جمالالدین اکرمی، نویسنده و منتقد تصویرگری به جای آسیبشناسی تصویرگری مذهبی به معرفی نمونههای خوب این نوع تصویرگری میپردازد. به گفته او تصویرگری پنجمین جلد از مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» که به داستانهای قرآن میپردازد از موفقترین نمونهها در زمینه تصویرگری مذهبی برای نوجوانان است. مرتضی ممیز در این کتاب از تکنیک سیاه و سفید استفاده کرده و درگیر رنگ نشده است. به گفته او که کتاب منتشر نشدهای هم در ارتباط با تصویرگری دینی دارد، در پنجمین جلد از مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب»، وقتی ممیز میخواهد داستان عذابی را روایت کند که بر شداد نازل شد و او و قوم و بهشت ساختگیاش را نابود کرد از حرکات تند قلم و تاکیدات حسی و نه صوری بهره میبرد؛ ممیز، چهره شداد یا قوم او را تصویر نمیکند او با حرکات قلم از عذابی میگوید که بهشت شداد را به جهنمی تبدیل کرد. همچنان که یوسف را به تصویر نمیکشد او نوع نگاه برادران و فضای موجود را به تصویر میکشد و از تاثیر رنگ سیاه به خوبی بهره میبرد تا آنجا که داستان را برای منِ مخاطب، باورپذیر میکند. «افسانه آفرینش» از فرشید مثقالی هم از جمله کارهای خوب تصویرگری، از نگاه جمالالدین اکرمی است. گرچه در سالهای اخیر هم بعضی کارهای حافظ میرآفتابی، حسن عامهکن یا فاطمه رادپور را، نمیتوان نادیده گرفت. یکی دیگر از نمونههای موفق در زمینه تصویرگری آثار دینی، به گفته جمالالدین اکرمی، «فرزند زمان خویشتن باش» از علی اکبر صادقی است. در این کتاب که پیش از انقلاب منتشر شده، نقل قولهایی از امام علی(ع) آمده و تصاویر، کاملا جنبه دکوراتیو دارد؛ اما صادقی، پس از انقلاب نگاه خود را تغییر میدهد تا آنجا که در کتاب «پیروزی» به نگارگری، روی آورده و صفآرایی سپاهیان اسلام و ضداسلام را نشان داده وهیچ حسی جز حس زیباییشناسی را به مخاطب خود منتقل نمیکند. اکرمی معتقد است چهره امامان باید نشان داده شود. او گفتههای خود را اینگونه ادامه میدهد: علی اکبر صادقی، هیچ علاقهای به تصویرکردن چهرههای مذهبی ندارد و دلش نمیخواهد صورت ائمه را نقاشی کند، اما جمالالدین اکرمی برخلاف او فکر میکند و دوست دارد چهره ائمه و شخصیتهای دینی را ببیند. زیرا معتقد است تصویرکردن چهره بزرگان دین به ارتباط حسی بیشتر با مخاطب میانجامد. "من با حس خود درمییابم چه خوب است چه بد؟ کدام تصویر، دوست است و کدام دشمن؟!" نویسنده کتاب«کودک و دنیای نقاشیهایش» در پاسخ به اینکه چرا در نقاشی قهوهخانهای محدودیت وجود ندارد و کسانی چون محمد مدبر و حسین قوللر آقاسی به خوبی توانستهاند چهره پیامبر و امامان را تصویر کنند گفت: مخاطب نقاشی قهوهخانهای، عامه مردم هستند و متولیان فرهنگی که برای درک و سلیقه مردم، برنامهریزی میکنند به قهوهخانهها نمیرفته و همچنان هم نمیروند (البته اگر نشانی از نقاشی قهوهخانهای باقی مانده باشد) به همین خاطر این هنر کمتر دچار محدودیت شده و توانسته به حس و حال مخاطب خود نزدیک شود.