کد مطلب : ۷۶۷۷
یاد حسین(ع) در اولین اشعار فارسی
در قرن چهارم و در زمان آل بويه مذهب شيعه در ايران رسميت مييابد؛ در تاريخ ادبيات «ادوارد براون» ميخوانيم: «گويند معزالدوله، احمد بن بويه در دهة اول محرم امر کرد، تمامي بازارهاي بغداد را ببندند و مردم لباس عزا بپوشند و به تعزية سيدالشهدا(ع) بپردازند.»
چون اين قاعده در بغداد رسم نبود و علماي اهل سنت آن را بدعتي بزرگ دانستند و چون بر معزالدوله دستي نداشتند، چاره جز تسليم ندانستند؛ بعد از آن هر ساله تا انقراض دولت ديالمه، شيعيان در دهة اول محرم در جميع بلاد، رسم تعزيه به جا ميآوردند.»
ابن اثير در تاريخالکامل ضمن وقايع سال ۳۵۲ مينويسدکه در دهم محرم معادل با دهم مارچ اين سال معزالدوله مردم را فرمود تا دکانهاي خود را ببندند و بازارها و خريد و فروش را کنار نهند و سوگ سر دهند و رواندازي پشمينه بر دوش افکنند و زنها مو پيش کنند و چهره سيه گردانند و گريبان درند و در شهر به سوگ بگردند و به ياد حسين بن علي(ع) تپانچه بر چهره نوازند. مردم نيز چنين کردند و سُنيان توان جلوگيري نداشتند. چه شمار شيعيان بسيار بود و حکومت، همراه آنان.
بنابراين از همان آغاز شعر فارسي، قرن سوم، فرهنگ شيعي و رسم عزاداري براي سرور و سالار شهيدان اباعبدا... الحسين (ع)، لااقل در بعضي از نواحي و مناطق کشورمان رواج مييابد و بر همين اساس بر شعر و ادب همان مناطق و شاعران همان دوران بايد تأثير گذاشته باشد.
در اينجا به بررسي شعر اولين شاعراني که از آغاز شعر فارسي تا قرن پنجم در سرودههاي خود حال و هواي عاشورايي به وجود آوردهاند و لااقل ذکري از امام حسين(ع) و کربلا به ميان آوردهاند، ميپردازيم:
حلاج
در ديوان منسوب به منصور حلاج (مقتول به سال: ۳۰۹) که از محتوي و سبک شعرها انتساب آن ديوان به وي بسيار بعيد به نظر ميرسد و شايد بيشتر به دليل تخلص «حسين» (حسين بن منصور حلاج) اين سرودهها رنگ و بوي عاشورايي دارند.
در کرب و در بلا صفت ابتلاي من شاها همان حديث حسين است و کربلا
همچنين در سرودهاي که در مدح و منقبت حضرت علي (ع) با اين بيت شروع ميکند:
گوهر درج جلالت ماه برج سلطنت آفتاب اوج عزت شاه فوج اوليا
و سروده است:
چون حسين کربلا دور از تو بيچاره «حسين» ميگدازد اندر اين خوارزم با کرب و بلا
در جايي ديگر چنين ميگويد:
من حسين وقت و نااهلان يزيد و شعر من روزگارم جمله عاشورا و منزل کربلا
در غزلي با اين مطلع:
يک لحظه مرا بيرخت آرام نباشد دل را به جز از لعل لبت کام نباشد
در بيت پاياني آورده است:
آن کو چو حسين از غم عشق تو خراب است او را سر ناموس و غم نام نباشد
ابوالخیر
در ديوان اشعار ابوسعيد ابوالخير (وفات: ۴۴۰) تنها در اين دو رباعي نام حسين (ع) را ميتوان ديد:
يارب به محمد و علي و زهرا يارب به حسين و حسن و آل عبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا بيمنت خلق يا علي الاعلا
يارب به رسالت رسول ثقلين يارب به غزاکنندة بدر و حنين
عصيان مرا دو حصه کن در عرصات نيمي به حسن ببخش و نيمي به حسين
باباطاهر
باباطاهر عريان (شاعر قرن ۵ هجري) به اين دوبيتيهاي خود حال و هواي عاشورايي داده است:
عاشق آن به که دايم در بلايي ايوبآسا به کرمان مبتلايي
حسنآسا به دستش کاسة زهر حسينآسا به دشت کربلايي
به دام دلبري دل مبتلايي که هجرانش بلا، وصلش بلايي
در اين ويرانه دل جز خون نديدم نه دل گويي که دشت کربلايي
ناصرخسرو
در ديوان ناصرخسرو قبادياني که شاعر شيعي مذهب و فاطمي است، (ولادت ۳۹۴، وفات ۴۸۱) اشعار عاشورايي زير ديده ميشود:
در قصيدهاي با اين مطلع:
پادشا بر کامهاي دل که باشد پارسا پارسا شو تا شوي بر هر مرادي پادشا
ميگويد:
پاره کرده ستند جامة دين به تو بر، لاجرم آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
در قصيدهاي با اين مطلع:
گزينم قرآن است و دين محمد همين بود ازيرا گزين محمد
در اين ابيات از امام حسين (ع) اين گونه ياد کرده است:
از اين حور عين و قرين گشت پيدا حسين و حسن سين و شين محمد
حسين و حسن را شناسم حقيقت به دو جهان گل و ياسمين محمد
چنين ياسمين و گل اندر دو عالم کجا رست جز در زمين محمد
نيارم گزيدن همي مر کسي را بر اين هر دوان نازنين محمد
و باز در قصيدهاي با اين مطلع:
من دگرم يا دگر شده است جهانم هست جهانم همان و من نه همانم
ميگويد:
من که ز خون حسين بر غم و دردم شاد چگونه کنند خون رزانم
در قصيدهاي با اين مطلع:
از کين بتپرستان در هند و چين و ماچين پر درد گشت جانت رخ زرد و روي پرچين
اين ابيات را که گوياي مذهب فاطمي و شيعه بودن اوست آورده:
لعنت کنم بر آن بت کز فاطمه فدک را بستد به قهر تا شد رنجور و خوار و غمگين
لعنت کنم بر آن بت کو کرد و شيعت او حلق حسين تشنه در خون خضاب و رنگين
پيش تويند حاضر اهل جفا و لعنت لعنت چرا فرستي خيره به چين و ماچين
او در قصيدهاي با اين مطلع به شدت تعصبات شيعي خود را نشان ميدهد:
گر خرد را بر سر هوشيار خويش افسر کني سخت زود از چرخ گردان اي پسر بر سر بر کني
در خطاب به خليفة فاطمي مصر ميگويد:
من همي نازش به آل حيدر و زهرا کنم تو همي نازش به سند و هند بد گوهر کني
گر ببيند چشم تو فرزند زهرا را به مصر آفرين از جانت بر فرزند و بر مادر کني
اي خداوند زمان و فخر آل مصطفي خنجر گلگونت را کي سرسوي خاور کني
چين تو را بنده شود گر تو برو پرچين کني قيصرت سجد کند گر روي زي قيصر کني
جان اسکندر ز شادي سر به گردون بر برد گر تو نعل اسب خويش از تاج اسکندر کني
وقت آن آمد که روز کين چو خاک کربلا آب را در دجله از خون عدو احمر کني
در قصيدهاي ديگر با اين مطلع:
گردش اين گنبد و مکر و دهانش گرد بر آرد همي از اولياش
ميگويد:
هيچ شنودي که به آل رسول رنج و بلا چند رسيد از دهاش
دفتر پيش آربخوان حال آنک شهره از او شد به جهان کربلاش
تشنه کشته شد و نگرفت دست حرمت و فضل و شرف مصطفاش
همچنين در قصيدهاي با اين مطلع:
بهار دل دوستدار علي هميشه پر است از نگار علي
آورده است:
گزين و بهين زنان جهان کجا بود جز در کنار علي
حسين و حسن يادگار رسول نبودند جز يادگار علي
امیر معزی
امير معزي (قرن ۵) در قصيدهاي که در مدح ابوطاهر مطهر بن علي علوي با اين مطلع سروده است:
يا فتي بر خوان اگر جويي رضاي مرتضي/لا فتي الا علي بر خواند هر دم مصطفي
ميگويد:
وان دو فرزند عزيزش چون حسين و چون حسن هر دو اندر کعبة جود و کرم رکن و صفا
آن يکي کشته به زهر بددلان در اختفا وان دگر کشته پي دفع البلايا در بلا
آن يکي را جان ز تن گشته جدا اندر حجاز وان دگر را سر جدا گشته ز تن در کربلا
آن که دادي بوسه بر روي و قفاي او رسول گرد بر رويش نشست و شمر ملعون در قفا
وانکه حيدر گيسوان او نهادي بر دو چشم چشم او در آب غرق و گيسوان اندر دما
روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش تو بده داد و مباش از حب مقتولان جدا ...
وي در يکي دو قصيده ديگر خود، ممدوح را با امام حسين(ع) مقايسه ميکند و فقط با ذکري کوتاه و گذرا به امام حسين (ع) و واقعة عاشورا اشاره ميکند.
در مرثيهاي که براي خواجه فخرالملک با اين مطلع سروده:
تيره شد ماه خرد بر آسمان مهتري خشک شد سرو هنر در بوستان سروري
ميگويد:
روز عاشورا به زاري کشته گشتي چون حسين زان سعادت با حسين اندر سعادت همسري
و در قصيدهاي که در مدح مشيدالملک مسعود بن محمد بن منصور عميد نيشابوري با اين مطلع سروده:
از خلد گرفت بوستان نور پيرايه و جامه يافت از حور
ميگويد:
تا شيعه به دشت کربلا در جمهور شوند روز عاشور
از ناموران و مهتران باد هر روز به درگه تو جمهور
و از همين دو بيت ميتوان فهميد که شيعيان در آن تاريخ يا زمانهاي قبل از آن همچون امروز در روز عاشورا در کربلا اجتماع عظيمي داشتهاند و به اقامة عزا ميپرداختهاند.
اما مطرحترين شاعري که به عنوان يک شاعر و پيشگام شاعراني چون قوامي رازي (شاعر شيعي قرن ششم) و محتشم کاشاني (شاعر مرثيهسراي قرن دهم) به حساب ميآيد و قصيدة او به عنوان نخستين سوگنامه مذهبي فارسي در موضوع کربلاست، کسايي مروزي (ولادت ۳۴۱ هجري قمري) است.
وي در قصيدهاي که با اين بيت شروع ميشود:
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا
چنين سروده است:
بيزارم از پياله وز ارغوان و لاله ما و خروج و ناله، كنجي گرفته مأوا
دست از جهان بشويم، عز و شرف بجويم مدح و غزل نگويم، مقتل كنم تقاضا
ميراث مصطفي را، فرزند مرتضي را مقتول كربلا را، تازه كنم تولاّ
آن نازش محمد، پيغمبر مؤيد آن سيد ممجد، شمع و چراغ دنيا
آن مير سر بريده، در خاك و خون تپيده از آب ناچشيده، گشته اسير غوغا
تنها و دل شكسته، بر خويشتن گرسنه از خانمان گسسته، وز اهل و بيت و آبا
از شهر خويش رانده، وز ملک برفشانده مولا ذليل مانده، بر تخت ملک مولا
مجروح خيره گشته، ايام تيره گشته بدخواه چيره گشته، بيرحم و بيمحابا
بيشرم شمر کافر، ملعون سنان ابتر لشکر زده بر او بر، چون حاجيان بطحا
تيغ جفا کشيده، بوق ستم دريده بيآب کرده ديده، تازه شده معادا
آن کوربسته مطرد، بيطوع گشته مرتد بر عترت محمد، چون ترک و غز و يغما
صفين و بدر و خندق حجّت گرفته با حق خيل يزيد احمق يك يك به خونش كوشا
پاكيزه آل ياسين، گمراه و زار و مسكين وان كينههاي پيشين، آن روز گشته پيدا
آن پنج ماهه كودك باري چه كرد ويحك كز پاي تا به تارك، مجروح شد مفاجا
بيچاره شهربانو، مصقول كرده زانو بيچاره گشته لؤلؤ، بر درد ناشكيبا
آن زينب غريوان، اندر ميان ديوان آل زياد و مروان، نظاره گشته عمدا
مؤمن چنين تمني، هرگز کند نگوني چونين نکرده ماني، نه هيچ گبر و ترسا
آن بيوفا و غافل، غره شده به باطل ابليسوار و جاهل، کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گيهان ديد آن بزرگ برهان وين رازهاي پنهان، پيدا کنند فردا
تخم جهان بي بر، اين دست و زين فزونتر كهتر عدوي مهتر، نادان عدوي دانا
بر مقتل اي كسايي، برهان همي نمايي گر هم بر اين بپايي، بي خار گشت خرما
مؤمن درم پذيرد، تا شمع دين بميرد ترسا به زر بگيرد، سم خر مسيحا
تا زندهاي چنين كن، دلهاي ما حزين كن پيوسته آفرين كن، بر اهل بيت زهرا
نتیجه
پس از بررسي شعر عاشورايي از آغاز تا پايان قرن پنجم هجري قمري ميتوان موارد زير را به طور خلاصه نتيجه گرفت:
۱- در آثار بيشتر شاعران اين دوره شعر عاشورايي مستقل و خاصي ديده نميشود.
۲- بيشتر شاعران اين دوره گرايش و توجهي به شعر عاشورايي نداشتهاند.
۳- با توجه به گرايشها و تعصبات ديني و مذهبي ممکن است در دورههاي بعد بعضي از اشعار عاشورايي از ديوانهاي اشعار حذف يا نابود شده باشد.
۴- هر چند که در اين دوره در بعضي از نقاط ايران مذهب شيعه رسميت و رواج مييابد، ولي بازتاب شعر عاشورايي در اشعار اين دوره بسيار کمرنگ به نظر ميرسد.
۵- شعر عاشورايي در بيشتر اشعار اين دوره به واژههاي حسين (ع) و کربلا محدود ميشود و از ديگر شخصيتها و جزئيات واقعة کربلا خبري وجود ندارد.
۶- با توجه به سادگي و بيپيرايه بودن شعر اين دوره بيشتر شعرهاي عاشورايي نيز ساده و حتي بدون اثرگذاري عاطفي و عاري از احساس است.
۷- به صور خيال همچون ديگر اشعار اين دوره کمتر پرداخته شده است.
منابع و مؤاخذ:
۱- ابن اثير، عزالدين، تاريخالکامل، حميدرضا آژير، ج ۱۲، چاپ اول، تهران، اساطير، ۱۳۸۳
۲- ابوسعيد ابيالخير، رباعيات، تصحيح صابر کرماني، چاپ سوم، تهران، اقبال، ۱۳۷۲
۳- امير معزي نيشابوري، کليات ديوان، محمدرضا قنبري، چاپ اول، تهران، زوار، ۱۳۸۵
۴- باباطاهر، دوبيتيها، چاپ اول، تهران، نگاران قلم، ۱۳۸۴
۵- براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، رشيد ياسمي، ج ۴، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۵
۶- حلاج، حسين بن منصور، ديوان، چاپ سوم، تهران، کتابخانه سنايي، ۱۳۶۵
۷- ناصرخسرو، ديوان اشعار، تصحيح مينوي (محقق)، چاپ ششم، تهران، مؤسسة انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۴
۸- کسايي مروزي، کسايي مروزي و شعر زندگي او، دکتر نصرا... امامي، چاپ اول، تهران، جامي، ۱۳۷۴