تاریخ انتشار
شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۳۴
۰
کد مطلب : ۱۳۳۵۴
نظارت بر عزاداری‌ها

کالائیسم در هیئت

گفت‌وگو با مهدی حسین‌زاده فرمی
کالائیسم در هیئت
برخی صاحب‌نظران، هیئت‌های مذهبی را با NGOها مقایسه می‌کنند. اساساً چنین مقایسه‌ای درست است؟ چه اختیارات و کارکرد‌هایی برای NGOها از منظر اجتماعی وجود دارد؟ آیا هیئت‌های مذهبی نیز می‌توانند همان نقش را در جامعة در حال مدرن شدن ایران بازی کنند؟

پیش از پاسخ به این سؤال لازم است به نکتة کوچکی کنم. آنچه با نام NGO یا سازمان‌های مردم‌نهاد مطرح است، یک هدیه، ارمغان یا محصول جامعة غربی است و به‌طور طبیعی برای ما چندان آشنا نیست. NGO را نیز مانند بسیاری کلمات و مفاهیم دیگر وارد و ترجمه کردیم و با آن مواجه شدیم.
سازمان‌های مردم‌نهاد در جامعة مدنی غرب، تحت تأثیر جدا کردن دو حیطة قدرتِ سیاسی و جامعه تعریف می‌شود؛ یعنی میان جایگاهی که در آن سازوکار‌های دولت و قدرتِ سیاسی و حکومتی مطرح می‌شود و سازوکارهایی که مردم در زندگی روزمرة خود با آن سر و کار دارند، تشکل‌ها و نهاد‌هایی قرار می‌گیرند که مردم آن را می‌سازند و دولت نیز کمک می‌کند تا آنها ساخته شود.

شاید مهم‌ترین ویژگی جامعة مدنی این باشد که در جامعة مدنی، تشکل‌های صنفی، مدنی، حزبی و مردمی بین مردم و حاکمیت قرار می‌گیرند؛ یعنی اگر حاکمیت را در بالا و مردم را در پایین در نظر بگیریم، این تشکل‌ها بین این دو، جای می‌گیرند و نقش آنان این است که از مواجهة مستقیم مردم و حاکمیت جلوگیری کنند؛ به این معنا، جامعة مدنی در مقابل جامعة توده‌ای قرار می‌گیرد. جامعة توده‌ای در مباحث نظریِ جامعه‌شناسی انقلاب ‌و جامعه‌شناسی سیاسی، جامعه‌ای است که در آن نهاد‌های مدنی و واسط وجود ندارند.

با نگاه کلی و تاریخی به جامعة ایرانی، مثلاً از دولت صفوی تا امروز، خواهیم دید که جامعة مدنی را به معنای مدرن و غربی، تجربه نکرده‌ایم؛ حتی همین امروز که ۱۲-۱۰ سالی است صحبت از جامعة مدنی در ایران مطرح است، هنوز نمی‌توان گفت در ایران جامعة مدنی شکل گرفته است.

اما به نظر می‌رسد، نوعی جامعة مدنی سنتی از نوع خودمان داشته‌ایم؛ یعنی، با توجه به مطالعاتی که در تاریخ دو قرن اخیر انجام شده است، می‌بینیم که همواره اقشار، گروه‌ها و نیروهایی هستند که بین عموم مردم و حاکمیت، سا‌ل‌ها، دهه‌ها و حتی قرن‌ها فعالیت می‌کرده‌اند. منظور، دو قشر روحانی و بازاری سنتی است که در شهرهای بزرگ و تاریخی مثل تهران، تبریز، قم، شیراز، یزد، مشهد و اصفهان فعالیت بیشتری داشته‌اند.

این دو نیرو عیناً سازوکار‌های تشکل‌های مدنی و مردم‌نهادی که در غرب وجود دارد را در جامعة سنتی ایران داشته‌اند. به عبارت دقیق‌تر، دو قشر روحانی و بازاری سنتی، جامعة مدنی-سنتی ایران را تشکیل می‌داده‌اند؛ از طرفی به‌طور کامل از حاکمیت جدا بودند؛ یعنی نهاد روحانیت از دولت بودجه‌ای دریافت نمی‌کرد و بازاری‌ها نیز از رانت‌های دولتی استفاده نمی‌کردند. از طرف دیگر، زندگی آنها با مردم عادی هم فاصله داشت؛ چراکه اینها از سطح زندگی بالاتری برخوردار بودند، رفاه اقتصادی نسبی داشتند و از امکانات آموزشی بهتر و بیشتری برخوردار بودند که مردم عادی این رفاه و امکانات را در اختیار نداشتند. در ضمن در میان خود دارای ارتباطاتی بودند که با دیگر اقشار جامعه چنین ارتباطاتی را نداشتند. مثلاً بین دو قشر ازدواج‌های متعددی انجام می‌گرفت؛ بنابراین، این دو قشر هم جدا از دولت و حاکمیت بودند و هم از مردم کوچه و بازار فاصله داشتند و در میان مردم و حاکمیت در رفت و آمد بودند.

این دو گروه سال‌های سال با یکدیگر در تعامل بودند. یکی از کارکرد‌های این تعامل، موازنة قدرت است.
برای نمونه این دو گروه در ارتباط با پهلوی اول و دوم به‌گونه‌ای برخورد می‌کردند که حکومت چندان هم نمی‌توانست به این گرو‌ه‌ها امرونهی کرده یا آنان را وادار به انجام کاری کند. چنانچه حاکمیت در مواردی از حد می‌گذشت و در برابر آنها قرار می‌گرفت، این دو گروه در پیوند با یکدیگر برای حکومت زحمت ایجاد می‌کردند و حاکمیت، مجبور به عقب‌نشینی از مواضع گذشتة خود می‌شد. موازنة قدرتی که توسط این گروه‌ها صورت می‌گرفت در دو بعد داخلی و خارجی بود.

بنابراین، در جامعة مدنی-سنتی ایران دو نیروی روحانیان و بازاری‌ها در تعامل با یکدیگر پدیده‌ای به نام هیئت، به‌وجود آوردند. در هیئت‌ها بدنة نیروها مردمی است. نیروهای حمایتی آن، در بُعد مالی و مادی بازاریان‌اند و حمایت‌های معنوی آن به‌عهده روحانیان است. روحانیان قسمت جدانشدنی هیئت‌های قدیمی بودند.

هیئت‌های مذهبی و دینی که مناسک‌ آیینی را در مناسبت‌های خاص فرهنگی-دینی به‌عهده داشتند و انجام می‌دادند، شبه‌‌NGOها و شبه‌سازمان‌های مردم‌نهادی بودند که اگر از دل همین هیئت‌ها به سراغ NGOها می‌رفتیم و آنها را به شکل امروزی‌تر بازسازی می‌کردیم؛ شاید می‌توانستیم به کارکردهای NGOهای مدرن هم دست پیدا کنیم.

کارکرد دیگری که می‌توان برای این هیئت‌ها در نظر گرفت، تداوم گفتمان شیعه است؛ یعنی بودن بازاری‌ها و روحانیان در کنار یکدیگر در جامعة سنتی ایران گفتمان شیعه را تداوم می‌بخشد.
به هر حال ما در جامعة سنتی خود شبه‌NGO و همین‌طور شبه‌جامعة مدنی به شکل سنتی داشته‌ایم. اختیاراتی که اینها داشتند لزوماً اختیارات قانونی و مکتوبِ خاص نبوده است؛ اختیارات نانوشته‌ای بود که هیئت‌ها می‌دانستند؛ اینکه درچه ایامی از سال، چه کارهایی انجام دهند و چه کارکردهایی داشته باشند. درست است که هیئت‌های مذهبی در ایام سوگواری یا جشن‌ها فعالیت‌ آشکاری داشتند اما فعالیت‌های نهان دیگری هم داشتند که از کارهای خیریه‌ای مانند کمک به ایتام و خانواده‌های بی‌سرپرست تا فعالیت‌های سیاسی و حمایت از گروه‌های سیاسی و حتی چریکی و رادیکال را می‌توان نام برد.

از آنجاکه در مجموعة خیمه تمرکز ما بیشتر بر مبحث نظارت بر هیئت‌هاست، آیا نظارت دولت بر هیئت‌ها اساساً لازم است و اگر پاسخ شما به این سؤال مثبت باشد، این نظارت چگونه اعمال شود تا داوطلبانه بودن و خود‌جوش بودن فعالیت هیئت‌ها نفی نشود؟ آیا لازم است که نهاد‌های انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی چون نیروی انتظامی، وزارت کشور و وزارت اطلاعات هم در این عرصه وارد عمل شوند؟

بحث نظارت و کنترل با خود پیچیدگی‌هایی به همراه دارد و باید دقت‌نظر و ظرافت بیشتری نیاز دارد.زیرا به‌طور کامل مردمی و خودجوش بوده و از دل جامعة مدنی-سنتی بیرون می‌آمده است؛ البته مراد از مردمی بودن این نیست که صرفاً اقشار مختلف مردم آن را ایجاد می‌کرده‌اند بلکه مراد غیر‌حکومتی و غیر‌دولتی بودن اعضا و منشأ تأسیس آن بوده‌است. غیر‌حکومتی-غیر‌دولتی بودن یعنی در عرصة عمومی و مدنی بودن و از قدرت فاصله داشتن.

وقتی سخن از نظارت به میان می‌آید انگار قرار است که دستی از بیرون به کار تشکل‌ها نظم و سامان ببخشد، در صورتی‌که نظارت از درون که سال‌های سال و از بدو تأسیس در حال انجام است، مشکلی را ایجاد نکرده است. دربارة این موضوع حتی اگر رویکرد حمایتی هم اتخاذ شود؛ یعنی بودجه و امکاناتی از بیرون در اختیار هیئت‌ها قرار گیرد، به ناچار مطالباتی هم مدنظر است.

دربارة بحث نظارت نکتة قابل توجه این است که امر نظارت در همة دوره‌ها مطرح بوده و حکومت‌ها علاقه‌مند به نظارت بر این پدیدة جمعی و تأثیرگذار بودند. این بحث مربوط به بعد از جمهوری اسلامی و ۵ یا ۱۰ سال اخیر نیست، این بحث در دوران پهلوی و حتی پهلوی اول هم وجود داشته است. در شکلی از کنترل کردن، خود دولت یک هیئت داشت؛ مثلاً در روز عاشورا که هیئت‌های بزرگ، دسته‌روی می‌کردند، یکی از جاهایی که هیئت‌های بزرگ شهر تهران باید می‌رفتند، حسینیه یا تکیة دولت بود. مکانی که با امکانات دولتی ساخته ‌شد و مداحان و خطیبانی که حکومت، خود آنها را تعیین می‌کرد در آنجا به وعظ و مداحی می‌پرداختند و به این شکل حکومت، خود از طریق مشارکت به کنترل هیئت‌ها می‌پرداخت.

در سال‌های پس از انقلاب و به‌ویژه از نیمة دوم دهة ۷۰ که هیئت‌های سبک جدید را می‌بینیم، دولت، حاکمیت و بخش‌های مختلف فرهنگی حاکمیت، احساس می‌کنند که باید دست به کار شوند و به این می‌اندیشند که چه باید کرد؟ چگونه و با چه مکانیسمی می‌توان این هیئت‌ها را کنترل کرد؟ داستان این نظارت، کنترل و این احساس مسئولیت و دغدغه، در مصوبة دبیرخانة شورای عالی انقلاب فرهنگی که مستحضرید، نمود بیرونی پیدا می‌کند.

چند سال پیش اتفاق نامیمونی افتاد که شهرداری تهران به بهانة کمک به مسائل فرهنگی کشور به هیئت‌ها کمک‌های مالی داد تا هیئت‌ها بتوانند پررونق‌تر به کار عزاداری بپردازند. به نظر می‌رسد، همین که هیئت‌ احساس کند از نظر مالی تأمین است، یک آسیب بزرگ است؛ یعنی زمانی که هیئت‌امنای هیئت برای جمع‌آوری کمک‌های مالی، خود به بازاری‌ها، خیران و مردم کوچه و بازار رجوع می‌کنند، ارتباطات اجتماعی بیشتری شکل می‌گیرد؛ یعنی، تأمین منابع مالی هیئت‌ها بخش مهمی از کار بود که کارکردها و برکات خاص خود را داشت.

اما چون زمانه تغییر کرده است، دیگر نمی‌توان مثل سابق رفتار کرد. در قدیم هر اتفاقی در هیئت‌ها می‌افتاد حداکثر تا مرزهای همان شهر و روستا پیش می‌رفت؛ شاید چندان مهم نبود که عزاداری‌های عجیب و غریب یا قمه‌زنی در هیئتی رخ بدهد و تنها به اعضای هیئت و حداکثر به مردم آن شهر یا روستا مربوط بود و تنها آنان از مسئله مطلع می‌شدند که با اعتقادات خود با آن کنار آمده بودند و این را جزئی از مراسم قلمداد کرده و خود نیز در آن شرکت می‌کردند.

امروزه با یک گوشی تلفن همراه اتفاقات هیئت‌های کوچک در زیرزمین خانه‌ها به سمع و نظر مردم در آن سوی مرزهای روستا، شهر، کشور و سراسر کرةزمین مخابره می‌شود. دیگر شیوة ادارة هیئت‌ها تنها به خود اعضا مربوط نیست. بلکه به همة مسلمانان و شیعیان مرتبط است. مواد خام تبلیغات غربی‌ها که تصویری خشن از مسلمانان و شیعیان ترسیم می‌کنند و آنان را متهم به خشونت و خشونت‌گرایی می‌سازند، از همین هیئت‌ها گرفته می‌شود.

از طرف دیگر نفوذ ماهواره‌ها، اینترنت و تلفن همراه و به‌طور کلی وسایل ارتباط‌جمعی در دنیای جدید بر سبک‌های مداحی، اشعاری که خوانده می‌شود و موسیقی عزاداری اثرات عمیق و قابل تأملی دارد.
به دلیل این تأثیر و تأثر متقابل رسانه‌های ارتباطیِ جدید با عزاداری‌ها و مناسک آیینی، نظارت بر عزاداری‌ها و فعالیت هیئت‌ها اجتناب‌ناپذیر است؛ اما این نظارت باید بیشتر از مقولة حمایت باشد نه اینکه پای پلیس به هیئت باز شود یا وزارت اطلاعات و وزارت کشور در این عرصه وارد عمل شوند. با مقولات فرهنگی، برخورد پلیسی کردن نتیجة عکس می‌دهد؛ اگر بحث نظارت هم قابل طرح باشد، در مقولة فرهنگی، نظارت فرهنگی باید صورت پذیرد که در آن از ابزارهای فرهنگی استفاده می‌شود.

متفکران بزرگ معاصر ما هر یک به سهم خود در این حوزه آسیب‌شناسی کرده‌اند. برای مثال مرحوم مطهری در ارتباط با تحریفاتی که از جانب مداحان و هیئت‌ها نوعاً اتفاق می‌افتاد و همچنان می‌افتد، داد سخن سرداد. چگونه می‌شود با توجه به مسائل اندیشه‌ای و بزرگان اندیشه‌ورز، مناسک آیینی و به‌ویژه هیئت‌ها را نقد و بررسی کرد و به آسیب‌شناسی علمی مداحی‌ها و عزاداری‌ها از منظر جامعه‌شناسی پرداخت؟

«دورکیم» و «گیرتز»، جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان بزرگی بودند که در دو پرسش قبلی به‌طور ضمنی به نظریات آنها اشاره شد. دورکیم به امر اجتماعی آیین‌های مذهبی و گیرتز به هویت‌یابی و معنادهی مناسک مذهبی توجه می‌کند. «پارسونز» و «مرتون» هم جامعه‌شناسان کارکردگرایی-ساختاری هستند که از کارکرد‌های آشکار و پنهان (به‌ویژه مرتون) برای یک پدیدة اجتماعی سخن می‌گویند. پارسونز چهار خردة نظام‌ اجتماعی مطرح می‌کند و مناسک دینی را نظام فرهنگی در کنار نظام‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار می‌دهد که در تعامل با یکدیگرند، هر چند که در دستگاه نظری پارسونز، نظام فرهنگی و دینی در اولویت قرار دارد.

اگر به سیر حرکت هیئت‌های مذهبی پس از انقلاب توجه کنیم، خواهیم دید نوع مراسم‌ها و عزاداری‌های این هیئت‌ها از نیمة دوم دهة ۷۰ به سمتی رفت که تا اندازه‌ای با شکل سنتی خود متفاوت شد و برخی، آن را عزاداری‌های «پاپ» نامیدند. البته باید توجه داشت که نفس تفاوت امری منفی به حساب نمی‌آید.

در گذر ایام و سال‌ها که در ایران، انقلابی می‌شود، جنگ به اتمام می‌رسد، رهبری جای خود را به رهبر دیگر می‌دهد، فضای فرهنگی تا حدی متفاوت می‌شود، فضای رسانه‌ای، ارتباطات، اطلاعات و تکنولوژی‌های جدیدی که می‌آید، همگی باعث تغییراتی می‌شوند که از منظر جامعه‌شناختی تا حدی قابل‌قبول است؛ ولی زمانی که تغییرات شکل رادیکال، عمیق و متفاوتی پیدا می‌کند، تا جایی که خیلی از اصول را از بین می‌برد، آن زمان این شکل جدید هیئت‌ها مسئله‌ساز خواهد شد. مثلاً زمانی حضور یک روحانی، خطیب یا واعظ از ویژگی‌های مهم یک هیئت مذهبی-سنتی به حساب می‌آمد در صورتی که یکی از ویژگی‌های هیئت‌های جدید حذف روحانیت است.

ویژگی‌ دیگر این‌گونه هیئت‌ها شور‌های طولانی است. شورهای طولانیباعث شده‌است که نوجوان امروزی ترجیح دهد به جای آنکه در هیئت مذهبی بحثی را دربارة عدالت در اسلام که بحث بسیار مهمی است، بشنود، مداحی‌های طولانی و شور‌های مطولی را در هیئت‌ها جست‌وجو کند، بر سینه بزند و با آن شورها همراهی کند.

از دیگر ویژگی‌های هیئت‌های جدید، سنین شرکت‌کنندگان در مراسم است. نوجوانان و جوانان جمعیت اصلی این هیئت‌های جدید را تشکیل می‌دهند؛ زیرا در عمل تنها نوجوانان و جوانان هستند که از عهدة این سینه‌زنی‌های شدید و طولانی بر‌می‌آیند؛ همچنین مداح جوان، سینه‌زن و مخاطب جوان هم می‌طلبد. یعنی، بر اساس الگوهای جدید، سن مداحان امروز کمتر از مداحان گذشته است و مخاطبان نوجوان و جوان هم به این مداحان جوان بیشتر اقبال می‌کنند.

شاید بتوان گفت در آسیب‌شناسی هیئت‌های جدید، این هیئت‌ها زواید و بدعت‌هایی را به مناسک و مراسم عزاداری وارد کردند که به عقیدة بسیاری بی‌اشکال هم نیست. باید به هیئت‌های سنتی توجه دوباره شود؛ یعنی، ببینیم در هیئت‌های قبلی که از آن به هیئت‌های «سنتی یا کلاسیک» تعبیر می‌شود چه چیزی‌هایی وجود داشته است؟ هیئت‌های قبل از انقلاب چه چیز‌هایی را مطرح می‌کردند و هیئت‌های پس از انقلاب بر چه مواردی تأکید می‌کردند؟ سپس به دوران جنگ می‌رسیم که محتوای هیئت‌ها با اتفاقات آن روز‌ها گره خورده بود و ما را برای حضور در جبهه‌ها آماده و تهییج می‌کرد و شور جنگ را در ما می‌دمید. بعد از جنگ، هیئت‌های جدید که هیئت‌های پاپ گفته می‌شود، شکل گرفته‌اند.

به‌طور‌کلی، هیئت‌های جدید مثل هر پدیدة اجتماعی دیگر، ناگزیر با رقابت‌ها و حسادت‌ها همراه هستند. مهم‌تر از همه بحث قدرت است؛ چراکه بحث «رسانه‌ای شدن» و بحث «ستاره شدن» مطرح می‌شود. در واقع هیئت‌های جدید علاوه بر ویژگی‌های مذکور از رسانه‌های جدید هم بهره‌مندند.
در هیئت‌های قدیمی که پیرغلامان و مداحان مرثیه‌ می‌خواندند، ولی بُرد این مرثیه‌سرایی‌ها حداکثر در همان هیئت و تا مرز همان شهر، روستا و محله خلاصه می‌شد. در هیئت‌های جدید به کمک تکنولوژی سی‌دی‌ها و دی‌وی‌دی‌ها و بعد‌ها تلفن‌همراه، بلوتوث و ... مداحان تا حد ستاره شدن پیش رفتند؛ برای نمونه «سیدذاکر» و «هلالی» کسانی بودند که در عرصة فرهنگی و مذهبی مانند ستاره‌های سینمایی به شهرت و محبوبیت رسیدند.

اوج این ستاره‌شدن‌ها در شهر کاشان است که مداح معروف، ماشین چند ۱۰ میلیونی و رانندة شخصی دارد و بالاترین رقم‌های مالی را هیئت‌های کاشان به مداحان می‌پردازند به‌گونه‌ای که حتی در رقابت‌ها و چشم و هم‌چشمی‌ها این رقم‌ها به شکل تصاعدی بالا می‌رود. برخی از امور اجتماعی مصداق خاصی نمی‌شناسد و برای همة پدیده‌های اجتماعی به یک شکل عمل می‌شود؛ یعنی به همان اندازه که چشم و هم‌چشمی می‌تواند در خرید ماشین یا لباس اثرگذار باشد، می‌تواند در هیئت‌های مذهبی هم مؤثر باشد.

ما در جامعه‌شناسی فرهنگی و مطالعات فرهنگی مبحثی را باعنوان «صنعت فرهنگ» داریم. مهم‌ترین دغدغة «مکتب فرانکفورت» دغدغة فرهنگی در حوزة آلمان و اروپا بود. با این رویکردِ مشخص که فرهنگ دارد از اصالت خودش خارج می‌شود.

اصالت موسیقی، نقاشی، رمان و هر نوع هنری در اروپای مدرن‌شده، رنگ باخته است. صنعت فرهنگ یعنی کالایی‌شدن فرهنگ. یک موسیقی‌دان بزرگ یک شاعر بزرگ، یک رمان‌نویس بزرگ و ... سال‌ها زمان صرف می‌کردند، مدت‌ها مطالعه می‌کردند و به اصطلاح خودمان دود چراغ می‌خوردند تا یک اثر هنری خلق کنند؛ ولی امروزه به همان اندازه که در کارخانه‌ها، هزاران کفش‌ یک‌شکل، یک‌رنگ و یک‌طرح تولید می‌شود، هزاران شعر سروده می‌شود، هزاران رمان نگاشته می‌شود و هزاران اثر هنری با یک مضمون ساده و شبیه به هم‌ خلق می‌شود. فرهنگ از اصالت و تاریخ و گذشته‌اش خارج می‌شود و شکل روزمرگی و کالایی پیدا می‌کند.

اگر یک مداح سنتی برای عاشورا، تاسوعا و شب قدر مدت‌ها به دنبال شعری می‌گشت تا یک شعر مرتبط پیدا کند که به زمان، فضا و حالات و احوالات مربوط بوده و همچنین اصیل و با‌معنا باشد تا بر جان و دل هم بنشیند، الآن این اتفاق نمی‌افتد، چرا که بازار می‌طلبد کالا به سرعت تولید و عرضه شود. این کالا به شکل سی‌دی، نوار و مراسم‌هایی است که امروز نسبت به گذشته به تولید انبوه رسیده‌است.

پیش از این، ایام مهمی که در آن مراسمی برگزار می‌شد تنها محرم و شب‌های قدر بودند. به‌ندرت ایام فاطمیه وجود داشت؛ حتی خیلی به‌ندرت ۲۸ صفر مراسمی برگزار می‌شد؛ ولی امروزه به علل مختلف تاریخ‌ها به‌هم نزدیک شده‌اند؛ یعنی بین ماه محرم و رمضان مراسم مختلفی برگزار می‌شود و اگر نخواهیم با نگاه بد‌بینانه به این‌گونه مراسم با اقتضای شغلی بنگریم باید گفت زمان‌ها به هم نزدیک شده‌اند.

این تعدد و تکرار مراسم باعث می‌شود که شعر‌ها، مداحی‌ها و سبک‌ها به علت کم شدن فرصت‌ها به ورطة تکرار بغلتند؛ چراکه مجال مطالعه و صرف زمان برای به‌دست آوردن مضامین عمیق و اشکال درست و دقیق وجود ندارد. از آن طرف بازار هم تقاضا دارد و باید حوایج بازار را نیز بر‌طرف کرد؛ بنابراین فرهنگ و نوعاً عزاداری‌ها و مراسم‌های مذهبی تحت لوای هیئت‌ها که بخشی از فرهنگ به‌حساب می‌آید، به شکل کالایی درآمده‌‌است. آن اصالت در هیئت‌های جدید و مداحی‌های جدید در حال فراموشی است و در واقع اینها ناچارند که هر چه در این مجال و فرصت اندک به ذهن می‌رسد به زبان آورند تا مخاطب خود را از دست ندهند یا برای مخاطب جذابیت داشته باشند.

آیا به مناسک مذهبی از این دست باید نگاه اعتقادی و ایمانی داشت یا کارکرد آنها در آفریدن شور و تحریک احساسات خلاصه می‌شود؟ به بیان دیگر در هیئت باید شور‌های جوانی را پاسخ داد یا بزرگ‌تر‌ها را راضی ساخت؟


باید هر دو جنبه را در نظر گرفت. سال‌های سال در فرهنگ عمومی مردم، به همان اندازه که با نگاه عبادی-ایمانی به مباحث شهادت، ایثار، وفاداری و مسائلی از این دست که در گفتمان کربلا و در حالت کلی‌تر در گفتمان شیعه اتفاق افتاده بود، پرداخته می‌شد‌، شور و هیجان نیز ایجاد می‌شد تا احیاناً در جایی به کار آید و در برهه‌های تاریخی از آن استفاده شود.

اگر آن حذف روحانیت اتفاق نیفتد و خطیبی در زمان کوتاهی، مطالب مذهبی و ایمانی اصیل را بیان کند و پس از آن جوانان ساعاتی به‌دنبال مداحی بروند، به این ترتیب هر دو جنبه را می‌توان تأمین کرد. از این طریق می‌توان آگاهی دینی جوانان را بیشتر کرد که این آگاهی مطمئناً در رفتارهای دینی آنان اثر خواهد داشت و می‌تواند فرهنگ دینی و مذهبی ایران را ارتقا بخشد.

به طور کلی، مناسک و هیئت‌های عزاداری پروسة تاریخی و ریشه‌داری در این جامعه دارد که مطمئناً به راحتی از بین نمی‌رود و همچنین دچار تحریفات عجیب و غریب نمی‌شود؛ ولی همیشه آسیب‌هایی وجود دارد که الزامات زمان هم در آن تأثیر‌گذار است؛ مثلاً هرم جمعیتی در آن مؤثر است؛ یعنی، در این برهه از تاریخ شما در اوج جمعیت جوان در ایران هستید که این خود شرایط خاصی را تحمیل می‌کند. فضایی بَعد از جنگ ایجاد شده که به سهم خود مؤثر بوده است. ملاحظات و تصمیمات دولتی می‌تواند تأثیرگذار باشد؛ ولی چیزی که می‌تواند تأثیرات عمیق‌تری بگذارد، فرهنگ عمومی مردم است. هر چه شعور اجتماعی مردم بالاتر رود و عقلانیت و منطق‌ورزی در مردم بیشتر رسوخ کند آسیب‌های این چنینی هم می‌تواند، کمتر شود.

چیزی که بیشتر باید مورد توجه مسئولان امر قرار گیرد دخالت بیشتر متخصصان امور اجتماعی و فرهنگی در سیاست‌گذاری مرتبط به این حوزه‌هاست. مثلاً همانطور که در جمع‌ها و جلساتشان خطیبان و مداحان حضور پیدا می‌کنند، می‌شود از جامعه‌شناسان، روانشناسان اجتماعی و متخصصان حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی هم استفاده کنند و آنان را در کنار خطیبان و مداحان قرار دهند تا به کمک این متخصصان، بتوان آسیب‌شناسی بهتری از این هیئت‌های سبک جدید داشت و در مقایسه با هیئت‌های سنتی، فرصت‌ها و تهدیدهای آن را بازشناخت تا «انسجام اجتماعی»، «هویت‌یابی» و «معنابخشی به زندگی» که از گذشته جزو کارکردهای مهم این هیئت‌ها بوده‌است، همچنان تداوم یابد.

پی‌نوشت:


کالائیسم واژه‌ای مجعول است که اول بار توسط دکتر بشیر مدیر گروه دانشکدة معارف اسلامی و فرهنگ ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) در کنفرانس ارتباطات سال ۱۳۸۶ استفاده شد. منظور از کالائیسم، کالایی شدن پدیده‌های فرهنگی به معنای قابلیت سنجش مادی پدیده‌های فرهنگی و تعویض و مقایسة آن‌ها با پول است، پدیده‌هایی که تا امروز غیر مادی تلقی می‌شدند.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما