تاریخ انتشار
شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۰
۰
کد مطلب : ۳۲۶۱۱

شاعر نباید خودش را محدود کند/ افتخار می‌کنم با هیئات مذهبی در ارتباط باشم

شاعر نباید خودش را محدود کند/ افتخار می‌کنم با هیئات مذهبی در ارتباط باشم
چهاردهمین جلسه از محفل شعر «قرار» با حضور سید محمدجواد شرافت، فضه سادات‌حسینی، مجید لشگری و حسین صیامی در باشگاه خبرنگاران تسنیم برگزار شد.

در ادامه گفتگوی فضه‌سادات حسینی با سید محمدجواد شرافت را در این محفل با هم می‌خوانیم:

آقای شرافت، شما متولد شوشتر هستید چه شد از قم سر در آوردید و در قم ماندگار شدید؟
بله، و به‌خاطر کار پدر دو سال یاسوج بودیم دو سال خیلی خاطره‌انگیز، فضای بکر یاسوج، ما هم اطراف یاسوج بودیم برای خود ما و فامیل ما که به‌بهانه‌های مختلف می‌آمدند آنجا خیلی خاطره‌انگیز بود و بعد از آن هم آمدیم قم و الآن سال‌هاست سایه‌نشین لطف کریمه اهل‌بیت(ع) هستیم.

 آقای شرافت، خانوادگی شاعر هستید یا فقط شما و برادرتان؟
پدربزرگم که ایشان نوحه‌سرای خوبی بودند همین الآن هم بعضی نوحه‌های ایشان به‌خلاف نوحه‌هایی که ما بگوییم که بعدش مداح‌ها بخوانند یا نخوانند و فراموش می‌شود همچنان خوانده می‌شود، فضای شوشتر با همان گویشی که دارند و این را می‌دانستم نوحه‌سرا بودند، گاهی وقت‌ها یک مراوده‌هایی یک شوخی‌های ادبی با دوستانشان داشتند.



  چه شد که شاعر شدید؟
من مدرسه علمیه الهادی بودم، نوجوانی و جوانی ما در هیئات مذهبی گذشت. دوستانی که در هیئت شرکت می‌کنند خیلی با شعر انس پیدا می‌کنند، زمزمه می‌کنند، می‌خوانند، من یادم است نوحه‌های حاج محمدرضا طاهری را خیلی دوست داشتم، یک دفتری داشتم و می‌نوشتم، این اتفاق کمک می‌کند به اینکه آدم به شعر نزدیکتر باشد، یک نوحه‌ای برای امام جواد نوشتم سال 77 یا 78 و آن شروع جدی من در این حوزه بود.

 به‌خاطر اسمتان با ایشان ارتباط برقرار کردید؟
نه خیلی اتفاقی نوحه نوشتم، آن موقع آقای سید محمد بابامیری که از شاعران خوب حوزوی است در مدرسه الهادی بود، به ایشان نوحه را نشان دادم و گفتند خیلی خوب است به‌طور جدی‌تر بیا برویم خانه آقای مجاهدی بیا برویم، جلسه انجمن شعر آقای حامدی، جلسه‌ای در حوزه هنری تشکیل می‌شود آقای سید مهدی حسینی، و واقعاً این سه جلسه خیلی کمک کرد به ما و همیشه به دوستان می‌گویم دعا کنید یک رفیقی پیدا کنید در عرصه شعر نه استاد، یک رفیقی که چند سال از تو جلوتر باشد. یک راهی را رفته یک کتاب‌هایی را خوانده و به شما بگوید چه بخوان چه نخوان و این لطف را سید محمد به من داشت، یادم است خانه آقای مجاهدی می‌رفتیم، خیلی جسور در همان سنین شعر می‌خواندیم و ایشان هم شیوه نقدشان تشویقی است، مثلاً شعر می‌خواندیم با یک زبان درب‌داغان بعد یک مصرع آن خوب بود و آن مصرع را تعیین می‌کردند و ما می‌فهمیدیم آن یک معیار است و به‌خصوص جلسه آقای حسینی، همچنان این جلسه برگزار می‌شود و دوستان در عین بی‌تعارف بودن دلسوزانه راجع به شعر همدیگر صحبت می‌کنیم و نقد می‌کنیم.

 حلقه ادبی پنجره را هم دارید؟
بله، حلقه ادبی پنجره چند سالی است که تشکیل می‌شود و چیزهایی که یاد گرفتیم از اساتیدمان را به دوستانمان منتقل می‌کنیم.

 همان سبکی که با شما داشتند شما هم با جوانان دارید؟
بیرحمانه‌تر، دوستانی که آمدند می‌دانند.
 
 خب، تأثیر این نقدها چگونه است؟
ما هدفمان در جلسات نقد این نیست که مچ طرف را بگیریم، هدفمان این است که دست طرف را بگیریم کمکش می‌کنیم، همیشه به دوستانی که اشعارشان نقد می‌شود می‌گویم که بشنوید ولو اینکه اعمال نکنید، بشنوید نظر من را به‌عنوان کسی که از شمای شاعر بیشتر کتاب خواندم دو تا جلسه بیشتر رفته باشم بعضی مسائل هم دو دو تا چهارتاست تعارف‌بردار نیست. بعضی مسائل هم سلیقه شخصی است، البته سلیقه شخصی هم یک عیاری برای خودش دارد مثلاً اگر آقای محمدکاظم کاظمی به یک سلیقه شخصی رسیده خیلی عالمانه‌تر است تا سلیقه شخصی من، مثلاً در آن نقدهایی هم که سلیقه‌ای است گوش کردن به نقدها کمک می‌کند.

 آقای شرافت، شما فقط شعر آیینی می‌گویید؟
شاعر باید صادق باشد، هر موضوع مهمی که برای من شاعر اهمیت داشته باشد ناخودآگاه بروز پیدا می‌کند، حالا ممکن است شما بخواهید به‌شوخی یکی از رفقای خودتان را هجو کنید کما اینکه همین اتفاق هم می‌افتد و چه شعرهای خوبی هم می‌شود، شاید نتوانیم بروز بدهیم آن کارها را و یک شوخی‌های شاعرانه اتفاق می‌افتد، ببینید شاعر نباید خودش را محدود کند الّا و فقط در این حوزه به‌نظر من یک بخشی از شاعری خود را از دست می‌دهد، عرض کردم اگر صادق باشیم بروز پیدا می‌کند، بله، اولویت‌های اول فکری ما بیشتر در شعرمان دیده می‌شود مثلاً چون همچنان خودم را شاعری می‌دانم که افتخار می‌کنم با هیئات مذهبی در ارتباط باشم و افتخار می‌کنم اگر شعرم خوانده شود.

 نوحه می‌گویید؟
بله، من همچنان دهه محرم نمی‌توانم شعر بنویسم، فقط وقف نوحه آن ده روز است که الحمدلله کم هم نمی‌نویسم.

 آنها منتشر می‌شود؟
فعلاً به آن فکر نکردم ولی قابلیت چاپ هم دارد چراکه اشعار و نوحه‌های خوبی را می‌شود جمع‌آوری کرد. به‌نظرم نوحه خیلی فراگیر است، نوحه خیلی در ذهن و زبان مردم راه پیدا می‌کند، نوحه خیلی برکت دارد، اصلاً نوحه چون اسم شاعر مطرح نیست خیلی به اخلاص نزدیک‌تر است، شاعر خودش را با شعرش نشان می‌دهد ولی در نوحه این اتفاق نمی‌افتد، همین صحبت‌ها بود، یکی با دوچرخه داشت رد می‌شد، یکی از نوحه‌های من را که آقای سلحشور خوانده بود بلند داشت می‌خواند، گویا اثبات می‌خواست بشود، اگر قدر نوحه را بدانیم این آشفته‌بازار سر و سامان پیدا می‌کند که متأسفانه دچار آن هستیم.

 یکی از دغدغه‌های حضرت آقا هم همین بود.
ایشان هر سال در دیداری که با مداحان اهل بیت علیهم السلام دارند در روز ولادت حضرت زهرا(س) تأکید می‌کنند بر این مسئله خیلی ظرفیت دارد امیدوارم قدر بدانند.

 شما در مجموع شعر غیرآیینی و غیرنوحه هم دارید مثلاً شعر عاشقانه و چیزهای دیگر هم دارید؟
تعریفمان از آیینی چیست؟

 شعرهای مذهبی و اهل‌بیت(ع)؟
ببینید تعریفی که آقای مجاهدی از شعر آیینی دارند هر شعری که ارزش‌های انسانی و الهی را بیان کند شعر آیینی است؛ شعر مقاومت، شعر اخلاقی، شعر توحیدی جزو این دسته از اشعار آیینی هستند. یک دایره خیلی گسترده‌ای دارد حتی عاشقانه‌های نجیب هم می‌تواند در این دسته‌بندی قرار بگیرد، مثلاً شما برای مادرتان شعر گفته‌اید مگر می‌تواند آیینی نباشد. من با تعریف شعر عاشقانه که می‌گویند حتماً شعر عاشقانه یعنی شعری را که برای فرد دیگری گفته باشیم و حتماً هم آن طرف دیگر هم یک نسبت خاصی داشته باشد من مشکل دارم. نه آدم برای دخترش شعر می‌گوید برای امام زمان شعر می‌گوید ممکن است عاشقانه باشد اگر شعرهای آیینی ما عاشقانه نباشند تأثیرگذار نمی‌شوند عاشقانه باید در آن موج بزند تا بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. من یک تجربه‌هایی در این زمینه داشتم اسمش اگر شعر باشد من در این زمینه شعر داشتم.

 نکته‌ای، حرفی باقی مانده بفرمایید.
خیر، دوست دارم بیشتر از دوستان شعر بشنویم.

 برای حسن ختام ما یک شعر فاطمی(ع) از شما بشنویم.
قدری بخند ای از خدا سرشار لبخندت
ای در شب ما مطلع الانوار لبخندت
جان پدر را تا بهشتی غرق گل می‌برد
در لحظه‌های روشن دیدار لبخندت
نه سال در دنیای حیدر صبح و ظهر و شب
تکرار شد تکرار شد تکرار لبخندت
با گردش دستاس خیر و نور می‌پاشید
بر هرچه صحرا هرچه گندم‌زار لبخندت
وقت دعا بود و سر سجاده گل کرد
با گفتن الجار ثم الدار لبخندت
از روزه بی نان و بی خرما چه شیرین‌تر
وقتی که باشد لحظه افطار لبخندت
اما چرا این روزها دیگر نمی‌خندی
اما چرا این روزهای تار لبخندت
مثل گلی طوفان‌زده پژمرد پرپر شد
بعد از پدر بعد از در و دیوار لبخندت
این روزهای آخری یک بار خندیدی
اما چه تلخ است تلخ این بار لبخندت
با چشم‌های خسته تا تابوت را دیدی
بر چشم‌های فضه شد آوار لبخندت
مادر جهان ما یتیم عشق و احساس است
قدری بخند ای مهربان بگذار لبخندت
چادر نماز دخترم از یاس لبریز است
تابیده بر این چادر گلدار لبخندت
مرجع : تسنیم
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما