کد مطلب : ۸۹۲۸
گريه هاى مادرم
ن. طيبى
شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی1424 - مرداد 1382
هر چه به انتهاى كوچه نزديك تر مى شديم قدم هاى مادرم كوتاه تر مى شد و با ادب بيش ترى به مجلس نزديك مى گرديد. وارد كه مى شديم، جاى خالى پيدا مى كرد و مى نشست و من هم در كنار او. قدرى مى نشستم و سپس سرم را روى زانويش، كه از شدت گريه هاى بلند او مى لرزيد، مى گذاشتم و بى اختيار مى گريستم. گريه هاى مادرم عجيب آتشناك بود!
حاج حسين مدّاح صدايش خوب بود. وقتى شروع به خواندن مى كرد، يكى يكى بغض ها مى شكست. عشق و شور حسينى در دلش غوغايى به پا كرده بود. سواد زيادى نداشت امّا عاشق بود و پروانه گون، گرد شمع محافل حسينى مى گشت. اين برنامه ى هر ساله ى تكيه ى محله ى ما در محرم و صفر بود.
اينك من، پس از آن كه بارها زمين دور خورشيد گشته بود، بزرگ و بزرگ تر شده بودم؛ حالا ديگر براى گريه هاى مادرم گريه نمى كردم، براى مصيبت بزرگ اباعبداللّه(ع) مى سوختم و مى گريستم.
ادامه دارد...
هر چه به انتهاى كوچه نزديك تر مى شديم قدم هاى مادرم كوتاه تر مى شد و با ادب بيش ترى به مجلس نزديك مى گرديد. وارد كه مى شديم، جاى خالى پيدا مى كرد و مى نشست و من هم در كنار او. قدرى مى نشستم و سپس سرم را روى زانويش، كه از شدت گريه هاى بلند او مى لرزيد، مى گذاشتم و بى اختيار مى گريستم. گريه هاى مادرم عجيب آتشناك بود!
حاج حسين مدّاح صدايش خوب بود. وقتى شروع به خواندن مى كرد، يكى يكى بغض ها مى شكست. عشق و شور حسينى در دلش غوغايى به پا كرده بود. سواد زيادى نداشت امّا عاشق بود و پروانه گون، گرد شمع محافل حسينى مى گشت. اين برنامه ى هر ساله ى تكيه ى محله ى ما در محرم و صفر بود.
اينك من، پس از آن كه بارها زمين دور خورشيد گشته بود، بزرگ و بزرگ تر شده بودم؛ حالا ديگر براى گريه هاى مادرم گريه نمى كردم، براى مصيبت بزرگ اباعبداللّه(ع) مى سوختم و مى گريستم.
ادامه دارد...