تاریخ انتشار
شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۲۰
۰
کد مطلب : ۱۳۷۴۷

بهانه خلقت

بهانه خلقت
 آن‌ها فکر می‌کردند نسل پیامبر منقرض می‌شود. بعضی‌ها به‌جای آنکه به پیامبر تسلیت بگویند، به او زخم زبان می‌زدند، مثل عاص پسر وائل که می‌گفت: محمد ابتر شد. وقتی بمیرد اثری از او نمی‌ماند.

خدا البته جواب دشمنان پیامبر را داد: إِنّا أَعْطَیناکَ الْکَوْثَرَ ...

بلند می‌شد، تمام قد. آن زمانی که عرب از دختردار شدن روسیاه می‌شد و آن‌ها را زنده‌به‌گور می‌کرد، محمد جلوی دخترش بلند می‌شد، تمام قد.

شب عروسی‌شان وقتی پیامبر رفت و تنها شدند، فاطمه به گریه افتاد. علی دلیلش را پرسید، فاطمه گفت: فکر می‌کنم به خودم و به آخر عمرم. امروز از خانه پدرم به خانه تو آمدم، فردا هم از اینجا به‌طرف قبر می‌روم. علی جان! تو را به خدا بیا امشب با هم نماز بخوانیم.

شب اول ازدواجشان ایستادند با هم به نماز.

بعد از عروسی پیامبر از علی پرسید: فاطمه چطور همسری است؟
علی گفت: بهترین بار است برای اطاعت خدا.
از فاطمه هم این سؤال را پرسید. فاطمه گفت: بهترین شوهر.

فاطمه و علی بعد از ازدواج آمدند پیش محمد که راهنمایی‌شان کند در کارهای زندگی.

پیامبر گفت: کارهای داخل خانه با فاطمه، کارهای بیرون از خانه با علی.
فاطمه خیلی خوشحال شد.

فاطمه در خانه علی همه کارها را خودش انجام می‌داد. آن‌قدر با مشک آب می‌آورد که بند مشک روی بدنش جا انداخته بود. آن‌قدر گندم آرد می‌کرد که دست‌هایش تاول می‌زد. خانه را چنان تمیز می‌کرد و نان می‌پخت که لباس‌هایش کثیف می‌شد.
یک روز علی به او گفت: شاید بد نباشد سراغ پیامبر بروی و بخواهی خدمتکاری به تو بدهد تا در کار خانه کمکت کند.

فاطمه سراغ پدرش رفت. چند نفر از اصحاب دور و برش بودند. خجالت کشید چیزی بگوید. فردا صبح پیامبر رفت خانه دخترش. گفت: دیروز کاری داشتی که آمده بودی؟
فاطمه باز هم خجالت کشید بگوید علی ماجرا را گفت. پیامبر گریه کرد و گفت: فاطمه الآن چند صد نفر فقیر در مسجد زندگی می‌کنند که نه غذای درست و حسابی دارند نه لباس. می‌ترسم اگر خدمتکار داشته باشی، ثواب کار در خانه را از دست بدهی. می‌خواهی چیزی یادت بدهم که از خدمتکار بهتر باشد؟

فاطمه خوشحال شد. پیامبر گفت: وقتی خواستی بخوابی ۳۳ مرتبه بگو سبحان‌الله، ۳۳ مرتبه الحمدالله و ۳۴ مرتبه الله‌اکبر. اگر این ذکر را بگویی خدا کارهایت را آسان می‌کند.

فاطمه گفت: از خدا و رسول خدا راضی شدم.
پیامبر که رفت، علی گفت: برای دنیا سراغ پیامبر رفتی ولی آخرت نصیبمان شد.
از آن به بعد این ذکر معروف شد به تسبیح حضرت زهرا.

پیامبر وارد خانه‌شان شد. صدای خنده زهرا و علی بلند بود. او را که دیدند ساکت شدند.

گفت: «چرا ساکت شدید؟»

زهرا گفت: حرف شما بود. نگاهی به علی کرد و دوباره خندید. گفت: من به علی می‌گفتم شما من را بیشتر دوست دارید،‌ علی می‌گفت او را بیشتر دوست دارید.
خندید نشست کنارشان. هر دو را بغل گرفت. گفت: دخترم من نسبت به تو نرم‌ترم و علی برای من عزیزتر است.

صدای خنده‌شان بلند شد، هر سه.

یک روز پیامبر به علی گفت: سه فضیلت به تو داده شد که به من داده نشده. تو پدرزنی مثل من داری و من ندارم، همسری مثل فاطمه به تو داده شده که به من داده نشد، پسرانی مثل حسن و حسین به تو داده شده که به من داده نشد.

نابینایی به خانه فاطمه آمد. فاطمه از اول آمدن او حجاب داشت. وقتی که رفت پیامبر پرسید: دخترم! حجاب داشتی چرا؟ نابینا بود.

فاطمه گفت: اولاً او مرا نمی‌دید، من که او را می‌دیدم. دوماً نمی‌خواستم بوی مرا هم حس کند.

پیامبر گفت: حقا که پاره تن منی.

پیامبر اسمش را گذاشت فاطمه و فاطمه یعنی بریده شده.

یک روز ابن‌عباس از معاویه پرسید: می‌دانی چرا پیامبر اسم فاطمه را فاطمه گذاشت؟

جواب داد: نه!

ابن‌عباس گفت: چون او و شیعیانش به جهنم نمی‌روند.

فاطمه یعنی بریده شده و جدا شده از آتش جهنم.

*«بهانه خلقت»، کوتاهه‌هایی از زندگی حضرت زهرا (علیهماالسلام) و جلد سوم از یک مجموعه ۱۴ جلدی به قلم «مهدی قزلی» است که هم اکنون پنج جلد آن را مؤسسه سهامی کتاب‌های جیبی وابسته به مؤسسه انتشارات امیرکبیر چاپ کرده است.

در یکی از شماره‌های آتی این مجموعه را به طور کامل معرفی می‌کنیم.

این کوتاه‌ها با ویرایش موجود در کتاب، عیناً نقل شده‌اند.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما