تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۴۶۴۸
گزارشی دربارة تعزیه‌خوانی شهید بابایی

تعزیه‌خوانی که مخالف نمی‌خواند

هانیه خاکپور
تعزیه‌خوانی که مخالف نمی‌خواند
مردم‌شناسی: قزوین، خیابان سعدی، کوچة شهید بابایی.
به قزوین که می‌روي، از هر کسی سراغ خانة شهید بابایی را بگیری، می‌داند و راهنمایی‌ات می‌کند. به کوچة شهید بابایی که وارد می‌شوم، روبه‌رویم عکس بزرگ شهید بابایی قرار دارد که روی دیوار بیرونی خانه نقاشی شده است.

از در که داخل می‌شوم، حیاط خانه پر است از ویترین‌هایی حاوی لباس‌ها و عکس‌های متعلق به شهید بابایی و در لابه‌لای آنها آلات و ادوات مخصوص تعزیه‌خوانی نیز دیده می‌شود؛ چراکه حاج اسماعیل بابایی، ‌پدر شهید و خانوادة او همگی تعزیه‌خوان و برپاکنندة مجالس تعزیه بوده‌اند.

در داخل خانه نیز اتاقی به عکس‌ها، وسایل، نامه‌ها، الواح تقدیر و وسایل تعزیه‌خوانی اختصاص داده شده و قرار است از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به عنوان موزة شهید بابایی به ثبت برسد.

آنچنان که اهالی خانه می‌گویند، حدود ۲۸۰ نسخه تعزیه در این موزه وجود دارد و بسیاری لباس‌ها، ابزارآلات جنگی از قبیل سپر، زره، کلاه‌خود و شمشیر متعلق به شخصیت‌های تعزیه در آن نگه‌داری می‌شود و هنوز هم که در ماه محرم در این خانه مجالس تعزیه برپا می‌شود، از این وسایل استفاده می‌کنند.

پدر شهید بابایی، حاج اسماعیل بابایی، لز تعزیه‌خوانان بزرگ و معروف قزوین است. خانواده او نیز تعزیه‌خوان بوده‌اند.

مادر شهید بابایی چند سالی است که ناخوش احوال است و توانایی گفت‌وگو و به یادآوری خاطرات را ندارد. از او همین‌قدر می‌شنوم که:‌ «تعزیه‌خوانی در خانوادة حاج‌آقا موروثی بود. او متون تعزیه‌، نحوة خواندن، تنظیم صدا و اوج و فرودهای آن را در کنار تعزیه‌خوانان قدیمی‌تر یاد گرفته است. پسران من هم وقتی بزرگ شدند، به کار تعزیه‌خوانی مشغول شدند و ما هرسال در ماه محرم مراسم تعزیه‌خوانی برگزار می‌کنیم.»

او به ‌بی‌سوادی خود اشاره می‌کند؛ ولی می‌گوید که برخی متون تعزیه را این‌قدر شنیده است که حفظ شده و قبلاً هم با بچه‌ها تمرین و اشکالات آنها را برطرف می‌کرده است و توضیح می‌دهد: «من بچه‌ها را تشویق می‌کردم که به کار تعزیه‌خوانی وارد شوند. خودم هم به تعزیه‌خوانی علاقه داشتم؛ اما سواد نداشتم که بتوانم آنها را بخوانم. فقط در کار تدارکات به آنها کمک می‌کردم و سر مجلس تا می‌گفتند فلان چیز را احتیاج داریم، من برایشان آماده می‌کردم.»

فاطمه خویینی دربارة تعزیه‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «عباس از بچه‌سالی تعزیه‌خوانی را شروع کرد؛ اما او در ابتدا نگران درس‌هایش بود و زمان‌هایی که درس نداشت، سراغ این کار می‌رفت. اول به کلاس‌هایش می‌رسید. درسش را ول نمي‌کرد. گاهی که بیکار بود با برادران و دوستانش به تماشای این مجالس می‌رفت.»

وی ادامه می‌دهد: «عباس بیرون و برای جاهای دیگر تعزیه نمی‌خواند و این طرف، آن طرف نمی‌رفت. هرچند پدرش تعزیه‌خوان بزرگی بود و به محله‌ها و حتی شهرهای دیگر هم در مناسبت‌های مختلف مانند ماه محرم و عید غدیر و عید قربان برای تعزیه‌خوانی می‌رفت، عباس فقط وقتی در خانة خودمان تعزیه اجرا می‌شد، می‌خواند و بقیه غلط‌هایش را می‌گرفتند.»

مادر شهید بابایی می‌گوید که شهید بابایی بیشتر به نقش‌خوانی علاقه داشت و آنچنان به دنبال موسیقی تعزیه نبود، هرچند که گاهی شیپور هم می‌زد و البته کمتر، طبل و اضافه می‌کند: «عباس به تعزیه علاقه‌مند بود. مخالف‌خوانی نمی‌کرد، فقط امام‌خوانی می‌کرد. وقتی با داماد و پسرم -محمد- با هم بودند، متون تعزیه را می‌خواندند و ایرادات و اشتبا‌ه‌های هم را می‌گرفتند.»

تعزیة محرم را رها نکن
برادرش -حاج رجب- هم که تعزیه‌خوانی مي‌کند و مجلس‌گردان و مخالف‌خوان قدری است، می‌گوید: «پسران دیگر من هم تعزیه‌خوان هستند. هنوز هم در ایام محرم مجلس تعزیه برگزار می‌کنیم؛ زیرا حاج آقا سفارش کرده و قسمم داده
است که «تعزیة ماه محرم را رها نکن و در این خانه بسته نباشد.» الآن هم پسر و دامادم بانیان این مجالس تعزیه در ماه محرم هستند که به مدت ده شب برگزار می‌شود.»

وقتی از مادر شهید عباس بابایی می‌خواهم خاطره‌ای از تعزیه‌خوانی ایشان بگوید، به دلیل کسالتی که دارد، می‌گوید: «من خاطره‌ای ندارم که بخواهم بگویم. بعضی وقت‌ها که به یاد عباس و تعزیه‌خوانی او می‌افتم، یک دل ِ سیر گریه می‌کنم که ساکت و آرام شوم.»

او اما این‌روزها گاهی به محمد -برادر شهید بابایی- می‌گوید تا برایش از مجالس تعزیه مانند علی‌اکبر (ع) و علی‌اصغر (ع) تعزیه‌خوانی کند و او گوش می‌کند.

محمد بابایی -برادر شهید- نیز از میراث تعزیه‌خوانی در خانوادة خود شروع می‌کند و می‌گوید: «من از ابتدای نوجوانی که یادم می‌آید، پدرم در کار تعزیه بود. خود ایشان می‌گفت که تعزیه‌خوانی را از پدرش به ارث برده و پدربزرگم هم در کار تعزیه‌خوانی بوده‌ و عشق و علاقة بسياري به این کار داشت. ما هم از طريق پدرمان به تعزیه و هیئت‌های متفاوتی که در طول سال برگزار می‌کردیم، علاقه‌مند شدیم.»

وی می‌افزاید: «پدر من چون عشق و علاقة بسياري به تعزیه‌خوانی داشت، بیشتر وقت خود را در این کار صرف می‌کرد؛ اما قبل از آنکه مجالس تعزیه باشد، در مساجد و هیئت‌ها نوحه‌خوانی و سینه‌زنی داشت و جزو هیئت امنای مسجد محل بود؛ به انجام رساندن مراسم تعزیه هم از همین‌جا اشاعه پیدا کرد. ایشان علاقة خاصی نسبت به مراسم تعزیه داشت و سعی می‌کرد که هر سال آن را توسعه دهد.»

محمد بابایی همچنین توضیح می‌دهد: «تا زمانی که پدرم در قید حیات بود، بیشتر ایام سال و در هر مناسبتی که بود، برای اکثر امامان (ع)، تعزیه می‌خواند. اواخر حیاتش هم از دو ماه مانده به ماه محرم، جمعه‌ها در همین‌جا مراسم تعزیه را برگزار و از بهترین تعزیه‌خوان‌هاي کشور دعوت می‌کرد؛ چون قبل از ماه محرم فرصت مناسبی برای تعزیه‌خوانان بود که در چنین جایی حضور داشته باشند.

آنها بیشتر از تهران و اصفهان مي‌آمدند؛ تعزیه‌خوانانی همچون محمد رضایی، رضا حیدری، هاشم فیاض، علاءالدین قاسمی و دیگر استادان تعزیه، بدون هیچ چشمداشتی و با علاقة کامل به مجالس ما می‌آمدند و تعزیه‌خوانی می‌کردند.

در ایام محرم نيز چون اکثر تعزیه‌خوانان با شهرهای دیگر قرارداد داشتند، می‌رفتند و تعزیه‌خوان‌های ثابت خودمان می‌ماندند و برای ماه محرم می‌خواندند؛ البته گاهی که از تهران تعزیه‌خوانی به عنوان مهمان می‌آمد، برای ما هم می‌خواند.»

برادر شهید بابایی چنين ادامه مي‌دهد که در این جمعه‌های قبل از ماه محرم، بیشتر تعزیه‌های غریبه مانند غدیر خم، خلیل رحمان، ‌مالک اشتر و فضل و فتاح را می‌خواندند که در ایام محرم خوانده نمی‌شود و برای مردمي که اینها را ندیده بودند، بسیار جذاب بود.
وی دربارة تعزیه‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «ایشان در زمان نوجوانی و جوانی بیشتر در تعزیه‌خوانی‌ها حضور داشت؛ اما از وقتی که برای نیروی هوایی به تهران رفت که گمان کنم حدود سال ۴۷ بود، دیگر وقت نداشت و حضورش در تعزیه‌خوانی کمتر شد.

پدرم که نقش‌ها را تقسیم می‌کرد، به شهید بابایی معمولاً نقش‌های ساده را می‌داد که وقتش چندان گرفته نشود؛ چون ایشان سر راهش به اینجا می‌آمد و بيشتر یا می‌خواست به جبهه برود یا برای مأموریت برود؛ البته وقتی ایشان به ارتش و نیروی هوایی وارد نشده بود و فرصت بیشتری داشت و می‌توانست تا آخر مجلس تعزیه را به صورت کامل بماند، نقش‌های بزرگ‌تری را قبول می‌کرد و در زمان محصلی‌‌اش، علی‌اکبر هم می‌خواند.»

لذت از تعزیه‌خوانی
وی دربارة نقش‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «از آنجا که پدرم در کار تعزیه‌خوانی بود، ما هم به تعزیه علاقه‌مند شدیم. ما همه تجربی و پیش پدرمان یاد می‌گرفتیم. هر تعزیه‌ای که می‌خواندیم،
پدر در آخر به ما می‌گفت که چه جاهایی را اشتباه خواندیم و آنها را به ما گوشزد می‌کرد و از جلسة بعد سعی می‌کردیم آن اشکالات را رفع کنیم.

شهید بابایی هم به همین ترتیب برای حضور در تعزیه علاقه‌مند شد و به عنوان تبرک در مجلس حتی با خواندن یک نقش بسیار ساده مثل عرب در تعزیه امام حسین (ع) شرکت می‌کرد و خودش با همین نقش‌ها هم ارضا مي‌شد و از پوشیدن لباس و خواندن تعزیه لذت می‌برد که خودش را با دیگر مردم وفق بدهد. در واقع تعصب به نقش خاصی نداشت و بیشتر هدفش این بود که در کار تعزیه حضور داشته باشد؛ البته اصلاً مخالف نمی‌خواند و بیشتر نقش موافق می‌گرفت.»
محمد بابایی می‌گوید: «شهید بابايي برایش فرقی نمی‌کرد که حتماً نقش اصلی بخواند یا اینکه حتماً در تعزيه نقش‌خوانی داشته باشد، بلکه اگر نقشی برایش پیدا نمی‌شد، مثلاً کفش‌ها را جفت می‌کرد یا چای می‌ریخت. برایش مهم بود که در مجلس امام حسین (ع) خدمتی کند. روز عاشورا هم که ما نذری داشتیم، دیگ‌ها را او با همسرش می‌شست و وقتی بقیه می‌دیدند، متعجب می‌شدند.»

وی دربارة استعداد شهید بابایی در تعزیه‌خوانی می‌گوید: «ایشان وقتی تعزیه می‌خواند، استادان تعزیه می‌گفتند که استعدادش خوب است و برای تعزیه‌خوانی صدا و علاقه هم داشت. در واقع کسی که خواننده است، می‌داند چه باید بکند. شهید بابایی هم وقتی به متن تعزیه نگاه می‌کرد، دیگر لازم نبود به او بگویی باید چه کار کنی. خودش بلد بود و آهنگی را که لازم بود بخواند، می‌دانست که مثلاً با فلان شعر چه آهنگی بخواند.»

محمد بابایی از خاطرات تعزیه‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «یک شب با شهید اردستانی به اینجا آمدند که تعزیة حضرت مسلم قرار بود اجرا شود. ایشان نقش صیاد را به شهید اردستانی داد. او اصلاً تعزیه نخوانده بود؛ اما بسیار انسان نترسی بود. نقش را پذیرفت و لباس را پوشید و برای اولین‌بار تعزیه‌خوانی کرد. انتهای برنامة شهید بابایی با ایشان شوخی می‌کرد که «بلد نبودی!»

در آن مجلس شهید بابایی نقش‌خوانی نکرد و فقط آن نقش را به شهید اردستانی داد و خودش هم کناری ایستاده بود و گوش می‌کرد.»

او همچنین از دایی‌اش -حاج رجب خویینی- که مخالف‌خوان است، نقل می‌کند که در تعزیة امام حسین (ع) که در میدان ولیعصر برپا شده بود، شهید بابایی سوار اسب شده بود. یک دور که اسب را گرداند، از آن پیاده شد. بعد پرسیدند: «چرا این کار را کردی؟» گفت: «مرا غرور گرفت، این بود که پیاده شدم.»

برادر شهيد بالايي می‌گوید: «شهید بابایی در مجلس شهادت امام حسین (ع)، نقش عرب را خیلی دوست داشت و من نمی‌دانم از چه نظر این نقش برای ایشان دوست‌داشتنی بود؛ حتی پابرهنه آن را انجام می‌داد. واقعاً هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که یک خلبان و یک تیمسار این کار را کند و برایشان تعجب‌آور بود.»

محمد بابایی که شش سال از شهید بابايي کوچک‌تر است، در مجلس، تعزیة حضرت رقیه را می‌خوانده و شهید بابایی هم علی‌اکبر می‌خوانده است. او بيان مي‌کند: «ایشان بعد از انقلاب که مشکل کاری داشت، کمتر مي‌توانست برای تعزیه وقت بگذارد، برای همة مجالس نمی‌توانست بیایند و در مجالس خاصی حضور داشت.»

وی توضیح می‌دهد: «خانة ما بعد از شهادت برادرم به نام خانة شهید بابایی نام گرفت و از شهرت بیشتری برخوردار شد. کمابيش از اکثر نقاط شهر برای دیدن تعزیه به اینجا می‌آیند و اینجا این‌قدر فضا مملو از جمعیت می‌شود که دیگر جا حتی برای ایستادن هم پیدا نمی‌شود و ما گاهی مجبور می‌شویم از نیروهای انتظامی برای آرامش و امنیت فضای اینجا کمک بگیریم.»

محمد بابایی دربارة خانه‌ای که به نام شهید بابایی نام گرفته، می‌گوید: «اینجا قرار است از طرف میراث فرهنگی به نام موزة منزل شهید بابایی نام‌گذاری شود؛ اما هنوز به ثبت نرسیده است.»
وی می‌گوید: «وسایل تعزیه‌خوانی را که در اینجاست، پدرم فراهم کرده و آنها را خریده
بود. منزل ما از شهادت برادرم و حدوداً نزدیک به ۲۳ سال است که به این شکل درآمده است. ما نیز بعد از فوت پدرم به سفارش ایشان هر ساله سعی کردیم مجالس تعزیه را برپا نگه داریم و در مجالس تعزیه‌ای که برگزار می‌کنیم، خودم، دامادمان و دایی‌ام می‌خوانیم.»

حاج حبیب زمانی که حدود بیش از ۴۰ سال است داماد این خانواده است، پسر حاج میرزا کرم زمانی است که ایشان هم تعزیه‌خوان معروفی بود؛ همچنین موسیقیدان و در کار تعزیه بی‌نظیر بود.

وی که خود نیز از پنج سالگی به تعزیه‌خوانی رو آورده است، از اهل بیت ‌شدن و بچه‌خوانی شروع کرده تا قاسم و علی‌اکبرخوانی و شهادت‌خوانی و دربارة تعزیه‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «ایشان از ۱۲ سالگی که بتواند علی‌اکبر و قاسم و طفلان مسلم بخواند، به کار تعزیه وارد شد. پدر ایشان هم واقعاً در تعزیه‌خوانی استاد بود و در کودکی شاگرد کسي به نام «کلب صفر» بود که در قزوین در تکیة ملاوردی‌خان می‌خواند.»

حاج حبیب دربارة دوستی پدر خود با خانواده بابایی می‌گوید: «حاج‌آقا بابایی و پدر من که شهرت همدیگر را در تعزیه‌خوانی شنیده بودند، با هم دوست شدند. آن زمان من تهران کار می‌کردم که پدرم گفت: «باید بیایی و با این خانواده وصلت کنی.» در نهايت این وصلت جور شد. شهید بابایی در آن زمان برای دیپلم درس می‌خواند و برای کنکور مدتی به تهران آمده بود و با هم بودیم. وقتی من داماد این خانواده شدم، دیگر خانواده‌های ما که هر دو هم تعزیه‌خوان بودند، در مجالس تعزیه همه‌با‌هم می‌خواندیم.

الآن هم که هرساله در سالن شهید بابایی تعزیه می‌خوانیم، گروه خودمان است و شب‌ها هم در خانه می‌خوانیم که مجالس خانوادة بابایی از ابتدا هم در همین حیاط خانه‌شان برگزار می‌شد؛ البته اگر جایی هم دعوت می‌کرد، برای تعزیه‌خوانی می‌رفت. نه اینکه برود پول بگیرد، همین‌جا هم برای برپایی مجالس از خودش خرج می‌کرد، الآن هم ما از خودمان خرج می‌کنیم و گاهی اگر کسی نذری داشت می‌پذیریم.»

وی به ۲۸۰ مجلس تعزیه‌‌ای که در خانة بابایی وجود دارد، اشاره می‌کند و می‌گوید: «حاج‌آقا بابایی علاقه‌مند به تعزیه بود، خودش هم تعزیه‌خوان استاد و ماهری بود و بسیاری نسخه‌های تعزیه را که اینجا وجود دارد، خودش نوشته بود؛ حتی برخی ادوات تعزیه‌خوانی را مثل زره و خود خودش بافته است.

در اینجا نسخ فراوان و گاه نایابی است؛ مثل دارالندوه، وهب یا مجلس غدیر خم که حتی اسمشان هم شنیده نشده است و اگر بخواهی نسخه‌اش را پخش کنی، تعزیه‌خوانان سرگردان می‌شوند. ما هرساله در منزل این مجالسِ غریبه را می‌خواندیم.»

شما باید سرداری بخوانید
آقای زمانی دربارة تعزیه‌خوانی شهید بابایی می‌گوید: «تعزیه‌اي در اینجا با نام «خلیل رحمان» خوانده می‌شد، آن موقع شبیه اسماعیل را شهید بابایی می‌خواند. تعزیة حضرت علی‌اکبر که می‌خواندیم، علی‌‌اکبر را شهید بابایی می‌خواند و انصافاً قشنگ هم می‌خواند. بعد که ایشان به آمریکا رفت و برگشت، در پایگاه اصفهان سرهنگ دو شده بود؛ اما محرم‌ها به قزوین می‌آمد. یک نفر تعزیه‌خوان به نام حاج آقا قنبری داشتیم که مجلس‌آرا بود و مخالف‌خوانی می‌کرد و به شهید بابایی «جناب» می‌گفت.

یک شب که قرار بود تعزیة حر ریاحی برپا شود، حاج آقا قنبری به شهید بابایی گفت «جناب شما چه می‌خوانید؟» گفت: «من یکی از همین نقش‌های کوچک را می‌خوانم.» گفت: «نه شما باید از این نقش‌های سرداری بخوانید. در تعزیة حر، اباالفضل را بخوانید.» شهید بابایی قبول نکرد و در تعزیة حر نقش عرب را گرفت که ساربان است و زمین را به امام حسین (ع) می‌فروشد. یک عبا پوشید، با پاهای برهنه، سرش را هم شال عربی بست. آن شب واقعاً تعزیه همان تعزیة ساربان بود و همه را مجذوب خودش کرد.»

وی دربارة خاطرات تعزیه‌خوانی با شهید بابایی می‌گوید: «وقتی
تعزیة حضرت عباس را می‌خواندیم، ایشان علی‌اکبر می‌خواند. متنش این بود که «عمو جانم چرا در اضطرابی/ عمو جانم چرا امشب نخوابی» شهید اینها را با طمأنینه می‌‌خواند و من بعد از اجرای تعزیه سربه‌سرش می‌گذاشتم و می‌گفتم: «یکی رو امروز بخوان، یکی رو فردا» و می‌خندید.»

او همچنین به یاد می‌آورد: «یک آشیخ نظری بود پسر ملامبشر که شهادت‌خوان و خواننده خیلی خوبی بود. ایشان ذوالفقار خوانده بود، صدای او را در کاست ضبط کرده بودند و برای شهید بابایی در آمریکا که خیلی علاقه‌مند به تعزیه بود، فرستادند. او در آنجا به این کاست زیاد گوش داده و تمرین کرده بود و با همان سبک خوانده و صدایش را ضبط کرده بود و نوارش را برای ما فرستاد. ما اینجا برای آن آشیخ که نوار را گذاشتیم، خودش متوجه نشد و بعد که به او گفتیم، بسیار تعجب کرد.»

داماد خانوادة شهید بابایی با این توضیح که از زمانی که جنگ شروع شد، شهید بابایی کمتر می‌توانست در مجالس تعزیه شرکت کند، می‌گوید: «شهید بابایی بیشتر علاقه‌مند بود از این سفرة تعزیه‌خوانی، لقمه‌ای بگیرد. دوست نداشت خودش را نشان بدهد.»

وی اضافه می‌کند: «در همة مجالس تعزیه‌ای که حاج آقای بابایی برگزار می‌کرد، شهید بابایی هم اگر حضور داشت، شرکت می‌کرد؛ البته سعی می‌کرد نقش‌های کوچک داشته باشد و مخالف هم نمی‌خواند و همیشه موافق می‌خواند.

شهید بابایی مسئولیت سنگینی داشت؛ اما تا زمانی که زنده بود، هر سال یک روز هم که شده به مجالس تعزیه می‌آمد و می‌خواند، برای اینکه محروم نشود و دوباره بعد از تعزیه به محل مسئولیتش برمی‌گشت.»

شهید بابایی بلد بود
حاج حبیب با اشاره به اینکه کسی که تعزیه می‌خواند، باید با دست و چشم و بدن و صدایش و همه چیز کار کند و با موسیقی هم آشنایی داشته باشد، می‌گوید: «شهید بابایی هم دستگاه‌های موسیقی را برای خوانندگی بلد بود، اصلاً بیشتر دوست داشت که نقش‌خوانی کند و خیلی سراغ نوازندگی برای تعزیه نرفت.»

وی دربارة برگزاری مجالس تعزیه‌خوانی می‌گوید: «ما هر ساله ۱۵-۱۰ روز در ماه محرم برنامه تعزیه‌خوانی داریم از قدیم و هنوز هم داریم. ۱۵-۱۰ روز هم در ماه رمضان برنامة تعزیه داشتیم که از دهم به بعد شروع می‌شد و شبهای شهادت حضرت علی (ع) را هم در خودش داشت؛ اما یکی دو سالی است که هوا گرم شده است و برپا کردن مجلس فشار زیادی به ما می‌آورد؛ بنابراین آن را کنسل کردیم؛ البته در جاهای دیگر مجلس شهادت حضرت علی (ع) را داریم؛ اما در اینجا فعلاً برنامه منحل شده است.»

حبيب زمانی دربارة ارتباط با سایر تعزیه‌خوانان می‌گوید: «وقتی می‌خواهیم مثلاً مجلس خروج مختار را کار کنیم، حدود ۳۰ نفر تعزیه‌خوان می‌خواهد به همراه لشکری که برای هر دو طرف لازم است و نیاز داریم که از خواننده‌های دیگر هم استفاده کنیم. در حسینیه یک نفر به نام احمد بلبل بود که بسیار خوب می‌خواند؛ به‌ويژه زنانه‌خوانی بی‌نظیری داشت و الآن دو سال است که فوت شده؛ همچنین آقای غلامعلی ایوبی، رضا ویسی، آقای نداف، آقای یزد و فتح الله محرابی که مخالف می‌خواند و قوی هم بود، همکاری داشتیم.»

وی دربارة نقش مادر شهید بابایی هم در این مجالس تعزیه می‌گوید: «حاج خانم در تعزیه در کار تدارک بود و براي هر مجلس، همة وسایل لازم را تهیه می‌کرد؛ مثلاً اگر می‌خواستیم مجلس فاطمة زهرا (س) بخوانیم، آسیاب، سفره، آرد، آفتابه، جارو و جانماز و این قبیل چیزها را ایشان مهیا می‌کرد و کم و کسري نداشتیم؛ اما الآن مریض هستند و حدود دو سال است که توانایی این کار را ندارند و ما خودمان این جور چیزها را آماده می‌کنیم و اذیتش نمی‌کنیم.»

حاج زماني توضیح می‌دهد: «ایشان خیلی پشتیبانی می‌کرد تا مجالس تعزیه برگزار شود و با وجود اینکه سواد نداشت، این‌قدر این تعزیه‌ها را شنیده بود که حفظ شده بود و هرکس که اشتباه می‌خواند، به او می‌گفت.»
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما