کد مطلب : ۱۴۵۵۵
گفتوگو با تاجبخش فنائیان
تعزیه سر بر آسمان و تراژدی نگاهی زمینی دارد
هانيه خاکپور
تعزیه و تراژدی را معرفی میکنید.
تراژدی از ۲۵۰۰ سال پیش در جشنهای دیونیزوس به وجود میآید که در یونان برگزار و نمایشنامههایی اجرا ميشده است.
تراژدی و تعزیه دو گونة نمایشی متفاوت هستند که فقط در مواردی با هم اشتراک دارند؛ اما تفاوتهای این دو به حدی است که این موضوع را که برخی تعزیه را تراژدی میدانند، رد میکنم و آن را اشتباهي علمی ميدانم؛ از این بابت که تعزیه به لحاظ موضوعی، فلسفی، ساختار و متن متفاوت از تراژدی است و هرکدام از اینها قواعد و خواستگاههای ویژة خود را دارند.
در کتاب «تراژدی و تعزیه» شش جدول مختلف آورده شده و تفاوتهای این دو گروه نمایشی را به لحاظ موضوع، فلسفه، ساختار و متن، همچنین در مورد تشبیه و تقلید و نیز دربارة شخصیت ترسیم کرده و بهتفصيل به تفاوتهای میان این دو گونه پرداخته است.
چه چیز باعث شده، این اشتباه پیش بیاید که عدهای تراژدی و تعزیه را یکی بدانند؟
از آنجا که هر دوی این نمایشها با حزن و اندوه به پایان میرسند، در هر دو، این اندوه ناشی از کشتهشدن قهرمان قصه است و مسئلة قتل و کشتار موجود است، این اشتباه را به وجود آورده که حتماً تعزیه هم نوعي تراژدی است؛ اما این اشتباه در اثر توجهنکردن به نکات افتراق این دو گونه نمایش به وجود آمده است؛ یعنی این دو وجه مشترک صرفاً نمیتواند باعث شود که ما نسبت به نکات افتراق آنها بیتوجه باشیم. هر کدام از این نمایشها شخصیت جداگانهاي دارد.
تفاوتهای این دو بیشتر از کدام منظر است؟
فلسفة این دو گونه نمایشی که هرکدام اندیشة جداگانهای را تعقیب میکنند، متفاوت است. در فلسفة تراژدی، قهرمان از مرگ میگریزد؛ یعنی مرگ برای او فاجعه است؛ در حالی که در تعزیه مرگ برای قهرمان رستگاری است و اتفاقاً قهرمان تعزیه به استقبال مرگ هم میرود؛ زیرا ترجیح میدهد، در مقابل ناامنیها و بیعدالتیهای موجود تا پاي جان مبارزه کند و به همین دلیل به مفهوم شهادت میانجامد.
در واقع در تراژدی، مرگ انتخابی نیست، جبری است که بر قهرمان وارد میشود و قهرمان هیچ تمایلی نسبت به این امر ندارد؛ اما در تعزیه مرگ تحمیل نیست، خواست است؛ همچنانکه امام حسین (ع) میگوید: «اگر قرار است اسلام با ریختن خون من زنده بماند، پساي شمشیرها مرا در برگیرید.» مرگ را انتخاب میکند و از آن نمیگریزد؛ اما در تراژدی همواره گریزی هست و مرگ، قهرمان را تعقیب میکند؛ در نهايت هم او را دربر ميگيرد.
آیا یکی از افتراقات دیگر تعزیه و تراژدی میتواند این باشد که تعزیه دارای وجوه الهی و روحانی است؛ اما در تراژدی، وجوه زمینی و مادی پررنگ است.
دقیقاً همینگونه است و در کتاب بهتفصيل به این مسئله پرداخته شده که محور اندیشه این دو گونه نمایشی است. تعزیه سر بر آسمان دارد و تراژدی نگاهش بر زمین است. در تراژدی همة مناسبات، کشمکشها و اختلافات بر سر مسائل زمینی است؛ اما در تعزیه، هدفِ قهرمان، آسمانی است و به همین دلیل است که قهرمان تعزیه به دنبال مرگ میرود و مرگ او شهادت است؛ نه نابودی.
ما در تعزیه برای مرگ قهرمان گریه نمیکنیم، بلکه برای وضعیت جهانی که قهرمان را کشته است، میگرییم؛ جهانی که آنقدر ترحمبرانگيز است که قهرمان خودش را از بین میبرد؛ وگرنه همانطور که حضرت زینب (س) در کاخ یزید ميگويد: «در کربلا هرچه دیدم، زیبایی بود.» آنچه در اين حادثه گريهآور است، زشتي دنياست؛ چنانچه انسان برای زیبایی که گریه نمیکند، برای زشتی گریه میکند.
به لحاظ تاریخی تراژدی قدیمیتر از تعزیه است. آیا میتوان گفت تعزیه بهنحوی به تراژدی نظر داشته است؟
هیچ ربطی ندارد. تراژدی از ۲۵۰۰ سال پیش در جشنهای دیونیزوس به وجود میآید؛ اما ساختار تعزیه از نقالی و پردهخوانی اخذ شده و این دو یا ریشه در شاهنامه دارند یا تاریخ اسلام و بیشتر به مسائل مربوط به کربلا میپردازند. نوع نمایشی تعزیه هم به لحاظ ساختاری در دورة زندیه به وجود میآید و به نظر من مشتق از نقالی است؛ به این ترتیب که در نقالی، راوی یا نقال در قالب نقشهای مختلف ظاهر میشود و قصهای را بهتنهایی روایت میکند که در تعزیه، نقشهای مختلفِ او بیرون میآید؛ يعني چندین نفر به روی صحنه میروند و با همان قواعد نقالی یا پردهخوانی که نوعی نقالی مذهبی است، هر کسی نقش خود را ایفا میکند.
اگر بخواهیم برای تراژدی مابهازایی در نمایشهای ایرانی و آیینهاي ایرانی پیدا کنیم، چیزی وجود دارد؟
نداریم و دلیلی هم ندارد که داشته باشیم. تراژدی گونهای نمایش است که خاستگاه، تعریف و ويژگيهاي خود را دارد، مربوط به یونان باستان است، در غرب هم ریشه دارد، همینطور پیش رفته و با مرور زمان نیز تغییراتي داشته است.
پس ما الآن در نمایش ایرانی چیزی که بتوان نام آن را تراژدی گذاشت، نداریم؟
ممکن است نمایشنامهنویسی بر اساس قواعد و اصول تراژدی، نمایشنامهای بنویسد؛ اما این نمایش روح ایرانی ندارد و اگرچه یک نمایشنامهنویس ایرانی این کار را کرده، حتماً باید از همة جنبههای فلسفی و ساختاری تراژدی یونانی تقلید کرده باشد.
اصلاً ضرورتی ندارد و این اشتباه بزرگي است که بخواهیم تعزیه را به تراژدی ربط دهیم.
چرا این اتفاق افتاد؟
به دلیل احساس خودکمبینی که در یک دورة تاریخی در ایرانیها به وجود آمد و اینکه آنها در صورتی میتوانستند خودشان را توجیه کنند که نسبتی با غرب پیدا کنند. این احساس خودکمبینی و نداشتن اتکاء به نفس ملی باعث شده، یکی از مظاهر بزرگ نمایش ملی را که تعزیه است نیز دستکم بگیرند و احساس کردند، در صورتی میتوانند تعزیه را بزرگ کنند که آن را بهنحوی به تراژدی که یونانی و غربی است، نسبت دهند؛ در حالی که تعزیه از چنان قدرت و عظمت ساختاری و فلسفیاي برخوردار است که میتواند کاملاً يک وجه متفاوت نمایشی با همان قدرت و چهبسا بیشتر از تراژدی باشد؛ چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان؛ همچنانکه بزرگترین نظریهپردازان تئاتر غرب مانند پیتر بروک و چلکوفسکی با دیدن نمایش تعزیه شگفتزده شدند و دربارة آن مطالبی نوشتند.
غربیان سعی میکنند، با درک قواعد نمایش تعزیه به نوعی نمایش مترقی برسند و شاید در آینده بر اساس جزئیات این گونة نمایشی قواعدی را تنظیم کنند و نظریاتی را عرضه کنند. به اعتقاد من ما باید پيش از آنها به این عمل دست بزنیم؛ زیرا در نقطهای از جهان حضور داریم که تعزیه از آنجا برخاسته است.
پس تعزیه را میتوان یک گونة نمایشی به حساب آورد که به لحاظ ساختار و محتوا و سایر جزئیات در برابر دیگر انواع نمایشی در دنیا حرفی برای گفتن دارد؟
تعزیه کاملاً ظرفیت جهانی دارد؛ البته ممکن است گاهی بد اجرا شود؛ همچنانکه این اتفاق ممکن است برای سایر انواع نمایشی نیز بیفتد؛ اما اگر تعزیه خوب اجرا شود و از موسیقی، آواز، بازی، متن، لباس، آکسسوار و وسایل صحنة درست و کافی برخوردار باشد، چیزی از دیگر انواع نمایشی کم ندارد و بسیار باشکوه است.