کد مطلب : ۷۱۶۲
کاشان و محتشم کاشانی-۲
نویسنده: حسن عاطفی
وی در اصل شاعری قصیدهسرا بود و قصایدی دربارهی شاه تهماسب و رجال این دودمان و غیاث الدین میرمیران حکمران یزد دارد و همچنین با دستگاه حکومتی جلال الدین اکبر پادشاه گورکانی هند و سپهسالار ادب پرورش میرزا عبدالرحیم خان خانان ارتباط داشت و از توجه آنان برخوردار بود.
اما شهرت عمده محتشم در سرودن اشعار مذهبی، خاصّه در رثای اهلبیت عصمت و طهارت است، و علت اشتغال او را بر این گونه شعر، نخست در پاکی اعتقاد و استواری محبت او به حضرت علی(ع) و فرزندانش جستجو کرد و دیگر آن که توجه پادشاهان صفوی از جمله شاه تهماسب معطوف به اشعار مذهبی بود چنان که اسکندر بیک منشی نوشته است: «... مولانا محتشم کاشی قصیدهای غرّا در مدح آن حضرت (شاه تهماسب)... به نظم آورده، از کاشان فرستاده بود... معروض گشت؛ شاه جنّت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند.
قصاید در شأن حضرت شاه ولایت پناه و ائمهی معصومین علیهم السلام بگویند، صله اوّل از ارواح مقدسهی حضرات و بعد از آن از ما توقّع نمایند... غرض که جناب مولانا صلهی شعر از جانب اشرف (شاه تهماسب) نیافت.
چون این خبر به مولانا رسید هفت بند مرحوم مولانا حسن کاشی که در شأن حضرت شاه ولایت، سلطان سریر هدایت، در رشتهی نظم کشیده... جواب گفته به خدمت فرستاد. صلهی لایق یافت، شعرای پایتخت همایون شروع در هفت بندگویی کرده، قریب پنجاه – شصت هفتبند غرّا به تدریج به معرض عرض درآورده شد و همگی به جایزه و صله مفتخر و سرافراز گشتند...». افزون از دو مورد گذشته، در گذشت برادر محتشم، خواجه عبدالغنی نیز در روحیهی شاعر بیتأثیر نبوده و سوز درونی وی در این راه نقشی داشته است.
چنان که اشاره شد، شهرت محتشم در مرثیه سرایی اوست. مهمترین مرثیهی او دوازده بند مشهور او در رثای شهدای کربلاست که مطلع بند اول آن این است:
باز این چه شورش است کهدر خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
این ترکیب بند از روزگار شاعر در دنیای تشیّع و میان فارسی زبانان در مرثیه خوانی زبان زد گردید و توجه بسیاری از شاعران را به خود جلب کرد و شعرای معروفی به تقلید آن ترکیببندهایی در مرثیه ی شهدای کربلا سرودند، که از این جمع صباحی بیدگلی پس از محتشم از دیگران بهتر سروده است و با این بیت آغاز میشود:
افتاد شامگه به کنار افق نگون خور چون سربریده ازین طشت واژگون
و از شعرای کاشان چند تن دیگر از آن جمله ملک الشعراء محمود خان، نوهی فتحعلی خان صبا این ترکیب بند را استقبال کرده است.
محتشم همچنین یازده بندی در سوگ برادر خود خواجه عبدالغنی و ترکیب بندی در مرگ شاه تهماسب سروده است. محتشم گذشته از مرثیه، در ساختن ماده تاریخ و منقبت در عهد خود و بعد از آن مشهور بود.
محتشم در نظم و تثر پیرو استادان متقدّم است و در قصیده به شیوهی شعرای پیش از قرن هشتم به ویژه انوری توجه داد.
انوری:
گر دل و دست بحر و کان باشد دل و دست خدایگان باشد
محتشم:
تا بدن دستگاه جان باشد دست دست خدایگان باشد
من چنان شمع معنی افروزم کانوری مستیز از آن باشد
***
انوری:
سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا بهاء دین که سپهری است از سنا وعلا
محتشم:
نفیر مرغ سحر خوان چو شد بلند صدا پرید زاغ شب از روی بیضهی بیضا
انوری:
ای از کمال تو جزوی در آفتاب خطت کشیده دایرهی شب بر آفتاب
محتشم:
از بس که سود چهر تو را در بر آفتاب بگرفته آستان تو را در زر آفتاب
محتشم در غزل از آرایشهای سخن بهره جسته و بیشتر از سعدی و حافظ پیروی کرده و سبک معاصرانش مورد توجه او نیست و از این جهت است که غزلش مطبوع طبع صاحبان ذوق و ساده گویان واقع نشده، هر چند که گاه ابیات زیبایی دارد. مانند:
تو پادشاه حسنی و بر درگهت به بانگ بلند کسی که کوس گدایی زدهست محتشم است
***
دلی دارم که از تنگی در او جز غم نمیگنجد غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمیگنجد
***
روی ناشسته چو ماهش نگرید چشم بی سرمه سیاهش نگرید
نگهش با من و رویش باغیر غلط انداز نگاهش نگرید
عذر خواهی کندم بعد از قتل عذر بدتر ز گناهش نگرید
***
سعدی:
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
محتشم:
فرقت پسندی کز غمش، تاب و توانم میرود دی رفت دل همراه او، امروز جانم میرود
***
سعدی:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی، تا در نکشد جامی
محتشم:
از بادهی عیشم بود مستانه به کف جامی زد ساغر من بر سنگ، دیوانه میآشامی
***
سعدی:
هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی
محتشم:
در سیر چمن دیدم، سرو چمن آرایی زیبا تن و اندامی، رعنا قد و بالایی
***
حافظ:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود وین بحث با ثلاثهی غسّاله میرود
محتشم:
از باده، لالهی تو چو در ژاله می رود خون قطره قطره از جگر لاله میرود
***
توجه دیگران به سخن محتشم
محتشم:
بلا به من که ندارم غم لقا چه کند کسی که دم ز فنا زد به او بلا چه کند
کلیم کاشانی:
مریض را چو عیادت کشد، دوا چه کند کسی به پرسش یک شهر آشنا چه کند
***
محتشم:
حسن را گر ناز او کالای دکان میشود زود نرخ جان در این بازار ارزان میشود
کلیم کاشانی:
بس که ز دیده ریختم خون دل خراب را گریه گرفت در حنا پنجهی آفتاب را
***
دیوان محتشم پس از وفاتش بنا بر وصیّت به دست شاگردش میرتقی الدین محمد حسینی صاحب تذکره تنظیم شده است.
تقی الدین آثار محتشم را در پنج کتاب شعر و دو کتاب آمیخته از نظم و نثر بدین ترتیب فراهم آورد.
۱. صبائیه، اشعار دوران صباوت و نوجوانی شاعر
۲. شبابیّه، از عهد جوانی
۳. شیبیّه، از زمان پیری
۴. جلالیه، شامل غزل همراه با نثر
۵. نقل عشاق، ترکیبی از نظم و نثر که به سال 966 ه.ق نوشته شده است.
۶. ضروریات، مشتمل بر ماده تاریخها
۷. معمیّات (۱)
رسالهی جلالیه و نقل عشاق از آثار روزگار جوانی شاعر است و هر دو با نثری شاعرانه و پر از تعبیرات ادبیانه نگارش یافته و غزلیات هر دو رساله عاشقانه است.
زندگی خصوصی و وفات شاعر – از زندگی خصوصی شاعر اطلاع چندانی در دست نیست، ظاهراً فرزندی نداشت و از خانوادهی او برادرش خواجه عبدالغنی را میشناسیم که اشعار شاعر را به هند میبرد و صلهی سلاطین هند را برای شاعر میآورد.
ولی در یکی از این سفرها به سال ۹۵۹ه.ق در رکن درگذشت و با مرگ خود پدرش خواجه میراحمد و برادرش مولانا محتشم را به اندوهی بیکران دچار ساخت و شاعر در این ماتم ترکیببندی سروده که مطلع بند اول آن این است:
ستیزهگر فلکا، از جفا و جور تو داد نفاق پیشه سپهرا، زکینهات بیداد
همچنین شاعر اشاراتی به برادر زادگان خود دارد.
محتشم در ده بیست سال آخر عمر مبتلا به درد پا بود، به گونهای که این علت او را زمین گیر ساخته بود. وی در ثصیدهای بدین مطلع:
شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان دوش بر دوش ظفر، رایات شاه نوجوان
که دربارهی شاه عباس اول صفوی پس از حرکت از خراسان در سال ۹۴۴ و فتح آذربایجان سروده، به درد پا و زمین گیری خود اشاره کرده است.
محتشم در ربیع الاول سال ۹۶۶ه.ق در کاشان بدرود زندگی گفت و در این شهر به خاک سپرده شد و اکنون محلهای که آرامگاه وی در آن قرار دارد، به نام « محلهی محتشم» شهرت دارد.
در مقدمهی دیوان شیبیّه محتشم، تقیالدین کاشانی، سرودههای تنی چند از معاصران خود را در سوگ محتشم نقل کرده است. از آن جمله حاتم کاشانی که چند بیتی از قطعهی او چنین است:
محتشم خسرو اقلیم سخن که بُدش نظم به از عقد پَرن
شهر کاشان به وجودش نازان بود چو خطهی دهلی به حسن
بود از او اختر«سعدی» مسعود بود از او چشم «سنایی» روشن
حیف و صد حیف که پیراهن عمر درکشید از سرو پوشید کفن
مَلک مُلک سخن حیف که شد با دل پرغم از ین بیت حزن
خواستم چون ز خرد تاریخش گفت: « حیف از مَلک مُلک سخن»
پی نوشت:
۱. دیوان محتشم در هند و ایران به طبع رسیده و اخیراً در سال ۱۳۸۰ شمسی – هفت دیوان محتشم کاشانی – با تصحیح و تعلیقات دکتر عبدالحسین نوایی و مهدی صدری، از سوی مرکز نشر میراث مکتوب – تهران انتشار یافته است.
* این مقاله در «نامه فرهنگ و هنر» ویژه نخستین جایزه محتشم کاشانی، در سال ۱۳۸۳ توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان منتشر شده است.