کد مطلب : ۲۲۲۳۰
رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر «پنجرههای تشنه» در کربلا
مراسم رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «پنجرههای تشنه» که شامل سفرنامه مهدی قزلی از انتقال ضریح مطهر امام حسین(ع) است، در کربلای معلی برگزار میشود.
بر اساس این گزارش، مراسم رونمایی از این اثر روز سهشنبه، ۱۸ آذرماه با حضور جمعی از مسئولان ایرانی و عراقی برگزار خواهد شد. این مراسم به صورت زنده توسط یکی از شبکههای تلویزیونی پخش میشود.
قزلی پیش از این درباره این تقریظ گفته بود، «امسال هم مثل سه چهار سال اخیر برای نوشتن گزارش حاشیه دیدار شاعران با رهبری به بیت رفته بودم. وقتی که حضرت آقا برای صرف افطار به داخل میرفتند صدایم کردند: «سلام آقای قزلی» و بعد تبسمی فرمودند. من هم خودم را معرفی کردم. در ادامه فرمودند: «کتابتان را خواندم. الحمدلله خیلی کتاب خوبی بود» و رفتند در جای خودشان و افطار میل کردند. من هم نشسته بودم و مثل همیشه حواسم بود که چه کسانی میآیند و میروند که در گزارشم بیاید.
مدتی که گذشت دیدم حضرت آقا اشاره کردند که خدمتشان بروم. دور و اطرافم را نگاه کردم. دیدم نه، منظورشان با من است. خدمتشان رفتم. فرمودند: شما ترک هستید یا فارس؟ گفتم: حاج آقا ما تُرک هستیم و از اسممان هم مشخص است، قزلی یعنی طلایی.»
در ادامه آقا گپی زدند درباره کتاب که خوابی که آن خانم دیده بود خیلی خوب شده یا سوال پرسیدند که چرا هیئت امنا در مقدمه فلان جمله را آورده... که برایم معلوم شد ایشان همه کتاب را با دقت خواندهاند. به نکاتشان جواب دادم و برای اینکه حرفی هم زده باشم پرسیدم: آقا چیزی هم در کتاب نوشتید؟ فرمودند بله اتفاقا نوشتهام. گفتم اگر میشود من هم متنتان را داشته باشم. قبول کردند، اطرافشان را نگاه کردند، اما کسی نبود که بگویند این کار را انجام بدهد.
این گذشت تا چند روز قبل که فرصت شد در بیمارستان و برای نوشتن گزارشی از عیادت هنرمندان از ایشان دوباره خدمتشان برسم. من به دلیل اینکه از موضع گزارشگری آنجا بودم، کنار فیلمبردارها ایستاده بودم. وقتی داشتم میرفتم آقا صدایم زد: «آقای قزلی بیا اینجا ببینمت. رفتم نزدیک و سلامی کردم و به ایشان گفتم که از دیدن لبخند بر لبشان خوشحالم. ایشان هم بیمقدمه دوباره فرمودند: چهار خطی در کتاب شما نوشتهام.»
در بخشی از این کتاب آمده است: «رسیدیم به روستای نهر میان. مردم یا حسینگویان میدویدند سمت ضریح، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند. چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت میکرد، به مردم میگفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند. پسر جوانی سماجت میکرد. گفتم: پسرجان ول کن الان زمین میخوری. پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت: ببین من فرشادم، من را به اسم دعا کن کربلا. بعد تریلی را ول کرد. داشتیم دور میشدیم که داد زد: فرشاد... یادت نره. همانجا نشست به گریه کردن و کف دستش را کوبید زمین. دور میشدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده. من هم نشستم پشت تریلی به گریه. حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد عوض کنم.»
گفتنی است، چندی پیش در آستانه عاشورا و تاسوعای حسینی نسخه الکترونیک این اثر نیز روانه بازار شد.
بر اساس این گزارش، مراسم رونمایی از این اثر روز سهشنبه، ۱۸ آذرماه با حضور جمعی از مسئولان ایرانی و عراقی برگزار خواهد شد. این مراسم به صورت زنده توسط یکی از شبکههای تلویزیونی پخش میشود.
قزلی پیش از این درباره این تقریظ گفته بود، «امسال هم مثل سه چهار سال اخیر برای نوشتن گزارش حاشیه دیدار شاعران با رهبری به بیت رفته بودم. وقتی که حضرت آقا برای صرف افطار به داخل میرفتند صدایم کردند: «سلام آقای قزلی» و بعد تبسمی فرمودند. من هم خودم را معرفی کردم. در ادامه فرمودند: «کتابتان را خواندم. الحمدلله خیلی کتاب خوبی بود» و رفتند در جای خودشان و افطار میل کردند. من هم نشسته بودم و مثل همیشه حواسم بود که چه کسانی میآیند و میروند که در گزارشم بیاید.
مدتی که گذشت دیدم حضرت آقا اشاره کردند که خدمتشان بروم. دور و اطرافم را نگاه کردم. دیدم نه، منظورشان با من است. خدمتشان رفتم. فرمودند: شما ترک هستید یا فارس؟ گفتم: حاج آقا ما تُرک هستیم و از اسممان هم مشخص است، قزلی یعنی طلایی.»
در ادامه آقا گپی زدند درباره کتاب که خوابی که آن خانم دیده بود خیلی خوب شده یا سوال پرسیدند که چرا هیئت امنا در مقدمه فلان جمله را آورده... که برایم معلوم شد ایشان همه کتاب را با دقت خواندهاند. به نکاتشان جواب دادم و برای اینکه حرفی هم زده باشم پرسیدم: آقا چیزی هم در کتاب نوشتید؟ فرمودند بله اتفاقا نوشتهام. گفتم اگر میشود من هم متنتان را داشته باشم. قبول کردند، اطرافشان را نگاه کردند، اما کسی نبود که بگویند این کار را انجام بدهد.
این گذشت تا چند روز قبل که فرصت شد در بیمارستان و برای نوشتن گزارشی از عیادت هنرمندان از ایشان دوباره خدمتشان برسم. من به دلیل اینکه از موضع گزارشگری آنجا بودم، کنار فیلمبردارها ایستاده بودم. وقتی داشتم میرفتم آقا صدایم زد: «آقای قزلی بیا اینجا ببینمت. رفتم نزدیک و سلامی کردم و به ایشان گفتم که از دیدن لبخند بر لبشان خوشحالم. ایشان هم بیمقدمه دوباره فرمودند: چهار خطی در کتاب شما نوشتهام.»
در بخشی از این کتاب آمده است: «رسیدیم به روستای نهر میان. مردم یا حسینگویان میدویدند سمت ضریح، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند. چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت میکرد، به مردم میگفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند. پسر جوانی سماجت میکرد. گفتم: پسرجان ول کن الان زمین میخوری. پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت: ببین من فرشادم، من را به اسم دعا کن کربلا. بعد تریلی را ول کرد. داشتیم دور میشدیم که داد زد: فرشاد... یادت نره. همانجا نشست به گریه کردن و کف دستش را کوبید زمین. دور میشدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده. من هم نشستم پشت تریلی به گریه. حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد عوض کنم.»
گفتنی است، چندی پیش در آستانه عاشورا و تاسوعای حسینی نسخه الکترونیک این اثر نیز روانه بازار شد.
مرجع : ایکنا