تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۴۳
۰
کد مطلب : ۲۸۱۹۲

خطبه حضرت زینب (س) در کوفه با زبان شعر

خطبه حضرت زینب (س) در کوفه با زبان شعر
شیرزن بیشه گلرنگ عشق پیش روقافله هنگ عشق سروخرامان گلستان دل قمری آتش دم بستان دل مشعل گل پیرهن دشت خون صاعقه شب شکن دشت خون آیت تقوای وگل باغ دین مضهرایمان وکمال ویقین آینه گردان گل آفتاب نورده ماذنه ماهتاب قافله سالاراسیران عشق حامل پیغام امیران عشق آنکه دلش روضه رضوان بود عالمه مکتب قرآن بود عزت عفت بودازعفتش یافته عصمت شرف ازعصمتش. خطبه اوخطبه شیوای نور صاعقه سینه سینای نور انکه زحلمش کمرغم شکست صبرجمیلش دل ماتم شکست انکه غلام دراکآدم است خادمه درگه اومریم است انکه بوداسیه فرمان برش هاجرلعیاست کنیزدرش انکه خردطفل دبستان اوست روح بشرواله وحیران اوست انکه به پیشانی شب سنگ زد اتش خون بربن نیزنگ زد انکه فناکاخ ستم شدازاو روزستمگرشب غم شدازاو انکه بحق ام فضایل بود دادگرمحکمه دل بود دختروالاگهرشیرحق تاج شرافت به سرماخلق قایمه عصمت وفخرزنان قبله رکحانی خلق جهان انکه زگفتارجهانگیراو گشته زبن کاخ ستم زیرورو انکه فروغ دل سرمدبود حافظ احکام محمدبود ..................... بادلی ازرنج وتعب ریش ریش خسته وآشفته وخاطرپریش همره ازاده زنان دم به دم کوس بلازدسربازارغم گام چودرکوفه ویران نها د آه جگرسکوزکشیدازنهاد دیدبه نیزه سرخورشیدرا لاله رخ مکتب توحیدرا اه کشیدازجگرریش ریش کوفت بران محمل غم راس خویش وای که شدمشک ختن غرق خون مقنعه عصمت حق لاله گون اه که بامقنعه غرق خون کردسرازپرده محمل برون دیدبه ناگاه که ازچارسو حلقه زده خیل زنان گرده او کوردلان ازطرفی کف زنان بی خردان ازطرفی دف زنان عده ای آشفته ودل خون زار اشک فشانندچوابربهار عده ای ازغصه به سرمی زدند ضجه زاعماق جگرمی زدند ..................... ان زن عالی نسب باوقار نعره براورددران گیرودار گفت که ای خلق دغاهان خموش مردم بی شرم وحیاهان خموش غنچه بغضش به گلوبازشد خطبه خورشیدیش اغازشد دخت علی عبدخدای رسول حمدخداگفت وثنای رسول گفت که برخواجه امجددرود برعلی وال محمددرو حمدچوازخالق جبارکرد روبسوی فرقه کفارکرد گفت بران مردم پرمکروفن مردم نامردم پیمان شکن ازچه سبب زاروپریشان شدید بهرچه چون جغددرافغان شدید گزیه وافغان شمابهزماست کوردلان گریه سزای شماست ای زده اتش به شرف خشمتان خشک مباداکه شودچشمتان کارشماای دغلان دنی هست به مانندپریشان زنی کزدل وجان رشته همی بافته بازپشیمان شده رخ تافته پنبه خودزشته نموداست باز باردگررشته خودکرده باز عهداگرچه زوفابسته اید بازپشیمان شده بشکسته اید لاف وگزاف است شعارشما خویش پرستی همه کارشما نفس پرستی همه ایینتان زینت وسرمایه دکانتان همچککنیزان عجوزدغل غمزه بودکارشماازحیل همچوکنیزان عجوزدغل غمزه بودکارشماازحیل پیش شماهست خیانت رواج مفسده وجرم وجنایت رواج اف به شمامردم بی دادودین نیست شماراهنری غیرازاین همچوکنیزان زبان اورید دوست کش ودشمن دین پرورید هرزه گیاهان سرمزبله بی ثمران ثمرمزبله ای همه افتاده به گرداب خواب غرق شده دردل مرداب خواب مردم کج طینت مست غرور ای به مثل نقره تزیین گور وای که بدتوشه ای اندوختید خرمن خودرابه خطاسوختید هست گنه توشه عقبایتان وای براحوال شماوایتان کرده مهیاغضب کردگار بهرشماشعله جاویدنار گریه پس ازکشتن مامیکنید ندبه به درگاه خدامیکنید براحدان خالق یکتا قسم آنکه بودحی تواناقسم ایکه ستم کارشماهست وبس گریه سزاوارشماهست وبس گریه ازاین بعدفراوان کنید جغدصفت ناله افغان کنید خنده نه زیبنده برای شماست ماتم واندوه سزای شماست ساحت انسانیت آلوه اید ننگ ابدرابه خوداندوده اید لوث شمامردم دورازکتاب پاک نشایدکه کندهیچ اب هست به دامان شمازنگ ننگ اشک نشایدکه بردرنگ ننگ ............... .. ... فتنه زبیدادبرافروختید خون خدارابه زمین زیختید آنکه بحق بودامام زمان درکف اوبودزمام زمان پشت وپناه همه دلداده گان رهبزآزاده آزاده گان مشعل جانبخش هدابوداو مجری احکام خدابوداو آنکه دل ودین شده جاویدازاو زنده شده مکتب توحیدازاو زاده آزاده ختم رسل جوهره جان ودل عقل کل سیدپاکیزه نیکوسزشت پیرجوانان سرای بهشت قامت نامردمی افزاختید تیغ جفابزسراوآختید وای که اورازجفاکشته اید دریم خون قامتش آغشته اید وای که کشتیدچزاغ دلم داغ فزودیدبه داغ دلم وای که شدختم رسل خونجگر پرده گیان حرمش دربدر وای که ای مردم بی آبرو قطع نمودیدجگربنداو ظلم عظیمی به جهان کرده اید آنچه نبایست همان کرده اید چرخ ازاین غصه وغم خون گریست اخترخون دیده گردون گریست لرزه به ارکان سمک اوفتاد ولوله درچرخ فلک اوفتاد عاقبت ای خلق زحق بی خبر سودشماگشت بدل برضرر وای بزاحوال شماکوفیان تیره شداحوال شماکوفیان سودشماروزجزادوزخ است شعله ورازفعل شمادوزخ است ننگ زده سکه به نامشما شهد.شرنگ است به کام شما آتش بیدادبرافروختید گلشن حق رازجفاسوختید مرتکب ازکینه به عصیان شدید دورهم ازرحمت رحمان شدید وای براحوال شمادرجزا سخت بودننگ وعذاب شما نیست دران حال کسی یارتان قهرخداهست سزاوارتان هیچ براین فرصت خوددرجهان خوش دل ومغرورنباشیدهان گرچه دوروزی است مجال شما هست فرارازغضب حق محال بهزگنه کاربه روزحساب هست خداسخت شدیدالعقاب ...................... الغرض ان صف شکن هنگ عشق شیرزن بیشه گلرنگ عشق همچوعلی باسخن اعجازکرد مشت همه شب صفتان بازکرد ازاثرخطبه اوسالهاست پرچم خونین حسینی به پاست گشته شکوفاگل توحیدازاو دین محمدشده جاویدازاو
مرجع : عقیق
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما