بازگشایی حسینیه با حضور خانواده های شهدا و جانبازان
به گزارش خیمه، کانون رهپویان شهدا شیراز گزارشی از بازگشایی حسینیه شهدا پس از سه ماه منتشر کرده است که دل های عاشورایی را متلاطم می کند.
پنج شنبه 13تیر ماه دلهامون رو برای دیدن مقتل دوستان شهیدمون به همراه خانوادههای شهدا راهی حسینیه میکنیم .
راس ساعت4:30 اونجا حاضر بوديم. برا ورود به حسینیه باید از راهروی اصلی قسمت برادرا رد شی. راهرویی که مطهر به عطر حضور شهدا شده!
صدای خورده شیشههای کف راهرو رو زیر پاهات احساس میکنی ، خرده شیشههایی که اگر زبان وا میکردند حرفها داشتند با ما.
به در دوم میرسی ، وارد حسینیه میشی . سقف تا نیمه فرو ریخته و همین موضوع باعث روشن شدن فضای حسینیه شده. نگاهی به اطراف میندازی ، پاهات شُـل میشن ، دلت میلرزه و برای لحظاتی قفل میشی و وقتی به خودت ميای که لرزیدن لبها و جاری شدن اشکها رو مهمان آسمونیا باصفای اینجا شدی . به سمت دیوار فرو ريخته حرکت میکنی. تکه بلوکهای رو زمین حرکت پاهات رو کند و شلتر میکنه .
دیوار ، جنب معراج شهداست. معراج شهدایی که الحق معراج شهدا شد. حال دیگر معراج شهدای کانون ، محل عروج و حضور 14 دوست شهیدمون شده .همانها که امید داریم کنار خودشون جایی برا ما بازماندهها نیز نگه دارن .
خانواده شهیده راضيه کشاورز کنار معراج شهدا دنبال وسایل جاموندهی اون شب دخترشون میگردن. کتاب زیست شناسی راضیه که اون شب در حسینیه جامونده بود دست به دستشون می چرخه و اشک همه رو سرازیر میکنه.
کتاب رو ازشون طلب می کنی و ورق میزنی صفحه دوم کتاب عکس امام(ره) . بالای عکس نوشته بود: « عالم محضرخداست ، در محضرخدا گناه نکنید ». دلت میلرزه و میگیره اخه دیگه نه راضیهای هست و نه دنیایی و نه گناهی ....او سه ماهی ميشه كه آسمونی شده.
نيمه دیگه معراج شهدا رو در قسمت برادران جست وجو میکنی ، رد چشمان همسر شهید نصیری را ميبيني که دنبال مهرههای تسبیح شوهرش میگرده. شهید نصیری! همون که وعدهی مسئول کاروان کربلای کانون رو تو خواب بهش هديه داده بودن.
کمی اون طرفترخواهر شهید موسوی تکه پارههای لباس برادرش رو دست گرفته و اشك ريزان دنبال مقتل شهید میگرده و عاقبت مقتل رو از روی همین تکه پارههای لباس پیدا میکنه و بالای مقتل برادرش اشك ميريزه. یاد کربلا و تل زینبیه و مقتل برادر و سوز دل خواهر در ذهنت نقش میبنده ...
مادر شهید مهدوی هم که مثل همیشه آرام و بیسر و صدا سرش رو به دیوار گذاشته و اشک میریزه .گریهای آروم که مبادا روح پسرش ناراحت شه از گریه بلند مادر....
راستي كه چقدر سخته داغ جوانهايي مثل مهدوی و رضایی و جوکار و ...
همونايي که بینظیر بودن و بینظیر موندن و بينظير رفتند.