بازیگری که اولین حضورش در سینما بازی کردن در نقش انسان برگزیده و ستایششده خلقت با نام نامی پیامبر اعظم باشد، خیلی خوش اقبال است. ایفاء نقشی این چنین زندگی هر بازیگری را به دو بخش تقسیم میکند.حتی اگر به خاطر انبوهی از ملاحظات باعث شود تو با همه قابلیتهایی که داری هیچ وقت تصویرت دیده نشود و شمالپویش باقی بمانی.
امیر حیدری به همراه پدر وارد فارس میشود. از چهرهاش که بسیار نزدیک به نقاشی منتسب به نوجوانی پیامبر اکرم(ص) است متعجب میشویم. او در برابر سوالات متعدد ما با آرامش پاسخ میگوید و تاکید دارد که عکسی از او منتشر نشود؛ چرا که در فیلم چهرهاش دیده نمیشود. امیر دانش آموزش پنجم ابتدایی در اردبیل بود که به یکباره پدر معلمش به تهران منتقل میشود. هنوز در تهران جا نیفتادهاند که گروه انتخاب بازیگر فیلم محمد رسول الله(ص) به مدرسهای در منطقه صادقیه که امیر حیدری در آن درس میخواند مراجعه میکنند و بعد از سه سال امیر را با فاکتورهای مشخص شده توسط مجید مجیدی (کارگردان فیلم) مناسب مییابند. مدال بازی در نقش کودکی پیامبر اسلام در بزرگترین پروژه سینمایی ایران به گردن او آویخته میشود.
خاطره شیرین بازدید مقام معظم رهبری از صحنه فیلمبرداری را به زیبایی برایمان گفت. گپ و گفت خودمانی با امیر حیدری بازیگر نقش نوجوانی پیامبر در فیلم محمد (ص) از نظرتان میگذرد:
- چند ساله بودی که برای بازی انتخاب شدی؟
پنجم ابتدایی را در منطقه صادقیه بودم. سال پنجم بود که انتخاب شدم و آخرهای سال تحصیلی اول راهنمایی مرا به لوکیشن بردند. عسلویه، قم، کاشان رفتیم. دو سال کار فیلمبرداری به طول انجامید. اول راهنمایی مرا به عسلویه بردند زمانی برگشتم که امتحان ترم اول راهنمایی بود.
* از بازیگری فقط شهرتش را میدانستم
- چگونه انتخاب شدی؟
پدر:یک روز امیر آمد و به من گفت بابا من را میخواهند در فیلم بازی بدهند.
امیر:من از بازیگری فقط شهرتش را میدانستم. با هیجان به پدر گفتم میخواهم یک فیلم بازی کنم. تئاتر نیست که در مدرسه باشد، یک فیلم بینالمللی است. پدرم شوخی کرد و حرفهایم را باور نمیکرد.
* سه سال به دنبال بازیگر نقش کودکی حضرت محمد(ص) بودند
- هنوز کارگردان فیلم محمد را نمیشناختی؟
میشناختم، اما آقای مجیدی نیامده بودند. دستیارشان آقای حسن نجفی برای انتخاب به مدرسه آمده بودند.
پدر: از ۸۰۰ نفر در مدارس تهران عکس گرفته بودند در بین این افراد امیر را انتخاب کردند و به گفته خودشان سه سال به دنبال بازیگر نقش کودکی حضرت محمد(ص) بودند. آقای مجیدی این را در اولین روز آشنایی به ما گفت. ایشان گفت ما معتقدیم در ساخت این فیلم حضرت محمد(ص) خودشان به ما کمک میرسانند. حتی در انتخاب بازیگران هم کمک میکنند. من آنجا به این حرف آقای مجیدی پی بردم. در زندگی ما هم همینطور بود. ما هفت سال بود که میخواستیم از اردبیل به تهران انتقالی بگیریم، فقط دو ماه بود که به تهران آمده بودیم که امیر برای این نقش انتخاب شد. اوایل که ما به تهران آمده بودیم خیلی سردرگم بودیم. هنوز در این شهر جا نیفتاده بودیم. من خودم از صادقیه برای تدریس به شهرری میرفتم. روزی چهار ساعت در رفت و آمد بودم.
* فردی که از من عکس میگرفت ذوق میکرد!
- بعد از انتخاب در مدرسه چه اتفاقی افتاد؟
چند ماه گذشت من احساس کردم فرد دیگری را انتخاب کردند، اما زنگ زدند و آدرس برج اسکان را دادند. دوباره عکس گرفتند و آنجا به من گفتند موهایت را فعلا نزن. فردی که در آن دفتر از من عکس میگرفت ذوق میکرد که برایم جالب بود. در اسکان هم حتی به صراحت به من نگفتند که انتخاب شدی. فقط گفتند امکانش زیاد است که نقش کودکی پیامبر را بازی کنم.
- چه حسی داشتی وقتی اولین بار گفتند نقش پیامبر را بازی میکنی؟
نمیتوانم بگویم. خیلی حس خوبی بود. اوایل که به دنبال بازیگر میگشتند لوکیشنها آماده نبود. وقتی احتمال حضورم بیشتر شد گفتند خانوادهات باید با آقای مجیدی ملاقات کنند و از آن زمان گفتند دیگر موهایت را کوتاه نکن. من در مقطع راهنمایی بودم که زنگ زدند آماده باش.
* آموزش اسبسواری، شترسواری، فن بیان برای فیلم محمد رسولالله(ص)
- چه آموزشها و مراحلی را برای آمادهشدن طی کردی؟
در آن یکسال آموزش اسبسواری، شترسواری و فن بیان کار کردند که آقای کاظم سیاحی با ما کار میکردند.
پدر: در یکسال هفتهای دو سه بار برای آموزش امیر را میبردند. اسبسواری را خودم در احمد آباد مستوفی میبردم. همیشه مهرماه سر فیلمبرداری بود. برنامهریزی به گونهای بود که سه ماه تابستان که مدارس تعطیل بود، پروژه با امیر کاری نداشت اما وقتی مدارس که آغاز میشد فیلمبرداریهای مربوط به امیر هم آغاز میشد. ما هم قول داده بودیم و به قولمان عمل میکردیم و اعتراض نمیکردیم. خداوند هم کمک کرد. اگر من فرهنگی نبودم با افت شدید درسی مواجه میشد اما با تلاش خودش و کمکهای ما درسش را خواند. آقای مجیدی تاکید داشت که درسش را خوب بخواند.
- تمریناتی که برای فن بیان برایت در نظر گرفتند سخت نبود؟
نه؛ آقای سیاحی آدم را میسازد. بسیار با دقت آموزش دادند. میدانید که ایشان صداپیشه عروسک«جیگر» در مجموعه کلاهقرمزی هستند.
- اولین سکانس که جلوی دوربین رفتید را به یاد دارید؟
بخشی بود که سوار شتر در حال سفر به سمت شعب ابیطالب بودم.
* معمولا با یک بار برداشت کار من به اتمام میرسید
- چند بار برداشت میشد؟
معمولا با یک بار برداشت کار من به اتمام میرسید. چون تسلط خوبی بر سوار شدن روی شتر داشتم تکرار نمیشد. زیرا من سوارکاری با اسب مسابقه را آموخته بودم، بعد که وارد صحنه شدم به من گفتند استیل سوار شدن روی اسب مسابقه را فراموش کنم و با یک دست دهانه شتر را بگیرم. معلم اسب سواریام ایتالیایی بود و سر صحنه هم آموزش دیدم. اما کل فیلم روی شتر سوار شدیم. استادم به من یاد دادم که خودم روی شتر بنشینم و شتر را کنترل کنم.
* مجیدی توصیه کرد نماز بخوانم
- چقدر آقای مجیدی در نوع ارایه نقش کمک میکرد؟
آقای مجیدی بیشتر روی معنویت من کار میکردند. توصیه میکردند نماز بخوانم و بعضی کارها را کنار بگذارم. ابتدای حضورم خیلی به من توجه داشتند و با من زیاد صحبت میکردند و از من میخواستند چیزهایی که یاد گرفتم را برایشان بازگو کنم.
* مجیدی با دیدن تستهایم گریه کرد
- اولین جلسه که با آقای مجیدی روبرو شدی را به خاطر داری؟
وقتی حضورم قطعی شد. جلسه ای با حضور خانوادهام با آقای حیدریان و آقای مجیدی دیدار داشتیم. اولین دیدار آنجا بود یکی از دستاندرکاران میگفت: تستهایی که گرفتند را منطبق بر موسیقی فیلم الرساله (مصطفی عقاد) گذاشته بودند. آقای مجیدی وقتی تستهای من را دیدند گریهشان گرفته بود.
- از زندگی پیامبر چقدر آگاه بودی؟
من تاریخ را خیلی دوست دارم خیلی هم مطالعه کرده بودم. مطالعه آنچنان دقیق و با این جزئیات که در فیلم به آن اشاره میشود نداشتم. اما میدانستم عهدنامه توسط موریانه جویده شده بود.
- بعد از گرفتن صحنههای مربوط به قم کجا رفتید؟
بعد از قم عسلویه رفتیم. عسلویه موجهای دریا را گرفتیم. بیابان هم در عسلویه بود. بعد کرمان رفتیم و صحنههای مربوط به زنده به گور کردن کودکی توسط پدرش را فیلمبرداری کردند.
- بازی تو از کجا آغاز میشود؟
بازی من از جایی است که سکانسی در فیلم آغاز میشود که ابولهب در بازار برده فروشها است و قرار است بردهای که در کودکی به محمد شیر داده است را بفروشد و محمد میگوید من برای شما کار میکنم. سکانس شلاق زدن به بردهها من بودم و در آن صحنه دیالوگ داشتم. سکانس برده فروشی در قم فیلمبرداری شد. در زمانهای بیکاری با دوستان همسن و سالم که نقش پسرهای ابوطالب را بازی میکنند سعی میکردم با گله گوسفندان آشنا و اخت شوم. آنها باید گلهها را به چرا میبردند تا بازیشان را تمرین کنند و گله عادت کند. من هم با آن ها میرفتم و با بزها بازی میکردم. روزی گله را تنهایی خودم بردم، بدون دوستانم چون آنها استراحت بودند من گله را بردم بدون اینکه کسی متوجه شود. صحنه آماده شده بود آقای مجیدی پشت دوربین قرار گرفت و چک کرد. اولین پلان که بازی کردم آقای مجیدی قبول کردند چون گله به راه عادت کرده بود. جدا کردن شتر از گلهاش هم بسیار سخت است زیرا حاضر به جدا شدن نیست و داد میزدند اما من این کار را کردم.
* بارها از روی اسب و شتر افتادم
- در مدت فیلمبرداری هیچ گاه آسیب ندیدی؟
یادم هست یک بار در احمدآباد از اسب افتادم و تمام بدنم کبود شد. اسب لگد میزد.
پدر: در ابتدا لباس برای تمرین نداشت یکی دو روز که رفته بودیم روی اسب نمیتوانست درست بنشیند و پاهایش به بدن اسب ساییده میشد. بعد از تمرین در خانه بدنش را ماساژ میدادم که دردش کمتر شود. یک بار که از اسب افتاده بود به ما گفت اما بقیه افتادنها را نگفته است.
- باز هم از روی اسب افتادی؟
بارها از روی اسب افتادم و حتی از روی شتر هم افتادم. بر اساس گفته آقای مجیدی شتر کوچکی در اختیار من قرار داده بودند یک بار شتر رم کرد و کم مانده بود روی من بیافتد. یک سکانس بود که به سمت دیر میرویم، برای این که به سرعت از شتر پیاده شوم قرار بود مربی من لباس هنرورها را پوشیده و در نشاندن شتر کمک کند اما من خودم برای این که کار به درستی انجام شود، از شتر به پایین پریدم. البته همه معترض شدند زیرا ممکن بود آسیب ببینم اما به گفته آقای مجیدی خوب بود.
- از ابتدا میدانستی که قرار نیست صورتت نمایش داده شود؟
نه.
پدر حیدری: قرار بود چهرهاش را نمایش بدهند حتی قرار بود به دلیل روشن بودن رنگ چشمهای امیر برای دو بازیگر نقش پسرهای ابوطالب هم لنز استفاده کنند. لنزها خریداری و استفاده شد اما بعد تصمیم بر این شد که چهرهاش دیده نشود.
- بیشترین بازی شما با مهدی پاکدل (در نقش ابوطالب) بود. او چقدر در بازی به شما کمک میکرد؟
نقش ایشان خیلی سنگین بود. به همین دلیل خیلی درباره بازی با هم صحبت نمیکردیم. تقریبا در بازی خودکفا بودم و با هدایت کارگردان کار را پیش میبردم. با آقای تنابنده رابطه خیلی خوبی داشتم.
* هر وقت یاد صحنههایی فیلمبرداری و حضورم میافتم میگریم
- هر مسلمانی دلبستگی ویژهای به وجود مقدس پیامبر (ص) دارد. فیلم باعث توسل بین آدمها با وجود مقدس پیامبر میشود. تو چقدر با آن وجود مقدس ارتباط برقرار کردی؟
مردم هر کدام تصویر ذهنی دارند و بر اساس آن تصویر ذهنی به وجود آن مقدس نزدیک میشوند. من هم همین حس را داشتم. به خودم نهیب میزدم که در چه جایگاه و نقشی قرار گرفتم. هر وقت به یاد صحنههایی که فیلمبرداری شد و حضورم میافتم میگریم.
آقای سیاحی به بنده یاد داد نحوه راه رفتن یا حرکت دست را کنترل شده انجام بدهم. یادم هست در بازار برده فروشها یک جا میایستم و مردم را نگاه میکنم که برده میفروشند. در آنجا دستم را از روی چوب برداشتم و با یک دست نگه داشتم. احساس میکردم الان آقای مجیدی عصبانی میشود و میگوید چرا این کار را کردی؟ اما این اتفاق نیافتد. این واکنشم را گرفتند و همان صحنه نهایی شد.
* بدون استفاده از بدلکار بازی کردم
- صحنهای که از صخرهها بالا میروی و موج های دریا قرار است کودک و مادری که روی صخرهها هستند را به عنوان قربانی دریا با خود ببرد چگونه فیلمبرداری شد؟
برای من بدل در نظر گرفتند که آن صحنه را اجرا کند که من اجازه ندادم و با اصرار من آقای مجیدی اجازه دادند خودم صخرهها را طی کنم. حتی زمانی که قرار بود گله را جدا کنم، قرار بود بدلکار این کار را انجام دهد. چون خیلی کار سختی است. اما من اجازه ندادم و خودم تمام صحنهها را بازی کردم. آقای سیاحی روی حرکات بدن من خیلی کار کردند.
- با چند برداشت آن صحنه را فیلمبرداری کردند؟
با یک برداشت. کل پلانهای من یک برداشت بود.
* رهبر انقلاب به زبان آذری با من صحبت کردند
- رهبر انقلاب از صحنه فیلمبرداری بازدید داشتند. تو در این دیدار و بازدید حضور داشتی؟
بله. خیلی دیدار خوبی بود. رهبر انقلاب به زبان آذری با من صحبت کردند. بعد از بنده سوالاتی پرسیدند. سوالاتی از این قبیل که خانوادهات کجا هستند؟ پدر و مادرت به چه شغلی مشغولند؟ و... تمام مکالمه ایشان با من به زبان آذری بود. زمان خوردن غذا هم آقا خواستند من در کنارشان باشم و من با ایشان غذا خوردم و توصیههایی فرمودند و گفتند به هیچ کس نگو و من آن صحبتها را محفوظ نگاه داشتم.
- بهترین صحنه فیلم از نظر شما کدام صحنه است که رویت بعد از دیدن فیلم تاثیرگذاشت؟
بهترین سکانسی که آنرا خیلی دوست دارم مردی که قصد داشت کودکی را زنده به گور کند و پیامبر اجازه نمیدهند. این صحنه روی خودم خیلی تاثیر گذاشت.
- چهره تو شبیه به نقاشی شمایل منسوب به نوجوانی پیامبر است...
این حرف را مکرر به من میگویند. قبل از این که من انتخاب بشوم هم میگفتند خیلی شبیه به نقاشی هستی که منتسب به پیامبر است. من اصالت و صحت آن را قبول ندارم. چون آن سبک و تکنیک طراحی به آن زمان باز نمیگردد. اما وقتی گفتند میخواهیم از تو عکس بگیریم خیلی امید داشتم که انتخاب شوم. این چهره در نوع رفتارم هم تاثیر گذاشته و سعی میکنم هر کاری را انجام ندهم.
- بعد از فیلم محمد (ص) پیشنهاد بازی داشتی؟
بله. یکی دو پیشنهاد که یکی از پیشنهادهای جدی فیلم «ثارالله» بود که وقتی برای تست رفتم معلوم شد قدم بلند شده به همین دلیل برای نقش مناسب نبودم.
- با هنرمندان خارجی چه قدر ارتباط داشتید؟
انگلیسیام در حدی بود که با آنها ارتباط برقرار کنم؛ به خصوص با آقای استرارو هر روز که من را میدید روبوسی میکرد.
پدر حیدری: اولین بار که آقای استرارو در فرودگاه امیر را دید و به سمتش آمد. امیر هم به گونهای با شوق به سمت ایشان رفت که عینک از روی صورتش افتاد.
* هر نقشی را بازی نمیکنم
- بازی در این نقش مانع حضورت در هر نقشی خواهد بود؟
بله. هر نقشی را بازی نمیکنم.یک محدودیتهایی را برای خودم در نظر میگیرم.
پدر حیدری: همیشه آقای مجیدی تاکید داشت که امیر نمازت را بخوان، میپرسید قرآن میخوانی؟ آقای نجفی میگفت اگر قرآن را نمیخوانی باز کن و نگاه کن! نور قرآن روی تو تاثیر خود را خواهد گذاشت. آقای مجیدی توصیه میکرد امیر الان داری بازی میکنی بعد از بازی در این فیلم برو و بچگیات را بکن و به دنبال روند زندگی خودت باش.