کد مطلب : ۳۲۷۰۷
جایگاه موسیقی در اسلام و تشیع در گفتوگو با مهدی امین فروغی
اولین هنری که با حسین(ع) بیعت کرد/ از نوحهها قداستزدایی شده است
کلامش هم آهنگین و موزون و فاخر است. استاد مهدی امین فروغی، نویسنده و کارشناس ادبیات فارسی و عرب است و همین انس با ادبیات از او که دستی بر آتش موسیقی دارد و دل به اهل بیت سپرده معجونی ساخته به شدت دلنشین. مدرس ساز و آواز است و کتابهایی به قلمش در حوزه شعر، موسیقی آیینی و نوحه منتشر شده است. نشستیم و با هم درباره پیشینه موسیقی آیینی گپ زدیم. حرفها از چگونگی پیدایش موسیقی شروع شد و به آثار زمان حال رسید. اطلاعات وسیع و حافظه شفاف امین فروغی انسان را شگفت زده میکند. بی بهره نمانید.
-بنا داریم که درباره وضعیت موسیقی آیینی حرف بزنیم. اما شاید خوب باشد که اول کمی درباره ماهیت موسیقی و جایگاه آن در میان ادیان مختلف صحبت کنیم.
نخستین کسی که موسیقی را در حوزة ریاضیات و فلسفه تعریف کرد و تئوری مهم خود معروف به «هارمونی افلاک» یا«موسیقی کیهانی» را عرضه کرد و پس از او تقریبا تمام حکما و فلاسفه در غرب و شرق و جامعهشناسان این تئوری را پذیرفتند و نظرات خود را مبتنی بر این تئوری ارائه کردند فیثاغورث فیلسوف و ریاضیدان یونان بود. او نظریه خود را اینگونه مطرح کرد که هر چه در عالم وجود لباس هستی به تن کرده است بیشک از خود حرکتی دارد، چه این حرکت دیده شود و چه دیده نشود. یعنی وجود مساوی است با حرکت و آنچه که وجود دارد و حرکت میکند بیشک از خود صدایی تولید میکند خواه ما آن صدا را بشنویم یا نشنویم. و از آنجا که عالم هستی بر مدار نظم استوار است، علیالدوام اصواتی منظم در عالم تولید میشود و این اصوات از آنجا که تابع نظم هستند، موسیقی نام دارند و نوازندگان و خوانندگان این اصوات تمام موجوداتند. به قول سعدی «جهان پر سماع است و مستی و شور / ولیکن چه بیند در آینه کور». فیثاغورث و پیروان او بر این عقیده هستند که اصواتی که انسانها به عنوان موسیقی تولید میکنند، در واقع پاسخی است به آن اصوات عظیم یا آینهای است در برابر آن صورت نیکو. به قول میرفندرسکی؛ چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی/ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی/ صورت زیرین اگر با نردبان معرفت / بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی. مولانا نیز همین مفهوم را اینگونه مطرح میکند: مرغ دربالا و پران سایهاش/ میرود بر روی صحرا مرغ وش/ ابلهی صیاد آن سایه شود / میرود چندان که بی مایه شود. بر اساس این نظریه موسیقی ازلی است و با خلقت عالم شروع شده است.
نگاه دیگری به موسیقی هست و آن نگاهی انسانی است که پیروانی هم دارد. بر اساس این نگاه موسیقی در بهشت با انسان متولد شده است، آنگاه که انسان اولیه برای نخستین بار در دل خود غمی یا شادیای حس کرد و خواست به وسیله صدا این غم یا شادی را به دیگری منتقل کند موسیقی متولد شد و این نگاه بر اساس تعریفی است که از موسیقی ارائه شده که میگوید صدایی که دارای حالتی باشد موسیقی است. صدایی که حالتی انسانی اعم از غم، شادی، بیم یا امید و ... را با خود منتقل کند. این دو نظر را مولانا در ابیات مشهور خود اینگونه بیان میکند؛ پس حکیمان گفتهاند این لحنها/ از دوار چرخ بگرفتیم ما/ بانگ گردشهای چرخ است اینکه خلق/ میسرایندش به تنبور و به حلق/ مومنان گویند کآثار بهشت/ نغز گردانید هر آواز زشت/ ما همه ابنای عالم بودهایم/ در بهشت این لحنها بشنودهایم/ گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی/ یادمان آید از آنها اندکی/ نغمهی ناقوس و آواز دهل/ چیزکی ماند بدان ناقور کل.
نگاه سومی هم وجود دارد که ناظر به همین صنعت موسیقی است که بوسیله ساز و آواز به گوش میرسد که برساختة دست آدمیان است. ابن خلدون جامعه شناس معروف در جملات مشهور خود این نگاه را دنبال کرده است و پیروانی هم دارد. او میگوید: آنگاه که تمدنها شکل میگیرند و جوامع رو به کمال میگذارند و مردمان میل به تفریح پیدا میکنند،آخرین پدیدهای که به وجود میآید موسیقی است و آنگاه که تمدنها رو به افول و نابودی میگذارند نخستین پدیدهای که از جامعه رخت بر میبندد و نابود میشود موسیقی است. پس این سه تعریف درباب ماهیت و پیدایش موسیقی مطرح است که برخی آن را ازلی میدانند، برخی انسانی و برخی آن را صنعتی میدانند برساخته دست آدمیان.
اما این موسیقی هر چه که هست از ابتدا در خدمت تعالی روحی و معنوی انسان بوده است. تعریفهایی که حکمای شرق و غرب عالم از موسیقی ارائه کردهاند شاهد این مدعاست. افلاطون معتقد است که روح آدمی به وسیلة موسیقی تناسب و هماهنگی را یاد میگیرد و حتی استعداد پذیرش عدالت را پیدا میکند. ارسطو از موسیقی به عنوان یک ورزش روحانی و اخلاقی یاد میکند و معتقد است که موسیقی باعث میشود که نفس آدمی تابع ارادة عقل درآید و آمادگی اندیشیدن و خردورزی را پیدا کند.
در گذشته در میان اقوام مختلف سازها و ادوات موسیقی را در پرستشگاهها و معابد نگهداری میکردند به جهت اینکه نگاه به این پدیده نگاه به یک پدیدة قدسی و روحانی بوده و در جهت رشد و بالندگی معنویّات انسان به کار گرفته میشده است. حکما و فلاسفهی شرق مانند فارابی، ابن سینا، اخوان الصفا،غزالی و دیگران متفقالقول هستند که موسیقی یک پدیدهی معنوی و روحانی است. به شهادت تاریخ در میان اقوام مختلف هر جا دین، مذهب، آیین پرستش و نیایش وجود داشته، پدیدهای به نام موسیقی به دستیاری پیام معنوی آیینهای مختلف حضور داشته است.
از دو هزار و دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در میان اقوام ایلامی موسیقی در خدمت آیین پرستش بوده است. در تاریخ آمده به دستور پادشاه ایلامی، صبح و شام نوازندگان و خوانندگان حقوق دریافت میکردند که در مقابل معبدی که او وقف خدای شهر شوش کرده بود بخوانند و بنوازند. در مصر باستان «حتحور» که بنابر عقیدهی مصریان،خدای مصریان بوده است به چشم میخورد. در یونان باستان «آپولو» را میبینید که با چنگ طلاییاش در کوه المپ موجب شادمانی و برتری خدایان میشد. در هند «کریشنا» را دارید که خدای موسیقی است. در اقوام مختلف از میان الههها و خدایان همیشه یک خدا را برای به عنوان خدای موسیقی برگزیده بودند.
در معابد کیش شینتویی در ژاپن هر ساله مراسمی برگزار میشود که در آن مردمان هدایایی را پیشکش خدای آفتاب یا «آماتراسو» میکنند و آن هدایا را در ارابههایی میگذارند و این مراسم با موسیقی اجرا میشود. در چین نیز آیین پرستش با موسیقی همراه بوده و طبل مقدس آنان مشهور است. در کلده پزشکان برای انجام اعمال جراحی پیش از آنکه کار را شروع کنند آهنگ مقدس را میخواندند تا در کارشان توفیق پیدا کنند. در ایران باستان سرودهای مذهبی گاتهای زرتشت را دارید. در کلیسای کاتولیک هم از آغاز تا کنون به صورتی وسیع از موسیقی استفاده کردهاند. در سایر اقوام و فرهنگهای بشری نیز چنین بوده است. تاریخ به بانگ بلند به ما میگوید که در میان اقوام گوناگون هر کجا دین، مذهب، آیین پرستش و نیایش وجود داشته، موسیقی چه به صورت سازی و چه به صورت آوازی تمام قد در خدمتپیامهای معنوی و روحانی ادیان و آیینهای مختلف بوده و از میان هنرها، بیشترین خدمت را موسیقی به ادیان کرده است. در واقع به تعبیر من موسیقی مثل ساقدوشی ادیان و مذاهب را به حجلهگاه برده است. این تحلیل نیست، تاریخ این نکته را به بانگ بلند میگوید.
-با این حساب باید بپرسیم که موسیقی در دین اسلام از کجا آغاز شد؟
مهمترین پیوند موسیقی و اسلام در قرائت قرآن است و در شعائر مذهبی مانند اذان و مناجات شما این پیوند را میبینید. در اسلام بیشتر موسیقی آوازی رایج بوده و هست. اینکه فرمودهاند؛ نوّروا بیوتکم بتلاوه القرآن(خانههای خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید) و اینکه فرمودهاند؛ زیّنوا القرآن بصوت حسَن(قرآن را به صوت خوش زینت کنید) اینکه بانگ خوش مؤذن در اسلام، وقت عبادت را به مردم یادآوری میکند و پنج نوبت با موسیقی آوازی به مسجد میآیید و به محراب عبادت میروید، همه و همه نشان از پیوند موسیقی و اسلام است. این نکته بسیار قابل توجه است؛ پنج نوبت ما به واسطهی شنیدن یک صوت خوش موزون به محراب عبادت میرویم این اهمیت موسیقی را نشان میدهد و در جهان تشیع میبینید که این موسیقی در شکلهای مختلف حضور دارد و پیوند موسیقی و شعائر مذهبی و بخصوص شعائر حسینی در تشیّع به گونهای است که باید گفت که اگر موسیقی را از شعائر حسینی بگیریم به حیات بسیاری از آنها خاتمه دادهایم. اگر از اذان موسیقی را بگیرید یعنی لحن خوش را بگیرید دیگر موضوعیتی ندارد. اگر از مناجاتها لحن خوش را بگیرید چه چیزی باقی میماند؟ در شعائر حسینی اگر از تعزیه، موسیقی سازی و هم موسیقی آوازی را بگیرید چیزی باقی نمیماند. اگر از نوحهخوانی موسیقی را بگیرید، یعنی هم ملودی را بگیرید و هم ریتم را بگیرید چه چیزی باقی میماند.
یکی از شواهدی که میتوان از آن به نوع نگاه معصومین به موسیقی و پیوند آن با معنویات پی برد جملهای از امام صادق (ع) هست که به عبدی کوفی فرمودهاند. عبدی کوفی یکی از شاعران اهل بیت (ع) است. او در زمرة کسانی مانند دعبل خزاعی، سید اسماعیل حمیری و کمیت و زید اسدی است. عبدی شیوة کارش اینگونه بود که خدمت امام صادق (ع) میرسید و معارف را از حضرت اخذ میکرد و میرفت به شعر درمیآورد و مجدداً خدمت حضرت میرسید و آن را عرضه میکرد، اگر مورد تأیید بود آنگاه شعر را گسترش میداد. حضرت به او فرمود؛ ای عبدی به گونهای شعر بگو که زنان در سوگواریها با آن نوحهگری کنند. «امر الامام ایاه بنظم ما تنوح به النساء فی الماتم» عبدی مراثی بسیاری داشت اما امام توجه او را به یک شکل موسیقایی جلب کرد که به آن نوحه گفته میشود. نوحه چیزی نیست جز یک مرثیهای که در یک شکل موسیقایی ظهور میکند شعری است که با ملودی و ریتم همراه است. جابهجا در سیرهی اهل بیت میبینیم که علاقهمند بودند در کنار اینکه قرآن را با صدای خوش بشنوند مراثی حسینی را هم با صدای خوش بشنوند، چنان که در داستان «ابوهارون مکفوف» آمده است. ابوهارون میگوید روزی خدمت امام صادق (ع) رسیدم و حضرت فرمودند که خوب کردی آمدی. ای ابوهارون بنشین برای ما مرثیهی جدم حسین بن علی را بخوان؛ آنگاه رو کردند به اندرونی خانه و صدا بلند کردند که به امفروه بگویید که بیاید و بنشیند و بشنود که بر جد او حسین بن علی چه رفت.بانوی خانه به همراه دیگر بانوان آمدند و پشت پرده نشستند. حضرت رو به ابوهارون کرده و فرمودند: بخوان. ابو هارون شروع کرد شعرهای سید اسماعیل حمیری را خواند که میگوید بر قبر حسین گذار کن و به استخوانهای آن قبر بگو که ای استخوانهایی که پس از گذر سالیان هنوز تر و تازه هستید! ای حسین پس از اینکه بدن تو را زیر سم اسبان کوبیدند و استخوانهای تو را نرم کردند زندگی برای ما گوارا نیست. وقتی به زیارت قبر حسین رفتی درنگ کن و بایست و گریه کن بر آن مرد پاک که فرزند زن و مرد پاک بود. گریه کن مانند زنی که تنها یک فرزند داشته است و این فرزند به کام مرگ رفته است... ابوهارون میگوید وقتی شروع به خواندن کردم حضرت فرمودند که نه همانگونه که میان خودتان با لحن خوش میخوانید آنگونه برای ما بخوان. ابوهارون میگوید شروع کردم به خواندن با صوت خوش و در اثنای خواندن امام(ع) سخت میگریست و شیون زنان از پشت پرده بلند شد و... گذشته از این در جهان تشیع شرکت علمای دین در مجالس حسینی و گوش دادن به نوای خوش مرثیه خوانان نشان میدهد که فقهای ما با اینگونه موسیقی که با بار معنوی و دینی همراه است مشکلی ندارند و پیوسته مشوق مرثیه خوانان خوش صدا هم بودهاند. بر اساس تعریفی که از موسیقی بیان کردم که حکما گفتهاند: صدایی که حالتی از غم یا شادی یا بیم و امید و ... داشته باشد موسیقی است، بیراه نیست اگر بگوییم نخستین هنری که با حسین بن علی بیعت کرد موسیقی بود. یعنی در اولین نالهای که از دلی دردمند در کربلا بلند شد در واقع موسیقی وجود داشت. موسیقی نخستین هنری بود که با شعائر حسینی بیعت کرد و تا روزگار ما بر بیعت خود استوار بوده است.
-موسیقیای که در مورد آن صحبت میکنید که در ادیان و کشورهای مختلف وجود دارد احتمالاً یک مشخصههایی دارد که باید این را متمایز کند از موسیقیهای دیگری که شاید در این مسیر نباشند.
کاملاً درست است. هر پدیدهای آنگاه که در خدمت تعالی فکری، روحی و اخلاقی انسان درآید یک پدیدة مبارک است. هر پدیدهای از جمله موسیقی اگر باعث شود که انسان تعادل فکری و اخلاقی خود را از دست بدهد و به سوی سرخوشی، و یا به سوی افسردگی میل کند این یک پدیده مذموم است. چه این موسیقی توسط حنجرهی انسانی تولید شده باشد و چه توسط یک ساز مدرن فرقی نمیکند. هر پدیدهای که انسان را از تعادل خارج کند مذموم است. همانگونه که غذای ناسالم جسم آدمی را از تعادل خارج میکند، موسیقی نیز یک غذای روحی است که به وسیلة استماع وارد وجود انسان میشود که اگر آلوده باشد، روح آدمی را آلوده میکند. مراجع عظام تقلید هم در فتاوای خود همین مفهوم را میفرمایند. معیار سنجش آن هم در دست هر فرد مکلفی است. ممکن است آهنگی برای شخصی ضرر نداشته باشد و او را از تعادل خارج نکندولی برای فرد دیگری مضر باشد. معنا ندارد شخص هر موسیقی را که میخواهد بشنود نزد مراجع ببرد و بگوید آقا این حلال است یا حرام؟ آقا میگوید خودت نگاه کن و ببین آیا تو را از اعتدال خارج می کند یا نه. این موضوع دربارهی موسیقی مذهبی و آنچه در مجالس حسینی در روزگار ما خوانده میشود هم صدق میکند «باید مراقب باشیم مبادا شکل عزاداریهای ما و نوحههای ما موجب فاصله گرفتن جوانان از عقلانیت و اعتدال باشد.»
-چنانکه گفتید نوحه یک شکل موسیقایی است و ما با نوحههایی روبرو هستیم که ماندگار شدهاند. رمز این ماندگاری را چه میدانید؟
ما در عصر سرعت و تنوع زندگی میکنیم. پیوسته اغلب ما و بخصوص نسل جوان اسیر سرعت، تنوع و تکثر هستیم. شما وقتی تاریخ پدیدهای مثل نوحهخوانی را از نظر میگذرانید با شگفتی میبینید که از ابتدای رواج نوحهخوانی به معنای اخص آن که عصر قاجاریه بوده است، با گذشت دهها سال تنوعی در ملودی و آهنگ نوحهها نبوده است. ملاحظه میکنید که در طول مثلا صد سال مردم با دو آهنگ یا سه آهنگ نوحهسرایی میکردند و شما شاهد گوناگونی در نوحهها چنانکه در روزگار ما به چشم میخورد نیستید. در گذشته مردمان به پدیدههای معنوی مجال میدادند تا هالهای از قداست اطراف آن شکل بگیرد.
به عنوان مثال شما هر بار به حرم حضرت رضا(ع) مشرف میشوید در ساعات معینی در نقارهخانه حضرت رضا(ع) نقاره مینوازند. هر بار هم یک آهنگ را مینوازند و این آهنگ تغییر نمیکند به همین دلیل آنچه مینوازند و میشنویم برای ما به یک آهنگ مقدس تبدیل شده است. هر یک از ما که فرسنگها از شهر دوریم، هر گاه صدای نقاره نوازی حرم را از رادیو، تلویزیون بشنویم، این اصوات در ما ایجاد معنویت میکند و باطنا متوجه حرم حضرت امام رضا(ع) میشنویم. حال اگر قرار باشد این صدا متنوع باشد و هر بار به گونهای متفاوت نواخته شود، آیا قداستی در آن شکل میگیرد؟
اگر شما هر بار مشهد مشرف میشوید از نقارهخانه یک موسیقی بشنوید دیگر قداست و حالت معنوی آن از بین میرود. در نوحه نیز اینگونه است. قدیم ملودی نوحهها را دائم تغییر نمیدادند و یک نوحه، یک شعر و یک آهنگ را مکرر میخواندند و رفته رفته آن نوحه تبدیل به یک آهنگ مقدس میشد. و این قداست تا جایی بود که اگر شخصی مثلا در حال غفلت و گناه بود و از دور صدای این ملودی مقدس را میشنید منقلب میشد. در گذشته مردم به واسطة شنیدن یک نوحه توبهها میکردند. برای بسیاری از عرفا و اهل سلوک برای شنیدن این اصوات مقدس مکاشفاتی صورت میگرفته. شما باید به ملودیها و پدیدههایی که با معنویت شما سر و کار دارند مجال قدسی شدن بدهید. اذان مرحوم مؤذنزاده اگر یک بار پخش میشد و میگفتند که بس است حالا باید به فکر نوآوری باشیم و اذان دیگری را پخش کنیم، آیا این حالت قداست پیرامون آن شکل میگرفت؟ ربنای شجریان آیا اگر یک بار شنیده میشد این هالهی قداست پیرامون آن شکل میگرفت؟ ما باید به پدیدههای معنوی مجال بدهیم و با آنها زندگی کنیم. اما عصر سرعت و رسانه و تکنولوژی، عصر قداستزدایی است. یعنی اینها مجال نمیدهند به شما که توقف کنید و یک پدیدهای در ذهن شما مقدس شود.
در حوزهی نوحه یکی از گرفتاریهایی که ما در این روزگار پیدا کردیم این است که از نوحهها قداستزدایی شده است. شما هر مداحی را میبینید یا هر کسی که در حوزة موسیقی مذهبی کار میکند پیوسته در تلاش است که یک چیز نو تولید کند. مداح به شاعر میگوید که برای این دههی محرم یک نوحهی جدید بگوید و نوحهی سال گذشته را نمیخواند، در حالی که نوحههایی که سالیان دراز تکرار شدهاند از تاثیر بیشتری برخوردارند. شبهای عاشورا هر سال مردم منتظر هستند که آن نوحه مقدس را بشنوند؛ «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است؛ مکن ای صبح طلوع/ عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است؛ مکن ای صبح طلوع» هر یک از ما شب عاشورا در مجلسی که این آهنگ مقدس را می خوانند شرکت می کنیم. نمونهی دیگر این شعر مرحوم حسان است؛ «امشب شهادتنامة عشاق امضا میشود / فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود» این شعر و آهنگ زیبای آن تبدیل شده است به یک آهنگ مقدس چرا؟ چون سالها خوانده و تکرار شده است. متأسفانه مجال نمیدهیم که مردم تأمل کنند و شعر و نوحه در جانشان بنشیند.
-پیوند مداحان و روضهخوانان قدیم با اهالی موسیقی چگونه بود؟
بزرگان موسیقی ما مثل روحالله خالقی گفتهاند که اگر تعزیه، نوحه و مرثیهخوانی وجود نداشت ما الان چیزی به اسم موسیقی ملی نداشتیم و این حرف، حرف درستی است. در تمام جوامع پیوندی عمیق میان هنرها و فرهنگ مذهبی اقوام وجود داشته است. در اروپا، بهترین نقاشان بهترین آثار خود را برای کلیساها خلق کردند. شخصی مانند باخ بهترین آهنگهای خود را برای کلیسا تولید کرد و در ایران نیز چنین بوده است. ناگزیر هستم مقدمهای را بیان کنم. اگر به صد الی 150 سال پیش بازگردیم قبل از روزگار جدید، در عصر مشروطه و عصر قاجاریه یک شهروند معمولی یک کاسب دورهگرد یا یک روستایی اگر میخواست با آثار خوشنویسان بزرگ کشور خود آشنا شود باید کجا میرفت؟ آیا موزه یا نگارخانه وجود داشت؟ در آن روزگار مردم کاشی نگاریهاو کتیبههای مساجد، امامزادهها و تکیهها و حسینیهها و سقاخانهها را نگاه میکردند و با بهترین آثار خوشنویسی آشنا میشدند. یعنی میرزاغلامرضای اصفهانی، کلهر، میرعماد و عماد الکتاب و دیگران بهترین آثار خود را در نمایشگاههای دائمی که در معرض تابش آفتاب و بارش برف و باران قرار دارد و تعطیلی نداشت، یعنی اماکن مذهبی به نمایش گذاشته میشد.
اگر کسی میخواست صدای اساتید موسیقی ایران را بشنود کجا باید میشنید؟ آیا صفحة گرامافون وجود داشت؟ آیا همه امکانش را داشتند؟ سیدی یا کاست بود؟ کجا باید میرفت و صدای افسانهای اقبالالسلطان را بشنود؟ در تکیهی دولت. کجا باید صدای جناب دماوندی را بشنود؟ در تکیهی نیاوران چرا که در آن روزگار بهترین اساتید موسیقی در میان روضهخوانها، نوحهخوانها و شبیه خوانها بودند. در هنر نقاشی و تصویرگری هم چنین بود. در اماکن متبرکه تابلوهای حسین قوللر آغاسی،محمد مدبر، حسن اسماعیل زاده و دیگران نصب شده و داستانهای مذهبی بر آن نقاشی شده بود و مردم از این طریق شاهکارهای نقاشی مملکت را تماشا میکردند.
تمام شاخههای هنری در خدمت مذهب بودند. مستحضر هستید که پس از دوران صفویه که در واقع موسیقی ممنوع شد و اهالی موسیقی طرد شدند و شعرا مورد بیمهری حکومت قرار گرفتند از آن سو شعائر مذهبی، دستهگردانیها و مراسم سوگواری رونق پیدا کرد و خوانندهی مذهبی در آن مجالس نقش محوری داشت. طبیعتاً موسیقی در خدمت سوگواریها و شعائر حسینی درآمد و به راه خود ادامه داد. نوحهخوانها و روضهخوانها نزد اساتید موسیقی میرفتند و علوم و فنون خوانندگی را میآموختند و در جلسات حسینی میخواندند و این روند ادامه پیدا کرد تا جایی در عصر قاجاریه ما با یک نمایشگاه بزرگ روبهرو هستیم که شکلهای مختلف عزاداری به کمال خود رسیده است و در آن عصر به چشم میخورد و این در واقع بستری است که مذهب فراهم کرده بود و موسیقی بر این بستر جاری و ساری شد و سینه به سینه موسیقی و فنون آواز از استاد روضهخوان به شاگرد منتقل بهگونهای که تا پیش از تأسیس رادیو تمام اساتید بزرگ موسیقی ما یا روضهخوانزاده هستند یا خود روضهخوان بودهاند یا شاگرد روضهخوان بودهاند. مثلاً شخصی مانند عارف قزوینی اصلاً روضهخوان بود در ابتدای جوانیاش مرثیه خوانی میکرد. شعر معروف «محرم زینب رسیده وقت سواری / بر شتر من نه محمل و نه عماری، یا تو زجا خیز یا که قاسم و اکبر/ یا که به دشمن بگو رود به کناری» سرودهی عارف است که در مجالس میخواند. اقبال السلطان که بعد از تأسیس رادیو صدایش را در رادیو میشنیدید روضهخوان معروف تکیهی دولت بود، غلامحسین بنان شاگرد ضیاءالذاکرین است. تاج اصفهانی شاگرد پدرش تاجالواعظین اصفهانی است. ادیب خوانساری شاگرد عندلیب الذاکرین گلپایگانی است و سید جواد بدیعزاده فرزند سید محمدرضا بدیعالمتکلمین کاشی روضهخوان معروف عصر قاجار است. در واقع همه حاملان موسیقی ایرانی خوانندگان مذهبی بودند. با تأسیس رادیو در دورة پهلوی اول مجدداً افتراقی ایجاد شد میان خوانندگان مذهبی و کسانی که در حوزههای دیگر فعالیت میکردند و در واقع این جدایی تا اوایل انقلاب و تا اوائل دههی شصت هم به چشم میخورد که خوانندگان مذهبی با خوانندگان موسیقی خیلی به هم نزدیک نبودند اما در دو سه دهه اخیر مجددا اهل موسیقی با خوانندگان مذهبی به هم نزدیک شدهاند. خلاصه کلام اینکه موسیقی از ماهیتی روحانی و معنوی برخوردار استو به شهادت تاریخ در میان اقوام و فرهنگهای گوناگون بشری این هنر در خدمت رشد و تعالی اخلاق و معنویت بوده و در فرهنگ ایرانی- شیعی شیوندی وسیع با شعائر دینی و مذهبی دارد و بر ماست که از این پیوند مبارک مراقبت کنیم و روز به روز به بالندگی آن بیندیشیم.
-بنا داریم که درباره وضعیت موسیقی آیینی حرف بزنیم. اما شاید خوب باشد که اول کمی درباره ماهیت موسیقی و جایگاه آن در میان ادیان مختلف صحبت کنیم.
نخستین کسی که موسیقی را در حوزة ریاضیات و فلسفه تعریف کرد و تئوری مهم خود معروف به «هارمونی افلاک» یا«موسیقی کیهانی» را عرضه کرد و پس از او تقریبا تمام حکما و فلاسفه در غرب و شرق و جامعهشناسان این تئوری را پذیرفتند و نظرات خود را مبتنی بر این تئوری ارائه کردند فیثاغورث فیلسوف و ریاضیدان یونان بود. او نظریه خود را اینگونه مطرح کرد که هر چه در عالم وجود لباس هستی به تن کرده است بیشک از خود حرکتی دارد، چه این حرکت دیده شود و چه دیده نشود. یعنی وجود مساوی است با حرکت و آنچه که وجود دارد و حرکت میکند بیشک از خود صدایی تولید میکند خواه ما آن صدا را بشنویم یا نشنویم. و از آنجا که عالم هستی بر مدار نظم استوار است، علیالدوام اصواتی منظم در عالم تولید میشود و این اصوات از آنجا که تابع نظم هستند، موسیقی نام دارند و نوازندگان و خوانندگان این اصوات تمام موجوداتند. به قول سعدی «جهان پر سماع است و مستی و شور / ولیکن چه بیند در آینه کور». فیثاغورث و پیروان او بر این عقیده هستند که اصواتی که انسانها به عنوان موسیقی تولید میکنند، در واقع پاسخی است به آن اصوات عظیم یا آینهای است در برابر آن صورت نیکو. به قول میرفندرسکی؛ چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی/ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی/ صورت زیرین اگر با نردبان معرفت / بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی. مولانا نیز همین مفهوم را اینگونه مطرح میکند: مرغ دربالا و پران سایهاش/ میرود بر روی صحرا مرغ وش/ ابلهی صیاد آن سایه شود / میرود چندان که بی مایه شود. بر اساس این نظریه موسیقی ازلی است و با خلقت عالم شروع شده است.
نگاه دیگری به موسیقی هست و آن نگاهی انسانی است که پیروانی هم دارد. بر اساس این نگاه موسیقی در بهشت با انسان متولد شده است، آنگاه که انسان اولیه برای نخستین بار در دل خود غمی یا شادیای حس کرد و خواست به وسیله صدا این غم یا شادی را به دیگری منتقل کند موسیقی متولد شد و این نگاه بر اساس تعریفی است که از موسیقی ارائه شده که میگوید صدایی که دارای حالتی باشد موسیقی است. صدایی که حالتی انسانی اعم از غم، شادی، بیم یا امید و ... را با خود منتقل کند. این دو نظر را مولانا در ابیات مشهور خود اینگونه بیان میکند؛ پس حکیمان گفتهاند این لحنها/ از دوار چرخ بگرفتیم ما/ بانگ گردشهای چرخ است اینکه خلق/ میسرایندش به تنبور و به حلق/ مومنان گویند کآثار بهشت/ نغز گردانید هر آواز زشت/ ما همه ابنای عالم بودهایم/ در بهشت این لحنها بشنودهایم/ گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی/ یادمان آید از آنها اندکی/ نغمهی ناقوس و آواز دهل/ چیزکی ماند بدان ناقور کل.
نگاه سومی هم وجود دارد که ناظر به همین صنعت موسیقی است که بوسیله ساز و آواز به گوش میرسد که برساختة دست آدمیان است. ابن خلدون جامعه شناس معروف در جملات مشهور خود این نگاه را دنبال کرده است و پیروانی هم دارد. او میگوید: آنگاه که تمدنها شکل میگیرند و جوامع رو به کمال میگذارند و مردمان میل به تفریح پیدا میکنند،آخرین پدیدهای که به وجود میآید موسیقی است و آنگاه که تمدنها رو به افول و نابودی میگذارند نخستین پدیدهای که از جامعه رخت بر میبندد و نابود میشود موسیقی است. پس این سه تعریف درباب ماهیت و پیدایش موسیقی مطرح است که برخی آن را ازلی میدانند، برخی انسانی و برخی آن را صنعتی میدانند برساخته دست آدمیان.
اما این موسیقی هر چه که هست از ابتدا در خدمت تعالی روحی و معنوی انسان بوده است. تعریفهایی که حکمای شرق و غرب عالم از موسیقی ارائه کردهاند شاهد این مدعاست. افلاطون معتقد است که روح آدمی به وسیلة موسیقی تناسب و هماهنگی را یاد میگیرد و حتی استعداد پذیرش عدالت را پیدا میکند. ارسطو از موسیقی به عنوان یک ورزش روحانی و اخلاقی یاد میکند و معتقد است که موسیقی باعث میشود که نفس آدمی تابع ارادة عقل درآید و آمادگی اندیشیدن و خردورزی را پیدا کند.
در گذشته در میان اقوام مختلف سازها و ادوات موسیقی را در پرستشگاهها و معابد نگهداری میکردند به جهت اینکه نگاه به این پدیده نگاه به یک پدیدة قدسی و روحانی بوده و در جهت رشد و بالندگی معنویّات انسان به کار گرفته میشده است. حکما و فلاسفهی شرق مانند فارابی، ابن سینا، اخوان الصفا،غزالی و دیگران متفقالقول هستند که موسیقی یک پدیدهی معنوی و روحانی است. به شهادت تاریخ در میان اقوام مختلف هر جا دین، مذهب، آیین پرستش و نیایش وجود داشته، پدیدهای به نام موسیقی به دستیاری پیام معنوی آیینهای مختلف حضور داشته است.
از دو هزار و دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در میان اقوام ایلامی موسیقی در خدمت آیین پرستش بوده است. در تاریخ آمده به دستور پادشاه ایلامی، صبح و شام نوازندگان و خوانندگان حقوق دریافت میکردند که در مقابل معبدی که او وقف خدای شهر شوش کرده بود بخوانند و بنوازند. در مصر باستان «حتحور» که بنابر عقیدهی مصریان،خدای مصریان بوده است به چشم میخورد. در یونان باستان «آپولو» را میبینید که با چنگ طلاییاش در کوه المپ موجب شادمانی و برتری خدایان میشد. در هند «کریشنا» را دارید که خدای موسیقی است. در اقوام مختلف از میان الههها و خدایان همیشه یک خدا را برای به عنوان خدای موسیقی برگزیده بودند.
در معابد کیش شینتویی در ژاپن هر ساله مراسمی برگزار میشود که در آن مردمان هدایایی را پیشکش خدای آفتاب یا «آماتراسو» میکنند و آن هدایا را در ارابههایی میگذارند و این مراسم با موسیقی اجرا میشود. در چین نیز آیین پرستش با موسیقی همراه بوده و طبل مقدس آنان مشهور است. در کلده پزشکان برای انجام اعمال جراحی پیش از آنکه کار را شروع کنند آهنگ مقدس را میخواندند تا در کارشان توفیق پیدا کنند. در ایران باستان سرودهای مذهبی گاتهای زرتشت را دارید. در کلیسای کاتولیک هم از آغاز تا کنون به صورتی وسیع از موسیقی استفاده کردهاند. در سایر اقوام و فرهنگهای بشری نیز چنین بوده است. تاریخ به بانگ بلند به ما میگوید که در میان اقوام گوناگون هر کجا دین، مذهب، آیین پرستش و نیایش وجود داشته، موسیقی چه به صورت سازی و چه به صورت آوازی تمام قد در خدمتپیامهای معنوی و روحانی ادیان و آیینهای مختلف بوده و از میان هنرها، بیشترین خدمت را موسیقی به ادیان کرده است. در واقع به تعبیر من موسیقی مثل ساقدوشی ادیان و مذاهب را به حجلهگاه برده است. این تحلیل نیست، تاریخ این نکته را به بانگ بلند میگوید.
-با این حساب باید بپرسیم که موسیقی در دین اسلام از کجا آغاز شد؟
مهمترین پیوند موسیقی و اسلام در قرائت قرآن است و در شعائر مذهبی مانند اذان و مناجات شما این پیوند را میبینید. در اسلام بیشتر موسیقی آوازی رایج بوده و هست. اینکه فرمودهاند؛ نوّروا بیوتکم بتلاوه القرآن(خانههای خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید) و اینکه فرمودهاند؛ زیّنوا القرآن بصوت حسَن(قرآن را به صوت خوش زینت کنید) اینکه بانگ خوش مؤذن در اسلام، وقت عبادت را به مردم یادآوری میکند و پنج نوبت با موسیقی آوازی به مسجد میآیید و به محراب عبادت میروید، همه و همه نشان از پیوند موسیقی و اسلام است. این نکته بسیار قابل توجه است؛ پنج نوبت ما به واسطهی شنیدن یک صوت خوش موزون به محراب عبادت میرویم این اهمیت موسیقی را نشان میدهد و در جهان تشیع میبینید که این موسیقی در شکلهای مختلف حضور دارد و پیوند موسیقی و شعائر مذهبی و بخصوص شعائر حسینی در تشیّع به گونهای است که باید گفت که اگر موسیقی را از شعائر حسینی بگیریم به حیات بسیاری از آنها خاتمه دادهایم. اگر از اذان موسیقی را بگیرید یعنی لحن خوش را بگیرید دیگر موضوعیتی ندارد. اگر از مناجاتها لحن خوش را بگیرید چه چیزی باقی میماند؟ در شعائر حسینی اگر از تعزیه، موسیقی سازی و هم موسیقی آوازی را بگیرید چیزی باقی نمیماند. اگر از نوحهخوانی موسیقی را بگیرید، یعنی هم ملودی را بگیرید و هم ریتم را بگیرید چه چیزی باقی میماند.
یکی از شواهدی که میتوان از آن به نوع نگاه معصومین به موسیقی و پیوند آن با معنویات پی برد جملهای از امام صادق (ع) هست که به عبدی کوفی فرمودهاند. عبدی کوفی یکی از شاعران اهل بیت (ع) است. او در زمرة کسانی مانند دعبل خزاعی، سید اسماعیل حمیری و کمیت و زید اسدی است. عبدی شیوة کارش اینگونه بود که خدمت امام صادق (ع) میرسید و معارف را از حضرت اخذ میکرد و میرفت به شعر درمیآورد و مجدداً خدمت حضرت میرسید و آن را عرضه میکرد، اگر مورد تأیید بود آنگاه شعر را گسترش میداد. حضرت به او فرمود؛ ای عبدی به گونهای شعر بگو که زنان در سوگواریها با آن نوحهگری کنند. «امر الامام ایاه بنظم ما تنوح به النساء فی الماتم» عبدی مراثی بسیاری داشت اما امام توجه او را به یک شکل موسیقایی جلب کرد که به آن نوحه گفته میشود. نوحه چیزی نیست جز یک مرثیهای که در یک شکل موسیقایی ظهور میکند شعری است که با ملودی و ریتم همراه است. جابهجا در سیرهی اهل بیت میبینیم که علاقهمند بودند در کنار اینکه قرآن را با صدای خوش بشنوند مراثی حسینی را هم با صدای خوش بشنوند، چنان که در داستان «ابوهارون مکفوف» آمده است. ابوهارون میگوید روزی خدمت امام صادق (ع) رسیدم و حضرت فرمودند که خوب کردی آمدی. ای ابوهارون بنشین برای ما مرثیهی جدم حسین بن علی را بخوان؛ آنگاه رو کردند به اندرونی خانه و صدا بلند کردند که به امفروه بگویید که بیاید و بنشیند و بشنود که بر جد او حسین بن علی چه رفت.بانوی خانه به همراه دیگر بانوان آمدند و پشت پرده نشستند. حضرت رو به ابوهارون کرده و فرمودند: بخوان. ابو هارون شروع کرد شعرهای سید اسماعیل حمیری را خواند که میگوید بر قبر حسین گذار کن و به استخوانهای آن قبر بگو که ای استخوانهایی که پس از گذر سالیان هنوز تر و تازه هستید! ای حسین پس از اینکه بدن تو را زیر سم اسبان کوبیدند و استخوانهای تو را نرم کردند زندگی برای ما گوارا نیست. وقتی به زیارت قبر حسین رفتی درنگ کن و بایست و گریه کن بر آن مرد پاک که فرزند زن و مرد پاک بود. گریه کن مانند زنی که تنها یک فرزند داشته است و این فرزند به کام مرگ رفته است... ابوهارون میگوید وقتی شروع به خواندن کردم حضرت فرمودند که نه همانگونه که میان خودتان با لحن خوش میخوانید آنگونه برای ما بخوان. ابوهارون میگوید شروع کردم به خواندن با صوت خوش و در اثنای خواندن امام(ع) سخت میگریست و شیون زنان از پشت پرده بلند شد و... گذشته از این در جهان تشیع شرکت علمای دین در مجالس حسینی و گوش دادن به نوای خوش مرثیه خوانان نشان میدهد که فقهای ما با اینگونه موسیقی که با بار معنوی و دینی همراه است مشکلی ندارند و پیوسته مشوق مرثیه خوانان خوش صدا هم بودهاند. بر اساس تعریفی که از موسیقی بیان کردم که حکما گفتهاند: صدایی که حالتی از غم یا شادی یا بیم و امید و ... داشته باشد موسیقی است، بیراه نیست اگر بگوییم نخستین هنری که با حسین بن علی بیعت کرد موسیقی بود. یعنی در اولین نالهای که از دلی دردمند در کربلا بلند شد در واقع موسیقی وجود داشت. موسیقی نخستین هنری بود که با شعائر حسینی بیعت کرد و تا روزگار ما بر بیعت خود استوار بوده است.
-موسیقیای که در مورد آن صحبت میکنید که در ادیان و کشورهای مختلف وجود دارد احتمالاً یک مشخصههایی دارد که باید این را متمایز کند از موسیقیهای دیگری که شاید در این مسیر نباشند.
کاملاً درست است. هر پدیدهای آنگاه که در خدمت تعالی فکری، روحی و اخلاقی انسان درآید یک پدیدة مبارک است. هر پدیدهای از جمله موسیقی اگر باعث شود که انسان تعادل فکری و اخلاقی خود را از دست بدهد و به سوی سرخوشی، و یا به سوی افسردگی میل کند این یک پدیده مذموم است. چه این موسیقی توسط حنجرهی انسانی تولید شده باشد و چه توسط یک ساز مدرن فرقی نمیکند. هر پدیدهای که انسان را از تعادل خارج کند مذموم است. همانگونه که غذای ناسالم جسم آدمی را از تعادل خارج میکند، موسیقی نیز یک غذای روحی است که به وسیلة استماع وارد وجود انسان میشود که اگر آلوده باشد، روح آدمی را آلوده میکند. مراجع عظام تقلید هم در فتاوای خود همین مفهوم را میفرمایند. معیار سنجش آن هم در دست هر فرد مکلفی است. ممکن است آهنگی برای شخصی ضرر نداشته باشد و او را از تعادل خارج نکندولی برای فرد دیگری مضر باشد. معنا ندارد شخص هر موسیقی را که میخواهد بشنود نزد مراجع ببرد و بگوید آقا این حلال است یا حرام؟ آقا میگوید خودت نگاه کن و ببین آیا تو را از اعتدال خارج می کند یا نه. این موضوع دربارهی موسیقی مذهبی و آنچه در مجالس حسینی در روزگار ما خوانده میشود هم صدق میکند «باید مراقب باشیم مبادا شکل عزاداریهای ما و نوحههای ما موجب فاصله گرفتن جوانان از عقلانیت و اعتدال باشد.»
-چنانکه گفتید نوحه یک شکل موسیقایی است و ما با نوحههایی روبرو هستیم که ماندگار شدهاند. رمز این ماندگاری را چه میدانید؟
ما در عصر سرعت و تنوع زندگی میکنیم. پیوسته اغلب ما و بخصوص نسل جوان اسیر سرعت، تنوع و تکثر هستیم. شما وقتی تاریخ پدیدهای مثل نوحهخوانی را از نظر میگذرانید با شگفتی میبینید که از ابتدای رواج نوحهخوانی به معنای اخص آن که عصر قاجاریه بوده است، با گذشت دهها سال تنوعی در ملودی و آهنگ نوحهها نبوده است. ملاحظه میکنید که در طول مثلا صد سال مردم با دو آهنگ یا سه آهنگ نوحهسرایی میکردند و شما شاهد گوناگونی در نوحهها چنانکه در روزگار ما به چشم میخورد نیستید. در گذشته مردمان به پدیدههای معنوی مجال میدادند تا هالهای از قداست اطراف آن شکل بگیرد.
به عنوان مثال شما هر بار به حرم حضرت رضا(ع) مشرف میشوید در ساعات معینی در نقارهخانه حضرت رضا(ع) نقاره مینوازند. هر بار هم یک آهنگ را مینوازند و این آهنگ تغییر نمیکند به همین دلیل آنچه مینوازند و میشنویم برای ما به یک آهنگ مقدس تبدیل شده است. هر یک از ما که فرسنگها از شهر دوریم، هر گاه صدای نقاره نوازی حرم را از رادیو، تلویزیون بشنویم، این اصوات در ما ایجاد معنویت میکند و باطنا متوجه حرم حضرت امام رضا(ع) میشنویم. حال اگر قرار باشد این صدا متنوع باشد و هر بار به گونهای متفاوت نواخته شود، آیا قداستی در آن شکل میگیرد؟
اگر شما هر بار مشهد مشرف میشوید از نقارهخانه یک موسیقی بشنوید دیگر قداست و حالت معنوی آن از بین میرود. در نوحه نیز اینگونه است. قدیم ملودی نوحهها را دائم تغییر نمیدادند و یک نوحه، یک شعر و یک آهنگ را مکرر میخواندند و رفته رفته آن نوحه تبدیل به یک آهنگ مقدس میشد. و این قداست تا جایی بود که اگر شخصی مثلا در حال غفلت و گناه بود و از دور صدای این ملودی مقدس را میشنید منقلب میشد. در گذشته مردم به واسطة شنیدن یک نوحه توبهها میکردند. برای بسیاری از عرفا و اهل سلوک برای شنیدن این اصوات مقدس مکاشفاتی صورت میگرفته. شما باید به ملودیها و پدیدههایی که با معنویت شما سر و کار دارند مجال قدسی شدن بدهید. اذان مرحوم مؤذنزاده اگر یک بار پخش میشد و میگفتند که بس است حالا باید به فکر نوآوری باشیم و اذان دیگری را پخش کنیم، آیا این حالت قداست پیرامون آن شکل میگرفت؟ ربنای شجریان آیا اگر یک بار شنیده میشد این هالهی قداست پیرامون آن شکل میگرفت؟ ما باید به پدیدههای معنوی مجال بدهیم و با آنها زندگی کنیم. اما عصر سرعت و رسانه و تکنولوژی، عصر قداستزدایی است. یعنی اینها مجال نمیدهند به شما که توقف کنید و یک پدیدهای در ذهن شما مقدس شود.
در حوزهی نوحه یکی از گرفتاریهایی که ما در این روزگار پیدا کردیم این است که از نوحهها قداستزدایی شده است. شما هر مداحی را میبینید یا هر کسی که در حوزة موسیقی مذهبی کار میکند پیوسته در تلاش است که یک چیز نو تولید کند. مداح به شاعر میگوید که برای این دههی محرم یک نوحهی جدید بگوید و نوحهی سال گذشته را نمیخواند، در حالی که نوحههایی که سالیان دراز تکرار شدهاند از تاثیر بیشتری برخوردارند. شبهای عاشورا هر سال مردم منتظر هستند که آن نوحه مقدس را بشنوند؛ «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است؛ مکن ای صبح طلوع/ عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است؛ مکن ای صبح طلوع» هر یک از ما شب عاشورا در مجلسی که این آهنگ مقدس را می خوانند شرکت می کنیم. نمونهی دیگر این شعر مرحوم حسان است؛ «امشب شهادتنامة عشاق امضا میشود / فردا ز خون عاشقان این دشت دریا میشود» این شعر و آهنگ زیبای آن تبدیل شده است به یک آهنگ مقدس چرا؟ چون سالها خوانده و تکرار شده است. متأسفانه مجال نمیدهیم که مردم تأمل کنند و شعر و نوحه در جانشان بنشیند.
-پیوند مداحان و روضهخوانان قدیم با اهالی موسیقی چگونه بود؟
بزرگان موسیقی ما مثل روحالله خالقی گفتهاند که اگر تعزیه، نوحه و مرثیهخوانی وجود نداشت ما الان چیزی به اسم موسیقی ملی نداشتیم و این حرف، حرف درستی است. در تمام جوامع پیوندی عمیق میان هنرها و فرهنگ مذهبی اقوام وجود داشته است. در اروپا، بهترین نقاشان بهترین آثار خود را برای کلیساها خلق کردند. شخصی مانند باخ بهترین آهنگهای خود را برای کلیسا تولید کرد و در ایران نیز چنین بوده است. ناگزیر هستم مقدمهای را بیان کنم. اگر به صد الی 150 سال پیش بازگردیم قبل از روزگار جدید، در عصر مشروطه و عصر قاجاریه یک شهروند معمولی یک کاسب دورهگرد یا یک روستایی اگر میخواست با آثار خوشنویسان بزرگ کشور خود آشنا شود باید کجا میرفت؟ آیا موزه یا نگارخانه وجود داشت؟ در آن روزگار مردم کاشی نگاریهاو کتیبههای مساجد، امامزادهها و تکیهها و حسینیهها و سقاخانهها را نگاه میکردند و با بهترین آثار خوشنویسی آشنا میشدند. یعنی میرزاغلامرضای اصفهانی، کلهر، میرعماد و عماد الکتاب و دیگران بهترین آثار خود را در نمایشگاههای دائمی که در معرض تابش آفتاب و بارش برف و باران قرار دارد و تعطیلی نداشت، یعنی اماکن مذهبی به نمایش گذاشته میشد.
اگر کسی میخواست صدای اساتید موسیقی ایران را بشنود کجا باید میشنید؟ آیا صفحة گرامافون وجود داشت؟ آیا همه امکانش را داشتند؟ سیدی یا کاست بود؟ کجا باید میرفت و صدای افسانهای اقبالالسلطان را بشنود؟ در تکیهی دولت. کجا باید صدای جناب دماوندی را بشنود؟ در تکیهی نیاوران چرا که در آن روزگار بهترین اساتید موسیقی در میان روضهخوانها، نوحهخوانها و شبیه خوانها بودند. در هنر نقاشی و تصویرگری هم چنین بود. در اماکن متبرکه تابلوهای حسین قوللر آغاسی،محمد مدبر، حسن اسماعیل زاده و دیگران نصب شده و داستانهای مذهبی بر آن نقاشی شده بود و مردم از این طریق شاهکارهای نقاشی مملکت را تماشا میکردند.
تمام شاخههای هنری در خدمت مذهب بودند. مستحضر هستید که پس از دوران صفویه که در واقع موسیقی ممنوع شد و اهالی موسیقی طرد شدند و شعرا مورد بیمهری حکومت قرار گرفتند از آن سو شعائر مذهبی، دستهگردانیها و مراسم سوگواری رونق پیدا کرد و خوانندهی مذهبی در آن مجالس نقش محوری داشت. طبیعتاً موسیقی در خدمت سوگواریها و شعائر حسینی درآمد و به راه خود ادامه داد. نوحهخوانها و روضهخوانها نزد اساتید موسیقی میرفتند و علوم و فنون خوانندگی را میآموختند و در جلسات حسینی میخواندند و این روند ادامه پیدا کرد تا جایی در عصر قاجاریه ما با یک نمایشگاه بزرگ روبهرو هستیم که شکلهای مختلف عزاداری به کمال خود رسیده است و در آن عصر به چشم میخورد و این در واقع بستری است که مذهب فراهم کرده بود و موسیقی بر این بستر جاری و ساری شد و سینه به سینه موسیقی و فنون آواز از استاد روضهخوان به شاگرد منتقل بهگونهای که تا پیش از تأسیس رادیو تمام اساتید بزرگ موسیقی ما یا روضهخوانزاده هستند یا خود روضهخوان بودهاند یا شاگرد روضهخوان بودهاند. مثلاً شخصی مانند عارف قزوینی اصلاً روضهخوان بود در ابتدای جوانیاش مرثیه خوانی میکرد. شعر معروف «محرم زینب رسیده وقت سواری / بر شتر من نه محمل و نه عماری، یا تو زجا خیز یا که قاسم و اکبر/ یا که به دشمن بگو رود به کناری» سرودهی عارف است که در مجالس میخواند. اقبال السلطان که بعد از تأسیس رادیو صدایش را در رادیو میشنیدید روضهخوان معروف تکیهی دولت بود، غلامحسین بنان شاگرد ضیاءالذاکرین است. تاج اصفهانی شاگرد پدرش تاجالواعظین اصفهانی است. ادیب خوانساری شاگرد عندلیب الذاکرین گلپایگانی است و سید جواد بدیعزاده فرزند سید محمدرضا بدیعالمتکلمین کاشی روضهخوان معروف عصر قاجار است. در واقع همه حاملان موسیقی ایرانی خوانندگان مذهبی بودند. با تأسیس رادیو در دورة پهلوی اول مجدداً افتراقی ایجاد شد میان خوانندگان مذهبی و کسانی که در حوزههای دیگر فعالیت میکردند و در واقع این جدایی تا اوایل انقلاب و تا اوائل دههی شصت هم به چشم میخورد که خوانندگان مذهبی با خوانندگان موسیقی خیلی به هم نزدیک نبودند اما در دو سه دهه اخیر مجددا اهل موسیقی با خوانندگان مذهبی به هم نزدیک شدهاند. خلاصه کلام اینکه موسیقی از ماهیتی روحانی و معنوی برخوردار استو به شهادت تاریخ در میان اقوام و فرهنگهای گوناگون بشری این هنر در خدمت رشد و تعالی اخلاق و معنویت بوده و در فرهنگ ایرانی- شیعی شیوندی وسیع با شعائر دینی و مذهبی دارد و بر ماست که از این پیوند مبارک مراقبت کنیم و روز به روز به بالندگی آن بیندیشیم.
مرجع : خیمه