تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۴۱
۰
کد مطلب : ۸۹۰۰

نگاهی به کتاب «شرح دعای سحر» اثر امام خمینی(ره)

نگاهی به کتاب «شرح دعای سحر» اثر امام خمینی(ره)
جوهر اساسی و اصلی نیایش‌های شیعی عنصر معرفت است و این معرفت‌یافتگی در نسبت با حق صورت می‌بندد. معرفت‌آموز این مکتب معرفتی نیز انسان کامل است که در آینه‌ای به بلندای ابدیت ظهور و تجلی دارد. یکی از نیایش‌های بلند و پرمغز و گران‌قدر انسان اکمل «دعای سحر» است که امام محمد بن علی باقر (ع) آن را چنان شرابی روحانی به انسان و جهان تقدیم داشته‌اند.

بر این نیایش، چنانکه سنت سنیه عالمان سلف است، شروحی چند، بر‌نگاشته‌اند که برخی از آنها را اندیشمند فرهیخته و فرزانه مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در کتاب گران‌سنگ «الذریعـ‹ الی تصانیف الشیعه» برشمرده و به معرفی آنها همت گماشته است. از آن جمله می‌توان به شروح ذیل اشارت داشت:

- شرح دعای سحر از میرزا محمد تنکابنی عالم پرکار عهد قاجار.

- شرح دعای سحر از مولی هدایت الله آشتیانی دانشمندی دیگر که به ظاهر او نیز از عالمان عهد قاجار است.

- شرح آقاسید ابوالحسن رفیعی قزوینی متفکر، حکیم، مفسر و عالم بزرگ اسلامی در روزگار ما.

- شرح ملاحبیب‌الله کاشانی بر دعای سحر که او نیز از دانشمندان معاصر شیعی است.

- شرح دعای سحر از مرحوم مولی محمد صالح حایری مازندرانی اندیشمند و حکیم برجسته روزگار ما که سال‌ها پیش از این روی در تراب تیره خاک برکشیده است –خداوند ایشان و تمامی بزرگ عالمان باایمان را غریق بحر رحمت و غفران خویش فرماید.

شرح دیگری که در ظاهر شیخ آقابزرگ تهرانی بدان اشاره نکرده‌اند، شرح دعای سحر امام خمینی (ره) است.

شرح دعای سحر را حضرت امام خمینی (ره) به سال ۱۳۴۷ ق. در حالی که تنها ۲۷ بهار از عمر شریفشان می‌گذشت، به رشته تحریر و تألیف درآورده‌اند و در واقع این کتاب اولین اثر قلمی ایشان بوده است.

کتاب با حمد و سپاس و ثنای حق جل‌جلاله آغاز می‌شود و پس از مدح و ستایش پیامبر اکرم (ص) و خاندان او (ص) وارد بحث می‌شود. بحث اول کتاب، درباره لفظ «اللهم» و معنای آن است و بیان علت اینکه معمولاً نیایش‌ها با آن آغاز می‌شود. امام (ره) سخن را با گفت‌وگو از حقیقت انسان آغاز می‌کنند. انسان حقیقت جامعی است که دربردارنده تمامی عوالم است. تمامی مراتب عقلی، مثالی و حسی درآمدی منطوی و مضمرند. عوالم غیبی و شهودی همه در انسان طلوع و تجلی دارند. به تعبیر امام علی (ع):

«ای انسان آیا تو می‌پنداری، جِرم کوچکی هستی؟ در حالی که در تو عالم بزرگ‌تر وجود دارد.»
به تعبیر امام صادق (ع): «صورت انسانی بزرگ‌ترین حجت خداوندی بر خلق اوست و این صورت انسانی مجموع صورت عالم را دربردارد. هم‌او مختصر لوح محفوظ است و شاهد بر هر غایبی و هم‌اوست، راه مستقیم به سوی خیر و صراطی که بین بهشت و دوزخ کشیده شده است.»

انسان خلیفه خداوند بر خلق اوست و حق تصرف در سرزمین‌های وجود را از ناحیه خداوند به ودیعت ستانده است.

در نیایش، شرط آن است که حضرت رب را در هر مقامی به نامی مناسب آن مقام مخاطب قرار دهیم؛ برای مثال در هنگام استعاذه می‌گوییم: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» در این حال، چون اسم «الله» جامع جمیع اسماء است، در واقع با گریز به الله از تمامی جوانب روی به او می‌آوریم و در تمامی ساحات بدو می‌گریزیم.

خداوند، خود، عهده‌دار بازگرداندن آدمی از اسفل سافلین خاک به منزل کرام خویش است. خارج کردن او از ظلمات ارض به سوی نور و حفظ و حراست وی از راهزنان راه سلوک الی الله نیز بر عهده حق است.

سالک در این حال چنان مسافری است که به قدم معرفت به سوی دوست و دوستدار خویش، خداوند مهربان گام برمی‌دارد؛ بنابراین در بیشتر نیایش‌ها، نیایشگر مأمور است تا خدای خویش را به «یاالله» و «اللهم» خطاب کند. در این حال سالک، خدای خویش را به اسم جامع می‌خواند که دربردارنده تمامی دیگر اسماست. در این مرتبه با تذلل به سوی حق جل‌جلاله، فقر ذاتی خویش را متوجه شده و حال عبودیت می‌یابد و این حال از مراتب والای انسانیت است.

پس از ذکر «اللهم» نیایشگر از خواست و مسئلت خویش سخن به میان می‌آورد: «اللهم انی اسئلک ...» این سؤال وجودی، پاسخی ازلی و پیشین دارد. پاسخ‌دهنده که ذات الهی است، هیچ جنبه عدمی یا فقری ندارد تا دست رد بر سینه محتاج زند و او را از درگاه براند.

هنگامی که عبد بدین مرتبه وجودی وصل می‌یابد، کثرات از پیش چشم او برداشته می‌شود و به وحدت منتقل می‌شود و تفاوت میان تجلیات در نگاه او رخت برمی‌بندد و در این حال همه را یک تجلی واحد می‌بیند و می‌داند. حال اوست که ندا برمی‌آورد: «و کل بهائک بهی» هنگامی که عبد بدین مرتبه عز وصل یافت، از خداوند می‌طلبد که او را در آن مقام ثابت و استوار بدارد و حق را سوگند می‌دهد، به تمامی اسماء تا از آن مقام دورش نسازد و زبان او مترنم است به این مطلب که: «اللهم انی اسئلک ببهائک کله»؛ پس در این حال مسئلت نخست غیر از مسئلت دومی است. در سؤال نخستین حق را به یکی از اسماء و صفات او سوگند می‌دادیم؛ در حالی که در سؤال دوم ذات حق را خطاب می‌کنیم و از او استمداد می‌طلبیم و تفاوت این دو بس روشن است.

شرط اصلی نیایش تحقق بخشیدن به این امر است که ضمیر انسانی به خواستی وجودی برانگیخته شود و باطن او طالب آید تا آنکه درهای ملکوت به روی قلب سالک بازگشوده شود و سفینه خیر و برکت روان شود و به ساحل نجات رسد و از گرداب خطرات رهایی یابد و از این دیه ظلمانی و خانه ویران با بال‌های عقل و عشق به سوی عالم نور عروج آغاز کند.

نیایش در ذات خود چنان مقدس است که سالک راستین دریغ دارد تا آن را به خواست‌های پست بیالاید.

حقیقت اخلاص آن است که آدمی در نسبت با حق خواست‌های پست را به کنار می‌نهد و رنگ درست به خود می‌پذیرد. امام (ره) چنانکه عادت اوست، هر سخن عرفانی را به نکته‌ای قرآنی پیوند می‌زند و از مفسران واقعی و حقیقی قرآن یعنی پیامبر (ص) و خاندان او در روشنگری فزون‌تر مطالب نقل قول می‌کند. این کلام نبوی است که:

«هرکس چهل روز با خدای خویش اخلاص ورزد، چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبانش جاری خواهد شد»؛ و این سخن مولی‌الموحدین علی بن ابیطالب (ع) است که فرمود: «خوشا به حال آن کسانی که عبادت و نیایش را خالصانه برای حق به جای آوردند و قلبشان بدآنچه دیدگانشان می‌دید، مشغول نشد و یاد خداوند بدآنچه می‌شنیدند، فراموششان نشد و قلب‌هایشان اندوهگین چیزهایی که دیگران گفتند نبود.»

آنگاه امام (ره) به بیتی دیگر از عارف شیرازی استناد می‌کنند:

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌است

و بیتی دیگر:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

پیش از وصول به مرتبه کمال سالک بعضی از اسماء را قوی‌تر و نورانی‌تر از دیگر اسماء تصور می‌کند؛ پس روشن‌تر و زیباتر و کامل‌تر از آن را طلب می‌کند؛ اما وقتی که به مقام قرب مطلق می‌رسد و رحمت واسعه الهی را شاهد می‌شود و به ظل منبسط حق و وجه باقی او می‌رسد و تمامی موجودات را فانی در او می‌یابد، پی می‌برد که نسبت مشیت مطلق با تمامی اشیاء یکسان است و تفاوتی میان اسماء و تجلیات آنها نیست. چشم‌ها تا در خواب غفلت‌اند، از درک زیبایی هستی بی‌بهره‌اند. وقتی پرده‌ها از مقابل بصیرت آدمی به کنار روند و آدمیان به حقیقت خویش از آرامگاه‌های جهالت برخیزند، آنگاه هم‌سوی با حقیقت هستی به درک زیبایی آن نایل خواهند آمد.

رحمت واسعه خداوندی است که بر اراضی هیولانی، نور و زیبایی و اشراق و ظهور را اهدا می‌کند. البته سایه نور نیز نورانی است: «و ظل النور نور»

هنگامی که قلب سالک تجلی لطف حق را مشاهده می‌کند، جمال حق را متذکر می‌شود و زبان او مترنم است، به این کلام که «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله»؛ اما وقتی که حق به عظمت و کبریا و سلطنت بر او تجلی می‌کند. زبان حال او این است که «اللهم انی اسئلک من جلالک باجله»
هر یک از اسماء الهی را دولتی است که به‌ناچار باید آن دولت ظهور کند. عظمت از صفات جلال است و هر صفت جلال را جمالی است در باطن. در هر عظمتی، رحمتی نهفته است و در هر رحمتی عظمتی مستتر است.

تمامی عظمت‌ها از اوست، بلکه جز او عظیمی نیست. عظمت، عظمت اوست و لاغیر و تمامی عظمت‌های او عظیم‌اند: «اللهم انی اسئلک من عظمتک با اعظمها و کل عظمتک عظیمه. اللهم انی اسئلک بعظمتک کلها»

خداوند دارای رحمت است و انسان مرحوم و محتاج به رحمت.

اگر لحظه‌ای رحمت او قطع شود، آدمی نظر به ظلمت و عدم ذاتی خویش هیچ می‌شود و رجوع به نیستی خواهد داشت.

تمامی اسماء و صفات الهی کامل‌اند، بلکه عین کمال‌اند؛ زیرا هیچ جنبه فقری و نقصی در ذات حق وجود ندارد؛ بلکه هر کمالی ظهور کمال اسماء الهی و تجلیات آن است و کامل‌ترین اسماء الهی همان اسم جامع‌،«‌ الله» است که دربردارنده تمامی کمالات است و مظهر او انسان کامل است که دربردارنده جمیع صفات و اسماء الهی است و مظهر، جمعی تجلیات او. انسان کامل در میان مظاهر کامل‌ترین مظهر است، بلکه دربردارنده کمالات است. شریعت انسان اکمل نیز اکمل شرایع است و چنین است هرچه بدو منسوب است و کمال این شریعت نیز به ولایت است. شریعت او نسبت به دیگر شرایع چونان هریک از اسماء الهی است، در مقایسه با اسم الله که جامع جمیع اسماء است. سایر شرایع مظاهر شریعت وی‌اند و شریعت او کمال سایر شرایع است.

تمامی سلسله وجود از عوالم غیب و شهود همه از تعینات و مظاهر مشیت مطلقه الهی است. مشیت، اولین صادر از حق است و تمامی موجودات از او شرف صدور یافته‌اند. در حدیث نیز آمده است که خداوند همه چیز را به مشیت آفرید و مشیت را به مشیت خلق کرد.

حق تعالی، همان‌گونه که دارای تجلیات جمالی و جلالی است و به لطف و قهر بر محب سالک جلوه می‌کند، به همان ترتیب به اسم واحد نیز می‌تواند دو گونه تجلی بر عاشق عارف داشته باشد. در تجلی اول وحدت را بر قلب او سلطنت می‌دهد و در تجلی ثانی کثرت را بر او سلطه می‌بخشد. تغییر حالات سالک در این مقام به آن و لحظه‌به‌لحظه است.

حقیقت نیایش، استدعای نیایشگر است از محبوب ازلی تا بدو توجه کند و او را به دوام هستی بخشد و هستی را در وی به کمال رساند. این رویکرد می‌تواند ذاتی یا حالی و باطنی یا ظاهری باشد؛ بنابراین با وصف این، تمامی موجودات در نیایشی تکوینی‌اند. تمامی موجودات نظر به فقر ذاتی خویش دست طلب و مسئلت به سوی قیوم مطلق و فیض رساننده حقیقی دراز کرده‌اند و هر یک به زبان استعداد هستی و کمالات آن را طالب‌اند. هیچ موجودی بدون این مسئله وجودی مورد فیض قرار نمی‌گیرد. در واقع این حق است که ندای طلب موجودات را پیش از وجودشان شنیده و مسئله ایشان را پاسخ گفته و از کتم عدم به صحرای وجودشان درآورده است.

البته فراموش نمی‌کنیم، دعایی مستجاب می‌شود که مخالف نظام وجود نباشد و به زبان استعداد و مناسب با آن باشد.

* گزیده‌ای از مقاله «حکمت نیایش و نیایش حکمت از نوشین هجرت»
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما