کد مطلب : ۳۴۹۷۱
مروری بر ۴۰ سال شعر عاشورایی با محمدرضا سنگری
رنگ به رنگ شدنهای سوگوارانه/ شعرهای عاشورایی که در برخی هیئات سیاسی شدند
واقعه عاشورا همواره در ادبیات و تاریخ تشیع، پررنگترین عنصر بوده است. از روزی که حضرت امامحسین(ع) را در صحرای کربلا به شهادت رساندند و خانواده و اصحاب مویه کردند شعر عاشورایی متولد شد و همچنان به حرکت خود ادامه میدهد. نکته قابل توجه برای ما نحوه این بروز و ظهور در دورههاتی مختلف تاریخی و سیاسی است. بویژه خواستیم تا در گفتوگو با دکتر محمدرضا سنگری که ادیب و عاشورا پژوه است، نقش شعر عاشورایی را در 40 سال اخیر بررسی کنیم. مثلا در چه دورهای و چرا رنگ حماسه بیشتر بود و در چه دورهای نگاه عرفانی غلبه داشت. حاصل این گفتوگو را بخوانید؛
در شاخه شعر آیینی یا دینی، هیچ قلمروی به شگفتی شعر عاشورا نبوده است. حادثه عاشورا سهم مهمی در قلمرو تاریخی شعر ما دارد. شعر در آن زمان نقش رسانه اصلی را بر عهده داشت و این تاثیر در شعر عرب و شعر فارسی مشهود است. نگاه به عاشورا در حوزه شعر ما معمولا چهار وجه داشته است. قالبترین و برجستهترین وجه شعر عاشورایی، بخش تراژیک آن است. یعنی سوگ و مرثیه و اندوه و غم که عنوان عمده کتابهایی است که در این رابطه داریم. مثلا «مهیّجالاحزان» یا «نفسالمهموم». از سرودههای گذشته عصر سیف فرغانی گرفته تا ترکیب بند محتشم کاشانی و کسانی که به پیروی از محتشم کاشانی صدها ترکیب بند ساختند، نیز در همین بخش دستهبندی میشوند. در کنار این جریان، جریان دیگری دیده میشود که به کربلا نگاهی عارفانه دارد. برجستهترین آثار این نگاه کتابهایی مثل «زبدهالاسرار»، یا «آتشکده» نیّر تبریزی و یا «روضهالاسرار» سروش و کتاب برجسته «گنجینهاسرار» عمان سامانی. این دو نگاه نگاههای قالب بودند و سهم سوگ و مرثیه بسیار بیشتر بوده است. نگاه سوم به کربلا، نگاهی حماسی است. این نگاه کربلا را در هیئت یک حماسه دیده است. این در روزگار ما بسیار بیشتر بوده است. شاید اولین کسی که بتوان او را در این زمینه مطرح کرد وحشی بافقی است. اما بعدها بهخصوص بعد از عصر بیداری و بعد از مشروطه و بعد از انقلاب به این بُعد توجه شده است. برخی از شاعران مثل م.آزرم یا همان نعمتالله میرزاده، دکتر موسوی گرمارودی و آقای جواد محدثی در این گروه جای میگیرند. در حقیقت شکل گیری شعر حماسی عاشورا، پس از سال 42 بود که باید شروع انقلاب را از آن زمان بدانیم. در همان دوره بعضی از سرودههای مرحوم ریاضی یزدی مطرح میشد و یا تک سرودهای از دکتر شفیعی کدکنی؛ باز در خاطرهها یاد تو ای رهرو عشق/ شعله سرکش آزادگی افروخته است/ یک جهان بر تو و بر نهضت و مردانگیات/ از سر شوق و شعف دیده جان دوخته است. سرودههای این دست شاعران برای تهییج احساسات و نوعی تقابل با نظام سلطنتی سروده میشد. نگاه دیگری وجود دارد که می توانیم آن را نگاهی معرفتی نسبت به کربلا بدانیم که در آن درسها و پیامهای کربلا مطرح میشود و گاهی تلفیقی از همه اینهاست. اما شعر انقلاب، رسیدن به وجوه چهارگانه فرهنگ حسینی است. یعنی هم پیام طرح میشود و هم حماسه دارد و هم سوگ و هم نگاه عارفانه نسبت به کربلا دیده میشود.
عاشورا و شعارهای انقلاب
وقتی به 10 ماهی رسیدیم که انقلاب رخ داد، به این سبب که خاستگاه انقلاب و رهبر انقلاب با دین پیوند داشت و به طور روشن و مشخص تفکر شیعی و بارزترین بخش تفکر شیعی، یعنی عاشورا مطرح شد، تمام مظاهر این حرکت با نهضت حضرت امام حسین(ع) گره خورد. در آن زمان سربازانی که به فرمان امام(ره) پادگانها را ترک میکردند، حرّ زمان خویش نامیده میشدند. یعنی یک عنصر عاشورایی بکار گرفته میشد. جوانانی که به شهادت میرسیدند قاسم و علی اکبر خوانده میشدند.
شعار همیشه همسایه طبیعی شعر است. چون هم وزن دارد و هم کوتاه و هم آهنگین است و خاستگاه اصلی شعارها باز هم عاشورا بود. یعنی همیشه از نمادها و نمودهای عاشورایی نشانی وجود داشت. سرودههای آن زمان با بهرهگیری از عناصر عاشورا و در قالبی رجز گونه و حماسی مطرح میشد. اینکه میگویم رجز گونه، گویی صحنه، صحنه نبرد است و واقعا نیز اینچنین بود و مردمی که در خیابانها حضور داشتند خود را برای یک نبرد آماده میکردند. در تظاهرات سرودههایی که صاحب آنها معلوم نبود برزبان مردم بود و ما بعدها فهمیدیم که سراینده بسیاری از آنها مرحوم استاد حمید سبزواری است. شعارها و سرودهای دسته جمعی، چه آنها که در تظاهرات خوانده میشد و چه سایر شعارها تماما با عاشورا پیوند داشتند.
در آن روزگار دیوار نوشتهها، بخشی از فرهنگ انقلاب را بازتاب می دادند و معمولا یکی از محورها، سخنان امام حسین(ع) بود، یا سخنانی که مردم تصور میکردند از حضرت امام حسین(ع) است. مثل؛ انالحیاه عقیده وجهاد. این جمله از امام حسین(ع) نیست و ظاهرا از محمود درویش است و مصرعی از یک بیت است که میگوید؛ قف دون رایک فیالحیاه المجاهدا / انالحیاه عقیده و جهاد. یا این جمله که؛ ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی، که این شعر در کتاب «الحائرات» است که شاعرش فرد عربی است به نام محب الهویزی. حتی بزرگان هم این جمله را میخواندند و نمیدانستند که این جمله از امام حسین(ع) نیست. او در قصیدهای بسیار بلند این بیت را به کار برده و برخی آنرا برش زدند و به حضرت امام حسین نسبت دادند.
رشد پیام و ضعف شاعرانگی
بعد از پیروزی انقلاب، هنوز هم حال و هوای انقلاب وجود داشت. و روح هیجانی و حماسی و شورمندانه به بعد از انقلاب منتقل شده بود. در فاصله بین بهمن ماه تا شروع جنگ متوجه میشویم که لحن حماسی نسبت به سایر ابعاد دیگر وزن بیشتری دارد ولی عنصر دیگری آرام آرام خودش را نشان میدهد. عنصر عبرت و پیام که در اشعار گذشته مغفول بود. وقتی پیامها بیشتر خود را نشان میدهند از کیفیت شعرها کاسته میشود و وجه شاعرانه بودن اندکی افول میکند و پیامی که شاعر میخواهد منتقل کند برجستهتر و شاخصتر میشود.
این سیر وقتی به دوره جنگ میرسد، نوعی هماهنگی و توازن و تعادل می آفریند و تبدیل به شعری میشود که هم در آن سوگ میبینید و هم روح حماسی را احساس میکنید و هم درسها و عبرتها طرح میشود. من بین دو کلمه درس و عبرت تفاوت میبینم. عبرت به مفهوم عبور است، یعنی عبور از لایههای بیرونی و سطحی به سمت عمق، یعنی آنچه که باید برای آینده چراغ راه فرداهای ما باشد وجه عبرت است ولی درس چیزیست که در دنیای فردی خود از آن استفاده میکنیم. شعر عاشورایی ما در این دوره همه این ابعاد را مییابد و به همین سبب، تراز شعر عصر انقلاب از آن دوره تا به حال، ترازی است که در هیچ دوره انقلاب آن را نمییابیم.
توجه به اصحاب در شعر
نکته مهم دیگر این است که برخی از ابعاد کربلا و عاشورا که در شعر گذشته به آنها پرداخته نشده بود، در این دوره مورد توجه قرار گرفت. مثل اصحاب حضرت امام حسین(ع). در شعر عاشورایی گذشته به ندرت می توان نشانی از نام اصحاب پیدا کرد. گاهی به نام حر اشاره شده و یا در شعر سنایی گاه گاهی به دو سه نفر از اصحاب اشاره شده است. ولی ما در عصر انقلاب کم کم میبینیم برای برخی از اصحاب سیدالشهدا سرودههایی طرح میشود و به استقلال میرسد. به طور مثال منظومه حرّ از آقای علی انسانی و منظومه حرّ از استاد سازگار که هر دو اشعاری قابل اعتنا و قابل توجه هستند. بهخصوص اثر آقای انسانی کاری برجسته است. ما در چهار منظومه عارفانه آتشکده، گنجینه اسرار، روضه الاسرار و زبده الاسرار، گاهی اسم برخی از اصحاب را میبینیم اما بسیار کوتاه و گذراست ولی در این دوره به طور مفصلتری به آنها پرداخته شده و حتی برای آنها نوحه گفته میشود.
شاید علت مطرح شدن اصحاب این است که انقلاب ما هویتی شیعی دارد و هویت شیعی تمام مسائل خود را از درون این مخزن و گنجینه عاشورا استخراج میکند. ما میجنگیم و شهید میدهیم. شهادت فرماندهانمان را در حضرت ابوالفضل(ع) میبینیم. یا وقتی جوانی شهید میشد، در مجلس او مرثیه حضرت علیاکبر(ع) خوانده میشد. یا وقتی مادرانی صبورانه در شهادت فرزند ایستادگی میکردند، حضرت زینب(س) را یادآوری میکردیم. یا به همین بهانهها، اشعاری در رثای حضرت قاسم و حضرت علیاصغر سروده و خوانده میشد.
نیاز به رنگ حماسی
وقتی به جنگ رسیدیم و چون جنگ نیازمند حماسه است، این دو عنصر با هم به تلفیق شد، یعنی سوگ و حماسه به هم پیوند خوردند. یکی از شعارهای آن زمان بود که من ساخته بودم و در مراسم صبحگاهی رزمندگان خوانده میشد این بود که؛ همسفران مقصد ما تا کجاست؟/ کربلاست کربلاست کربلاست. در سالهای دفاع مقدس وقتی بچهها برای عملیات آماده میشدند، فضای جبهه تماما با فرهنگ عاشورا همراه بود. در این موقعیت وقتی قرار بود شعر گفته شود و نیروها تهییج شوند، باید بُعد حماسی بر بُعد تراژیک غلبه میکرد. یادم هست یکبار که آقای آهنگران به بُعد سوگ بیشتر میپردازد از دفتر امام به او پیام میدهند که دیگر از این شیوه استفاده نکند.
سرودههای این دوره خصوصیتی دارد که شاید کمتر مورد دقت قرار گرفته است. تعبیر من خوش و خوب نیست. میخواهم بگویم از تولید به مصرف بودند. فاصله سرودن شعر و عرضه آن بسیار بسیار اندک بود. گاهی اوقات در حالی که یکی دو بند اول را میخواندند، بقیه شعر در حال سروده شدن بود. دوره 8 ساله جنگ به همین صورت بود. به همین دلیل در نوحه های حاج صادق آهنگران گاهی کاستیهای وزنی و لغزشهای وزنی دیده میشد. یعنی شعر منفک از آهنگ و نوحه لغزشهای وزنی دارد. اگر به کتاب سرودههای مرحوم حبیبالله معلمی دقت کنید این مساله را میبینید. گاهی من را طلب میکردند و به جایی میبردند و در را میبستند و میگفتند رمز عملیات این است شعر را بگو، و من باید ساعت 10 شب شعر بگویم و آقای آهنگران ساعت 11 آنرا بخواند و نیروها را برای عملیات آماده کند. خدا رحمت کند حبیبالله معلمی را. باید گفت بیشترین نوحههای آقای آهنگران از ایشان است. چند نفردیگری هم بودند که نوحه میگفتند و در اختیار مداحانی مثل آقای کویتیپور و آقای نبوی و آقای جوکار و مرحوم عبدالرضا دزفولی که نابینا بود و به جبهه میآمد قرار میگرفت.
اعتراض و افت سیاست
بعد از جنگ پدیده جدیدی را در حوزه شعر دیدیم که باید از آن تحت عنوان شعر اعتراض یا خود اتهامی نام ببریم. من به آن خود اتهامی و خود ملامتی میگویم. شاعران در این دوره نسبت به تحولات اجتماعی و نسبت به رفتارهای پس از جنگ حساس شدند. اشرافیت گرایی و احتکار و فریب و دروغ و سهم خواهیها که در تاریخ اسلام هم بود، آرام آرام در جامعه چهره نشان دادند. در سرودههای دوره جنگ بهخصوص در سالهای 65-66 تاختن و اعتراض به کسانی که از فرصت جنگ سو استفاده میکنند، دیده میشود. سلمان هراتی شعری به نام «یک قلم ناسزا به محتکر قربت الی الله» دارد. سیدحسن حسینی نمونههایی دارد که کسانی را سرزنش میکند. اما آرام آرام به جای دیگری میرسیم. کسانی که روزگاری در جبهه بودند دچار استهاله میشوند و سهم خواهی میکنند و دچار زر پرستی و اشرافی گری میشوند؛ همسایه چشم بد نرسد صاحب زر است/ چون صاحب زر است یقینا ابوذر است؛ که محمدکاظم کاظمی میگوید یا به طور محسوستر اشعار آقای علیرضا غزوه در از نخلستان تا خیابان؛ چنین اشعاری است. این پدیده باعث میشود به غلظتی برسیم و گاهی به تلویح برخی از شخصیتهای سیاسی مورد طعن و لعن قرار بگیرند و حتی به صراحت نام برده شوند.
ما در محافل برخی از مداحان مشهور هم، چنین مسائلی را میبینیم. در سالهای 80 به بعد این جریان بارزتر و شاخصتر شد و اوج آن در اوایل دهه 90 و بعد از سالهای 88 بود. برخی از این مداحان مطرح و برجسته شدند و در حقیقت مجلس امامحسین(ع) به یک میتینگ سیاسی تبدیل شد. البته این بسیار نارواست و گاهی عصبی و احساسی و با جناح بندی همراه است و باید گفت برای مجالس امام حسین(ع) خوش نیست. البته این به آن معنا نیست که مداح و ذاکر ما سیاسی نباشد. ما باید سیاسی باشیم و هستیم. اینکه بگوییم ما با سیاست کاری نداریم، یک دروغ و فریب است.
ما در این روزگار میبینیم که محافل نام و نشاندار میشوند و معلوم است که چه موضعی دارند و این مداح و این مجلس طرفدار کدام چهره هستند. گاهی هم اشعار و محافل بر؛ نیست و در حقیقت با؛ است. یعنی تلاش مجموعهای برای مطرح کردن یک چهره سیاسی و بزرگ کردن او است. در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد این اتفاق افتاد. گروهی کاملا مشخص به ستایش او پرداختند و در شعر خود و ذکر مجلس خود از او نام بردند و به همان شدت آقای هاشمی را مورد عتاب قرار دادند و با صراحت و طرح نام ناسزا گفتند. البته محافلی وجود دارد که از طرف دیگر فعالیت میکند.
اما جریان مهم دیگری که در این روزگار در جریان شعر عاشورایی رخ داده، انتشار دفترهای شعر ویژه برخی از شخصیتهای عاشورایی است که این قبلا نبود و از سالهای 70 به بعد و بعد از جنگ تقویت شد. به طور مثال مجموعه شعر مستقلی برای حضرت ابوالفضل العباس، سروده میشود. مثل؛ «از این دست»، از حبیب نزار یا مثل «الا یا ایها الساقی»، از محمدجواد غفورزاده که برای حضرت ابوالفضل گفته شده است. مثل حر که آقای علی معلم کار کردهاند. یا بعضی از چهرههای عاشورا به سبب جریان برجسته و شاید درخشانترین اتفاق عاشورایی در این حوزه، یعنی شب شعر عاشورای شیراز، مطرح شدند. شب شعر عاشورای شیراز که امروز بیش از 33 سال است برگزار میشود و ادامه دارد و حرکتی مردمی است که گاهی یک شخصیت را محور قرار میدهد. مثلا درباره شخصیتی که شاید در کل تاریخ شعر ما یکی دو شعر بیشتر برای آن یافته نمیشود، این محفل مجموعهای درباره آن ارائه میدهد. به طور مثال برای شخصیتی مثل حبیب و مثل فاطمه دختر امام حسین و... گاهی شخصیتی محوز قرار داده شده و کتابی درباره او نوشته شده و آن کتاب در اختیار شاعران قرار میگیرد و شاعر درباره آن شخصیت به شناخت میرسد و بعد شعر میگوید.
گاهی محافلی تشکیل میشود تا شاعرانی که به صورت ویژه درباره عاشورا شعر میگویند دور هم جمع شوند. همانها تصمیم میگیرند برای یک شخصیت، شعر بگویند. مثل مجموعه شاعران قم که با محوریت آقای مجاهدی و دوستان شاعری مثل برقعی، شرافت و حسینی جمع میشوند و با هم در حوزهای کار میکنند.
نباید جریان دیگری را هم در رشد شعر عاشورایی نادیده گرفت و آنهم محافل شعری است که در حضور مقام معظم رهبری برگزار میشود. در برخی از شهرستانها هم افراد و حلقههای اثرگذاری هستند، که به طور ویژه میتوان گفت در خمینیشهر و قزوین که آقای بیابانکی برنامهای داشت و یا کانون پرورش فکری کرمان که روزگاری آقای زارع در حدود دو دهه محافل شعری داشت.
حماسه در شور پنهان شد
جریان مستمر تاریخی که بر سوگ تکیه دارد، موفقترین و گستردهترین جریان شعری عاشورایی ما از گذشته تا به امروز بوده است. فقط باید گفت در دوره 8 ساله جنگ، حماسه تا حدی تفوق و برتری پیدا کرد. ولی کمی بعد از آن مجالس سوگ پررنگتر شد و البته در همین دوره که سوگ پررنگتر شد، برخی از روضههای تحریفی مجددا باب شد. برخی از دوستان شاعری که قبلا رعایت میکردند و وجه حماسی و عبرتی کربلا را مطرح میکردند، گسستند و مجددا به جریان اشک گرفتن پیوستند. چون این سرودهها هر چه سوزناکتر باشند و شعر داغتر باشد، طرفدار بیشتری پیدا میکنند و جایگاه بهتری دارند. محافل مسجدی و جلسهای ما نیز این نوع شعر را بیشتر میپسندد و اگر مداح در این زمینه موفق نباشد مورد استقبال قرار نمیگیرد. به این ترتیب حماسه در شور پنهان شد. این نکته مهمی است. یعنی حماسه کلامی در شور پنهان شد و بخش عمدهای از مداحانی که چهره میشدند، شور خوان بودند و میتوانستند مجلس را داغ کنند و به هیجان بیاورند. گاهی هم روضه کلا حذف میشد. چون آنها بلد نبودند روضه بخوانند و فقط شور و به تعبیری بالا و پایین پریدنها بود که هنوز هم وجود دارد.
رسالت ما این است که به این محافل و مجالس گرما ببخشیم بی آنکه اندیشه حذف سوگ را در سر داشته باشیم. اهل بیت بر سوگ تاکید کردهاند. کارآمدی اشک و سوگ، زمان و تاریخ مصرف ندارد. چون برای انتقال فرهنگ عاشورا به نسلهای بعدی حتما باید تکیهگاههای عاطفی را داشته باشیم و آنها را فراموش نکنیم و سوگ و بخش تراژیک کربلا یعنی بهرهگیری از عنصر احساس و عاطفه و پل زدن به تعقل است. یعنی اگر قرار باشد عقلانیت عاشورایی را تقویت کنیم چارهای نداریم جز اینکه از مسیر احساس و عاطفه بگذریم.
در شاخه شعر آیینی یا دینی، هیچ قلمروی به شگفتی شعر عاشورا نبوده است. حادثه عاشورا سهم مهمی در قلمرو تاریخی شعر ما دارد. شعر در آن زمان نقش رسانه اصلی را بر عهده داشت و این تاثیر در شعر عرب و شعر فارسی مشهود است. نگاه به عاشورا در حوزه شعر ما معمولا چهار وجه داشته است. قالبترین و برجستهترین وجه شعر عاشورایی، بخش تراژیک آن است. یعنی سوگ و مرثیه و اندوه و غم که عنوان عمده کتابهایی است که در این رابطه داریم. مثلا «مهیّجالاحزان» یا «نفسالمهموم». از سرودههای گذشته عصر سیف فرغانی گرفته تا ترکیب بند محتشم کاشانی و کسانی که به پیروی از محتشم کاشانی صدها ترکیب بند ساختند، نیز در همین بخش دستهبندی میشوند. در کنار این جریان، جریان دیگری دیده میشود که به کربلا نگاهی عارفانه دارد. برجستهترین آثار این نگاه کتابهایی مثل «زبدهالاسرار»، یا «آتشکده» نیّر تبریزی و یا «روضهالاسرار» سروش و کتاب برجسته «گنجینهاسرار» عمان سامانی. این دو نگاه نگاههای قالب بودند و سهم سوگ و مرثیه بسیار بیشتر بوده است. نگاه سوم به کربلا، نگاهی حماسی است. این نگاه کربلا را در هیئت یک حماسه دیده است. این در روزگار ما بسیار بیشتر بوده است. شاید اولین کسی که بتوان او را در این زمینه مطرح کرد وحشی بافقی است. اما بعدها بهخصوص بعد از عصر بیداری و بعد از مشروطه و بعد از انقلاب به این بُعد توجه شده است. برخی از شاعران مثل م.آزرم یا همان نعمتالله میرزاده، دکتر موسوی گرمارودی و آقای جواد محدثی در این گروه جای میگیرند. در حقیقت شکل گیری شعر حماسی عاشورا، پس از سال 42 بود که باید شروع انقلاب را از آن زمان بدانیم. در همان دوره بعضی از سرودههای مرحوم ریاضی یزدی مطرح میشد و یا تک سرودهای از دکتر شفیعی کدکنی؛ باز در خاطرهها یاد تو ای رهرو عشق/ شعله سرکش آزادگی افروخته است/ یک جهان بر تو و بر نهضت و مردانگیات/ از سر شوق و شعف دیده جان دوخته است. سرودههای این دست شاعران برای تهییج احساسات و نوعی تقابل با نظام سلطنتی سروده میشد. نگاه دیگری وجود دارد که می توانیم آن را نگاهی معرفتی نسبت به کربلا بدانیم که در آن درسها و پیامهای کربلا مطرح میشود و گاهی تلفیقی از همه اینهاست. اما شعر انقلاب، رسیدن به وجوه چهارگانه فرهنگ حسینی است. یعنی هم پیام طرح میشود و هم حماسه دارد و هم سوگ و هم نگاه عارفانه نسبت به کربلا دیده میشود.
عاشورا و شعارهای انقلاب
وقتی به 10 ماهی رسیدیم که انقلاب رخ داد، به این سبب که خاستگاه انقلاب و رهبر انقلاب با دین پیوند داشت و به طور روشن و مشخص تفکر شیعی و بارزترین بخش تفکر شیعی، یعنی عاشورا مطرح شد، تمام مظاهر این حرکت با نهضت حضرت امام حسین(ع) گره خورد. در آن زمان سربازانی که به فرمان امام(ره) پادگانها را ترک میکردند، حرّ زمان خویش نامیده میشدند. یعنی یک عنصر عاشورایی بکار گرفته میشد. جوانانی که به شهادت میرسیدند قاسم و علی اکبر خوانده میشدند.
شعار همیشه همسایه طبیعی شعر است. چون هم وزن دارد و هم کوتاه و هم آهنگین است و خاستگاه اصلی شعارها باز هم عاشورا بود. یعنی همیشه از نمادها و نمودهای عاشورایی نشانی وجود داشت. سرودههای آن زمان با بهرهگیری از عناصر عاشورا و در قالبی رجز گونه و حماسی مطرح میشد. اینکه میگویم رجز گونه، گویی صحنه، صحنه نبرد است و واقعا نیز اینچنین بود و مردمی که در خیابانها حضور داشتند خود را برای یک نبرد آماده میکردند. در تظاهرات سرودههایی که صاحب آنها معلوم نبود برزبان مردم بود و ما بعدها فهمیدیم که سراینده بسیاری از آنها مرحوم استاد حمید سبزواری است. شعارها و سرودهای دسته جمعی، چه آنها که در تظاهرات خوانده میشد و چه سایر شعارها تماما با عاشورا پیوند داشتند.
در آن روزگار دیوار نوشتهها، بخشی از فرهنگ انقلاب را بازتاب می دادند و معمولا یکی از محورها، سخنان امام حسین(ع) بود، یا سخنانی که مردم تصور میکردند از حضرت امام حسین(ع) است. مثل؛ انالحیاه عقیده وجهاد. این جمله از امام حسین(ع) نیست و ظاهرا از محمود درویش است و مصرعی از یک بیت است که میگوید؛ قف دون رایک فیالحیاه المجاهدا / انالحیاه عقیده و جهاد. یا این جمله که؛ ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی، که این شعر در کتاب «الحائرات» است که شاعرش فرد عربی است به نام محب الهویزی. حتی بزرگان هم این جمله را میخواندند و نمیدانستند که این جمله از امام حسین(ع) نیست. او در قصیدهای بسیار بلند این بیت را به کار برده و برخی آنرا برش زدند و به حضرت امام حسین نسبت دادند.
رشد پیام و ضعف شاعرانگی
بعد از پیروزی انقلاب، هنوز هم حال و هوای انقلاب وجود داشت. و روح هیجانی و حماسی و شورمندانه به بعد از انقلاب منتقل شده بود. در فاصله بین بهمن ماه تا شروع جنگ متوجه میشویم که لحن حماسی نسبت به سایر ابعاد دیگر وزن بیشتری دارد ولی عنصر دیگری آرام آرام خودش را نشان میدهد. عنصر عبرت و پیام که در اشعار گذشته مغفول بود. وقتی پیامها بیشتر خود را نشان میدهند از کیفیت شعرها کاسته میشود و وجه شاعرانه بودن اندکی افول میکند و پیامی که شاعر میخواهد منتقل کند برجستهتر و شاخصتر میشود.
این سیر وقتی به دوره جنگ میرسد، نوعی هماهنگی و توازن و تعادل می آفریند و تبدیل به شعری میشود که هم در آن سوگ میبینید و هم روح حماسی را احساس میکنید و هم درسها و عبرتها طرح میشود. من بین دو کلمه درس و عبرت تفاوت میبینم. عبرت به مفهوم عبور است، یعنی عبور از لایههای بیرونی و سطحی به سمت عمق، یعنی آنچه که باید برای آینده چراغ راه فرداهای ما باشد وجه عبرت است ولی درس چیزیست که در دنیای فردی خود از آن استفاده میکنیم. شعر عاشورایی ما در این دوره همه این ابعاد را مییابد و به همین سبب، تراز شعر عصر انقلاب از آن دوره تا به حال، ترازی است که در هیچ دوره انقلاب آن را نمییابیم.
توجه به اصحاب در شعر
نکته مهم دیگر این است که برخی از ابعاد کربلا و عاشورا که در شعر گذشته به آنها پرداخته نشده بود، در این دوره مورد توجه قرار گرفت. مثل اصحاب حضرت امام حسین(ع). در شعر عاشورایی گذشته به ندرت می توان نشانی از نام اصحاب پیدا کرد. گاهی به نام حر اشاره شده و یا در شعر سنایی گاه گاهی به دو سه نفر از اصحاب اشاره شده است. ولی ما در عصر انقلاب کم کم میبینیم برای برخی از اصحاب سیدالشهدا سرودههایی طرح میشود و به استقلال میرسد. به طور مثال منظومه حرّ از آقای علی انسانی و منظومه حرّ از استاد سازگار که هر دو اشعاری قابل اعتنا و قابل توجه هستند. بهخصوص اثر آقای انسانی کاری برجسته است. ما در چهار منظومه عارفانه آتشکده، گنجینه اسرار، روضه الاسرار و زبده الاسرار، گاهی اسم برخی از اصحاب را میبینیم اما بسیار کوتاه و گذراست ولی در این دوره به طور مفصلتری به آنها پرداخته شده و حتی برای آنها نوحه گفته میشود.
شاید علت مطرح شدن اصحاب این است که انقلاب ما هویتی شیعی دارد و هویت شیعی تمام مسائل خود را از درون این مخزن و گنجینه عاشورا استخراج میکند. ما میجنگیم و شهید میدهیم. شهادت فرماندهانمان را در حضرت ابوالفضل(ع) میبینیم. یا وقتی جوانی شهید میشد، در مجلس او مرثیه حضرت علیاکبر(ع) خوانده میشد. یا وقتی مادرانی صبورانه در شهادت فرزند ایستادگی میکردند، حضرت زینب(س) را یادآوری میکردیم. یا به همین بهانهها، اشعاری در رثای حضرت قاسم و حضرت علیاصغر سروده و خوانده میشد.
نیاز به رنگ حماسی
وقتی به جنگ رسیدیم و چون جنگ نیازمند حماسه است، این دو عنصر با هم به تلفیق شد، یعنی سوگ و حماسه به هم پیوند خوردند. یکی از شعارهای آن زمان بود که من ساخته بودم و در مراسم صبحگاهی رزمندگان خوانده میشد این بود که؛ همسفران مقصد ما تا کجاست؟/ کربلاست کربلاست کربلاست. در سالهای دفاع مقدس وقتی بچهها برای عملیات آماده میشدند، فضای جبهه تماما با فرهنگ عاشورا همراه بود. در این موقعیت وقتی قرار بود شعر گفته شود و نیروها تهییج شوند، باید بُعد حماسی بر بُعد تراژیک غلبه میکرد. یادم هست یکبار که آقای آهنگران به بُعد سوگ بیشتر میپردازد از دفتر امام به او پیام میدهند که دیگر از این شیوه استفاده نکند.
سرودههای این دوره خصوصیتی دارد که شاید کمتر مورد دقت قرار گرفته است. تعبیر من خوش و خوب نیست. میخواهم بگویم از تولید به مصرف بودند. فاصله سرودن شعر و عرضه آن بسیار بسیار اندک بود. گاهی اوقات در حالی که یکی دو بند اول را میخواندند، بقیه شعر در حال سروده شدن بود. دوره 8 ساله جنگ به همین صورت بود. به همین دلیل در نوحه های حاج صادق آهنگران گاهی کاستیهای وزنی و لغزشهای وزنی دیده میشد. یعنی شعر منفک از آهنگ و نوحه لغزشهای وزنی دارد. اگر به کتاب سرودههای مرحوم حبیبالله معلمی دقت کنید این مساله را میبینید. گاهی من را طلب میکردند و به جایی میبردند و در را میبستند و میگفتند رمز عملیات این است شعر را بگو، و من باید ساعت 10 شب شعر بگویم و آقای آهنگران ساعت 11 آنرا بخواند و نیروها را برای عملیات آماده کند. خدا رحمت کند حبیبالله معلمی را. باید گفت بیشترین نوحههای آقای آهنگران از ایشان است. چند نفردیگری هم بودند که نوحه میگفتند و در اختیار مداحانی مثل آقای کویتیپور و آقای نبوی و آقای جوکار و مرحوم عبدالرضا دزفولی که نابینا بود و به جبهه میآمد قرار میگرفت.
اعتراض و افت سیاست
بعد از جنگ پدیده جدیدی را در حوزه شعر دیدیم که باید از آن تحت عنوان شعر اعتراض یا خود اتهامی نام ببریم. من به آن خود اتهامی و خود ملامتی میگویم. شاعران در این دوره نسبت به تحولات اجتماعی و نسبت به رفتارهای پس از جنگ حساس شدند. اشرافیت گرایی و احتکار و فریب و دروغ و سهم خواهیها که در تاریخ اسلام هم بود، آرام آرام در جامعه چهره نشان دادند. در سرودههای دوره جنگ بهخصوص در سالهای 65-66 تاختن و اعتراض به کسانی که از فرصت جنگ سو استفاده میکنند، دیده میشود. سلمان هراتی شعری به نام «یک قلم ناسزا به محتکر قربت الی الله» دارد. سیدحسن حسینی نمونههایی دارد که کسانی را سرزنش میکند. اما آرام آرام به جای دیگری میرسیم. کسانی که روزگاری در جبهه بودند دچار استهاله میشوند و سهم خواهی میکنند و دچار زر پرستی و اشرافی گری میشوند؛ همسایه چشم بد نرسد صاحب زر است/ چون صاحب زر است یقینا ابوذر است؛ که محمدکاظم کاظمی میگوید یا به طور محسوستر اشعار آقای علیرضا غزوه در از نخلستان تا خیابان؛ چنین اشعاری است. این پدیده باعث میشود به غلظتی برسیم و گاهی به تلویح برخی از شخصیتهای سیاسی مورد طعن و لعن قرار بگیرند و حتی به صراحت نام برده شوند.
ما در محافل برخی از مداحان مشهور هم، چنین مسائلی را میبینیم. در سالهای 80 به بعد این جریان بارزتر و شاخصتر شد و اوج آن در اوایل دهه 90 و بعد از سالهای 88 بود. برخی از این مداحان مطرح و برجسته شدند و در حقیقت مجلس امامحسین(ع) به یک میتینگ سیاسی تبدیل شد. البته این بسیار نارواست و گاهی عصبی و احساسی و با جناح بندی همراه است و باید گفت برای مجالس امام حسین(ع) خوش نیست. البته این به آن معنا نیست که مداح و ذاکر ما سیاسی نباشد. ما باید سیاسی باشیم و هستیم. اینکه بگوییم ما با سیاست کاری نداریم، یک دروغ و فریب است.
ما در این روزگار میبینیم که محافل نام و نشاندار میشوند و معلوم است که چه موضعی دارند و این مداح و این مجلس طرفدار کدام چهره هستند. گاهی هم اشعار و محافل بر؛ نیست و در حقیقت با؛ است. یعنی تلاش مجموعهای برای مطرح کردن یک چهره سیاسی و بزرگ کردن او است. در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد این اتفاق افتاد. گروهی کاملا مشخص به ستایش او پرداختند و در شعر خود و ذکر مجلس خود از او نام بردند و به همان شدت آقای هاشمی را مورد عتاب قرار دادند و با صراحت و طرح نام ناسزا گفتند. البته محافلی وجود دارد که از طرف دیگر فعالیت میکند.
اما جریان مهم دیگری که در این روزگار در جریان شعر عاشورایی رخ داده، انتشار دفترهای شعر ویژه برخی از شخصیتهای عاشورایی است که این قبلا نبود و از سالهای 70 به بعد و بعد از جنگ تقویت شد. به طور مثال مجموعه شعر مستقلی برای حضرت ابوالفضل العباس، سروده میشود. مثل؛ «از این دست»، از حبیب نزار یا مثل «الا یا ایها الساقی»، از محمدجواد غفورزاده که برای حضرت ابوالفضل گفته شده است. مثل حر که آقای علی معلم کار کردهاند. یا بعضی از چهرههای عاشورا به سبب جریان برجسته و شاید درخشانترین اتفاق عاشورایی در این حوزه، یعنی شب شعر عاشورای شیراز، مطرح شدند. شب شعر عاشورای شیراز که امروز بیش از 33 سال است برگزار میشود و ادامه دارد و حرکتی مردمی است که گاهی یک شخصیت را محور قرار میدهد. مثلا درباره شخصیتی که شاید در کل تاریخ شعر ما یکی دو شعر بیشتر برای آن یافته نمیشود، این محفل مجموعهای درباره آن ارائه میدهد. به طور مثال برای شخصیتی مثل حبیب و مثل فاطمه دختر امام حسین و... گاهی شخصیتی محوز قرار داده شده و کتابی درباره او نوشته شده و آن کتاب در اختیار شاعران قرار میگیرد و شاعر درباره آن شخصیت به شناخت میرسد و بعد شعر میگوید.
گاهی محافلی تشکیل میشود تا شاعرانی که به صورت ویژه درباره عاشورا شعر میگویند دور هم جمع شوند. همانها تصمیم میگیرند برای یک شخصیت، شعر بگویند. مثل مجموعه شاعران قم که با محوریت آقای مجاهدی و دوستان شاعری مثل برقعی، شرافت و حسینی جمع میشوند و با هم در حوزهای کار میکنند.
نباید جریان دیگری را هم در رشد شعر عاشورایی نادیده گرفت و آنهم محافل شعری است که در حضور مقام معظم رهبری برگزار میشود. در برخی از شهرستانها هم افراد و حلقههای اثرگذاری هستند، که به طور ویژه میتوان گفت در خمینیشهر و قزوین که آقای بیابانکی برنامهای داشت و یا کانون پرورش فکری کرمان که روزگاری آقای زارع در حدود دو دهه محافل شعری داشت.
حماسه در شور پنهان شد
جریان مستمر تاریخی که بر سوگ تکیه دارد، موفقترین و گستردهترین جریان شعری عاشورایی ما از گذشته تا به امروز بوده است. فقط باید گفت در دوره 8 ساله جنگ، حماسه تا حدی تفوق و برتری پیدا کرد. ولی کمی بعد از آن مجالس سوگ پررنگتر شد و البته در همین دوره که سوگ پررنگتر شد، برخی از روضههای تحریفی مجددا باب شد. برخی از دوستان شاعری که قبلا رعایت میکردند و وجه حماسی و عبرتی کربلا را مطرح میکردند، گسستند و مجددا به جریان اشک گرفتن پیوستند. چون این سرودهها هر چه سوزناکتر باشند و شعر داغتر باشد، طرفدار بیشتری پیدا میکنند و جایگاه بهتری دارند. محافل مسجدی و جلسهای ما نیز این نوع شعر را بیشتر میپسندد و اگر مداح در این زمینه موفق نباشد مورد استقبال قرار نمیگیرد. به این ترتیب حماسه در شور پنهان شد. این نکته مهمی است. یعنی حماسه کلامی در شور پنهان شد و بخش عمدهای از مداحانی که چهره میشدند، شور خوان بودند و میتوانستند مجلس را داغ کنند و به هیجان بیاورند. گاهی هم روضه کلا حذف میشد. چون آنها بلد نبودند روضه بخوانند و فقط شور و به تعبیری بالا و پایین پریدنها بود که هنوز هم وجود دارد.
رسالت ما این است که به این محافل و مجالس گرما ببخشیم بی آنکه اندیشه حذف سوگ را در سر داشته باشیم. اهل بیت بر سوگ تاکید کردهاند. کارآمدی اشک و سوگ، زمان و تاریخ مصرف ندارد. چون برای انتقال فرهنگ عاشورا به نسلهای بعدی حتما باید تکیهگاههای عاطفی را داشته باشیم و آنها را فراموش نکنیم و سوگ و بخش تراژیک کربلا یعنی بهرهگیری از عنصر احساس و عاطفه و پل زدن به تعقل است. یعنی اگر قرار باشد عقلانیت عاشورایی را تقویت کنیم چارهای نداریم جز اینکه از مسیر احساس و عاطفه بگذریم.
مرجع : خیمه