کد مطلب : ۷۰۲۰
صلح امام حسن(ع)
نویسنده: يدالله حاجيزاده
تمامی ایالات اسلامی بیعت امام حسن(ع) را پذیرفتند، مگر شام که تحت نفوذ و سلطة معاویه بود. معاویه به همان روش سابق خود که در مورد امام علی (ع) داشت، عمل ميکرد. از اينرو با امام حسن(ع) از در ستيزهجويي درآمد.[۱]
معاويه سعي كرد با حيله و نيرنگ، در كار امام حسن(ع) كارشكني و خلل ايجاد كند. در همين زمان دو نفر از جاسوسان وي، يكي در كوفه و ديگري در بصره توسط ياران امام(ع) دستگير و سپس اعدام شدند.[۲]
امام حسن(ع) كه خواستار اتحاد جامعه اسلامي بود. باب مكاتبه با معاويه را باز کرد تا در صورت امكان او را راهنمايي و هدايت كرده و از عواقب سود تفرقه و خونريزي بر حذر کند ... .[۳]
سرانجام مكاتبات امام حسن(ع) و معاويه اين شد كه معاويه به نمايندگان آن حضرت گفت: ميان ما و شما شمشير داوري خواهد كرد. سپس به فرمانداران خويش دستور داد، خود را براي جنگ مهيا و مجهز سازند. در اندك زماني ۶۰هزار نفر سواره و پياده نزد وي جمع شدند.[۴]
ابن خلدون مينويسد:«معاويه با سپاهي از شام به جانب كوفه آمد، امام حسن (ع) نيز با سپاه خود براي مقابله با آنان بيرون آمد».[۵]
امام حسن(ع) عبيدا... بن عباس را با ۱۲هزار نفر براي نبرد با معاويه اعزام كرد و قيس بن سعد بن عباده انصاري را همراه وي ساخت.[۶]
عوامل و زمینههای صلح
۱- عدم تمایل مردم به جنگ: از منابع تاريخي برميآيد كه مردم كوفه چندان تمايلي به جنگ با معاويه نداشته و براي حفظ جان خويش خواستار صلح بودند. به نظر ميرسد تنها عدة محدودي از ياران حضرت خواستار جنگ با معاويه بودهاند. ابن خلدون مینویسد:
«ایشان به یاران خویش فرمود: «معاویه ما را به چیزی دعوت میکند که در آن نه عزت و نه عدالت است. شما خواستار مرگ (در راه خدا) باشید، دعوتش را به او باز میگردانیم.» مردم از اطراف، ندا سر دادند و خواستار صلح شدند.»[۷]
به نظر میرسد، تنها عدة معدودی از یاران حضرت خواستار جنگ با معاویه بودهاند. در منابع آمده که معاويه يك ميليون درهم نزد عبيدا... بن عباس فرستاد. عبيدا... با هشت هزار نفر از همراهانش نزد معاويه رفتند.[۸]
۲- توطئهها و فريب افكار عمومي توسط معاویه: معاويه كساني را پنهاني ميان لشكر امام حسن (ع) ميفرستاد كه ميگفتند: «حسن(ع) با معاويه صلح كرد و پيشنهاد او را پذيرفت و به همین جهت نظم لشكر به هم خورد.»[۹]
۳- وجود عدهاي از خوارج در سپاه امام حسن(ع): امام حسن(ع) به هر قيمتي خواستار جنگ با معاويه بودند و هجوم آنها به خيمة امام حسن (ع) و غارت خيمه حضرت و مجروح ساختن ايشان، موجبات پراكندگي هر چه بيشتر ياران آن حضرت را فراهم ساخت.[۱۰]
ابن اعثم كوفي مينويسد: «جراح بن سنان، ضربتي به ران حضرت زد. امام حسن (ع) از اسب افتاد و بيهوش شد.»[۱۱]
وقتي امام حسن(ع) متوجه شد، نيرويي ندارد و يارانش پايداري نكرده و از گرد او پراكنده گشتهاند، با معاويه صلح كرد و بالاي منبر رفت و فرمود: «اي مردم! همانا خدا شما را اول به ما هدايت كرد و خونهاي شما را آخر به ما حفظ كرد ...» [۱۲]
سپس حضرت، عبدا... بن حارث را نزد معاويه فرستاد و به او گفت: «به معاويه بگو که من در اين كار انديشه كردهام. اگر تو با بندگان خداي تعالي زندگاني نيكو خواهي كرد و ايشان را بر جان و مال و فرزند ايمن خواهي داشت و به اوامر و نواهي خداي تعالي و سنن محمد (ص) قيام نخواهي کرد، اين كار را به تو سپارم و با تو صلح كنم.»[۱۳]
معاويه تمام شرايط را پذيرفت. امام حسن(ع) در صلح نامه نوشت:
«اين مصالحهاي ميان حسن بن علي(ع) و معاوية بن ابي سفيان است، بر آن قرار با او صلح ميكند و امر خلافت را به او واميگذارد كه چون وفات او نزديك شود، هيچ كسي را به وليعهدي منصوب نكند و كار خلافت را به شورا واگذارد. مسلمانان و بهخصوص شيعيان علي(ع) هر كجا باشند، از دست او ايمن باشند. معاويه قسم ياد كرد و قبول كرد كه به اين عهد و شرط وفا كند و هيچ مكر و كيدي نداشته باشد.»[۱۴]
شهيد مطهري مينويسد: «اگر امام حسن (ع) با اين شرايط، صلح را قبول نميكرد، امروز در مقابل تاريخ محكوم بود. قبول كرد و تاريخ، آن طرف (معاويه) را محكوم كرد.»[۱۵]
وی میافزاید: «صلح امام حسن (ع)، زمينه را براي قيام امام حسين (ع) فراهم كرد. لازم بود امام حسن (ع) مدتي كنارهگيري كند تا ماهيت امويها كه بر مردم مخفي و مستور بود، آشكار شود تا قيامي كه بنا بود بعداً انجام گيرد، از نظر تاريخ قيام موجهي باشد.»[۱۶]
صلح امام حسن(ع) با معاويه در ماه ربيعالاول سال ۴۱هجري صورت گرفت.[۱۷]بعضي گفتهاند صلح در جماديالثاني يا اول سال ۴۱هجري بوده است. مسعودي پس از نقل اين قول مينويسد: «گفتة اول (ماه ربيعالاول) به نظر ما معروفتر و درستتر است.»[۱۸]
شيخ عباس قمي نيز مينويسد: «روز ۲۶ماه ربيعالاول سال ۴۱هجري امام حسن(ع) با معاويه صلح كرد.»[۱۹]
***
پينوشت:۱- كمياني، فضل ا...؛ حسن كيت، تهران، مؤسسة انتشارات فراهاني، چاپ سوم، بيتا، ص ۸۱
۲- همان، ص ۸۵
۳- همان، صص ۸۶-۸۵
۴- همان، صص ۱۰۸-۱۰۴
۵- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمة عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، ۱۳۶۳، چاپ اول، ج۱، ص ۶۴۱
۶- يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي: ترجمة محمدابراهيم آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۸۲، ج۲، ص ۱۴۱
۷- ابن خلدون
۸- يعقوبي، ابن واضح؛ پيشين، ج۲، صص ۱۴۲-۱۴۱
۹- همان
۱۰- همان
۱۱- كوفي، ابن اعثم؛ الفتوح، ترجمة محمدبناحمد مستوفي هروي، تهران، آموزش و انقلاب اسلامي، ۱۳۷۲، صص ۷۶۲-۷۶۱
۱۲- يعقوبي، ابن واضح؛ پيشين، ص ۱۴۲
۱۳- كوفي، ابن اعثم؛ پيشين، ص ۷۶۴
۱۴- همان، صص ۷۶۶-۷۶۵
۱۵- مطهري، مرتضي؛ سيري در سيره ائمة اطهار، تهران، صدرا، ۱۳۸۴، چاپ ۲۷، ص ۸۵
۱۶- همان، ص ۸۶
۱۷- مسعودي، عليبنحسين؛ التبيه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۶۵، ص ۲۷۸
۱۸- همان
۱۹- قمي، شيخ عباس؛ وقايع الايام، قم، صبح پيروزي، ۱۳۸۵، ص ۲۸۷