«دیوان مسکین» اثر ارزشمند استاد شیخ حسین انصاریان(با تخلص مسکین) است که شامل 304 قطعه غزلیات معنوی و عرفانی، 82 مثنوی در زمینه حکمت، معرفت، عرفان، اخلاق، عبادت و 115 مناجات عرفانی به انضمام ترجمه منظوم مناجات خمسه عشر امام زینالعابدین(ع) و هزار بیت شعر با عنوان «چشمهسار عشق در مدح حضرت سیدالشهداء(ع)» و 100 عنوان شعر در مدح اهل بیت(ع) و بیش از 500 عنوان دو بیتی عارفانه را شامل میشود که در 1400 صفحه در قطع وزیری از سوی انتشارات دارالعرفان به چاپ رسیده است.
محمدعلی مجاهدی یکی از شاعران آئینی برجسته و پیشکسوت است که بر دیوان اشعار حجتالاسلام والمسلمین انصاریان مقدمهای نوشته است. این مقدمه در ادامه از نظر میگذرد:
«ذوق، عاطفه و احساس، رنگ، نژاد، زبان و لباس نمیشناسد. وقتى تارهاى دلى حساس شد، حتى وزش ملایم یک نسیم صبحگاهى آن را به ترنّم وا میدارد تا پُراحساسترین و در عین حال اثرگذارترین آهنگها را بنوازد.
در هر سینهاى که دلى حساس و قلبى پراحساس میتپد، ریتم ضربانهاى او با زخمهایی که تارهاى یک چنگ را به ارتعاش در میآورد، هماهنگى و همآوایى دارد و این وحدت عاطفه و همسانى حس و حال را میتوان در سمفونى ارکستر بزرگ طبیعت دریافت، به شرطى که مَحرمیّت ما احراز شده باشد؛ وگرنه: گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش!
این مَحرمیت که جواز حضور ما را در محفل قرب لاهوتیان صادر میکند، در اثر پالایشهاى تدریجى و دامنهدار حاصل میشود و آدمى در محک آزمون، به عیار قابل قبولى از خلوص و تابناکى دست مییابد که میتواند پیامهاى آسمانىِ شناور در فضا را با رادارهاى حساسى که دارد، بگیرد و پس از تجزیه و تحلیلهایى که بر روى آنها صورت میدهد، رشحاتى از آن زلالهاى روحانى را در چشمهسار زمزم شعر، بیدلانه زمزمه کند.
شنیدن این زمزمههاى ماورایى و ترنمهاى فراخاکى که براى ما بسیار تازگى دارد، با فطرت الهى ما به آسانى رابطه برقرار میکنند و تارهاى دل ما را نیز متأثر میسازند، به گونهاى که ضرب آهنگهاى آن با طنین نبض هستى همخوانى دارد.
در تار و پود این گونه سرودههاست که نقش جمیل خالق هستى را میتوان به تماشا نشست و اشراقات آن شاهد پردهنشین را بیپرده در خلوت حضور مشاهده کرد. این سرودهها که غالباً صبغه جوششى دارند در به تصویر کشیدن آن پیامهاى آسمانى، بیدلانه عمل میکنند و نقش کوششهاى شاعرانه در ابعاد ساختارى و محتوایى آنها بسیار کمرنگ و ناچیز است.
در شاکله ساختار لفظى و بافههاى محکم محتوایى این گلسرودهاى آسمانى است که به یک کشف ماورایى نائل میآییم که ما را با سرچشمه آن اشراقات باطنى آشنا میسازد.
اگر تا پنجاه سال پیش «خیال» را مهمترین عنصر شعرى تلقى میکردند و بر مخیَّل بودن کلام موزون پاى میفشردند تا مرز «شعر» را از «نظم» مشخص کنند، امروز رسالت مضاعفى را براى «شعر» تعریف میکنند و بر این باورند که شعر نه تنها باید برخاسته از «خیال» باشد، بلکه باید این هنر را نیز داشته باشد که ذهن مخاطبان خود را به «خیالانگیزى» وا دارد، یعنى شعر باید «مخیَّل» هم باشد.
اگر شعرى از این دو شاخصه اصلى در حوزه «خیال» برخوردار باشد، به منشورى می ماند که از هر زاویه اى که به آن نگاه کنیم با طیفى از رنگهاى بیرنگى رو بهرو میشویم که از تجلّیهاى ماورایى سرشار هستند و به رنگینکمانى میمانند که پایى در خاک و سرى در افلاک دارند و ما را براى عبور از خود فرا میخوانند، همان پلى که مجاز را به حقیقت پیوند میدهد، الْمَجاز قَنْطرةُ الحقیقة:
میزنم پل به افلاک، از خاک/ سیر من، سیر رنگین کمانى است
و به ما میآموزند که از همین قفس خاکى هم میتوان به سمت افلاک پنجرهاى گشود و به گلگشت در عوالم ملکوت پرداخت:
گرچه پابند تنم، جانم ز جانان دور نیست/مرغ عاشق در قفس هم سیر گلشن میکند
و اگر قرار باشد عروجى داشته باشیم باید از همین کالبد خاکى، تجلّى زارى بسازیم که وعده گاه ما با حضرت دوست باشد و یا طور حضورى که قرار است یک اتفاق بزرگ را براى اولین بار تجربه کند و تابش یک بارقه ناگهانى را از نزدیک شاهد باشد:
طور من، ریشه در خاک دارد/راز موساییام در شبانى است
مولوىوار، گرم سماعم/شمس من، گرم پرتو فشانى است
صوفى شعر من دف گرفته است/دست افشان به رقص معانى است
عشق یک اتفاق بزرگ است/بارش این بلا، ناگهانى است
هر که بینى مرا میشناسد/شهرت عاشقیها، جهانى است
میتوان از خودى تا خدا رفت/با نشانى که در بینشانى است
و هنگامى که عشق در خانه دلى آشیان کرد، وجود خاکى او را با فطرت افلاکیاش پیوند میدهد و به برکت همین پیوند، از دام اهریمنىِ ما و منى میرهد، و اگر زبان شعر نتواند از عهده روایت این استحالههاى درونى برآید، و راز و رمز این تحولات ژرف و دگرگونیهاى شگرف را ناگفته بگذارد، بایستى از «بیزبانیها» مدد گرفت که بارها از زبانِ به ظاهر خاموش او، گلخروشهاى بلندآوایى را شنیدهایم که به گوش همه آشناست:
حرف ناگفته را میتوان گفت/با زبانى که در بیزبانى است!
بگذاریم و بگذریم که سخن بسیار است و مجال ما بسیار کوتاه. در میان آثار منظوم ماندگارى که در حافظه تاریخى زبان پارسى ثبت و ضبط شده است، به آثار فاخرى برمیخوریم که سرایندگان آنها از علماى بهنام و شیرین کلام روزگار خود بودهاند ولى بُعد ادبى و ذوقى و عاطفى این بزرگواران تحت الشعاع سایر ابعاد شخصیتى آنان قرار گرفته و به مرور زمان به دست فراموشى سپرده شده است.
اگر روزى، اثرى به مراتب کاملتر و فاخرتر از اثرى که نگارنده این سطور در سال «1372 ه. ش» با عنوان؛ در محفل روحانیان یا تذکره علماى شاعر به شیفتگان شعر و ادب شیعى تقدیم داشتهام، تدوین شود و برگزیده آثار منظوم روحانیت شیعى در معرض نقد و داورى سخنشناسان نکتهسنج قرار گیرد، مسلماً در آن روز قضاوت جهانیان پیرامون خدمات ارزنده روحانیت شیعى، ابعاد بیشترى به خود خواهد گرفت و کیان فرهنگى و اعتبار ادبى عالمان بزرگوار شیعى نظر بسیارى از پژوهشگران را به آثار آنان معطوف خواهد داشت و به جایگاه رفیع علماى شاعر شیعى در قلمرو ادبیات اسلامى خصوصاً در حوزه شعر و ادب پارسى پى خواهند برد.
به شهادت تاریخ کهن و مدوّن شعر پارسى، علماى پرآوازه شیعى از دیرباز در عرصه سخنورى حضور بسیار موفقى داشتهاند و آثار رنگین و فاخر بر جاى مانده از آنان روایتگر این واقعیّت محرز تاریخى است.
در زمانه ما بسیارى از علماى بهنام حوزه علمیه قم، تنى چند از مراجع عالیقدر و بسیارى از دانشپژوهان جوان علوم حوزوى داراى آثار منظوم فراوان هستند و دیوان اشعار امام راحل(ره) در این میان همچون ستارهاى فروزان در آسمان شعر روحانیت معاصر شیعى میدرخشد و از معارف ناب و زلال عرفانى سرشار و مالامال است.
راستى با این پیشینه فاخر و افتخارآمیز، کدامین پژوهشگر منصفى است که با بىتفاوتى از کنار این همه آثار منظوم متین و گرانسنگ بگذرد؟ و این گوهرهاى آبدار و شاهوار نظر صیرفیان سخن را به جانب خود معطوف نسازند؟ و ناقدان نکتهسنج را به تحسین وا ندارند؟
تردیدى نیست که بسیارى از شاعران کهن، شاعرى، دون شأن علمى آنان است و حتى برخى از آنان تا در قید حیات بودهاند، اجازه نمیدادند که به این عنوان در جامعه اسلامى مطرح شوند و آفریننده این اثر در شمار همان عالمان ربانى و عارفان صمدانى است که از سر بزرگوارى و تواضع و خاکسارى، خود را شاعر نمیداند و فقط به گفتن این مطلب بسنده میکند که این سرودهها، دلشورههاى یکى از خدمتگزاران مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است که در خلوت تنهایى خود به درگاه خداوند سبحان و پیشگاه ذوات مقدس معصومین(ع) عرضه داشته است و به امید اینکه در دل شیفتگان خاندان نبوى(ع) تأثیرگذار باشد، با چاپ و نشر آنها موافقت کرده است و نیز بهانهاى باشد براى شفاعت آبرومندان درگاه الهى از او در سیر برزخى و اخروى وى.
اینجانب که در طول چند ماه فرصت مطالعه و بررسى این آثار را داشتهام، خداوند سبحان را از بن دندان شاکر و سپاسگزارم که از نزدیک با بُعد ادبى، فرهنگى و عرفانى یک شخصیت بزرگوار و نامدار روحانیت عصر حاضر، آشنا شدم و از نکات برجسته اخلاقى و عرفانى و معرفتى این اثر منظوم حظّ وافر بردم.
از این پژوهشگر مطرح در حوزه معارف اسلامى، مفسّر عالى قدر کتاب آسمانى قرآن، مروّج بصیر شریعت نبوى و مبلغ خبیر طریقت عترت و خاندان، رهرو بیدار طریقه شبزندهدارى و سالک صاحبدل صراط سحرخیزى و بیدارى، حضرت استاد حسین انصاریان (دامت برکاته) پوزش میطلبم که اگر در مواردى نظر اصلاحى خود را ابراز داشتهام فقط از باب اختلاف سلیقه بوده است و بس. و حضرت ایشان در قبول و یا عدم پذیرش آنها مختار و آزادند. امیدوارم که این گستاخى را بر من ببخشایند و مرا در مظانّ استجابت دعا، از دعاى خیر فراموش نفرمایند.»