تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۲۵
۰
کد مطلب : ۱۰۴۹۷

بحر طویل ورود امام حسین (ع) به کربلا

بحر طویل ورود امام حسین (ع) به کربلا
گفت ارباب که اینجاست همان وعده گه یار، شفاخانه هر سینه غم بار، بیایید و گشائید ز هر ناقه این قافله محمل، که رسیدیم به منزل، به لب تشنه ساحل، همگان بار گشودند و به پا خیمه نمودند و شیران و بنی هاشمیان چند به چند حلقه زدند و همه پرده‌نشینان ز پس پرده فرود آمده و خیمه زدند و ز دل آه کشیدند تا که شد نوبت آن عمه سادات، که عباس مباهات کنان کرد ستون قدم خویش رکابش، به زمین پای نهاد از کرم آن مادر هر غصه و غم، آمد و رو کرد سوی اهل حرم، که ای وای از این خاک که خواهد شدش از اشک من غمناک چه نمناک.

از این سوی چنین حالت خواهر و از آن سوی برادر، ساربان را بعد الطاف فراوان، ز ره لطف بفرمود که برخیز برو اجر تو مشکور، برو دورتر از دور، مبادا شنوی ناله من را که غریبانه طلب می‌کنم از مقتل خود یار و مدد کار، برو راز تو مستور، رفت با با دامنی از هدیه سراسر، که گرفته است ز سرور، ولی اندر دل او ماند همان راز که گفت برو، راز تو مستور، همان وسوسه نفس ستمگر رفت.

آسمان گشت سیه و شد شام غریبان، دشت تاریک زمان، سرخ زبان، تلخ به هر گوشه تنی بود که صد مزرعه آلاله به بر داشت و نه سر داشت.

همه رفتند از این خاک، از این خاک به افلاک، ولی با بدن چاک، و در آن گودی گودال، فتاده است الف نه، بدنی خم شده چون دال، خدا بی‌کفن و غرقه در دشنه و شمشیر و سر نیزه و شمشیر، کسی نیست کفن سازد و در خاک کند پیکر صد پاره او را.

ولی انگار کسی آمده امشب به برش، تا مگرش دفن کند پیکر او، پیکر دور از سر او، اما ساربان است که اینگونه سرازیر شده در دل گودال، نه با قصد کفن کردن و تدفین، ببین آمده با نیت انگشتر او، کاش می‌برد همان را، فقط ای کاش، ولی برد هم انگشتر و انگشت، و انگار که او کشت برای صدمین بار به پیش نگه خواهر غم دیده برادر.
مرجع : وبلاگ بحر طویل
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما