همة استادان دربارة ضرورت آموزش و سر و سامان دادن به امر آموزش در حوزة ستایشگری اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ اتفاق نظر دارند؛ ولی آیا پاسخ درست و درستترین پاسخ به این ضرورت تأسیس دانشگاه است؟ من گمان میکنم که باید روی این سؤال متمرکز بشویم؛ و الا در نفس آموزش و سامان دادن به آن حرفی نیست. دربارة خود دانشگاه و دانشکده باید بیشتر دقت کنیم. ما نمیتوانیم بدون توجه به یک پیشینة تاریخی و زمینة ساختاری دربارة نهاد دانشگاه دربارة آن حرف بزنیم. عرض بنده این پیشفرض را هم دارد که هر نظام آموزشی یک کل بههمپیوسته است یعنی ما خیلی وقتها در مواجهه با یک ساختار و با یک نظام آنقدر اختیار نداریم که اعضایش را به اختیار خودمان انتخاب کنیم. وقتی میگوییم دانشگاه در مورد یک پدیدة محقق و مشخص صحبت میکنیم که در بیرون وجود دارد؛ مثلاً مصداق ایرانی آن یعنی دانشگاه ایرانی چیزی است که با تأسیس «دار الفنون» در ایران آمده است و تا امروز هم ادامه دارد. بنابراین ما در مورد یک امر محقق حرف میزنیم و احتمالاً وقتی میگوییم دانشگاه مداحی، در ذهنمان چیزی مشابه به همین دانشکدهها و دانشگاههایی که هست شکل میگیرد. من فکر میکنم که دانشکده و دانشگاه و یا هر اسم دیگری که روی آن بگذاریم در تقسیمبندی کلی جزو نظام آموزشی جدید میشود که با نظام آموزشی قدیم که از مصادیق آن مداحی سنتی و نهاد ذاکری سنتی بوده تفاوتهایی دارد. توجه به تفاوتهای این دو نظام آموزشی و تطبیق آنها به عرصة مداحی برای تصمیمگیری در این حوزه خیلی مهم است. به این ترتیب به پرسش اصلی نزدیکتر میشویم. آیا برای سامان دادن آموزش مداحی رسیدن به گزینة دانشگاه گزینة مناسبی است؟ یا انتخاب نادرستی است؟ نظام آموزش سنتی استادمحور است؛ یعنی محوریت نظام آموزشی با استاد است؛ البته استادی که تعریف خودش را دارد. تعریف استاد در نظام آموزشی جدید متفاوت میشود؛ ولی در نظام آموزشی جدید این دانشپذیر است که محوریت دارد. ساختار، تعریف و کل شئون نظام آموزشی متناسب با دانشپذیر بازتعریف میشود. تفاوت دوم این است که نظام آموزشی قدیم اصولاً یک نظام کیفی است. یعنی هم آموزش، هم مواد آموزش و هم روند آموزش در آن کیفی است. ممکن است که برای یک دانشپذیر به تشخیص استادش، روند آموزش 10 سال طول بکشد و ممکن است که برای یک نفر دیگر پنج سال طول بکشد و برای دیگری 20 سال. کیفیت آموزش و مواد آموزشی نیز همینطور است. ولی نظام آموزشی جدید به دلیل اینکه تعداد بیشتری از دانشپذیر را مخاطب خود قرار میدهد ناگزیر از کمی شدن است؛ یعنی در این نظام آموزشی ناگزیر هستیم همة این امور کیفی را به امر کمی تبدیل کنیم که این اقتضائاتی دارد. در نظام آموزش قدیم بر اساس تشخیصی که استاد میدهد کیفیت آموزش به افراد مختلف متفاوت است؛ ولی در نظام آموزش جدید متون واحدی را مشخص میکنیم و همه در یک کلاس مینشینند؛ مثلاً برای 40 ـ 30 یا 100 نفر یک کلاس برگزار میشود و در این دورهها همة دانشپذیران باید حضور داشته باشند، در صورتیکه در نظام آموزش قدیم کیفیت آموزش متناسب با تشخیص استاد دربارة هر دانشپذیر متفاوت بود. گزینش دانشپذیر در نظام آموزش قدیم ـ به دلیل همان محوریت استاد ـ با نظر استاد بود؛ ولی در نظام آموزشی جدید ثبت نام از طریق شرکت در کنکور و یا گذران دورههای آموزشی قبلی انجام میشود و روند گزینش در نظام آموزش قدیم در نظام آموزشی جدید موضوعیت ندارد. یک ویژگی دیگر دربارة نظام ارزیابی است. ارزشیابی در نظام آموزشی قدیم کیفی بود؛ ولی در نظام جدید بحث نمره مطرح و ارزیابی کمی است، بحث امتحان و آزمون مطرح است. اصلا شرایط و اقتضائات نظام آموزشی جدید جوری نیست که بشود از تمام دانشجویان بهطور متفاوت آزمون گرفت. یکسری سؤالات و یک نظام ارزشیابی واحد برای همه استفاده میشود؛ در صورتیکه در نظام آموزشی قدیم ارزیابی کاملاً کیفی بود، متناسب با فهم استاد و بیرون از سازوکار نمره دادن و امتحان و مادههای امتحانی بود. خروجی نظام آموزشی قدیم واقعاً محدود بود. در آن نظام استادمحور، مگر یک استاد ـ آن هم با آن کیفیت آموزش ـ چند نفر را میتوانست آموزش بدهد، چند نفر را میتوانست تربیت کند. ولی نظام آموزش جدید به اقتضاء افزایش جمعیت و افزایش نیاز خروجی انبوه هم دارد. یک استاد به کلاس انبوهی از دانشجویان میرود و به آنها اموزش میدهد. خروجی در این نهاد آموزشی خیلی بیشتر از یک کلاس شخصی یک استاد در نظام آموزشی قدیم است. یک نظام آموزشی جدید نسبت خیلی مستقیمی با بازار و دوگانة عرضه و تقاضا دارد. تعریف هویتی و اجتماعی نهاد دانشگاه در جامعه یک تعریف جدید است که نیازهای بازار و نیازهای مخاطب را پاسخ میدهد؛ بهتبع شرکتکنندگان از این نظام آموزشی انتظار دارند که در بازار به معنای اقتصادیش جایگاهی داشته باشند؛ ولی در نظام آموزشی قدیم لزوماً اینگونه نبود؛ گرچه به نیاز بازار هم پاسخ داده میشد؛ ولی بیشتر نیاز فرد بود؛ در واقع آموزش سنتی بیشتر دنبال پاسخ گفتن به نیازها و ضرورتهایی بود که در درون خودش احساس میکرد. ساختار نظام آموزش قدیم انعطاف داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید یک ساختار متصلب و جبری دارد؛ یعنی ما نمیتوانیم بر حسب دانشپذیرهای مختلف نظامهای مختلفی را تعریف کنیم. در نظام آموزشی جدید همه باید یک سیری را طی کنند. همه باید در یک مدت زمان مشخص مواد درسی واحدی را بخوانند؛ سپس همه در یک بازة زمانی معین از نهاد آموزشی خارج شوند؛ ولی در نظام آموزش قدیم این اتفاق نمیافتاد. نکتة مهم مربوط به ویژگیهای یادشده این است که نظام آموزشی قدیم محدودیت داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید قابلیت گستردهای دارد، قابلیت تکثیر دارد. در نظام آموزشی جدید ما میتوانیم به نیازها و اقتضائات افزایش جمعیت پاسخ دهیم. به نظر من مقایسة این دو نظام آموزشی به بحث دربارة تأسیس دانشگاه مداحی کمک میکند؛ البته در کنار این پرسش باید به این هم جواب بدهیم که آیا مداحی را فن میدانیم؟ مهارت میدانیم؟ هنر میدانیم؟ و یا ترکیبی از همه اینها؟ آیا انتظار داریم که نهاد دانشگاه به همة این سؤالات پاسخ بدهد؟ اینها پرسشهایی است که به هم کمک میکنند. یک مسئلة سومی هم وجود دارد؛ به نظر من نظام آموزشی جدید و نهاد دانشگاه اقتضائات خودش را دارد. ما نمیتوانیم از دانشگاه مداحی صحبت کنیم و اقتضائات دانشگاه را نپذیریم. به هر حال حتی اگر مداحی را هنر بدانیم، باز با هنر نقاشی، قلمزنی و میناکاری قابل مقایسه نیست؛ به دلیل اینکه یک بخش خیلی عمدهای از قضیه به امر دینی برمیگردد؛ و توضیح و تبیین آن با معیارهای سنجش متداول یعنی کمی کردن یک امر کیفی! یعنی ممکن است که شما بتوانید صوت، لحن، حتی مقاتل و یا نغمات را در قالب کلاس آموزش دهید، ولی ادب، عشق و اخلاص را نمیشود آموزش داد. مداحی معجونی است که همة این ابعاد را دارد. شما نمیتوانید مداحی را ذیل نظام آموزشی جدید در دانشگاه تعریف کنید و بگویید ما در دانشگاه فقط بعضی از ابعادش را پاسخ میدهیم. به نظر من اگر میشود مجتهد علوم دینی را از دانشکدة الهیات بیرون آورد، آنگاه مداح را نیز میتوان از دانشگاه مداحی بیرون آورد. بررسی تجربههای پیشین هم به این بحث خیلی کمک میکند؛ حتی تلاشهایی که قبل از انقلاب شده است. استادانی که سن بیشتری دارند حتماً به یاد دارند در حوزههای مشابه چه تلاشهایی شده است؛ مثلاً تلاشی که در «مؤسسة وعظ و خطابه» شد، تقریباً یک کار مشابه برای آموزش وعظ بود. حالا میتوان آن تجربه را بررسی کرد. تجربة «دار التبلیغ» ـ خارج از آن ابعاد سیاسیاش ـ نیز قابل بررسی است. تجربة دانشگاههای حوزوی بعد از انقلاب نیز قابل بررسی است؛ یعنی این اتفاق که به تعبیری جریان مدرکگرایی در بعضی از حوزههای علمیه و حوزههای جدید است و تبعات آن در نسل جدید طلبهها و طلاب علوم دینی قابل بررسی است. این موارد راههای رفتهای است که چون به امر دینی و به ساحت دین برمیگردد حساسیت و ظرافت مسئلة دین را دارد و ما نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. حتماً این تجربههای مشابه که هر کدام ربطها و همپوشانیهایی با مقولة مداحی دارند باید مدنظر قرار بگیرند. مسئلة دیگر مجموعه آفتهایی است که خود نهاد دانشگاه در ایران دارد. ما نمیتوانیم بهرغم نواقص یا حداقل، ابهاماتی که در سازوکار نهاد دانشگاه وجود دارد بگوییم بیرون از ساختار عمومی دانشکدهها و دانشگاهها میخواهیم یک دانشگاه ایدهآل تأسیس کنیم. به هر حال یک دانشگاه ایرانی ویژگیهایی دارد. طبق واقعیت موجود، با دیدگاهی عملیاتی، دانشکدة مداحی زیرمجموعة دانشگاه علمی ـ کاربردی یا دانشگاه پیام نور میشود. حالا با توجه به سازوکار آموزش در سایر رشتهها در این دانشگاهها، آفاتی که این جریان میتواند داشته باشد چقدر است؟ البته عرائض من بیشتر دربارة قالب آموزش است و نه ضرورت آن. شاید دانشکده یا دانشگاه گزینة مناسبی در این حوزه نباشد و ما بتوانیم گزینههای میانی تعریف کنیم؛ ولو اینکه ما هماکنون ضرورت جمعیتی یا ضرورت بالا رفتن بازار تقاضا داشته باشیم. شاید رسیدن به گزینة دانشگاه یک راهحل آسان و دمدستی باشد. عرائض من از نگاه بیرونی و بیرون از جامعة مداحی است. نگاه درونی را باید استادانی که در این عرصه تجربة سالانه دارند از درون این جامعه بگویند. من فکر میکنم تقویت نظام سنتی با همان ویژگی استادمحوری و بازتعریف آن متناسب با اقتضائات جدید در یک قالب مناسب مانند حوزههای علمیه یا مکتب یا در قالب هئیت که یک قالب خیلی امروزی است و خیلی قابلیت دارد، مناسبتر است؛ که متأسفانه ما از آن غفلت کردهایم. هیئات مذهبی یک نهاد ـ به تعبیر ادبیات امروز ـ یا یک سازمان مردمنهاد است. قبل از اینکه سایر سازمانهای مردمنهاد در جامعه شکل بگیرد، هیئات مذهبی با همان ویژگیهای نهادهای مردمنهاد در جامعه وجود داشتند. هیئتها اگر با محوریت استادان، پیشکسوتها و پیرغلامان مانند گذشته و با در نظر گرفته اقتضائات جدید، شاگردپروری کنند و ما اینها را تقویت کنیم، این قالب مناسبی برای پاسخ به این نیاز است؛ به این ترتیب نیاز نیست که به سراغ دانشگاه برویم که به نظر میرسد تبعات منفی آن در این مقوله بیشتر است.