که جز ابی محمد - شیخ کوفه - از کجا معلوم که بقیه سلسله راویان این قضیه را مکتوب نکرده بودند؟ و از کجا معلوم که صدوق شفاهی نقل کرده است؟ به سند واقعه دوباره نگاه می کنیم. متن دقیق سند از کتاب بحار چنین است:
(( ابی، عن علی ، عن ابیه، عن ابراهیم بن رجا، عن علی بن جابر، عن عثمان بن داوود الهاشمی، عن محمد بن مسلم، عن حمران بن اعین، عن ابی محمد شیخ لاهل الکوفه قال: لما . . ))
در این سند واقعه که از امالی صدوق نقل شده فقط شیخ کوفه شفاهی گفته و نه صدوق که باید این گونه باشد!
پاسخ به تیتر چهار:
حرف عجیب دیگری که به نظر می رسد بنیان واقعه طفلان مسلم را محکمتر می کند ولی طراح در جهت انکار واقعه نقل کرده سن این واقعه در مناقب خوارزمی است و اشتباهی که در آن به جای طفلان مسلم گفته اند طفلان جعفر. گویا طراح محترم سخن نمی داند که اشتباه در نقل جزئیات یک واقعه علاوه بر آن که کلیت آن را نفی نمی کند بلکه شاید دلیلی بر حقق شدن آن واقعه نیز باشد. البته اگر هیچ دلیلی بر اثبات واقعه ای وجود نداشته باشد مگر یک نقل با جزئیات غلط آن وقت جای شک و تردید دارد که آن واقعه بوده یا نه؟ حالا اگر به جز این دلیل دلایل دیگری هم باشد دیگر ما هرگز نمی توانیم در شک خود باقی بمانیم بلکه باید بگوییم که اصل قضیه برقرار است ولی مورخان در نقل جزئیات اشتباه کرده اند.
اما ببینید که طراح از چه ادله سستی می خواهد این حقیقت تاریخی را انکار کند. نتیجه آن که در این نقل مناقب باز شهادت دو طفل اشاره شده ولی با این تفاوت که بهاشتباه آن ها را فرزندان جعفر نامیده اند نه مسلم/
پاسخ به تیتر پنجم:
ابتدا متن تیتر که گویا طراح برای اثبات سخن خود شماره کم آورده و برای آن عدد 5 را در نظر گرفته است. ایشان می گوید:
(( 5- مرحوم علامه مجلسي در قرن 12 نيز به قضيه طفلان مسلم به نقل از شيخ صدوق پرداخته است. ))
گویا ایشان توقع داشته علامه مجلسی در قرن دوازده از خودش واقعه طفلان مسلم را نقل کند!!!
پاسخ تیتر ششم:
برای این تیتر هم که برمی گردد به سخن محدث قمی:
متن کامل شیخ عباس قمی این است:
(( مؤلف گويد: كه شهادت اين دو طفل به اين كيفيت نزد من مستبعد است لكن چون شيخ صدوق كه رئيس محدثين شيعه و مروج اخبار و علوم ائمه عليهم السلام است آنرا نقل فرموده و در سند آن جملهاي از علماء و اجلاء اصحاب ما واقع است لاجرم ما نيز متابعت ايشان كرديم و اين قضيه را ايراد نموديم. والله تعالي العالم ))
(( 1-صحبت از انکاری در میان نیست.
2-چیزی که برای محدث قمی دور از ذهن آمده کیفیت شهادت این دو طفل است و نه اصل شهادت.
3-تازه به هر دلیلی که ایشان در نزد خود داشته اند- در باب کیفیت شهادت- نقل ابن بابویه را در نهایت بر دلیل خود غلبه داده و پذیرفته اند که اینچنین بوده چون سلسله روات از اصحاب گرانقدر اهل البیت هستند.
پس از سخن محدث هیچ انکاری برنمیاد! ))