کد مطلب : ۲۶۸۵۶
انتشار سرودههای توحیدی «رضا اسماعیلی» به مناسبت روز عرفه
رضا اسماعیلی، شاعر انقلابی و آئینی کشورمان به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امام محمدباقر(ع) و روز عرفه، ۲۴ رباعی توحیدی سروده است که در ابتدای این رباعیها حدیثی از امام باقر(ع) و فرازی از دعای امام حسین(ع) آمده. در ادامه سرودهها را زمزمه میکنیم:
« زراره بن اعین» از اصحاب دانشمند امام باقر(ع) درباره آیه «فطرة اللّه التی فطر الناس علیها» از امام سؤال کرد؛ امام باقر(ع) فرمود: خداوند آن گاه که از آنان بر معرفت خود پیمان گرفت، توحید را در فطرت آنان قرار داد. ( بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۳، ص ۲۷۹ -۲۷۸.)
فرازی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لاَ لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لاَ کَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ ... فَلاَ إِلَهَ غَیْرُهُ وَ لاَ شَیْءَ یَعْدِلُهُ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...؛ ستایش مخصوص آن خدایی است که هیچ کس در عالم، سر از حکم و فرمانش نتواند کشید و بخشش او را منع نتواند کرد و هیچ صانعى در آفرینش؛ مانند صنع او پدید نتواند ساخت. پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایی نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد.»
۱
«ای نام خوش تو بر زبانم امشب
شد با تو شروع، داستانم امشب
کو چارُق تو؟ که من بدوزم ای خوب!
معشوقه تویی و من شبانم امشب
۲
در وصف تو، پای واژه در گل مانده
حیرت زده، «بوعلی» به منزل مانده
«حافظ» به جنون کشیده کارش از عشق
در فلسفه فهم تو، «بیدل» مانده!
۳
یک عمر تو را نفس کشیدم با عشق
دل بر صنمی نباختم، ِالّا عشق
«لا» گفتم و «لا اله الا جانان»
با بندگی تو، قد کشیدم تا عشق
۴
در هر نَفسی، تو در کنارم هستی
در هر گذری، در انتظارم هستی
ترسی به خدا ندارم از افتادن
چون مطمئنم، تو پاسدارم هستی
۵
در ذره، تبسم تو را میبینم
روی لب خاک، َربَنا میبینم
هر لحظه و هر کجا، به قرآن سوگند!
یا میشنوم تو را و یا میبینم
۶
در سینه هر ذرّه نهانی، هستی
در جسم جهان ظهور جانی، هستی
تسبیح تو از زبان قرآن نیکوست:
تو «نور زمین و آسمانی»، هستی
۷
یا حضرت ذوالجلال! سبحان الله
یا قادر بیزوال! سبحان الله
معبودِ ازل نشانِ عاری از عیب
ای مطلقِ هر کمال! سبحان الله
۸
ای در همه حال همنشین و یارم
دریاب مرا که طالب دیدارم
در جان و دل منی، جدا از من نه
ای خوب! چگونه از تو دل بر دارم؟!
۹
در قصه ... خیال ... ناکجا ...! میگردند
در دورترین ِ دورها، میگردند
تو در نفحاتِ گل به ما میخندی
دنبال تو خلق، در کجا میگردند؟!
۱۰
یک قدرت دشمن بشر ساختهایم
در خاک، جهنمی دگر ساختهایم
چون سوره رحمت تو را کم خواندیم
ما از تو خدا، شکنجهگر ساختهایم!
۱۱
تو رود روندهای، چرا ترس از تو؟
پرواز پرندهای، چرا ترس از تو؟
سرچشمه زایندگی و زیبایی!
تو رامشِ بندهای، چرا ترس از تو؟
۱۲
از سیب، هوس، نگاهِ خود میترسم
از نَفسِ زیادهخواه خود میترسم
ای خوب! تو مهربانترینی، شک نیست
من از تو نه، از گناه خود میترسم
۱۳
یکتایی و پاک و بیقرین، میدانم
تو قادر مطلقی، یقین میدانم
بیاذن تو، بیگمان نخواهد افتاد
برگی ز درخت بر زمین، میدانم
۱۴
بیاذن تو، غنچهای شکوفا ...؟ هرگز
یا قطره عاشقی به دریا ...؟ هرگز
بیاذن تو، خنده زمین ...؟ ناممکن
امروز رسد به صبح فردا؟ هرگز
۱۵
بی نور تو، باغ کهکشان میخشکد
خورشید به سقف آسمان میخشکد
در باغ وجود، بوی جان میمیرد
ظلمت زده، ریشه جهان میخشکد
۱۶
بیاذن تو باد، عاجز از طوفان است
بیاذن تو ابر، عاجز از باران است
بیاذن تو مِهر، شعلهای خاموش است
بیاذن تو ماه، در عدم پنهان است
۱۷
توحید تبسم و خدا مقصد باش
در بندگی یگانه، صد درصد باش
عارف تو به «لا اله الا هو» شو
گوینده «لَم یَلِد و لَم یُولَد» باش
۱۸
در آینههای نور، دیدم او را
با لهجه معرفت، شنیدم او را
در عالم ذر، به او «بَلی» گفتم من
با فطرت خویش، برگزیدم او را
۱۹
او آمدن تگرگ را میداند
افتادن برگِ زرد را میداند
هم راز خجسته تولدها را؛
هم راز غریب مرگ را میداند
۲۰
بشناس خدای بچه آهوها را
روزی دِه سهره و پرستوها را
دریاب تو آفریدگار گل را
تسبیح بگو خدای شببوها را
۲۱
هر سو نگری، از «او» نشان میبینی
آیات یگانه را، عیان میبینی
در آینه دلت نظر کن یک شب
نورست خدا، به چشم جان میبینی
۲۲
در وادی ناگهان، چرا میگردی؟
در کوچه آسمان، چرا میگردی؟
سوگند به گل! خدا به ما نزدیک است
در دورترین مکان، چرا میگردی؟!
۲۳
در مُلک جهان دو روزه ما مهمانیم
روزی خور خوان حضرت سلطانیم
او رازق و ذوالجلال و الاکرام است
بیلطف کریم، ما تهیدستانیم
۲۴
هر چند مرام دلنوازان ناز است
او بندهنواز و مهربانآواز است
«ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» یعنی که:
آغوش خدا همیشه بازِ باز است»
« زراره بن اعین» از اصحاب دانشمند امام باقر(ع) درباره آیه «فطرة اللّه التی فطر الناس علیها» از امام سؤال کرد؛ امام باقر(ع) فرمود: خداوند آن گاه که از آنان بر معرفت خود پیمان گرفت، توحید را در فطرت آنان قرار داد. ( بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۳، ص ۲۷۹ -۲۷۸.)
فرازی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لاَ لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لاَ کَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ ... فَلاَ إِلَهَ غَیْرُهُ وَ لاَ شَیْءَ یَعْدِلُهُ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...؛ ستایش مخصوص آن خدایی است که هیچ کس در عالم، سر از حکم و فرمانش نتواند کشید و بخشش او را منع نتواند کرد و هیچ صانعى در آفرینش؛ مانند صنع او پدید نتواند ساخت. پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایی نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد.»
۱
«ای نام خوش تو بر زبانم امشب
شد با تو شروع، داستانم امشب
کو چارُق تو؟ که من بدوزم ای خوب!
معشوقه تویی و من شبانم امشب
۲
در وصف تو، پای واژه در گل مانده
حیرت زده، «بوعلی» به منزل مانده
«حافظ» به جنون کشیده کارش از عشق
در فلسفه فهم تو، «بیدل» مانده!
۳
یک عمر تو را نفس کشیدم با عشق
دل بر صنمی نباختم، ِالّا عشق
«لا» گفتم و «لا اله الا جانان»
با بندگی تو، قد کشیدم تا عشق
۴
در هر نَفسی، تو در کنارم هستی
در هر گذری، در انتظارم هستی
ترسی به خدا ندارم از افتادن
چون مطمئنم، تو پاسدارم هستی
۵
در ذره، تبسم تو را میبینم
روی لب خاک، َربَنا میبینم
هر لحظه و هر کجا، به قرآن سوگند!
یا میشنوم تو را و یا میبینم
۶
در سینه هر ذرّه نهانی، هستی
در جسم جهان ظهور جانی، هستی
تسبیح تو از زبان قرآن نیکوست:
تو «نور زمین و آسمانی»، هستی
۷
یا حضرت ذوالجلال! سبحان الله
یا قادر بیزوال! سبحان الله
معبودِ ازل نشانِ عاری از عیب
ای مطلقِ هر کمال! سبحان الله
۸
ای در همه حال همنشین و یارم
دریاب مرا که طالب دیدارم
در جان و دل منی، جدا از من نه
ای خوب! چگونه از تو دل بر دارم؟!
۹
در قصه ... خیال ... ناکجا ...! میگردند
در دورترین ِ دورها، میگردند
تو در نفحاتِ گل به ما میخندی
دنبال تو خلق، در کجا میگردند؟!
۱۰
یک قدرت دشمن بشر ساختهایم
در خاک، جهنمی دگر ساختهایم
چون سوره رحمت تو را کم خواندیم
ما از تو خدا، شکنجهگر ساختهایم!
۱۱
تو رود روندهای، چرا ترس از تو؟
پرواز پرندهای، چرا ترس از تو؟
سرچشمه زایندگی و زیبایی!
تو رامشِ بندهای، چرا ترس از تو؟
۱۲
از سیب، هوس، نگاهِ خود میترسم
از نَفسِ زیادهخواه خود میترسم
ای خوب! تو مهربانترینی، شک نیست
من از تو نه، از گناه خود میترسم
۱۳
یکتایی و پاک و بیقرین، میدانم
تو قادر مطلقی، یقین میدانم
بیاذن تو، بیگمان نخواهد افتاد
برگی ز درخت بر زمین، میدانم
۱۴
بیاذن تو، غنچهای شکوفا ...؟ هرگز
یا قطره عاشقی به دریا ...؟ هرگز
بیاذن تو، خنده زمین ...؟ ناممکن
امروز رسد به صبح فردا؟ هرگز
۱۵
بی نور تو، باغ کهکشان میخشکد
خورشید به سقف آسمان میخشکد
در باغ وجود، بوی جان میمیرد
ظلمت زده، ریشه جهان میخشکد
۱۶
بیاذن تو باد، عاجز از طوفان است
بیاذن تو ابر، عاجز از باران است
بیاذن تو مِهر، شعلهای خاموش است
بیاذن تو ماه، در عدم پنهان است
۱۷
توحید تبسم و خدا مقصد باش
در بندگی یگانه، صد درصد باش
عارف تو به «لا اله الا هو» شو
گوینده «لَم یَلِد و لَم یُولَد» باش
۱۸
در آینههای نور، دیدم او را
با لهجه معرفت، شنیدم او را
در عالم ذر، به او «بَلی» گفتم من
با فطرت خویش، برگزیدم او را
۱۹
او آمدن تگرگ را میداند
افتادن برگِ زرد را میداند
هم راز خجسته تولدها را؛
هم راز غریب مرگ را میداند
۲۰
بشناس خدای بچه آهوها را
روزی دِه سهره و پرستوها را
دریاب تو آفریدگار گل را
تسبیح بگو خدای شببوها را
۲۱
هر سو نگری، از «او» نشان میبینی
آیات یگانه را، عیان میبینی
در آینه دلت نظر کن یک شب
نورست خدا، به چشم جان میبینی
۲۲
در وادی ناگهان، چرا میگردی؟
در کوچه آسمان، چرا میگردی؟
سوگند به گل! خدا به ما نزدیک است
در دورترین مکان، چرا میگردی؟!
۲۳
در مُلک جهان دو روزه ما مهمانیم
روزی خور خوان حضرت سلطانیم
او رازق و ذوالجلال و الاکرام است
بیلطف کریم، ما تهیدستانیم
۲۴
هر چند مرام دلنوازان ناز است
او بندهنواز و مهربانآواز است
«ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» یعنی که:
آغوش خدا همیشه بازِ باز است»
مرجع : ایکنا