کد مطلب : ۱۳۶۸۴
درازدستی این کوتهآستینان بین
صادق محقق
لغتنامه دهخدا برای واژه بصیرت معانی: دانایی، هوشیاری، زیرکی را به کار برده است و این سه کلمه را نیز به این صورت معنا کرده است:
زیرک: دانا، فهیم و دارای هوش
دانا: صفت فاعلی از دانستن در مقابل نادان
هوشیار: خردمند، صاحب عقل
این روزها به کرات واژه بصیرت همراه با صفت سیاسی شنیده میشود؛ بصیرت سیاسی.
سیاست: تدبیر و اصلاح برای اداره امور
تدبیر: اندیشه کردن در عاقبت کار
واضح است که تعقل و تفکر محور و پایه همه این کلمات و معانی است؛ اما قبل از پرداختن به بحث اصلی ،خوب است به معنای سه واژه مقلد، پیرو و مرید نیز توجه کنیم:
مقلد: آنکه از خود تصرفی ندارد. آنکه قول و فعل دیگر را بیتصرف و تعمقی پیروی کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پیرو: تابع، مقلد، مأموم
مرید: آنکه مجرد از اراده باشد، سرسپرده به پیری و مرشدی، مقابل مراد
زیرک: دانا، فهیم و دارای هوش
دانا: صفت فاعلی از دانستن در مقابل نادان
هوشیار: خردمند، صاحب عقل
این روزها به کرات واژه بصیرت همراه با صفت سیاسی شنیده میشود؛ بصیرت سیاسی.
سیاست: تدبیر و اصلاح برای اداره امور
تدبیر: اندیشه کردن در عاقبت کار
واضح است که تعقل و تفکر محور و پایه همه این کلمات و معانی است؛ اما قبل از پرداختن به بحث اصلی ،خوب است به معنای سه واژه مقلد، پیرو و مرید نیز توجه کنیم:
مقلد: آنکه از خود تصرفی ندارد. آنکه قول و فعل دیگر را بیتصرف و تعمقی پیروی کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پیرو: تابع، مقلد، مأموم
مرید: آنکه مجرد از اراده باشد، سرسپرده به پیری و مرشدی، مقابل مراد
*****
آنچه مسلم است موضوعات چهارگانه: پیروی از ولایت، تقلید از مراجع، مرید عرفا (ابرار) بودن و بصیرت همگی جزو روشهای تصمیم گیریهای کلان زندگی و انتخاب مسیر است؛ اما اینجا چند سؤال مطرح میشود:
• هر کدام از روشهای فوق را باید در کدام حوزه به کار برد؟
• مرز بین این روشها کجاست؟
• چطور میتوان رفتار کرد تا تضادی بین روشهای فوق به وجود نیاید؟
• درصورتیکه در یک موضوع مشخص، هر یک از روشهای فوق منجر به نتیجه ای متفاوت و گاه متضاد شد، باید چگونه رفتار کرد؟ در این بین تکلیف بصیرت چه میشود؟
برای مثال: یاران امام حسین(ع) از باب پیروی از ولایت، تقلید از عالم و ارادت به ایشان همراهشان شدند یا از روی بصیرت سیاسی؟ یا همه موارد؟ سهم هر یک از روشهای فوق در این تصمیم گیری چقدر بوده است.
شاید ریشه بسیاری از مشکلاتی که این روزها در فضای سیاسی و اجتماعی با آنها دست به گریبانیم پاسخ ندادن (نداشتن) به (برای) سؤالات فوق از سوی گروههای مرجع مذهبی، سیاسی و اجتماعی است.
• هر کدام از روشهای فوق را باید در کدام حوزه به کار برد؟
• مرز بین این روشها کجاست؟
• چطور میتوان رفتار کرد تا تضادی بین روشهای فوق به وجود نیاید؟
• درصورتیکه در یک موضوع مشخص، هر یک از روشهای فوق منجر به نتیجه ای متفاوت و گاه متضاد شد، باید چگونه رفتار کرد؟ در این بین تکلیف بصیرت چه میشود؟
برای مثال: یاران امام حسین(ع) از باب پیروی از ولایت، تقلید از عالم و ارادت به ایشان همراهشان شدند یا از روی بصیرت سیاسی؟ یا همه موارد؟ سهم هر یک از روشهای فوق در این تصمیم گیری چقدر بوده است.
شاید ریشه بسیاری از مشکلاتی که این روزها در فضای سیاسی و اجتماعی با آنها دست به گریبانیم پاسخ ندادن (نداشتن) به (برای) سؤالات فوق از سوی گروههای مرجع مذهبی، سیاسی و اجتماعی است.
*****
هر شهروند ممکن است فارغ از وابستگی های صنفی و گروهی دارای نظرها و اعتقادات خاص خود در مورد موضوعات مختلف باشد و قطعاً سعی خواهد کرد متناسب با امکانات و توانمندی هایی که دارد به بسط و گسترش عقاید خود نیز بپردازد که این خود یکی از نشانه های جامعه های آزاد است؛ اما نسبتِ ما با این نظرها چیست؟
میزان اثرپذیری و نوع واکنش ما نسبت به این نظریات با نوع رابطه ای که با این فرد برقرار کردهایم نسبتِ مستقیم دارد. نسبت ما با این فرد جدای از روابط معمولی شهروندی و خویشاوندی قطعاً در یکی (یا چند مورد) از روشهای زیر تعریف خواهد شد:
• او را ولی خود میدانیم؛ پس از او پیروی میکنیم.
• او را مرجع خود میدانیم؛ پس از او تقلید میکنیم.
• او را مراد خود میدانیم؛ پس مرید او خواهیم شد.
• او را شایسته هیچ یک از موارد بالا نمیدانیم؛ اما با تعقل و تفکر نظریات او را تحلیل و سپس استفاده خواهیم کرد.
اینکه چه کسی را در چه جایگاهی (ولی، مرجع، مراد یا هیچ کدام) قرار دهیم و نظرهای او را در چه حوزهای (فلسفی، سیاسی، عقیدتی و ...) و با چه عمقی دارای نفوذ بدانیم. مسئله اساسی ما در این روزگار است.
***
به مسئله فوق در حوزههای مختلف مذهبی پاسخ (پاسخ هایی) داده شده است. ولایت فقیه، مرجعیت، عرفان اسلامی و ... از جمله این پاسخها هستند که کاملاً صریح و روشن به سؤالِ چه کسی را در چه جایگاهی قرار دهیم پاسخ داده اند.
آنچه از هیئتهای مذهبی که فراگیرترین و مؤثرترین نهاد مردمی در جامعه هستند، انتظار میرود، تلاش برای برقراری تعاملات صحیح اجتماعی در سطوح مختلف مردمی، آن هم بر اساس اصول و مبانی مذهبی و مکتبی است؛ اما متأسفانه گاهی در هیئت های مذهبی تعریف درستی از واژگان کلیدی این نوشتار یعنی ولی، مرجع، مراد و بصیرت وجود ندارد و گاهی برخی افراد، سوار بر موج احساسِ مخاطبان، مرزهای میان این مفاهیم را شکسته و با اختصاص جایگاهی اغراق آمیز برای خود و نظریاتشان و توجیه رفتار خود با شعارِ دفاع از ولایت و به پشتوانه تقدسِ ناشی از انتسابِ به اهل بیت(ع)، باعث میشوند که هیئتها، کارکردی خلاف هدف فوق داشته باشند.۱
ممکن است من با منزلت یک شهروند حق اظهارنظر و ارائه راهکار و پیشنهاد را در هر زمینه ای داشته باشم؛ اما وقتی در شرایطی خاص هنگامی که مخاطبان زیادی نه به خاطرِ نظرهای من، که به خاطر جایگاهی که در آن قرار گرفته ام (مثل منبر امام حسین(ع)، لباس روحانیت، انتساب به یک منبع مشروعیت بخش و ...) جمع شده اند به هر بهانه ای (حق شهروندی، احساس تکلیف و ...) اقدام به انتشار نظریات شخصی خود میکنم، ظلمی بزرگ را مرتکب شده ام؛ نه به خود که به جایگاهی که مشروعیتش را از دین و مکتب و ۱۴۰۰ سال تلاش و مجاهدت گرفته است.
این ظلم وقتی مضاعف میشود که نظریات شخصی از حوزه های عمومی فراتر رفته به نمایندگی از ولایت یا در قامت یک کارشناس یا عالم ارائه شود و فاجعه بارتر آنکه شخص خود را مرادی برای مخاطبان معرفی کند و در فضایی عرفانی راه را بر هر نوع استدلال و انتقاد ببندد.
برداشتها و قرائتهای شخصی از هئیت، مذهب، سیاست و اجتماع از سوی مولدین محتوا در هیئتها و البته منحصر کردن حقیقت در همین برداشت، باعث به وجود آمدن رابطه ای غلط و ناقص بین آنان و مخاطبانشان شده است. رابطه ای که گاهی ملغمه و معجونی از روشهای چهارگانه فوق است. نتیجه آنکه در برخی هیئتهای بزرگ کلانشهرها خلاف شعار بصیرت و ولایتی که سر میدهند بیشتر رابطه ای مرید و مرادی در فضایی غیراستدلالی و یکطرفه حاکم است؛ رابطه مرید و مرادی در حوزه هایی که این نوع رابطه نه تنها کاربرد ندارد، بلکه به شدت مضر نیز هست.
منکر اهل طریقت یا تحقیق بودن برخی چهره های هیئتی نیستیم؛ اما معتقدیم بوسیدن دست یک جوان ۲۵ ساله و اسکورت ۱۵ نفری برخی آقایان دیگر نه پیروی از ولایت است، نه تقلید از مرجع و نه ارادت به مراد. (البته بر اساس عرفان اسلامی)۲
منکر «سیاست ما عین دیانت ماست» نیستیم؛ اما اهانت و فحاشی را به مدیران و مسئولینی که با سازوکار قانونی بر سر کار آمده اند، در تعارض با شعار ولایت پذیری آقایان میدانیم.
بصیرت را تعقل، دانایی، هوشیاری ای میدانیم که در کنار ولایت، مرجعیت و اردات به اهل دل معنا مییابد؛ نه تکرار تحلیلهای سطحی سیاسی ای که اصولاً اموری هستند عرفی، اما به برکت هزینه شدن اعتبار منبر امام حسین(ع) به امور قدسی تبدیل شدهاند.
منکر «حق اظهارنظر شهروندان در امور سیاسی» نیستیم؛ اما وقتی به اعتبار انتساب به اهل بیت(ع) جایگاهی فراتر از یک شهروند پیدا کردیم ملاحظات و معذوریتهایی بیشتر از یک شهروند معمولی خواهیم داشت.
شاید مخاطب این نوشتار کسانی باشند که در مقام یک دوست، دوستشان داریم و در موضوعی خاص استادشان میدانیم؛ اما این به معنی این نیست که آنها را علمایی جامعالاطراف و غیرقابل نقد بدانیم و امرشان را در همه زمینهها مطاع!
و طبیعتاً اگر هم نقدی به ایشان داریم نه از روی بغض و عداوت است و نه از روی عدم اعتقاد به جایگاهی که به آن منسوب هستند. گو اینکه خود نیز هر چه داریم از همان منبع است؛ بلکه به دلیل اعتقاد به این حدیث است که:
«اَلْعِتابُ مِفْتاحُ الْمَقالِ وَ الْعتابُ خیرٌ مِنْ الحِقْد»؛ «عتاب و انتقاد كلید گفتوگو است و عتاب بهتر از كینه بر دل گرفتن است.»۳
پینوشتها:
۱. این در حالی است که مقام معظم رهبری در ماه رمضان در بیست و پنجم شهریورماه سال ۱۳۸۷ وقتی «مرتضی بی غم» شعری در مدح ایشان خواند، ضمن تعریف از زبان قوی شعر، فرمودند: «برادرانه عرض میکنم، این زبان و طبع روان را صرف اینجور چیزها نکنید، این مبالغه است و مصداق احسنها اکذبهاست.»
۲. گاهی برخی دوستان منبری، مداح و حتی هیئت دارها در پاسخ به این نقدها میگویند، ما در کجا ادعایی اینگونه داشتیم و در جایگاه مرجع، عالم و مراد نشسته ایم؟ باید عرض شود که اگر مخاطب و مریدی در ارتباط با ما و نسبت به ما این اعتقاد را داشت و رفتارش مقلدگونه و مریدانه و ... و بیش از حد، جایگاه و شأن ما بود آیا اعتقاد و رفتارش را تصحیح میکنیم و او را از اینگونه کارها بر حذر میداریم یا نه؟ در پس آن سکوت و رضایت، همان ادعا نهفته است؛ (فتأمل).
۳. امام هادی (ع).
انتهای پیام/