تاریخ انتشار
شنبه ۱ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۵۳۰۷
دو کفة ناموزون غم و شادي در رسانة ملي

اين غم مستدام

طيبه پرتوي‌راد*
اين غم مستدام
جامعه-رسانه: شادي و غم؛ مفاهيمي که هيچ‌گاه هيچ‌کس نتوانسته تعريف کامل و جامعي از آنها عرضه کند. مفاهيمي انتزاعي و نسبي که ذهني‌بودن آن سبب‌‌شده تعريف هرکس با ديگري متفاوت باشد. در لغتنامة دهخدا شادي را بهجت و سرور و وجد تعريف کرده‌اند و غم را حزن و اندوه و در مقابل فرح و شادي. برخي دين را مغاير شادي مي‌دانند و مؤيد غم. شادي برايشان يعني رقص و پايکوبي و موسيقي‌اي تند و هيجان‌آور و برخي شادي را فقط لبخندي مي‌دانند بر لب که به قهقهه نکشد. اين طيف گستردة تعاريف و برداشت‌هاي مردم از غم و شادي بي‌گمان روي عملکردشان تأثير گذاشته و بالطبع انتظارات متفاوتي را هم در پي دارد.

تعاريف به‌ظاهر گنگ و مبهم از غم و شادي در آيات قرآن و سخنان حضرت رسول و ائمة اطهار (ع) گسترة اين طيف را بر آن داشته که برداشت‌هاي ذهني خود را به دليل گستردگي مخاطبان و ساير ويژگي‌هاي رسانه‌اي چون تلويزيون به سطحي‌ترين لايه تنزل دهند.

در يکي از کتاب‌هاي نيل پستمن خوانده‌ام که دين را نمي‌توان از طريق رسانه‌اي چون تلويزيون به مخاطبان انتقال داد. وقتي زيارت عاشورا و آل ياسين در شبکه‌اي چند دقيقه پس يا پيش از تبليغات چيپس سرکه نمکي و بانک فلان و... پخش مي‌شود، مخاطبش يا زن خانه‌داري است که در حين پختن غذا و شستن ظرف‌ها گوشي هم به جعبة جادويش سپرده يا مردي که خسته از کار روزانه روي کاناپه دراز کشيده و کنترل تلويزيون به دست کانال‌ها را پس و پيش مي‌کند و از خستگي حال مبادي آداب بودن در مقابل قرائت قرآن و خواندن دعاي فرج تلويزيون را ندارد؛ پس چگونه مي‌توان توقع تأثيرگذاری برنامه‌های دینی تلویزیون را داشت؟

با همة اين اوصاف به قول شهيد آويني ما را از اين رسانه گريز و گزيري نيست.
با فرار رسیدن ماه محرم در کنار مخاطب بزرگسال، کودکي پای تلویزیون نشسته که از حسين (ع) کم مي‌داند، شهادت حسين (ع) براي او روز تلخي است؛ نه چون مولاي شيعيان جهانش به شهادت رسيده، بلکه پخش برنامه‌هاي دلخواهش به هم ريخته است. کلافه از اين همه عزاي پي‌در‌پي و تولدهايي که به يمن پخش ناسنجيدة برنامه‌‌هاي صدا و سيما با عزاي عمومي که مترادف است با وعظ و مداحي و کلاس‌هاي فشرده اخلاق نظري و... با شکلي کليشه‌اي و کسالت‌بار در همة شبکه‌ها تکرار مي‌شود.

چنين برنامه‌هايي کودک ما را نه‌فقط با مفاهيم و آموزه‌هاي ديني آشنا نمي‌کند که در لايه‌هاي مختلف وجودي او ناخرسندي ريشه دوانده و او را دين‌زده مي‌کند؛ آن‌هم در زمانه‌اي که کشش‌هاي دنياي مدرن انسان را به خود جذب و با گسترش رسانه‌هاي مختلف، تنوع تبليغات و در دسترس‌بودن آنها جذابيت‌هاي ديني را کم مي‌کند و گاه از بين مي‌برد.

گويا دستي در کار است براي مرگ‌کردن تولدها تا رفته‌رفته تأثير بگذارد روي روح‌هايي که خسته‌اند و کلافه از اين سليقه‌بازي‌ها!
حالا آن کودک، قد کشیده. چطور مي‌توان اين حسين و زهراي تلخي را که برايش ساخته‌اند، شيرين و او را عاشق دين کرد و به لايه‌هاي عميق‌تر معارف ديني رساند؟

مشخص‌نبودن مرزهاي شادي و ابتذال و از آن مهم‌تر شادي و غم باعث شده، بسياري مولودي‌هايي که پنج دقيقه از اجرايشان نگذشته به سينه‌زني بينجامد و مداحي‌ها با کف‌زدن و آهنگ خاص خواندنشان به مولودي شبيه‌تر باشند. اينجاست که نماهنگ‌ها و آهنگ‌هاي حزن‌انگيز شاعران معاصر به جز حفظ جذابيت‌هاي خويش، مؤثرتر از چنين مداحي‌هايي است.

ما به دنبال اين نيستيم که فقط انسان‌ها را بخندانيم و ماسک لبخند را چند دقيقه‌اي بر چهرة ديگران بنشانيم؛ ما به دنبال شادکردن مردم هستيم و اين امر فراتر از تعريف لطيفه و شوخي و خنده و موسيقي و... است، بلکه بيش از هرچيز معطوف به آرامشي است که بايد در درون انسان ايجاد شود و خاطر او را از زندگي خرسند سازد.
بي‌شک بازتعريف مفاهيمي از قبيل غم و شادي از منظر دين، پرهيز از تنگ‌نظري‌ها و افراط‌ها و تفريط‌ها و عقايد و سلايق شخصي که تلاش نهادهاي فرهنگي را مي‌طلبد، مي‌تواند به مفاهيمي که با گوشت و پوست اين مردم عجين شده، تعمق بخشد و سطح درک مخاطب را بالا برد.

به کارگيري طرح و ايده‌هاي شادي‌بخش در چارچوب دين، تلاش براي تبيين ارزش‌هايي چون قناعت، توکل و صبر و اعتقاد به تقدير الهي و... با معناي اصيل آن نه‌فقط مي‌تواند جامعه را از خطر گزند فرهنگ‌هاي بيگانه در امان دارد، بلکه مي‌تواند بسترساز راحت و امن تک‌تک مردم جامعه باشد.

غمي که با معرفت عجين است، موجد شادي است. آنجاست که مي‌بينيم بزرگان دين ما شادند و اهل مزاح و شوخ‌طبع و به دور از غم و اندوه اين جهاني و در عين حال غمناک از غمي آن جهاني و متعالي.

پربار کردن برنامه‌هاي شادي‌بخش و پرهيز از تکرار فيلم‌هاي کليشه‌اي،
استفاده از نور و رنگ و موسيقي‌هايي که ريشه در فرهنگ اقوام اين سرزمين دارد و الگوگيري از برنامه‌هاي شاد ديگر کشورها به‌ويژه کشورهاي اسلامي، استفاده از طرح‌ها و ايده‌هاي جذاب براي شادکردن بيشتر مخاطبان، کمتر به تصويرکشيدن خشونت، تنش‌هاي عصبي و درگيري‌هاي روحي رواني (اين امر در سريال‌هاي تلويزيوني و فيلم‌هاي سينمايي اخير به‌وفور ديده مي‌شود؛ به گونه‌اي که گويا فيلمساز کشش فيلم را فقط در خشونت و کشتار و مسائل اين‌چنيني و تعليق داستان را در اجراي قتلي مخوف مي‌بيند.) و توجه بيشتر به ايجاد فضاهاي آرام و در عين حال آرامش‌زا، کم‌رنگ بودن موسیقی‌هاي شاد و نه غنا در تلویزیون که مي‌تواند با اشعار شاد و اميدبخش همراه باشد، استفاده از نماها و دکورهاي تيره و مجرياني که قدرت اجراي شاد برنامه‌ها را ندارند؛ ضمن اينکه برنامه‌هاي شاد هم کمتر در قالب‌هاي برنامه‌ها وجود دارد.

مطلب مهم ديگر دايرة تنگي است که براي شادي و غم و مفاهيم ديگري چون ايثار و... به وجود آورده‌ايم.
شادي را کف‌زدن و لطیفه‌گفتن و کلمات و افعال رکيک مي‌دانيم و خنده‌مان نه با هم که به هم مي‌شود و فيلم‌هایمان هم همين مسير را طي مي‌کنند و بينندگان فيلم‌هایمان هم. طنز هم که چاقوي جراحي است براي از بين بردن کژي‌ها، خود مي‌شود شاخة کجي که ديگر نمي‌توان راستش کرد و غم مي‌شود صرف پوشيدن لباسي سياه و پخش مداحي داغي از سيستم پخش جديدي که کل خيابان را مي‌لرزاند و شرکت در هيئت‌ها و... .

ايثار را فقط شهادت مي‌دانيم؛ اگرچه شهادت بالاترین ایثارهاست. در هفتة دفاع مقدس، همة شبکه‌ها صبح تا شب صحنه‌هاي جنگ را پخش مي‌کنند و لحظه‌هاي شهادت رزمندگان با ويژگي‌هاي شخصيتي‌شان را پدر و مادر و هم‌رزمي مي‌گويند و گاه همين تکرار باعث مي‌شود گفتار تا حد معاني از پيش معلوم پايين آيد. آنجاست که هرچه بيشتر مي‌گويي، کمتر نتيجه مي‌گيري و هرچه تلاش مي‌کني، بيشتر ضرر مي‌کني.

باور کنيد مي‌توان مهر مادري به فرزندانش در غياب همسر شهيدش، ارتباط عاطفي شهيد با همسر و فرزندانش، تلاش پدري براي تعالي فرزندانش، کمک به همسايگان و نيکوکاري و هزار هزار مضمون ديگر را به تصوير کشيد و در آن عمق ايثار را به جامعه نشان داد تا مخاطب جنگ‌نديدة ما شهيد را انساني خشن و بي‌روح و خشک و بي‌عاطفه نبيند.

بي‌گمان اين مثال‌ها قبل و بعد کربلاي ما را هم دربر مي‌گيرند. باور کنيد امام حسين (ع) در يک آن ۶۳ ساله نشده و برهه‌هاي درخور توجه در زندگي اين بزرگوار و ائمة بزرگوار ديگر که بتوان آن را به تصوير کشيد، کم نيست.

تک‌بعدي بودن نگاه ما به زندگي پيامبران (ع)، ائمه (ع)، بزرگان دين، قداست بي‌اندازه بخشيدن و بت‌سازي از بزرگان تاريخ و فرهنگ و علم که وقتي قرار است به تصوير کشيده شوند، با موانع و مشکلات عديده روبه‌رو مي‌شوند و طرحي کاريکاتوري و مصنوعي از آنها ارائه مي‌شود؛ کساني که زميني نيستند تا الگو باشند و گاه آن‌قدر دور از دسترس مي‌شوند که بودنشان هم جاي شک دارد.

وسعت‌بخشيدن به دايرة تعاريف ما از اين مفاهيم و انعطاف‌پذيري در چارچوب دين و اخلاق و منطق ما را براي الگوسازي از اين بزرگان براي جواناني که الگوهاي ذهني‌شان همه غربي‌اند، مفيد باشد.
اين موارد از جمله اموري است که پيشنهاد مي‌شود، مورد توجه مسئولان رسانة ملي ما قرار گيرد.

برپايي جشن‌هاي مذهبي مردمي به صورت گسترده و نه انفرادي، تلاش براي کاستن از اضطراب و دغدغة روزمرة مردم، به وجود آوردن و بالابردن اميد به آينده، تلاش براي ايجاد هيجان‌هاي سالم، طراحی و توسعة باغ‌های ایرانی، ايجاد امنيت اقتصادي و اجتماعي، به‌کارگيري معماری ایرانی اسلامی در ساخت بناهاي شهري، استفاده از رنگ‌هاي شاد در محيط زيست مردم، لباس‌ها و... ، استفاده از لباس‌هاي محلي، بومي‌‌سازي و بازگشت منطقي و اصولي به فرهنگ گذشته ايراني و اسلامي بي‌شک از جمله راه‌کارهايي است که مي‌تواند در شادکردن ملت راهگشا باشد.

اين در حالي است که به نظر می‌رسد پیش‌شرط اساسی برای دستیابی به شادمانی و فرح حقیقی در جامعة ایران و ارائة طریق در این سرزمین، تبیین نظری این مفاهیم و طراحی چارچوب کلان زیست فرهنگی-اجتماعی در ایران است؛ همان چیزی که به دلیل نبود تعریف آن نهادهای فرهنگی همچون صدا و سیما را به روزمرگی انداخته و آنها در هر مناسبتی آن‌گونه عمل کردند که توصیف شد.

برای این منظور لازم است در رسانه‌هايي مانند صدا و سیما از دیدگاه‌های متفکران حوزه‌های گوناگون همچون مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، روانشناسی اجتماعی و... بهره گرفته شود و دیدگاه‌های آنها در دستور کار برنامه‌سازی قرار گیرد.
* کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما