کد مطلب : ۳۲۵۹۵
حجتالاسلام الویری: سیاستگذاری فرهنگی تاکنون موفق نبوده است
اولین کنفرانس حکمرانی و سیاستگذاری عمومی با محور سیاستگذاری فرهنگی و مبانی اسلامی سیاستگذاری در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی واقع در شهر مقدس قم، برگزار شد. این کنفرانس در دیماه در تهران برگزار شد ولی بنا شد دو کمیته از این کنفرانس، در قم برگزار شود. پژوهشگاه فقه نظام، فرهنگستان علوم اسلامی قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از حامیان ویژهی این کنفرانس، بودند. در این کنفرانس که به مدت دو روز در 25 و 26 بهمن، برگزار میگردد، شخصیتهای مختلفی به سخنرانی و ارائهی مطلب میپردازند. در روز اول، بعد از سخنرانی آیتالله سید محمدمهدی میرباقری، آیتالله اراکی و حجتالاسلام سبحانی، حجتالاسلام دکتر محسن الویری، استاد دانشگاه باقرالعلوم، به ارائهی مطلب پرداخت. موضوع سخنان وی، لزوم توجه به رأی مردم در سیاستگذاری عمومی بود.
اعتراف وزیر مرسی به ناکارآمدی اخوان المسلمین
دکتر الویری در ابتدا گفت: پرداختن به موضوع سیاستگذاری و رابطهاش با حکمرانی یک فضای بسیار خوب و ظرفیت بسیار بالایی برای پرداختن به گستره وسیع از فعالیتها و مراحل بحرانی ایجاد میکند که باید آن را کاملاً مغتنم شمرد؛ و این بحث هم در یک نگاه وسیعتر، تنها مسئله ما در ایران نیست؛ مسئلهای است که در خود جهان اسلام و مملکت اسلامی که درگیر کار حکومت شدهاند، با این موضوع کاملاً روبرو هستند.
در جلسهای با اندیشمندان عرب، یکی از اینها در دولت مرسی، وزیر بود و از شش تجدیدنظری که بعد از تجربه شکست اخوان درصحنه مدیریت مصر، برایشان پیشآمده گفت؛ و دیگری از کفریات پنجگاه که بعد از به حکومت رسیدن و تجربه حقیقت اسلامی در عمل با آن مواجهه شدند، سخن گفت. بهجای اینکه حکومت اسلامی، قوت پیدا کند، برعکس شده بود. مثلاً زده شدن مردم از حرکتهای اسلامی، یکی از تجربههایشان بود که اینها انتظار داشتند، باقدرت یافتن و تشکیل حکومت، رغبت مردم بیشتر بشود، درحالیکه که بدتر شده بود.
اینها نشان میدهد که مسئله، مسئله مهمی است و باید به آن پرداخت. بنده در رشتهای بهعنوان سیاستگذاری فرهنگی در قرآن و روایات در دوره دکتری سیاستگذاری فرهنگی، مشغول تدریس هستم. دوستان اصرار داشتند که در آن چارچوب بحثهایی مطرح بشود.
مهمترین مسئلهی کشور چیست؟
این استاد دانشگاه گفت: به نظر من الآن مسئلهی مهم در کشور ما، مسئله نداشتن الگوی تولید سیاستگذاری اسلامی نیست. وضعیت کشور بهگونهای است که پروانهی سیاستگذاری اسلامی، روی فیل دستگاه اجرایی نشسته است. نظام علمی هم بهگونهای، جایی در برابر نظام متولی امور دینی، این موضع را دارد.
باز بنده نسبت به تجربههای متعددی که در قسمت تحول نیروی انسانی در تاریخ دارم و این احساس را قبل از این نداشتم؛ در عمل میبینم که ما چگونه با دستهای خودمان، نظام علمی را به یک معنا، به موضعی کشاندیم که مردم با ترس و هراس به متولیان امور دینی نگاه میکنند؛ یعنی هر حرفی توسط متولیان امور دینی زده میشود، نگراناند که کجا را هدف گرفتیم. ابتدا باید به اینها اندیشید.
اینها را باید برطرف کرد و بعداً به این بحثها پرداخت. البته نه اینکه اینها را رها بکنیم. طبعاً این منظورم نیست؛ اما درصحنه اجرا، در عینیت جامعه، مسئله چیز دیگری است و اگر سیاستگذاری با مسئله پیوند بخورد، این مسئله، مسئله جامعه امروز ما نیست.
خلاصهی بحث دکتر سبحانی این است که در یک مثلث سهضلعی، یک سری از مباحث راجع به چرایی این الگوی تولید اسلامی، سیاستگذاری عمومی است؛ یعنی سؤالاتی مثل ضرورت، آیا اصلاً این کار ضرورت دارد. حتی قبل از ضرورت آیا اصلاً چنین کاری امکان دارد؟ و طبعاً اهمیت این کار تا چه حد است؟ و یک بُعد دیگر بحث چیستی آن است. اگر ثابت شد که ضرورت دارد و امکان دارد و مسئله بااهمیتی است، ما چه تعریفی از آن داریم؟ چه عناصری؟ چه اجزایی؟ چه ابعادی برایش قائل هستیم و بُعد سوم بحث چگونگی هست؛ یعنی مکانیزم، سازوکار و فرایندش را ما چه میدانیم.
باید روش بحث را عوض کرد
حجتالاسلام الویری در مورد روش بحث خاطرنشان کرد: من میخواستم، مقدمات دیگری را مطرح کنم که با همین تعبیر ایشان از چرایی و چیستی و چگونگی سازگارتر بود، اما به سراغ حاق موضوع میروم و انشاءالله امیدوارم دوباره وقت بشود و در قسمت دیگر به این بحث میپردازم. برای سیاستگذاری اسلامی که البته سیاستگذاری فرهنگی مدنظرم هست، دو پیشفرض داریم. یکی دربارهی مفهوم اسلامی شدن علم است که این مطلب بهاندازه کافی توضیح دادهشده است. تعریف بنده از اسلامیت علم این است که علم برآورنده نیاز جامعه اسلامی را علم اسلامی میدانم؛ و طبیعتاً در جای دیگری باید با اشکالاتی که دوستان میکنند روبرو بشویم و ما هم پاسخگو باشیم.
بنابراین در نگاه بنده، جغرافیا، تأثیری در اسلامیت علم ندارد. علم از سرزمین کفر هم آمده باشد، اگر برآورندهی نیاز جامعه اسلامی بشود، لاجرم در آن تغییراتی پدید میآید که این تغییرات را قبول داریم و این علم، میشود علم اسلامی.
با این نگاه، در مورد سیاستگذاری فرهنگی، با همان درک متفاهمی که وجود دارد، ما خیلی اصرار ندارم، تعریف متفاوتی عرضه کنیم، سیاستگذاری، به مفهوم اتخاذ تصمیمهای ایجابی و سلبی از سوی حاکمیت برای حل مسائل فرهنگی عمومی جامعه است. فعلاً امور غیرفرهنگی را حساب نمیکنیم. چند نکته را خیلی کوتاه توضیح بدهم.
عدم سیاست و سیاست العدم
مدیرگروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم خاطرنشان کرد: وقتی میگویم اتخاذ تصمیم سلبی، تصمیم سلبی اعم از عدم سیاست و سیاست العدم است. هر دو را شامل میشود. سیاست فقط تصمیمگیری برای اجرا نیست. بلکه شامل جایی که تصمیم بگیریم این کار را انجام ندهیم، نیز میشود. پس تصمیم سلبی هم میشود سیاست. اگر خودآگاهانه تصمیم گرفتیم که اصلاً سیاستگذاری نکنیم، این همان عدم سیاست است؛ یعنی حاکمیت به این نتیجه برسد که فلان موضوع را اصلاً رها کنیم. مثلاً به نظر میآید در مورد قصه کوروش و ماجرای هفت آبان که چند سال است دارد تکرار میشود، فعلاً مسئولین ما به این نتیجه نرسیدند که یک سیاست برایش بگذارند، رها کردند تا ببینند بعداً چه تصمیمی بگیرند. پس سیاست، اتخاذ مجموعه تصمیمهای ایجابی و سلبی است و سلبی هم اعم از سیاست عدم و عدم سیاست است.
حاکمیت هم فقط حاکمیت به معنای بالاترین نهاد ادارهکنندهی جامعه نیست؛ بنابراین اگر مثلاً مدیر یک مدرسهای هم برای حل مسائل فرهنگی مدرسهاش میاندیشد، راهحل اتخاذ میکند، در نگاه ما به این کار، سیاست حاکمیتی میگویند. پس در اینجا همهی لایهها و حتی لایههای پایینتر هم مدنظرمان هست.
اگر ما در سیاستگذاریمان مسئلهای که تشخیص میدهیم، ناظر به وضع مطلوب جامعهمان باشد، تشخیص مسئله، نمیتواند بدون ایدئولوژی، بدون پیشفرض فکری و اعتقادی و روشی باشد. اگر مسئله را بر اساس آن وضع مطلوب تعیین کردیم و بعد هر روشی که برای حل این مسئله اتخاذ کردیم، چه ایجابی و چه سلبی و هر اقدامی که بر اساس این تصمیم در نظر گرفتیم که با روشهایی که برای رسیدن به وضع مطلوب سازگار باشد اخذ کنیم این همان سیاستگذاری فرهنگی است و برای آن، میشود الگو طراحی کرد. میشود برایش یک سازوکاری پیشبینی کرد و مدلش را ارائه داد.
پیشفرض دوم در بحث سیاستگذاری
دکتر الویری در مورد پیشفرضهای بحث خود گفت: پیشفرض دوم که در بحث بنده خیلی مهم است و به قول عربها مثار اشکالات و بحثهای خیلی زیادی است و بهشدت در بحث بنده جایگاه دارد، بحث اسلامیت، ارزشدار شمردن و اعتقاد به ارزشدار بودن تمدن پیشین اسلامی است. تجربهی تمدنی مسلمانها را ما تجربه ارزشمند میدانیم. ما تجربهی تمدنی مسلمانها را بهعنوان یک نمونه از یک فهمی از اسلام که در عمل امتحان پس داده و در عمل معیار قرارگرفته و توانسته یک سری مسائل را حل بکند، این تجربه را ما شایستهی توجه، اعتنا و فهم میدانیم؛ بنابراین در مدل و الگویی که بنده ارائه میدهم که نهفقط در بحث سیاستگذاری، در بقیه بحثها هم همینجور است؛ ما در کنار منابع شناختهشدهای که برای فهم دین میشناسیم که اصطلاحاً قرآن و روایات، اجماع و عقل است که شاید در یک نگاه دقی، فقط قرآن و سنت منبع باشند، اگر عقل را بهعنوان ابزار و اجماع را بهعنوان کاشفیت در نظر بگیریم، ما در کنار این دوتای دوم که عقل و اجماع است، عنصر تاریخ را هم پیشنهاد میکنیم. مرادم، تاریخ مسلمانان و تاریخ دوره اسلامی است، نه تاریخ جهان.
تاریخ جهان بهعنوان تجربه عمومی، خوب است، اما تاریخ مسلمانان را با سازوکاری که دارد، کاشف میدانیم؛ بنابراین در این مدل اسلامی سازی، عنصری به نام تاریخ را هم وسط میآوریم و یک فضای جدید برای مطالعه و اندیشیدن، یک فضای جدید برای واکاوی و بررسی پیشنهاد میکنیم که فضایی است که بهشدت از آن غفلت داشتیم و آن اعتنا و اهتمام لازم به آن صورت نگرفته است.
پس دو پیشفرض، مطرح شد. یکی پیشفرض مفهوم یکسان بودن علم و دوم پیشفرض ارزشمند بودن تجربهی پیشینه مسلمانان و ارزش واکاوی داشتن تجربه پیشینه مسلمانان.
بازخواهی مفهوم مسأله
وی بعد از بیان پیشفرضها به نتیجهگیری پرداخت و گفت: از این دو پیشفرض که بگذرم، وارد یک سری بحثهای عینیتر، در بحث سیاستگذاری بشوم. به نظر بنده، اولین گامی که باید برداشته بشود بازخواهی مفهوم مسئله است. همه میدانیم که سیاستگذاری از مسئله شروع میشود؛ اما باز درک موجود از مسئله در دانش سیاستگذاری را به باید اندکی، در برابرش، درنگ داشته باشیم. این درک از مسئله، بهخصوص اگر ما قید اسلامیت را در نظر بگیریم، مقداری رهزنی دارد. با شروع سیاستگذاری و فرایند سیاستگذاری از مسئله به معنای متعارفش، دچار یک نوع تناقض میشویم. بهعنوانمثال، وقتی میگوییم مسئله، چیزی است که باید خود مردم و تودهها و خود آن جامعهی مخاطب ما هم آن را بهعنوان یک مسئله قبول کرده باشد، درحالیکه در دانش سیاستگذاری مسئله را اینجوری معرفی میکنند: «مسئله، پدیدهی عام البلوایی است که مردم آن را بهعنوان یک مشکل، احساس میکنند و در یک مرحله بالاتر از مشکل که اگر حاد بشود به بحران خواهد انجامید.»
حال اگر قرار باشد که مسئله، نقطه آغاز سیاستگذاری باشد، دعوت پیامبران وقتیکه صورت میگیرد و پیامبران، توانستند بیشترین تحول فرهنگی را در جوامع ایجاد بکنند، در آن جامعهای که پیامبری به پیامبری برانگیختهشده است، اگر قرار باشد درک مردم و آنچه مردم بهعنوان مشکل احساس میکنند، پایهی کار خودش قرار بدهد که اصلاً دعوتی صورت نمیگیرد.
در اینجا میبینیم که اصلاً مسئله، از نگاه خود این پیامبر و از ناحیه آموزههای آسمانی، تعریف میشود و بعد بر اساس آن، اقدامات آن پیامبر صورت میگیرد. چالش عمدهای که در فهم دقیق معنای اسلامیت شد همینجاست که وقتی ما سراغ متون یعنی آیات و روایات میرویم، چیزی را بهعنوان مسئله در نظر میگیریم که مشکل مردم نیست.
در این درک، سراغ یک سلسله آرمانها و آموزههای آسمانی میرویم که اتفاقاً مستقل از مردم است. بهخصوص قرآن را در نظر بگیریم، اصلاً پیشفرض ما این است که قرآن، مستقل از یکزمان و مکان خاص نازلشده؛ به این معنا که در کاربردش منحصر به یک قلمرو زمانی و مکانی خاص نیست. کاربردش را فرازمان و فرامکان میشماریم.
آنوقت میخواهیم از قرآن سیاست دربیاوریم. این چه جور سیاستی است که در آن پیشفرض ما این است که برای همه تاریخ و همه زمانها و همه انسانهاست. مسئله باید عینی، مصداقی و مشخص باشد و یک جامعه خاص آن را بپذیرند و حاکمیت برای آن تدبیری بیندیشد.
بر این اساس ما در تعریف مسئله، خاستگاه مسئله را برخلاف آنچه در دانش سیاستگذاری است، پیشنهادمان این است که به سه قسمت تقسیم بشود؛ یعنی خاستگاه مسئله فقط واقعیتها نیست. واقعیتها حتماً میتوانند خاستگاه مسئله باشند؛ اما منحصراً نمیتوانند مدنظر قرار گیرند. پس یک دسته از خاستگاهها هم واقعیتهایی است که در یک جامعه وجود دارد.
معیار تشخیص واقعیتهای جامعه
استاد دانشگاه در مورد معیار تشخیص واقعیتهای جامعه، خاطرنشان کرد: معیار تشخیص در این واقعیتها نیز آن فرد سیاست پذیر است؛ یعنی آن جامعهای که میخواهیم برایش سیاستگذاری کنیم، قبول کند که این مسئله، مسئلهی من است. مردم در بعضی از جاها مسائل مشکل اقتصادی را لمس میکنند. با هرکدام گفتوگو داشتیم میگویند اقتصاد یک مسئله است. روش حفظ نهاد خانواده در جامعهای که مشحون از امواج گوناگون است، برای خیلی از مردم مسئله است. با آنها صحبت میکنیم میگویند مسئله است.
چندی پیش مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری یک فهرست صد محوری برای مسائل جامعه ایران را منتشر کرد. این خاستگاه و معیار مسئله بودنش، همان تشخیص سیاست پذیر است. افراد میگویند: این مشکل و مسئله ماست.
در کنار این، ما آرمانها را هم پیشنهاد داریم. آرمانها باید بهعنوان خاستگاه مسئله مدنظر قرار بگیرند. چون پیشفرض این است که ما اسلامی میاندیشیم. اگر اسلامی میاندیشیم، آموزههای قرآنی برای ما بسیار راهگشا و بسیار مهم هستند. فراتر از اینکه بسیار مهم هستند، اصلاً ما چیزی جز این آموزههای دینی نداریم. همهی اینها گرد محور قرآن و روایات صحیحه معصومین علیهمالسلام میچرخد. اینها را نمیتوانیم کنار بگذاریم. آرمانها نیز خاستگاه استخراج مسئله هستند.
معیار تشخیص آرمانها کیست؟
وی در مورد معیار تشخیص آرمانها گفت: اما معیار تشخیص آرمانها سیاستگذار است. در آنجا سیاست پذیر، معیار بود. اینجا سیاستگذار تشخیص میدهد که بر اساس آرمانها این مسئله وجود دارد یا ندارد. منتها مستقل از آن، بررسی واقعیت عینی است؛ یعنی اگر ما باشیم و برهان، اگر هیچ جامعهی خاصی مدنظرمان نباشد، نگوییم که میخواهیم قرآن را برای جامعه ایران یا افغانستان یا امریکا پیاده کنیم. بنشینیم قرآن را بخوانیم و به یک نکاتی میرسیم که اینها، برای قرآن، مسئله است. مثلاً بحث عبودیت را کامل میشود حدس زد، میشود فهمید و میشود درک کرد. یک نظم اجتماعی خاص را بهراحتی از قرآن میشود درک کرد. رابطه انسان با اطرافش، چه باخدا، چه با عالم غیب، چه با محیط، چه با جامعه. باز جامعه چه گذشته، چه حال، چه آینده، اینها را بهراحتی میشود از قرآن درک کرد و فهمید که اینها در قرآن مسئله است و برای اینها سازوکار پیشبینی کرد.
مسئله آرمان معطوف به واقعیت
دکتر الویری در ادامه افزود: خاستگاه سوم مسئله آرمان معطوف به واقعیت است. همانگونه که عرض کردم ما آموزههای قرآنی را برای کل جوامع مناسب میدانیم؛ اما من این قرآن را در محیط ایران چگونه میخواهم اجرا کنم. اجرای قرآن در ایران اکنون، ایران زمان حاضر، میتواند شکل متفاوتی داشته باشد.
اگر بخواهم به قرآن و به روایات در نظم اجتماعی بهخصوص عمل بکنم، در فضای چهار سال پیشِ ایران، به یک مدل میرسیدیم، چون این مدل، میخواهد مضمون و محتوا و قاعده بگیرد، میخواهد جامعه واقعیت بیرونی را بر هم بزند، شکل اجراییاش متفاوت میشود؛ و امروزه شکل دیگری پیدا میکند. شما ساختار و معماری مسجد را نگاه کنید، در طول تاریخ تحول پیداکرده است. در هر دورهای متناسب با دورهی خودش. الآن اگر مسجد میسازیم حتماً به ابزارهای سرمایشی و گرمایشی و تهویه میاندیشیم و برای آنجایی تعبیه میکنیم. قبلاً این دستگاهها وجود نداشت. لذا به ساختار طبیعی و معماری طبیعیاش میاندیشیدیم که چطور این کار در آن صورت میگیرد. مثلاً قطر دیوار مسجد را ضخیم میگرفتند که سرما و گرما در آن اثر نگذارد. ولی الآن آن ضخامت دیوار شاید بیمعنی باشد و اصلاً اشکال میشود که چرا اینقدر مصالح هدر میدهیم.
القای مسئله بودن از سوی سیاستگذار به سیاست پذیر
مدیرگروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم در ادامه خاطرنشان کرد: در حالت سوم، شیوهی تشخیص و تعیین مسئله القای مسئله بودن از سوی سیاستگذار به سیاست پذیر است. اصلاً باید القا کنیم به مردم که این مسئله شماست. تفاوت عمده اینجاست، در حالت اول نهفقط با یک نظرسنجی از مردم میتوانیم بگوییم مسئله مردم چیست؛ اما مردم چهبسا به مسائل اجتماعیشان، خودآگاهی ندارند و به وضع مطلوبی که باید داشته باشند، خودآگاهی ندارند. با تشخیص مردم در شیوههای حکومتداری البته در حد دولت، بعدازانقلاب دیدید، برخی از دولتها متناسب با آن تشخیص مقطعی و لحظهای مردم، یک تصمیمی میگیرند، چهبسا برای مردم خوشایند است. ولی بعد که میگذرد میبینیم به مصلحت مردم نبوده؛ بلکه کاملاً برعکس بوده و این بیش از اینکه به سود مردم باشد به ضرر مردم بوده است.
در اینجا، سیاستگذار باید آن تصویر درست، مسئله درست را به مردم القا کند. بعد از اینکه القا کرد آنوقت بهعنوان مسئله عمومی، تبدیل بشود. مادامیکه این کار صورت نگیرد، سیاستگذاری محکومبه شکست است. سیاستگذاری اگر زمینهی پذیرش مردمی نداشته باشد، اگر مردم درک نکنند، لمس نکنند، احساس نکنند که آنچه دارد گفته میشود به سود آنهاست، در عمل همراهی نخواهند کرد. این شاید یکی از مشکلات ما در سیاستگذاری در حیطه فرهنگ، بعدازانقلاب این بوده است. ما در جامعهمان حرف خوب، کم نداریم؛ چرا نسبت به بعضی از حرفهای خوب، سیاستهای خوب، عامه مردم، واکنش نشان میدهند؟ چرا آن همدلی لازم در همهجا وجود ندارد؟ چون اصلاً پیش از اینکه مردم به این نتیجه برسند که این مسئله ماست. قبل از اینکه به این باور برسند که به سودمان است اینگونه رفتار بکنیم، یک دستگاه اجرایی گرفتیم و این دستگاه اجرایی روی زندگی مردم اثر میگذارد، یک محدودیتهایی برایشان ایجاد میکند. فضاهای جدید برایشان تعریف میکند و نمیتوانند با آن کنار بیایند.
عدم موفقیت سیاستهای فرهنگی بعدازانقلاب
حجتالاسلام الویری در ادامه به علل عدم موفقیت سیاستهای فرهنگی بعدازانقلاب پرداخت و افزود: به نظر بنده، پس از انقلاب، در حیطه سیاستگذاری فرهنگی، تجربهها موفق نبوده است، مشکل یک قسمت از عدم موفقیت را در اینجا میبینم. چون در سیاستگذاری مسئله را از آرمانها بیرون آوردیم و کاری به مردم نداشتیم، مسئلهی استخراجشده از آرمان را مدلول همان تصمیمگیریهای ایجابی و سلبی قراردادیم، به نتایجی رسیدیم که نتیجه ظاهراً خوشایند خیلیها نیست و واقعاً هم همینطور است؛ اما اگر به روش پیامبر و به روش قرآن عمل میشد، اگر به روشی که پیامبر در مدینه اتخاذ کردند عمل میشد، الآن وضعیت فرهنگی، اینطور نبود. القای مسئله بودن به مردم و همراه کردن مردم، گام بسیار بزرگی برای کامیابی اجرای سیاستها در میدان عمل، بود و حرفهای خوب در طاقچه نمیماند و یا مورد سخریه قرار نمیگرفت. در عمل، مردم این را لمس میکردند و این مشارکت تودههای مردم، برای اجرایی کردن سیاستهای کلان فرهنگی، ضامن موفقیت بود. هرکسی هم که نماز میخواند با اینکه تکلیف واجب فردیاش را انجام میداد همزمان در تحقق سیاستهای کلان ایجاد جامعه مطلوب، نقشآفرین بود.
زکات پرداخت میکرد، ضمن اینکه فعل عبادی فردیاش را انجام میداد، در کنار این حس میکرد و میدید که چقدر درصحنه چرخش اقتصادی جامعه و اصلاً مصالح عمومی جامعه، سهم میآفریند.
اصلاً دیگر فردی دیده نمیشد؛ و مشارکت مردم عملاً زمینهساز تحقق سیاستهای فرهنگی بود؛ بنابراین بهعنوان بحث عینی و مصداقی، پیشنهاد ما برای اسلامی سازی بعدازآن دو پیشفرض که تأکید دوباره بر آن دارم، این است که در تعریف مسئله باید بازنگری کنیم و در این قسمت سومی که مسئلههای برآمده از متون دینی چگونه با واقعیت اجتماعی پیوند بخورد و به مردم القا بشود باید مفصّل بحث کرد.
اعتراف وزیر مرسی به ناکارآمدی اخوان المسلمین
دکتر الویری در ابتدا گفت: پرداختن به موضوع سیاستگذاری و رابطهاش با حکمرانی یک فضای بسیار خوب و ظرفیت بسیار بالایی برای پرداختن به گستره وسیع از فعالیتها و مراحل بحرانی ایجاد میکند که باید آن را کاملاً مغتنم شمرد؛ و این بحث هم در یک نگاه وسیعتر، تنها مسئله ما در ایران نیست؛ مسئلهای است که در خود جهان اسلام و مملکت اسلامی که درگیر کار حکومت شدهاند، با این موضوع کاملاً روبرو هستند.
در جلسهای با اندیشمندان عرب، یکی از اینها در دولت مرسی، وزیر بود و از شش تجدیدنظری که بعد از تجربه شکست اخوان درصحنه مدیریت مصر، برایشان پیشآمده گفت؛ و دیگری از کفریات پنجگاه که بعد از به حکومت رسیدن و تجربه حقیقت اسلامی در عمل با آن مواجهه شدند، سخن گفت. بهجای اینکه حکومت اسلامی، قوت پیدا کند، برعکس شده بود. مثلاً زده شدن مردم از حرکتهای اسلامی، یکی از تجربههایشان بود که اینها انتظار داشتند، باقدرت یافتن و تشکیل حکومت، رغبت مردم بیشتر بشود، درحالیکه که بدتر شده بود.
اینها نشان میدهد که مسئله، مسئله مهمی است و باید به آن پرداخت. بنده در رشتهای بهعنوان سیاستگذاری فرهنگی در قرآن و روایات در دوره دکتری سیاستگذاری فرهنگی، مشغول تدریس هستم. دوستان اصرار داشتند که در آن چارچوب بحثهایی مطرح بشود.
مهمترین مسئلهی کشور چیست؟
این استاد دانشگاه گفت: به نظر من الآن مسئلهی مهم در کشور ما، مسئله نداشتن الگوی تولید سیاستگذاری اسلامی نیست. وضعیت کشور بهگونهای است که پروانهی سیاستگذاری اسلامی، روی فیل دستگاه اجرایی نشسته است. نظام علمی هم بهگونهای، جایی در برابر نظام متولی امور دینی، این موضع را دارد.
باز بنده نسبت به تجربههای متعددی که در قسمت تحول نیروی انسانی در تاریخ دارم و این احساس را قبل از این نداشتم؛ در عمل میبینم که ما چگونه با دستهای خودمان، نظام علمی را به یک معنا، به موضعی کشاندیم که مردم با ترس و هراس به متولیان امور دینی نگاه میکنند؛ یعنی هر حرفی توسط متولیان امور دینی زده میشود، نگراناند که کجا را هدف گرفتیم. ابتدا باید به اینها اندیشید.
اینها را باید برطرف کرد و بعداً به این بحثها پرداخت. البته نه اینکه اینها را رها بکنیم. طبعاً این منظورم نیست؛ اما درصحنه اجرا، در عینیت جامعه، مسئله چیز دیگری است و اگر سیاستگذاری با مسئله پیوند بخورد، این مسئله، مسئله جامعه امروز ما نیست.
خلاصهی بحث دکتر سبحانی این است که در یک مثلث سهضلعی، یک سری از مباحث راجع به چرایی این الگوی تولید اسلامی، سیاستگذاری عمومی است؛ یعنی سؤالاتی مثل ضرورت، آیا اصلاً این کار ضرورت دارد. حتی قبل از ضرورت آیا اصلاً چنین کاری امکان دارد؟ و طبعاً اهمیت این کار تا چه حد است؟ و یک بُعد دیگر بحث چیستی آن است. اگر ثابت شد که ضرورت دارد و امکان دارد و مسئله بااهمیتی است، ما چه تعریفی از آن داریم؟ چه عناصری؟ چه اجزایی؟ چه ابعادی برایش قائل هستیم و بُعد سوم بحث چگونگی هست؛ یعنی مکانیزم، سازوکار و فرایندش را ما چه میدانیم.
باید روش بحث را عوض کرد
حجتالاسلام الویری در مورد روش بحث خاطرنشان کرد: من میخواستم، مقدمات دیگری را مطرح کنم که با همین تعبیر ایشان از چرایی و چیستی و چگونگی سازگارتر بود، اما به سراغ حاق موضوع میروم و انشاءالله امیدوارم دوباره وقت بشود و در قسمت دیگر به این بحث میپردازم. برای سیاستگذاری اسلامی که البته سیاستگذاری فرهنگی مدنظرم هست، دو پیشفرض داریم. یکی دربارهی مفهوم اسلامی شدن علم است که این مطلب بهاندازه کافی توضیح دادهشده است. تعریف بنده از اسلامیت علم این است که علم برآورنده نیاز جامعه اسلامی را علم اسلامی میدانم؛ و طبیعتاً در جای دیگری باید با اشکالاتی که دوستان میکنند روبرو بشویم و ما هم پاسخگو باشیم.
بنابراین در نگاه بنده، جغرافیا، تأثیری در اسلامیت علم ندارد. علم از سرزمین کفر هم آمده باشد، اگر برآورندهی نیاز جامعه اسلامی بشود، لاجرم در آن تغییراتی پدید میآید که این تغییرات را قبول داریم و این علم، میشود علم اسلامی.
با این نگاه، در مورد سیاستگذاری فرهنگی، با همان درک متفاهمی که وجود دارد، ما خیلی اصرار ندارم، تعریف متفاوتی عرضه کنیم، سیاستگذاری، به مفهوم اتخاذ تصمیمهای ایجابی و سلبی از سوی حاکمیت برای حل مسائل فرهنگی عمومی جامعه است. فعلاً امور غیرفرهنگی را حساب نمیکنیم. چند نکته را خیلی کوتاه توضیح بدهم.
عدم سیاست و سیاست العدم
مدیرگروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم خاطرنشان کرد: وقتی میگویم اتخاذ تصمیم سلبی، تصمیم سلبی اعم از عدم سیاست و سیاست العدم است. هر دو را شامل میشود. سیاست فقط تصمیمگیری برای اجرا نیست. بلکه شامل جایی که تصمیم بگیریم این کار را انجام ندهیم، نیز میشود. پس تصمیم سلبی هم میشود سیاست. اگر خودآگاهانه تصمیم گرفتیم که اصلاً سیاستگذاری نکنیم، این همان عدم سیاست است؛ یعنی حاکمیت به این نتیجه برسد که فلان موضوع را اصلاً رها کنیم. مثلاً به نظر میآید در مورد قصه کوروش و ماجرای هفت آبان که چند سال است دارد تکرار میشود، فعلاً مسئولین ما به این نتیجه نرسیدند که یک سیاست برایش بگذارند، رها کردند تا ببینند بعداً چه تصمیمی بگیرند. پس سیاست، اتخاذ مجموعه تصمیمهای ایجابی و سلبی است و سلبی هم اعم از سیاست عدم و عدم سیاست است.
حاکمیت هم فقط حاکمیت به معنای بالاترین نهاد ادارهکنندهی جامعه نیست؛ بنابراین اگر مثلاً مدیر یک مدرسهای هم برای حل مسائل فرهنگی مدرسهاش میاندیشد، راهحل اتخاذ میکند، در نگاه ما به این کار، سیاست حاکمیتی میگویند. پس در اینجا همهی لایهها و حتی لایههای پایینتر هم مدنظرمان هست.
اگر ما در سیاستگذاریمان مسئلهای که تشخیص میدهیم، ناظر به وضع مطلوب جامعهمان باشد، تشخیص مسئله، نمیتواند بدون ایدئولوژی، بدون پیشفرض فکری و اعتقادی و روشی باشد. اگر مسئله را بر اساس آن وضع مطلوب تعیین کردیم و بعد هر روشی که برای حل این مسئله اتخاذ کردیم، چه ایجابی و چه سلبی و هر اقدامی که بر اساس این تصمیم در نظر گرفتیم که با روشهایی که برای رسیدن به وضع مطلوب سازگار باشد اخذ کنیم این همان سیاستگذاری فرهنگی است و برای آن، میشود الگو طراحی کرد. میشود برایش یک سازوکاری پیشبینی کرد و مدلش را ارائه داد.
پیشفرض دوم در بحث سیاستگذاری
دکتر الویری در مورد پیشفرضهای بحث خود گفت: پیشفرض دوم که در بحث بنده خیلی مهم است و به قول عربها مثار اشکالات و بحثهای خیلی زیادی است و بهشدت در بحث بنده جایگاه دارد، بحث اسلامیت، ارزشدار شمردن و اعتقاد به ارزشدار بودن تمدن پیشین اسلامی است. تجربهی تمدنی مسلمانها را ما تجربه ارزشمند میدانیم. ما تجربهی تمدنی مسلمانها را بهعنوان یک نمونه از یک فهمی از اسلام که در عمل امتحان پس داده و در عمل معیار قرارگرفته و توانسته یک سری مسائل را حل بکند، این تجربه را ما شایستهی توجه، اعتنا و فهم میدانیم؛ بنابراین در مدل و الگویی که بنده ارائه میدهم که نهفقط در بحث سیاستگذاری، در بقیه بحثها هم همینجور است؛ ما در کنار منابع شناختهشدهای که برای فهم دین میشناسیم که اصطلاحاً قرآن و روایات، اجماع و عقل است که شاید در یک نگاه دقی، فقط قرآن و سنت منبع باشند، اگر عقل را بهعنوان ابزار و اجماع را بهعنوان کاشفیت در نظر بگیریم، ما در کنار این دوتای دوم که عقل و اجماع است، عنصر تاریخ را هم پیشنهاد میکنیم. مرادم، تاریخ مسلمانان و تاریخ دوره اسلامی است، نه تاریخ جهان.
تاریخ جهان بهعنوان تجربه عمومی، خوب است، اما تاریخ مسلمانان را با سازوکاری که دارد، کاشف میدانیم؛ بنابراین در این مدل اسلامی سازی، عنصری به نام تاریخ را هم وسط میآوریم و یک فضای جدید برای مطالعه و اندیشیدن، یک فضای جدید برای واکاوی و بررسی پیشنهاد میکنیم که فضایی است که بهشدت از آن غفلت داشتیم و آن اعتنا و اهتمام لازم به آن صورت نگرفته است.
پس دو پیشفرض، مطرح شد. یکی پیشفرض مفهوم یکسان بودن علم و دوم پیشفرض ارزشمند بودن تجربهی پیشینه مسلمانان و ارزش واکاوی داشتن تجربه پیشینه مسلمانان.
بازخواهی مفهوم مسأله
وی بعد از بیان پیشفرضها به نتیجهگیری پرداخت و گفت: از این دو پیشفرض که بگذرم، وارد یک سری بحثهای عینیتر، در بحث سیاستگذاری بشوم. به نظر بنده، اولین گامی که باید برداشته بشود بازخواهی مفهوم مسئله است. همه میدانیم که سیاستگذاری از مسئله شروع میشود؛ اما باز درک موجود از مسئله در دانش سیاستگذاری را به باید اندکی، در برابرش، درنگ داشته باشیم. این درک از مسئله، بهخصوص اگر ما قید اسلامیت را در نظر بگیریم، مقداری رهزنی دارد. با شروع سیاستگذاری و فرایند سیاستگذاری از مسئله به معنای متعارفش، دچار یک نوع تناقض میشویم. بهعنوانمثال، وقتی میگوییم مسئله، چیزی است که باید خود مردم و تودهها و خود آن جامعهی مخاطب ما هم آن را بهعنوان یک مسئله قبول کرده باشد، درحالیکه در دانش سیاستگذاری مسئله را اینجوری معرفی میکنند: «مسئله، پدیدهی عام البلوایی است که مردم آن را بهعنوان یک مشکل، احساس میکنند و در یک مرحله بالاتر از مشکل که اگر حاد بشود به بحران خواهد انجامید.»
حال اگر قرار باشد که مسئله، نقطه آغاز سیاستگذاری باشد، دعوت پیامبران وقتیکه صورت میگیرد و پیامبران، توانستند بیشترین تحول فرهنگی را در جوامع ایجاد بکنند، در آن جامعهای که پیامبری به پیامبری برانگیختهشده است، اگر قرار باشد درک مردم و آنچه مردم بهعنوان مشکل احساس میکنند، پایهی کار خودش قرار بدهد که اصلاً دعوتی صورت نمیگیرد.
در اینجا میبینیم که اصلاً مسئله، از نگاه خود این پیامبر و از ناحیه آموزههای آسمانی، تعریف میشود و بعد بر اساس آن، اقدامات آن پیامبر صورت میگیرد. چالش عمدهای که در فهم دقیق معنای اسلامیت شد همینجاست که وقتی ما سراغ متون یعنی آیات و روایات میرویم، چیزی را بهعنوان مسئله در نظر میگیریم که مشکل مردم نیست.
در این درک، سراغ یک سلسله آرمانها و آموزههای آسمانی میرویم که اتفاقاً مستقل از مردم است. بهخصوص قرآن را در نظر بگیریم، اصلاً پیشفرض ما این است که قرآن، مستقل از یکزمان و مکان خاص نازلشده؛ به این معنا که در کاربردش منحصر به یک قلمرو زمانی و مکانی خاص نیست. کاربردش را فرازمان و فرامکان میشماریم.
آنوقت میخواهیم از قرآن سیاست دربیاوریم. این چه جور سیاستی است که در آن پیشفرض ما این است که برای همه تاریخ و همه زمانها و همه انسانهاست. مسئله باید عینی، مصداقی و مشخص باشد و یک جامعه خاص آن را بپذیرند و حاکمیت برای آن تدبیری بیندیشد.
بر این اساس ما در تعریف مسئله، خاستگاه مسئله را برخلاف آنچه در دانش سیاستگذاری است، پیشنهادمان این است که به سه قسمت تقسیم بشود؛ یعنی خاستگاه مسئله فقط واقعیتها نیست. واقعیتها حتماً میتوانند خاستگاه مسئله باشند؛ اما منحصراً نمیتوانند مدنظر قرار گیرند. پس یک دسته از خاستگاهها هم واقعیتهایی است که در یک جامعه وجود دارد.
معیار تشخیص واقعیتهای جامعه
استاد دانشگاه در مورد معیار تشخیص واقعیتهای جامعه، خاطرنشان کرد: معیار تشخیص در این واقعیتها نیز آن فرد سیاست پذیر است؛ یعنی آن جامعهای که میخواهیم برایش سیاستگذاری کنیم، قبول کند که این مسئله، مسئلهی من است. مردم در بعضی از جاها مسائل مشکل اقتصادی را لمس میکنند. با هرکدام گفتوگو داشتیم میگویند اقتصاد یک مسئله است. روش حفظ نهاد خانواده در جامعهای که مشحون از امواج گوناگون است، برای خیلی از مردم مسئله است. با آنها صحبت میکنیم میگویند مسئله است.
چندی پیش مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری یک فهرست صد محوری برای مسائل جامعه ایران را منتشر کرد. این خاستگاه و معیار مسئله بودنش، همان تشخیص سیاست پذیر است. افراد میگویند: این مشکل و مسئله ماست.
در کنار این، ما آرمانها را هم پیشنهاد داریم. آرمانها باید بهعنوان خاستگاه مسئله مدنظر قرار بگیرند. چون پیشفرض این است که ما اسلامی میاندیشیم. اگر اسلامی میاندیشیم، آموزههای قرآنی برای ما بسیار راهگشا و بسیار مهم هستند. فراتر از اینکه بسیار مهم هستند، اصلاً ما چیزی جز این آموزههای دینی نداریم. همهی اینها گرد محور قرآن و روایات صحیحه معصومین علیهمالسلام میچرخد. اینها را نمیتوانیم کنار بگذاریم. آرمانها نیز خاستگاه استخراج مسئله هستند.
معیار تشخیص آرمانها کیست؟
وی در مورد معیار تشخیص آرمانها گفت: اما معیار تشخیص آرمانها سیاستگذار است. در آنجا سیاست پذیر، معیار بود. اینجا سیاستگذار تشخیص میدهد که بر اساس آرمانها این مسئله وجود دارد یا ندارد. منتها مستقل از آن، بررسی واقعیت عینی است؛ یعنی اگر ما باشیم و برهان، اگر هیچ جامعهی خاصی مدنظرمان نباشد، نگوییم که میخواهیم قرآن را برای جامعه ایران یا افغانستان یا امریکا پیاده کنیم. بنشینیم قرآن را بخوانیم و به یک نکاتی میرسیم که اینها، برای قرآن، مسئله است. مثلاً بحث عبودیت را کامل میشود حدس زد، میشود فهمید و میشود درک کرد. یک نظم اجتماعی خاص را بهراحتی از قرآن میشود درک کرد. رابطه انسان با اطرافش، چه باخدا، چه با عالم غیب، چه با محیط، چه با جامعه. باز جامعه چه گذشته، چه حال، چه آینده، اینها را بهراحتی میشود از قرآن درک کرد و فهمید که اینها در قرآن مسئله است و برای اینها سازوکار پیشبینی کرد.
مسئله آرمان معطوف به واقعیت
دکتر الویری در ادامه افزود: خاستگاه سوم مسئله آرمان معطوف به واقعیت است. همانگونه که عرض کردم ما آموزههای قرآنی را برای کل جوامع مناسب میدانیم؛ اما من این قرآن را در محیط ایران چگونه میخواهم اجرا کنم. اجرای قرآن در ایران اکنون، ایران زمان حاضر، میتواند شکل متفاوتی داشته باشد.
اگر بخواهم به قرآن و به روایات در نظم اجتماعی بهخصوص عمل بکنم، در فضای چهار سال پیشِ ایران، به یک مدل میرسیدیم، چون این مدل، میخواهد مضمون و محتوا و قاعده بگیرد، میخواهد جامعه واقعیت بیرونی را بر هم بزند، شکل اجراییاش متفاوت میشود؛ و امروزه شکل دیگری پیدا میکند. شما ساختار و معماری مسجد را نگاه کنید، در طول تاریخ تحول پیداکرده است. در هر دورهای متناسب با دورهی خودش. الآن اگر مسجد میسازیم حتماً به ابزارهای سرمایشی و گرمایشی و تهویه میاندیشیم و برای آنجایی تعبیه میکنیم. قبلاً این دستگاهها وجود نداشت. لذا به ساختار طبیعی و معماری طبیعیاش میاندیشیدیم که چطور این کار در آن صورت میگیرد. مثلاً قطر دیوار مسجد را ضخیم میگرفتند که سرما و گرما در آن اثر نگذارد. ولی الآن آن ضخامت دیوار شاید بیمعنی باشد و اصلاً اشکال میشود که چرا اینقدر مصالح هدر میدهیم.
القای مسئله بودن از سوی سیاستگذار به سیاست پذیر
مدیرگروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم در ادامه خاطرنشان کرد: در حالت سوم، شیوهی تشخیص و تعیین مسئله القای مسئله بودن از سوی سیاستگذار به سیاست پذیر است. اصلاً باید القا کنیم به مردم که این مسئله شماست. تفاوت عمده اینجاست، در حالت اول نهفقط با یک نظرسنجی از مردم میتوانیم بگوییم مسئله مردم چیست؛ اما مردم چهبسا به مسائل اجتماعیشان، خودآگاهی ندارند و به وضع مطلوبی که باید داشته باشند، خودآگاهی ندارند. با تشخیص مردم در شیوههای حکومتداری البته در حد دولت، بعدازانقلاب دیدید، برخی از دولتها متناسب با آن تشخیص مقطعی و لحظهای مردم، یک تصمیمی میگیرند، چهبسا برای مردم خوشایند است. ولی بعد که میگذرد میبینیم به مصلحت مردم نبوده؛ بلکه کاملاً برعکس بوده و این بیش از اینکه به سود مردم باشد به ضرر مردم بوده است.
در اینجا، سیاستگذار باید آن تصویر درست، مسئله درست را به مردم القا کند. بعد از اینکه القا کرد آنوقت بهعنوان مسئله عمومی، تبدیل بشود. مادامیکه این کار صورت نگیرد، سیاستگذاری محکومبه شکست است. سیاستگذاری اگر زمینهی پذیرش مردمی نداشته باشد، اگر مردم درک نکنند، لمس نکنند، احساس نکنند که آنچه دارد گفته میشود به سود آنهاست، در عمل همراهی نخواهند کرد. این شاید یکی از مشکلات ما در سیاستگذاری در حیطه فرهنگ، بعدازانقلاب این بوده است. ما در جامعهمان حرف خوب، کم نداریم؛ چرا نسبت به بعضی از حرفهای خوب، سیاستهای خوب، عامه مردم، واکنش نشان میدهند؟ چرا آن همدلی لازم در همهجا وجود ندارد؟ چون اصلاً پیش از اینکه مردم به این نتیجه برسند که این مسئله ماست. قبل از اینکه به این باور برسند که به سودمان است اینگونه رفتار بکنیم، یک دستگاه اجرایی گرفتیم و این دستگاه اجرایی روی زندگی مردم اثر میگذارد، یک محدودیتهایی برایشان ایجاد میکند. فضاهای جدید برایشان تعریف میکند و نمیتوانند با آن کنار بیایند.
عدم موفقیت سیاستهای فرهنگی بعدازانقلاب
حجتالاسلام الویری در ادامه به علل عدم موفقیت سیاستهای فرهنگی بعدازانقلاب پرداخت و افزود: به نظر بنده، پس از انقلاب، در حیطه سیاستگذاری فرهنگی، تجربهها موفق نبوده است، مشکل یک قسمت از عدم موفقیت را در اینجا میبینم. چون در سیاستگذاری مسئله را از آرمانها بیرون آوردیم و کاری به مردم نداشتیم، مسئلهی استخراجشده از آرمان را مدلول همان تصمیمگیریهای ایجابی و سلبی قراردادیم، به نتایجی رسیدیم که نتیجه ظاهراً خوشایند خیلیها نیست و واقعاً هم همینطور است؛ اما اگر به روش پیامبر و به روش قرآن عمل میشد، اگر به روشی که پیامبر در مدینه اتخاذ کردند عمل میشد، الآن وضعیت فرهنگی، اینطور نبود. القای مسئله بودن به مردم و همراه کردن مردم، گام بسیار بزرگی برای کامیابی اجرای سیاستها در میدان عمل، بود و حرفهای خوب در طاقچه نمیماند و یا مورد سخریه قرار نمیگرفت. در عمل، مردم این را لمس میکردند و این مشارکت تودههای مردم، برای اجرایی کردن سیاستهای کلان فرهنگی، ضامن موفقیت بود. هرکسی هم که نماز میخواند با اینکه تکلیف واجب فردیاش را انجام میداد همزمان در تحقق سیاستهای کلان ایجاد جامعه مطلوب، نقشآفرین بود.
زکات پرداخت میکرد، ضمن اینکه فعل عبادی فردیاش را انجام میداد، در کنار این حس میکرد و میدید که چقدر درصحنه چرخش اقتصادی جامعه و اصلاً مصالح عمومی جامعه، سهم میآفریند.
اصلاً دیگر فردی دیده نمیشد؛ و مشارکت مردم عملاً زمینهساز تحقق سیاستهای فرهنگی بود؛ بنابراین بهعنوان بحث عینی و مصداقی، پیشنهاد ما برای اسلامی سازی بعدازآن دو پیشفرض که تأکید دوباره بر آن دارم، این است که در تعریف مسئله باید بازنگری کنیم و در این قسمت سومی که مسئلههای برآمده از متون دینی چگونه با واقعیت اجتماعی پیوند بخورد و به مردم القا بشود باید مفصّل بحث کرد.