کد مطلب : ۶۰۴۵
بررسی حیات تاریخی شریح قاضی (2)
نویسنده: سید علی اکبر خدایی
صرف نظر از پیمان شکنی بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفاداری با آل علی، به جرگه مخالفین آنها پیوست .
و یکی از مشاورین درگاه عبیدالله گردید و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصی همچون شریح قاضی، که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازی بر خوردار بود – نیاز داشتف از او استقبال کرد.
درماجرای دیگری، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانی، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانی و پراکنده شدن آنها از اطراف دارالاماره یاد شده است.
نقشی را که شریح در چنین لحظه حساسی در صحنه سیاسی – نظامی ایفا کرد، به اندازهای مهم و حیاتی بود- به خصوص برای ابن زیاد – که به قیمت به دست گرفتن، امارت از طرف عبیدالله به قتل رسیدن هانی و مسلم و از همه مهمتر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد.
هم چنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در مخافظت از بچههای وی نام برده شده و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهای عبیدالله، آنها را بی سرپرست در شهر رها ساخت تا خطری در این زمینه متوجه او نگردد.
فتوای شریح بر ضد امام حسین(ع)
یکی از مهمترین نکات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتوای شریح مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین(ع) واقعیت داشته است یا خیر.
اگر چنین خبری صحت داشته باشد، میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین(ع) صدور چنین فتوایی از شخصی فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضی خلفای راشدین بوده است.
با این وجود شواهدی مبنی بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتند از:
الف: سازگاری شریح با تمامی اندیشههای خلفای معاصر خود
ب: تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامههای او در مخالفت با طرفداران آل علی(ع)
ج: ضعف نقش و محتاط و ترسو بودان و حساب بردن از عبیدالله.
د: در کنار عوامل دیگری همچون: جبن و ترس، عافیت طلبی،
ریاکاری، دو پهلو سخن گفتن، دروغگویی، و ریاکاری شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاستبازیها، سوء استفاده از مقام مذهبی افراد، جعل امضاء و نتیجهگیری غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباروی و عدم آشنایی کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر سخن و نظر کلی شریح را تبدیل به فتوایی بر ضد امام حسین(ع) برای تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر(ص) میکند که مسبب اصلی آن نیز خود شریح و اهمل و سستی او بوده است.
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آنچه در مورد شریح در دوران امامت عبیدالله و خلافت یزید گفت شد، اخباری در مورد استعفای وی از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است.
در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفتهاند که شریح در فاصله سالهای بحرانی، پس از استعفای معاویه دوم – 64 تا 73 هجری به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود و حتی به مدت سه سال از منصب قضاوت کناره گیری کرد. .
علت این امر ترس او از عدم امنیت جانی در هنگام تصدی این منصب بوده است.ابن خلدون آورده است؛ مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضی را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام از منصب قضای کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند.
سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وی را عزل کند.
آنها دلایل مخالفت خود را عثمانی بودن شریح، مغضوب علی(ع) قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام گواهی دادن علیه حجربن عدی و کوتاهی ورزیدن در پیام رسانی به هم قبیلگان او ذکر میکردند.
شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات خود را به بیماری زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت شریح را از کار بر کنار نمود.
به نظر میرسد که دلیل اصلی انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحت طلبی و عافیت جویی وی به خصوص در شرایط حاد و بحرانی، بوده است زیرا وی میدانست که چنین قیامهایی گذرا و موقتی بوده و دوام چندانی نخواهد داشت.
از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایی برای متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکهها میدید.
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وی
پس از برقراری خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجدداً به مسند قضاوت باز گردانده شد.
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج وی مقام قضای این شهر را تثبیت نمود و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار میرفت.
وی تا سال 78 هجری به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضای کنارهگیری از مسوولیت نمود که حجاج نیز با در خواست او موافقت نمود.
منابع علت استعفای او را پند و اندرز مردی دانا عنوان کرده و نوشتهاند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوه خواری فرزندش و هم چنین پیری و ناتوانی خودش، از سمت خود استعفا دهد.
وی پس از این استعفا خانهنشین شد و در این مدت حقوق و مستمری دریافتی خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت.
نتیجهگیری
شریح قاضی جزو بنی امیه نبود و کسی بود که میفهمید حق با کیست. وقتی«هانی ابن عروه» را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبیدالله را گرفتند. ابن زیاد ترسید، آنها میگفتند که هانی را کشتند.
ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است و به اینها بگو که زنده است. شریح آمد دید که «هانی» زنده است، اما مجروح، هانی این عروه(خطاب به شریح) گفت: ای مسلمانها این چه وضعی است، پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟
شریح قاضی میگوید میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود. جرأت نکردم. این جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم«ترجیح دادن دنیا بر دین» نبود خودسازی.
شاید اگر شریح قاضی، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد اگر شریح میرفت و حقیقت را میگفت چون هنوز عبیدالله قدرت نگرفته بود، آنها هجوم میآوردند و هانی را نجات میدادند و با نجات هانی قدرت پیدا میکردند، روحیه پیدا میردند و کوفه متعلق به امام حسین(ع) میشد و اصلا واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد و تاسف بار تر و تعجببرانگیزتر این است که همین شریح قاضی فتوا میدهد و به فتوای همین به اصطلاح عالم، عدهی کثیری به جنگ با امام میروند. حب دنیا و منعفت طلبی در تمام قضایای سال 61 دخیل است.
عبیدالله برای عملی که در نظر داشت ناگزیر از داشتن حکم و فتوایی بود که حجت شرعی برای خود و نیز افکار عامه حاصل کند.
در شب اول بعد از مطرح شدن خواسته عبیدالله قاضی شریح قلم را به پیشانی خود میزد و گفت: شریح تو مگر حسین را، پدرش را و جدش را نمیشناسی.
تو میتوانی حکم قتل فرزند رسول الله را امضا کنی؟ در شب دوم نیز عبیدالله کاری از پیش نبرد، اما ببینید که شیطان وایادی انسی او چگونه عمل میکنند.
در شب سوم مبلغ بسیار زیادی از درهم و دینار به شریح نشان دادند که اتفاقا در همین شب بود که وی اجازه خواست تا کمی فکر کند و تحقیق کند تا علتی برای صدور حکم بیابد.
که نهایتا حسین(ع) را خروج کننده بر امام و خلیفه عصر دانست.
یک وقت یک حرکت به جا تاریخ را نجات میدهد گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف، دنیا طلبی و حرص به زنده ماندن است.
تاریخ را در ورطه گمراهی میغلطاند. اگر امثال شریح قاضی در یک لحظه از خدا میترسیدند به جای این که از ابن زیاد بترسند تاریخ عوض میشد.
شریح قاضی گر چه شخصیتی اعلم در علم قضاوت به حساب میآمد ولی ازنظر خصوصیات اخلاقی، فردی مصلحت جو و فرصت طلب بود که برای رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن با هر نوع حکومت و خلافت و ایدههای مختلف امرای آن کنار میآمد و در این مدارا و سازش، گاهی مجبور میشد که حقیقت را فدای مصلحت طلبی خود کند درست همان کاری که در برابر سوء استفادههای «زیاد»و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایی که عبیدالله از او فتوایی گرفت و از آن برای بسیج مردم کوفه علیه حسین بن علی(ع) استفاده کرد.
و او که شاهد چنین سوء استفادههایی از خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویی و عافیت طلبی خود کوچکترین اعتراضی نکرد و به این وسیله کفه ترازوی دشمن را در مقابل آل علی سنگینتر نمود و چنین شد که قرنها بعد از آن واقعه، از او شخصیتی منفور در نزد شیعیان ساخت.