کد مطلب : ۹۰۱۱
تاريخ كدام مصيبت تو را شكوه كند؟!
مسعود معينى
شماره نهم ماهنامه خیمه- شوال1424 - آذر1382
25 شوال 148 هـ .ق سالروز شهادت حضرت امام جعفر بن محمّد الصادق
اى ششمين نور سرمدى! شب، فرياد مىزند و بر درياى اشك ما موج اندازد. در چاه آرام دل، سنگ اضطراب مىافتد و زمزمهى آن جارى مىشود.
مظلوميت تو اندوهمان را سنگينتر مىكند و نسيم غربتت، بر شعلههاى سوزان دل مىدمد و زبانه هايش را سوزانتر مىكند. حرمت تو را چقدر شكستند و چه ناجوانمردانه، بر سجادهى نيايشت پاى گذاشتند.چه بى رحمانه، سوارگان سرمست، تو را مانند پدرت على (ع)، در كوچهها با پاى برهنه دواندند... و آن گاه كه نمروديان خانهات را به آتش كشيدند و در ميان شعلههاى ظلمت رهايت كردند. تاريخ كدام مصيبت تو را شكوه كند؟ آرى! تاريخ، شرمنده از حكايت غربت توست و اكنون عاشقان تو بر ساحل اشك، نامت را زمزمه مىكنند و اين مصيبت بزرگ را تسلى مىجويند...
25 شوال 148 هـ .ق روز شهادت شيخ الائمه، رئيس مذهب شيعه و بلند اختر آسمان ولايت، حضرت امام جعفر بن محمّد الصادق (ع) است؛ او كه مدينه از بركت نفسش سبز مىشد و آفتاب صداقت از منزلگاه انديشهاش مىتابيد.حق را با كلامش بالنده مىكرد و با قيامش در نيمههاى شب، عشق را معنا مىنمود. كوهى از وقار بود و دريايى از علوم. اقيانوسى از حكمت بود و فضيلت. گسترهاى از رحمت و عبادت، كه لحظه لحظهى حياتش پر بود از عطر حضور خدا. بخشى از دورهى حيات ايشان، همزمان بود با تضعيف قدرت امويان و در دست گرفتن قدرت به وسيلهى عباسيان. به خاطر كشمكشهاى فراوانى كه ميان اين دو دسته بود، زمينه و فرصت ايجاد اختناق و فشار بر امام و شيعيان از بين رفته بود و فرصت مناسبى پيش آمده بود، براى اعتلاى هر چه بيشتر فرهنگ غنى اسلامى و شيعى و صدور آن به عالم. حضرت امام صادق - عليه السلام - اين موقعيت مناسب پيش آمده را غنيمت شمرد و نهضت علمى و فرهنگى پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر (ع) را دنبال كرد و حوزهى وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود آورد و در رشتههاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگى همچون: هشام بن حكم، محمدبن مسلم، ايان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و... را تربيت نمود كه تعداد آنها را غالب بر چهارهزار نفر نوشتهاند. در مورد مقام علمى هر يك از اين شاگردان، حرف بسيار است و مجال سخن، اندك.(1)
از ديگر فعاليتهاى علمى كه حضرت امام صادق (ع) به آن پرداختند، برپاكردن مناظراتى بود با ديگر مذاهب و فِرَق. گفتنى است كه بر اثر برخورد انديشهها و معارف اسلامى با فرهنگهاى مختلف و عقايد و آراى فلاسفهى يونان، شبهات متعددى پديد آمده بود و آن حضرت، جهت معرفى اسلام و مبانى تشيع، مناظرات متعدد و پر هيجانى با سران و پيروان اين فرقهها و مسلكها داشته، طى آنها با استدلالى متين و منطق استوار، پوچى عقايد آنان و برترى مكتب اسلام را ثابت مىنمود.
اين نكته رانيز بايد در نظر گرفت كه آن حضرت، تنها در زمينه ى علمى و فرهنگى به فعاليت نپرداخت، بلكه در زمينهى سياست و بررسى اوضاع زمان خويش نيز فعال بود.
از جمله اين كه، ايشان به منظور تبليغ جريان اصيل امامت، نمايندگانى به مناطق مختلف مىفرستادند، تا آنان از طرف امام مردم به سمت ولايت و اسلام ناب دعوت نمايند و به روشنگرى بپردازند. با وجود اين تدابير و فعاليتها، باز هم ايشان بسيار مظلوم و بى يار و ياور بودند!
«سدير صيرفى» روايت مىكند: «روزى خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم كه آقا جان چرا نشستهايد؟
فرمودند: اى سدير! چه اتفاقى افتاده؟
گفتم: از فراوانى دوستان و شيعيانتان سخن مىگويم!
فرمود: فكر مىكنى چند تن باشند؟!
گفتم: صد هزار يا شايد دويست هزار نفر!
حضرت، مرا با خود به «ينبع» بردند و در آنجا به گلّهى بزغالهاى اشاره كرده، فرمودند: اى سدير! اگر شمار ياران و پيروان ما به تعداد اين بزغالهها رسيده بود، ما برجاى نمىنشستيم!(2)
من بزغالهها را شمردم، تعداد آنها هفده بود!»
با وجود تمام اين فشارها و خفقان، يكى از مسائلى كه حضرت، هيچگاه از آن غفلت نورزيدند و آن را ترك نكردند، مسألهى زندهنگهداشتن ياد و خاطرهى كربلا و مظلوميتهاى جدشان حضرت سيّد الشهدا (ع) بود. ايشان مجالسى را برپا مىنمودند و در آن از شعرا و مرثيهسرايان استفاده مىنمودند و به عزادارى و گريه مىپرداختندو گاهى نيز امكاناتى را براى شركت زنان در اين مراسم عزادارى، فراهم مىنمودند.
در زمان منصور دوانيقى، خليفهى دوم عباسى بود كه اين فشارها و خفقان و مظلوميتها به اوج خود رسيد؛ تا جايى كه درمدينه، طرفداران حضرت، شناسايى و گردن زدهشدند. رفت و آمدهاى امام شديدا تحت كنترل بود و ايشان، نزديكانشان را به «تقيه» سفارش مىنمودند و آنان را از حكومت و خلافت عباسيان، برحذر مىداشتند.(3)
سرانجام اين منصور دوانيقى، خليفهى سفاك عباسى بود كه جان عاشقان و شيفتگان را در آتشى از ماتم، شعلهور ساخت و صدمهاى جبران ناپذير را بر پيكرهى خاندان رسول اللّه (ص) وارد نمود و شرارهاى را به پا كرد كه جان عالمى را سوزاند.
پی نوشت:
1- الارشاد؛ شيخ مفيد؛ ص 271.
2- اصول كافى؛ ج 2، ص 242.
3- وسايل الشيعه؛ ج 12، ص 129.
25 شوال 148 هـ .ق سالروز شهادت حضرت امام جعفر بن محمّد الصادق
اى ششمين نور سرمدى! شب، فرياد مىزند و بر درياى اشك ما موج اندازد. در چاه آرام دل، سنگ اضطراب مىافتد و زمزمهى آن جارى مىشود.
مظلوميت تو اندوهمان را سنگينتر مىكند و نسيم غربتت، بر شعلههاى سوزان دل مىدمد و زبانه هايش را سوزانتر مىكند. حرمت تو را چقدر شكستند و چه ناجوانمردانه، بر سجادهى نيايشت پاى گذاشتند.چه بى رحمانه، سوارگان سرمست، تو را مانند پدرت على (ع)، در كوچهها با پاى برهنه دواندند... و آن گاه كه نمروديان خانهات را به آتش كشيدند و در ميان شعلههاى ظلمت رهايت كردند. تاريخ كدام مصيبت تو را شكوه كند؟ آرى! تاريخ، شرمنده از حكايت غربت توست و اكنون عاشقان تو بر ساحل اشك، نامت را زمزمه مىكنند و اين مصيبت بزرگ را تسلى مىجويند...
25 شوال 148 هـ .ق روز شهادت شيخ الائمه، رئيس مذهب شيعه و بلند اختر آسمان ولايت، حضرت امام جعفر بن محمّد الصادق (ع) است؛ او كه مدينه از بركت نفسش سبز مىشد و آفتاب صداقت از منزلگاه انديشهاش مىتابيد.حق را با كلامش بالنده مىكرد و با قيامش در نيمههاى شب، عشق را معنا مىنمود. كوهى از وقار بود و دريايى از علوم. اقيانوسى از حكمت بود و فضيلت. گسترهاى از رحمت و عبادت، كه لحظه لحظهى حياتش پر بود از عطر حضور خدا. بخشى از دورهى حيات ايشان، همزمان بود با تضعيف قدرت امويان و در دست گرفتن قدرت به وسيلهى عباسيان. به خاطر كشمكشهاى فراوانى كه ميان اين دو دسته بود، زمينه و فرصت ايجاد اختناق و فشار بر امام و شيعيان از بين رفته بود و فرصت مناسبى پيش آمده بود، براى اعتلاى هر چه بيشتر فرهنگ غنى اسلامى و شيعى و صدور آن به عالم. حضرت امام صادق - عليه السلام - اين موقعيت مناسب پيش آمده را غنيمت شمرد و نهضت علمى و فرهنگى پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر (ع) را دنبال كرد و حوزهى وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود آورد و در رشتههاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگى همچون: هشام بن حكم، محمدبن مسلم، ايان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و... را تربيت نمود كه تعداد آنها را غالب بر چهارهزار نفر نوشتهاند. در مورد مقام علمى هر يك از اين شاگردان، حرف بسيار است و مجال سخن، اندك.(1)
از ديگر فعاليتهاى علمى كه حضرت امام صادق (ع) به آن پرداختند، برپاكردن مناظراتى بود با ديگر مذاهب و فِرَق. گفتنى است كه بر اثر برخورد انديشهها و معارف اسلامى با فرهنگهاى مختلف و عقايد و آراى فلاسفهى يونان، شبهات متعددى پديد آمده بود و آن حضرت، جهت معرفى اسلام و مبانى تشيع، مناظرات متعدد و پر هيجانى با سران و پيروان اين فرقهها و مسلكها داشته، طى آنها با استدلالى متين و منطق استوار، پوچى عقايد آنان و برترى مكتب اسلام را ثابت مىنمود.
اين نكته رانيز بايد در نظر گرفت كه آن حضرت، تنها در زمينه ى علمى و فرهنگى به فعاليت نپرداخت، بلكه در زمينهى سياست و بررسى اوضاع زمان خويش نيز فعال بود.
از جمله اين كه، ايشان به منظور تبليغ جريان اصيل امامت، نمايندگانى به مناطق مختلف مىفرستادند، تا آنان از طرف امام مردم به سمت ولايت و اسلام ناب دعوت نمايند و به روشنگرى بپردازند. با وجود اين تدابير و فعاليتها، باز هم ايشان بسيار مظلوم و بى يار و ياور بودند!
«سدير صيرفى» روايت مىكند: «روزى خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم كه آقا جان چرا نشستهايد؟
فرمودند: اى سدير! چه اتفاقى افتاده؟
گفتم: از فراوانى دوستان و شيعيانتان سخن مىگويم!
فرمود: فكر مىكنى چند تن باشند؟!
گفتم: صد هزار يا شايد دويست هزار نفر!
حضرت، مرا با خود به «ينبع» بردند و در آنجا به گلّهى بزغالهاى اشاره كرده، فرمودند: اى سدير! اگر شمار ياران و پيروان ما به تعداد اين بزغالهها رسيده بود، ما برجاى نمىنشستيم!(2)
من بزغالهها را شمردم، تعداد آنها هفده بود!»
با وجود تمام اين فشارها و خفقان، يكى از مسائلى كه حضرت، هيچگاه از آن غفلت نورزيدند و آن را ترك نكردند، مسألهى زندهنگهداشتن ياد و خاطرهى كربلا و مظلوميتهاى جدشان حضرت سيّد الشهدا (ع) بود. ايشان مجالسى را برپا مىنمودند و در آن از شعرا و مرثيهسرايان استفاده مىنمودند و به عزادارى و گريه مىپرداختندو گاهى نيز امكاناتى را براى شركت زنان در اين مراسم عزادارى، فراهم مىنمودند.
در زمان منصور دوانيقى، خليفهى دوم عباسى بود كه اين فشارها و خفقان و مظلوميتها به اوج خود رسيد؛ تا جايى كه درمدينه، طرفداران حضرت، شناسايى و گردن زدهشدند. رفت و آمدهاى امام شديدا تحت كنترل بود و ايشان، نزديكانشان را به «تقيه» سفارش مىنمودند و آنان را از حكومت و خلافت عباسيان، برحذر مىداشتند.(3)
سرانجام اين منصور دوانيقى، خليفهى سفاك عباسى بود كه جان عاشقان و شيفتگان را در آتشى از ماتم، شعلهور ساخت و صدمهاى جبران ناپذير را بر پيكرهى خاندان رسول اللّه (ص) وارد نمود و شرارهاى را به پا كرد كه جان عالمى را سوزاند.
پی نوشت:
1- الارشاد؛ شيخ مفيد؛ ص 271.
2- اصول كافى؛ ج 2، ص 242.
3- وسايل الشيعه؛ ج 12، ص 129.