کد مطلب : ۲۶۹۹۸
سروده نفیسهسادات موسوی در سوگ همسر شهیدش در منا
نفیسهسادات موسوی، شاعر معاصر کشورمان برای همسرش که در منا جان به جان آفرین تسلیم کرده شعری سروده است.
«چمدان را که جمع میکردیم/ هر کسی یک نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیر شدن/ دخترت اذن کربلا میخواست
اسمها را نوشته بودی تا/ هیچ قولی ز خاطرت نرورد
مرد همسایه شیمیایی بود/ همسرش وعده شفا میخواست
من که این سالها قدم به قدم/ پا به پای تو زندگی کردم
در خیالم دمی نمیگنجید/ دل بیطاقتت چهها میخواست
تو شهادت مقدرت بوده/ گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملکالموت از همان اول/ قبض روح تو را منا میخواست
عصر روز گذشته در عرفات/ در مناجات عاشقانه خود
تو چه گفتی که من عقب ماندم/ که خدا هم فقط تو را میخواست
ما دو تن هر دو همقدم بودیم/ لحظه به لحظه کنار هم بودیم
کاش با هم عروج میکردیم/ کاش میشد، اگر خدا میخواست»
«چمدان را که جمع میکردیم/ هر کسی یک نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیر شدن/ دخترت اذن کربلا میخواست
اسمها را نوشته بودی تا/ هیچ قولی ز خاطرت نرورد
مرد همسایه شیمیایی بود/ همسرش وعده شفا میخواست
من که این سالها قدم به قدم/ پا به پای تو زندگی کردم
در خیالم دمی نمیگنجید/ دل بیطاقتت چهها میخواست
تو شهادت مقدرت بوده/ گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملکالموت از همان اول/ قبض روح تو را منا میخواست
عصر روز گذشته در عرفات/ در مناجات عاشقانه خود
تو چه گفتی که من عقب ماندم/ که خدا هم فقط تو را میخواست
ما دو تن هر دو همقدم بودیم/ لحظه به لحظه کنار هم بودیم
کاش با هم عروج میکردیم/ کاش میشد، اگر خدا میخواست»
مرجع : ایکنا