در ادامه معرفی شاعران حسینیسرا، این بار به معرفی سنایی غزنوی، شاعر قرن ششم هجری پرداخته است.
حکیم ابوالمجد، مجدود ابنآدم سنایی غزنوی، یکی از عرفا و صوفیان معروف و تأثیرگذار غزنوی بود که در سال 473 ق در شهر غزنی به دنیا آمد و در سال 535 دار فانی را وداع گفت.
حکیم سنائی غزنوی شاعر عارف و پرآوازه شـیـعـی سـده پنجم و ششم از ارادتمندان امام حسین(ع) بود. به گونهای که دهها بیت از کتاب معروف حـدیـقـة الحـقـیقه و شریعة الطریقه به سوگسرودههایی در رثای امام حسین(ع) اختصاص دارد.
«پسر مرتضی، امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
اصل و فرعش، همه وفا و صفا
عفو و خشمش، همه سکون و رضا
حبَّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق، نسیم
و آن تنِ سر بریده در گل و خاک
و آن عزیزان به تیغ، دلها چاک
و آن چنان ظالمان بد کردار
کرده بر ظلم خویشتن، اصرار»
سنایی غزنوی با تکیه بر شرافت خانوادگی، اخلاق نیک، همت بلند و ایثارگری بیمانند امام عاشورا، بهترین اشعار را سروده است. وی با قرائت عارفانه و تجربهاندیشانه از قیام کربلا آن را رقص عاشقانه انسان دلداده و عاشق در برابر معبود معشوق خود که همانا خداوند باشد، میداند:
«دری از بحر مصطفی بوده/ صدفش پشت مرتضی بوده/ او ز حیدر چو خاتم از جمشید/ او ز احمد چو نور از خورشید/اصل او از برای مختصی/ بوده جان نبی و صلب وصی»
در جای دیگر برای تبیین جایگاه امام حسین(ع) در نزد پیامبر(ص) و خاندان گرامی ایشان میسراید: «مصطفی مرو را کشیده به دوش/ مرتضی پروریده در آغوش/بر رخش انس یافته زهرا/ کرده بر جانش سال و ماه دعا»
و همچنین اشاره میکند به شباهت ظاهری امام حسین(ع) به حضرت رسول اکرم(ص): «به سر و روی و سینه در دیدار/ راست مانند احمد مختار/ بود او سرو جویبار هدی/ سرو با تاج و باد واج و ردا»
سنایی در جای دیگر، خلق حسین(ع) را به خلق عظیم پیامبر(ص) تشبیه میکند: «خلق او همچو خلق پاک پدر/ خلق او همچو خلق پیغمبر/ پیش چشمش حقیر بود دنیا/ نزد عقلش وجیه بود عقبی» و یا: «آن مثال نبی و عالم زین/ وارث مصطفی امیر حسین/کرده چون مصطفی به اصل و کرم/ شرف و عرق و خلق هر سه بهم»
سنایی درباره عاشورا و رویداد خونبار ظهر عاشورا دو مثنوی جداگانه تحت عناوینی چون «صفت قتل حسین بن علی علیه السلام» و «در صفت و نسیم مشهد معظم» دارد.
جریان شهادت حضرت را اینگونه بیان میکند: «دشمنان قصد جان او کردند/ تا دمـار از تنــش برآوردند/عمروعاص از فساد رایی زد/ شرع را خیـره پشت پایی زد/بر یزید پلیـد بیعت کرد/ تا که از خـــاندان برآرد گرد/ شرم و آزرم جملگی بگذاشت/ جمعی از دشمنان بر او بگماشت/تا مرو را به نامه و به حیل/ از مدینه کشند در منهـل/کربلا چون مقام و منزل ساخت/ ناگــه آل زیاد بر وی تاخـت/شمر و عبدالله زیاد لعـین/ روحشان جفت باد با نفرین»
سپس از تراژدی غمبار ورود کاروان اسرا و سرهای بریده شهدا به محفل یزید و ماجرای تلخ آن میگوید. از یزید و سر مبارک امام حسین(ع) میگوید. از شعرخوانیهای یزید و کینههای دیرینه او نسبت به خاندان پیامبر(ص) خبر میدهد: «به دمشق اندرون یزید پلــــید/ منتــظر بود تا سرش برسید/ پیش بنهاد و شادمـــانی کــرد/ تکیه بر دینی و امــانی کرد/ بیتی از قول خویش امــلا کرد/ کین درینه جست و آنها کرد»
در پی آن، اسیران کربلا و اوضاع روحی آنان و روزهای تلخ حضرت زینب(س) را به تصویر میکشد: «شهربانو و زینب گریان/ مانده در فعل ناکسان حیران/سر برهنه بر اشتر و پالان/ پیش ایشان ز درد دل نالان/... آن تن سربریده در گل و خاک/ و آن عزیزان به تیغ دلها چاک/ وان تن سر به خاک غلطــیده/ تن بیسر بسی بدافتـــــیده/و آن گزین همه جهان گشتـه/ در گل و خون تنش بیاغوشته/تیغها لعل گون ز خون حسین/ چه بود در جهان تبرزین شین/زخم شمشیر و نیزه و پیکان/ بر سر نیزه سر به جای ســــنان/... مصطفی جامه جمله بدریده/ علی از دیده خون بباریــده/فــاطمه روی را خــراشیده/ خون بباریده بیحد از دیده/حسن از زخم کرده سینه کبود/ زینب از دیدهها برانده دو رود»
سپس از تبانی عمرو بن عاص با یزید و دیگر فاجعه آفرینان عاشورا و مجریان این جنایت میگوید: «عمروعاص از فساد رایی زد/ شـرع را خیره پشت پــایی زد/ بر یزید پلــــید بیعـت کرد/ تا که از خـــاندان برآرد گـرد»
در جای دیگر سنایی از کینههای قدیمی و عقدههای تاریخی خاندان یزید و معاویه با خاندان پیامبر(ص) بهویژه حضرت علی (ع) در ایجاد تراژدی عاشورا میگوید: «کافرانی در اول پیکـــــــار/ شده از زخم ذوالفقار فگار/همه را بر دل از علی صد داغ/ شده یکسر قرین طاغی و یاغ/ کین دل بازخواستـــه ز حسین/ شده قانع بدین شماتت و شین»
در پایان یزیدیان را به دو قوم عاد و ثمود، تشبیه کرده و مذمت کرده است: «عمروعاص و یزید و ابن زیاد/ همچو قوم ثمود و صالح و عاد»
همچنین آنان را به تخلف از شریعت اسلامی متهم کرده است: «راه آزرم و شرم بر بسته/ عهد و پیمان شرع بشکسته»
لذا آنان را مستحق عذاب الهی و آتش جهنم دانسته است: «کرده دوزخ برای خویش معد/ بوالحکم را گزیده بر احمد»