کد مطلب : ۱۵۴۲۹
نقش ايرانيان در قيام مختار
مختار، یكی از جوانان خاندان ثقفی بود كه از ابتدای درگیری میان خاندان اموی و هاشمی، طرف شاخه هاشمی قریش را گرفته بودند و در میان نزدیكان امام اول و دوم شیعیان بودند. عمویش، سعد بن مسعود ثقفی، عامل حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) در مداین بود و بهدلیل حسن سلوك و رفتار نیكویش با مردم محلی شهرت داشت. خودِ مختار، در آن زمان كه امام حسین(ع) قیام كرد و مسلم بن عقیل را برای بیعت گرفتن از مردم كوفه به این شهر فرستاد، به یاری او برخاست و از نزدیكان مسلم بود. زمانی كه والی كوفه مسلم بن عقیل را به قتل رساند، مختار را نیز دستگیر و زندانی كرد.
ابن زیاد، با عصا چنان مختار را كتك زد كه یكی از چشمانش نابینا شد. با این وجود، با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر خطاب از بند رست و آزاد شد. مختار پس از آزاد شدن، به عبدالله بن زبیر پیوست و برای مدتی از او در برابر امویان طرفداری كرد. اما خیلی زود از او برید و شروع كرد به دعوت كردن به اسم محمد بن حنیفه، كه در این زمان در مدینه ساكن بود. مختار به كوفه رفت و به جنبشی پیوست كه هم پیمانان قدیمی امام حسین(ع) سردمدارانش بودند.
این هم پیمانان، همان كسانی بودند كه پس از بگیر و ببندهای ابن زیاد، سكوت كرده و از یاری به امام خودداری كرده بودند، و حالا، پس از واقعه كربلا از كردار خود پشیمان شده و توبه كرده بودند. از اینرو نیز حركت ایشان قیام توابین نامیده میشد. رهبر ایشان، سلیمان بن صُرَد بود كه رئیس شیعیان كوفه به شمار میرفت. والی اموی كوفه، وقتی از دامنه دار شدنِ این قیام خبردار شد، سلیمان را زندانی كرد. اما سلیمان از زندان به دوستش رفاعة بن شداد نامه نگاشت و او با یاری مختار ثقفی و ابراهیم بن مالك اشتر – فرزند سپهسالار حضرت علی(ع)، در كوفه شورش كردند و سلیمان را از زندان رهاندند. مختار در این هنگام بهعنوان رهبر قیام كوفه اسم و رسمی یافته بود و رهبر قیام دانسته میشد.
مختار هم سرداری دلاور بود و هم سازمان دهندهای لایق. او به سرعت از میان ایرانیانِ كوفه كه جمعیتی بسیار داشتند و موالی نامیده میشدند، یارگیری كرد. موالی، در اصل به معنای هم پیمان بود، اما در این معنی خاص، به بردگانی اطلاق میشد كه آزاد شده بودند و پس از آن به قبیله ارباب سابق خود منسوب میشدند. موالی در این هنگام نوعی شهروند درجه دوم و نیمه برده محسوب میشدند و قوانینی سخت محدودكننده بر ضدشان وجود داشت. با توجه به این كه بیشتر این موالی فرزندانِ سربازانِ ارتش ساسانی یا اسیرانی بودند كه در زمان هجوم اعراب از شهرهای ایرانی به بردگی گرفته شده بودند، از موقعیت خویش ناراضی بودند و گذشته از انگیزه پررنگ دینی، به دلایل اجتماعی نیز برای پیوستن به قیامی از این دست آمادگی داشتند.
مختار با بسیج ایرانیان موفق شد در قلب سرزمینهای خلافت اموی، نیرویی بزرگ و مقتدر را بر ضد امویان بسیج كند. او علاوه بر كوفه، شهرهای موصل و بصره را نیز فتح كرد، و بخش مهمی از سرزمین اَراك (همان كه معربش عراق است و در پهلوی قلب و سرزمین میانی معنا میدهد) را فتح كرد. او تعقیب و سیاست قاتلان امام حسین(علیه السّلام) و هواداران حكومت اموی را آغاز كرد و شمر ذی الجوشن و عمرو بن سعد بن ابی وقاص- پسر سپهسالار اعراب در جنگ قادسیه- را دستگیر كرد و به قتل رساند. سرهای ایشان به علامت هواداری و تابعیت، به مدینه و نزد محمد حنیفه ارسال شدند. با این وجود محمد حنیفه از تأیید رسمی قیام ایشان خودداری كرد.
اندكی بعد، عبدالله بن زبیر كه از سوی دیگر در برابر امویان علم طغیان برافراشته بود، مدینه را فتح كرد و از آنجا كه محمد حنیفه با وی بیعت نمیكرد، او را در خانه اش بازداشت كرد و حتی قصد آتش زدن خانه اش را داشت. اما مختار چهارصد تن از مریدان خود را به مدینه فرستاد و ایشان وی را از خطر رهاندند.
مریدان و هواداران مختار را در عراق خشبیه مینامیدند، از اینرو كه گرزهایی چوبی سلاح اصلی شان را تشكیل میداد. پیوستن نیروهای ایرانی به مختار چندان دامنهدار بود كه وقتی سفیری از شام برای مذاكره با ابراهیم بن مالك اشتر وارد اردوی سپاه مختار شد، از زمانی كه از دروازه اردو گذشت تا وقتی كه با خودِ ابراهیم مذاكره كرد، یك كلمه عربی نشنید. به همین دلیل هم به تدریج گروههای عربی كه هوادار وی بودند و به سنت جاهلی اشرافیت اعراب باور داشتند، به تدریج از گرد او پراكنده شدند. با این وجود كار مختار تا مدتی بعد پیش رفت. در نخستین روز از محرم سال ۶۷ هجری، مختار و ابراهیم به همراه دوازده هزار تن از پیروانشان در كرانه رود خازَر در نزدیكی موصل، در نبردی بزرگ بر ابن زیاد و حصین بن نمیر كه از بزرگترین دشمنان خاندان علوی بودند پیروز شدند، و ابن زیاد را به قتل رساندند.
پس از این نبرد، شكافهای درونی جبهه مختار به تدریج رخ نمود و وقتی مختار همراهی ابراهیم را از دست داد، به تدریج بختی واژگونه یافت. غم انگیز آن كه عامل از میان بردن مختار، دشمنان اصلیاش یعنی امویان نبودند، كه اعضای خاندان زبیر - هم پیمانان سابقش- به شمار میرفتند. مصعب بن زبیر، كه سردارِ بزرگِ عبدالله بن زبیر بود و از خلافت برادرش هواداری میكرد، به كوفه تاخت و در شرایطی كه توانسته بود در میان پیروان مختار تفرقه ایجاد كند، ایشان را در نبردی سهمگین در هم شكست. مختار و ایرانیانِ هوادارش، به ارگ كوفه عقب نشستند و در آنجا چندان مقاومت كردند كه مختار در جنگ كشته شد. آنگاه، هفت هزار از ایرانیانِ محاصره شده و خانواده مختار با این شرط كه به جانشان تعرض نشود، تسلیم شدند. مصعب به ایشان امان نامه داد، اما به محض آن كه به آنها دست یافت، دستور داد هفت هزار ایرانی را به قتل برسانند، و زنِ مختار – اسماء بنت نعمان- را هم كه حاضر نشد شوهرش را در برابر مردم لعن كند، گردن زد.
به این ترتیب قیام مختار پس از دو سال فرو مرد. هرچند كامیابی چشمگیر آن در این مدت و انتقامی كه از قاتلان خاندان امام حسین(علیه السّلام) گرفت، دیباچهای شد برای قیام های دیگر، كه در نهایت به سرنگونی نظام اموی انجامید.