کد مطلب : ۱۸۳۱
فرهنگ خواص و فرهنگ عامه
محسن حسام مظاهری
مشخصه فرهنگ عامه يا مردمى، شكستن ساختارها و هنجارهاى دست و پاگير، انحصارى، ايده آلى، سخت و محدود فرهنگ برتر و مظاهر و نمودهاى آن، و در مقابل جايگزين ساختن نمونه هاى فراگير، سهل الوصول و گسترده است.
در جوامع امروزى البته مفهوم فرهنگ عامه پسند معناى جديدى يافته است؛ معنايى در ارتباط تنگاتنگ با جايگاه و نقش رسانه هاى جمعى و تبليغات كه فرهنگ عامه را به مثابه محصول جامعه سرمايه دارى و يك فرهنگ مصرفى معرفى مى كند (۱).
مقولاتى چون موسيقى مردم پسند (پاپ)، ورزش قهرمانى و حرفه اى (بخصوص فوتبال)، سينما، تلويزيون، كتاب ها و نشريات عامه پسند از بارزترين مظاهر اين فرهنگ در جوامع امروزى محسوب مى شوند.
* دين و ديندارى
بين دو مقوله «دين» و «ديندارى» بايد تفكيك قائل شد. مفهوم دين مربوط است به ذات و جوهر دين كه در هاله اى از تقدس قرار دارد و مرجع تعريف اش خود دين و شارع است و درباره اديان آسمانى همچنين مستغنى از بشر است. انديشه و تفكر دين نيز فوق طبيعى و در مرزهاى روشن و مشخصى از انديشه بشرى قرار دارد (۲).
اما ديندارى به رفتار دينى دينداران مربوط است و مرجع تعريف اش فارغ از دستورات و تعاريف دين، عمل بيرونى و بروزها و نمودهاى عينى و بشرى دستورات دينى است.
همچنين ديندارى از قدسيّتى كه دين دارا است بهره اى ندارد و عصرى است. به عبارت ديگر، مقوله دين در مقام تعريف است؛ اما مقوله ديندارى در مقام تحقق. به همين جهت برخلاف دين كه مجموعه تعاريف نسبتاً ثابت و كامل (بر اساس نصوص) را شامل مى شود، ديندارى متأثر از تغيير و تحولات اجتماعى بوده و به تبع مقوله اى دائماً متغير و تحول پذير است.
در نتيجه صرفنظر از تعدد قرائات و برداشت هاى بشرى، اگر بتوان براى تعاريف دين اصالت قائل شد، براى تعاريف ديندارى نمى توان؛ چراكه از جامعه اى به جامعه ديگر و از زمانى به زمان ديگر شكل و بروز آن متفاوت خواهد بود و كاملاً محتمل است كه در گستره دينى واحد با تكثر گونه هاى مختلف مواجه شويم.
يكى از گونه بندى هاى رايج ديندارى تفكيك نمونه هاى خواص و عامه آن است؛ اين به آن دليل است كه هركدام از دو گونه فرهنگ خواص و عامه تعريف و مواجهه متفاوتى با مقوله دين دارند.
ديندارى خواص، ديندارى روحانيان، روشنفكران و قشرهاى برتر و فرادست جامعه محسوب مى شود؛ حال آنكه ديندارى عامه، مختص توده مردم و قشرهاى متوسط و فرودست است.
بر ديندارى خواص، منطق عقلى و استدلالى حاكم است و يا لااقل حاكميت اين منطق، ارزش محسوب مى شود؛ در ديندارى عامه، اما منطق عاطفه و احساس حرف اول را مى زند و به عبارتى ذوق محور است (۳)؛ نيز ديندارى خواص، مفهومى، انتزاعى و استعلايى است. در مقابل، ديندارى عامه را مى توان حسى، عينى و كاربردى دانست.
همچنين ديندارى خواص بيشتر مستند و مبتنى بر فرهنگ نوشتارى (نصوص دينى) است. اما در ديندارى عامه فرهنگ شفاهى غلبه دارد؛ به همين دليل است كه در آن گفته ها، ضرب المثل ها و كلمات قصار محوريت دارند و باور افراد بيشتر از طريق حكايت هاى رايج در افواه و رؤياها ساخت مى يابد. بر همين اساس است كه ديندارى خواص ساختى رسمى و نسبتاً ثابت دارد.
اما ديندارى عوام فاقد ساخت رسمى و نسبتاً بى شكل، نامنظم و به شدت تكثرگرا است (۴). به همين دليل هرچه ديندارى خواص بر اصول دين تكيه دارد، ديندارى عوام معمولاً گرايش به التقاط دارد و از اختلاط باورهاى عوام و آداب محلى به وجود مى آيد.
به تبع اين خصلت، در ديندارى عامه نمادهاى اساسى ديندارى بيشتر متأثر از فرهنگ عامه است و نه از متن دين. باورها، اعتقادات الهى و مافوق طبيعى از تجربيات روزمره و واقعى مردم نشأت مى گيرد. نظير اعتقاد به افسون، روح، تأثير ستارگان بر سرنوشت، چشم زخم، جادو و خرافات (۵). از همين رو است كه عامه دينداران هماره از جانب خواص به بدعت گذارى در دين متهم مى شوند.
* مناسك دينى و آئين هاى دينداران
تفكيك بين دو مقوله «مناسك دينى» و «آيين هاى دينداران» نيز لازم است؛ با وجود آن كه هر دو مفهوم اشاره به مجموعه آداب، رسوم و شيوه عمل هاى مشخص و نسبتاً قانونمندى با جهت گيرى دينى و قدسى و با نتيجه محتمل تقويت باور دينى فرد عامل دارند، اما در خاستگاه و منشأ مشابه نيستند.
مناسك دينى در متن دين حضور دارند و تأسيس، تعريف و تبيين چگونگى آنان و جزئيات برگزارى شان در نصوص و متون اصيل دينى (مثلاً درباره اسلام: قرآن، سنت و حديث) تصريح و تشريح شده است. در نتيجه تعريف شرايط و اشكال آنان نسبتاً ثابت و تطورناپذير است. انجام آنان از منظر دين تكليف و استنكاف از آنان معصيت محسوب شده و مستوجب عقاب است. با اين تعاريف بايد مناسك دينى را به عنوان بخش قابل توجهى از شريعت دينى قلمداد كرد كه نمود آن در فقه دين است. به عنوان مثال حج يكى از مناسك دينى اسلام است.
اما آيين هاى دينداران برخلاف مناسك دينى، منشأ شريعتى ندارند و تعريفشان بر عهده خود دين نيست. بلكه مقوله اى اساساً اجتماعى اند و تأسيس، تعريف و تبيين چگونگى آن ها به نوع عمل و شرايط اجتماعى دينداران برمى گردد، و به تبع مانند خود ديندارى تابع تحولات اجتماعى و تغييرپذيرند. نتيجه آن كه مجموعه آيين هاى دينداران يك دين مى تواند بسيار متنوع باشد؛ از زمانى تا زمانى و از جامعه اى تا جامعه اى و حتى از طبقه اى تا طبقه اى.
كما آنكه در گستره آيينهاى دينداران هم ميتوان دوگانه خواص - عامه را مشاهده كرد؛ البته بيشتر در گستره ديندارى عامه است كه با تنوع و تكثر آيينى مواجه مى شويم. تا آن جا كه مى شود ادعا كرد يكى از شاخصه هاى ديندارى عامه، به خلاف ديندارى خواص، مناسكى و آدابى بودن آن است.
به عبارت ديگر عموماً عامه مردم هستند كه ابتكار عمل را در ابداع و اختراع آيين هاى دينداران در دست دارند؛ اين ميان خواص جامعه عموماً يا پيرو عامه اند يا ناظر آنان و يا منتقدشان. اين به آن دليل است كه آيين هاى جديد در نبود پشتوانه هاى محكم استدلالى، براى عامه كاركردى در راستاى اثبات خلوص اعتقادشان دارد.
آيين هاى دينداران هرچند به تبع عَرَضى بودنشان تكليف محسوب نمى شوند، اما بسيار محتمل است كه فرد ديندار يا اجتماع دينداران براى نشان دادن نهايت باورمندى، چنان به انجام آنان اهتمام ورزند و خود را مقيد سازند كه در عمل حتى انجام مناسك دينى هم تحت الشعاع قرار گيرد.
اين را مى توان به جذابيت بيشتر و ملموس آيين هاى دينداران در مقايسه با مناسك دينى نسبت داد؛ چراكه اين آيين ها، همان طور كه اشاره شد، منشأ بشرى دارند و فرد ديندار يا اجتماع دينداران در تعريف چگونگى آنان مطابق خواست ها و نيازهاى ملموس خود احساس اختيار مى كند؛ اما در مناسك دينى از آن جا كه مرجع تعريف، فرابشرى است، فضا و فرصتى براى اِعمال نظر دينداران در نظر گرفته نشده است و آنان بايد صرفاً تابع و پذيرا باشند.
آئين هاى دينداران البته هميشه شكل كاملاً ابداعى و تأسيسى ندارند و محتمل است كه از بازتعريف برخى آيين ها و رسوم بومى غيردينى و يا از تلفيق چند منسك و آيين (اعم از دينى و غيردينى) شكل گرفته باشند؛ حالت دوم وقتى رخ مى دهد كه دينداران توانسته باشند از تركيب دين پذيرفته شده و كيش نياكان و فرهنگ و رسوم پيش از پذيرش دين خود به الگو و تعريف جديدى از آن دين برسند.
الگو و تعريفى كه پايى در دين و ارزشهايش و پايى در سنت و فرهنگ عامه مردمان داشته باشد. چنين الگويى به خاطر خاصيت دوجانبه اش اين امتياز را خواهد داشت كه از حمايت عاطفى و پرشور جامعه دينداران برخوردار شود. اين آميختگى دو فرهنگ گاه آن قدر عميق مى شود كه فراتر از قرائت و برداشت، به خلق گونه نوينى از يك دين يا فرهنگ مى انجامد.