کد مطلب : ۳۲۷۵۳
مناسک عزاداری و دین عامه
دکتر جبار رحمانی
موضوع بحث من پیرامون مفهوم مناسک عزاداری و آسیبهای عزاداری و دینداری عامه است. قبل از پرداختن به این بحث لازم تا چند موضوع را به عنوان مقدمات و بحثهای اولیه مطرح کنم. به عنوان مقدمه اول، یک ضرورتی که ما در ایران باید تکلیفمان را با آن روشن کنیم، بحث تیپولوژی دینداری است. ما هنوز بر سر این قضیه اجماعی نداریم. این بحث از دیدگاه انسان شناختی و جامعه شناختی نتایج و پیامدهای خیلی زیادی دارد. البته چون تمرکز من بر وجه انسان شناختی قضیه است. مساله اینست که این انواع و سبکهای دینداری که در جامعه مومنان متناسب و با قشربندی های اجتماعی مختلف وجود دارد ، چه ویژگی هایی دارند، چه خصایصی دارند و یا چه زمینه های اجتماعی دارند و در نهایت چه دلالتهای فرهنگی دارند. باید به یک نکته خیلی ساده و اما کلیدی دقت کنیم که این مراسم عزاداری برای قشر بالا ( اگر قشربندی سنتی را استفاده می کنیم) یا برای طبقات بالای ما همان معنایی را ندارد که برای طبقات پایین دارد. آن معنایی که در عزاداری محرم، برای قشر نخبگان وجود داردف همان معنایی را ندارد که برای عوام و عامه مردم دارد. در این مبحث، تأکید من بر روی دینداری عامه است. پس به عنوان مقدمه اول، نکته اصلی این است که ما اول باید یک تیپولوژی دینداری داشته باشیم که بدانیم بحث عزاداری را در چه فضایی مطرح می کنیم.
نکته دوم اینست که در هر کدام از این تیپولوژی ها ما یک کانون آیینی یا به تعبیری دیگر آیینهای کانونی داریم. این کانون دینداری بگونه است که گفتمانهای دینی حول آن خودشان را ساماندهی می کنند. به عنوان مثال، در گذشته و در اوایل تاریخ اسلام، تشیع به مفهوم تاریخی اش عزاداری را در میان علما داشته، ولی در علما عزاداری مفهوم یک مناسک کانونی را نداشته، هرچند یک منسک مهم محسوب می شده است. عزاداری محرم اهمیت خودش را داشته اما کانون دینداریشان نبود. اما در همان عرصه یا گونه ای از دینداری که می توانیم اسمش را دینداری عامه بگذاریم، عزاداری به یک امر کانونی تبدیل می شود.
مقدمه بعدی بحث من در مورد تعبیر یا تفسیری است که ما از مفهوم مناسک و آیین داریم. عمدتاً ما از مفهوم آیین، درک تقریباً ایستا و انفعالی داریم. آیینها عمدتاً تابع در نظر گرفته می شوند. اگر به نظریه پردازان متأخرتر در حوزه انسان شناسی مانند راپاپورت یا گیرتز توجه کنیم. رویکردهای این محققان نکته خیلی خوبی را نشان می دهد: آیین یک فرایند پویایی است که در بستر آن دین به مفهوم انسان شناختی و جامعه شناختی اش ساخته می شود. ، بنابراین این فرایند پویای آیینی به طور پیاپی دین را ساخته و بازسازی می کند. آقای دکتر ربیعی نکته خوبی را اشاره کردند: بحث تغییر در مناسک و هیات ها. تغییر ویژگی اصلی اشکال تاریخی دین است. آن دینی که می توان نام آن را دین مومنان گذاشت، یک برساخته فرهنگی و آیینی است که در آیینها ساخته می شود. درکی که مردم از امر قدسی و مقدساتشان دارند، در خود آیینها شکل می گیرد.
آیینها و مناسک مذهبی همبستگی متقابلی با نظامهای فرهنگی اجتماعی دارند؛ هم تأثیر می پذیرند و هم تأثیر می گذارند. یعنی فقط تغییرات اجتماعی نیست که تغییرات آیینی ایجاد می کند. ما حتی با تغییرات آیینی مان تغییرات اجتماعی هم ایجاد می کنیم و علاوه بر این مباحث در بحث آیینی باید دقت کنیم آیینها را ما باید به صورت نظامهای آیینی در نظر بگیریم. هر نوع دینداری را که ما تشخیص دهیم، دارای آن یک سیستم و نظام آیینی (همراه با آیین های کانونی خاص خودش) است. این نظام آیینی با یک مجموعه متونی ساماندهی می شود. برمبنای این نگاه می توان به سراغ دینداری عامه مردم رفت.
من مجبورم یک تفکیکهای ساده شده ای را مطرح کنم. بحث دینداری عامه مردم یا همان عوام از دینداری اقشار سنتی و اقشار مدرن و سایر اقشار مرفه و بالا دست جامعه متفاوت است. زمینه ها و دلالت های انسان شناختی و جامعه شناختی خاصی دارد که اینجا به آن نمی پردازیم. دینداری عامه مردم –عوام- ویژگی خاصی که دارد اینست که خیلی ملموس گر و مسوس گراست. این نوع دینداری امر قدسی را از کانالهای ملموسی برای خودش متجلی می کند. در الگوی سه گانه دینداری معیشت اندیش، تجربه اندیش و معرفت اندیش، دینداری معیشت اندیش کاملاً وجه اساطیری دارد و اسطوره هایش هم خیلی ملموس است و امر قدسی را در جریان زندگی عادی مومنان تسری می دهد.
سنتهای عزاداری و تحولات تاریخی که این آیینها داشته اند و در قشربندی های اجتماعی مختلف، متفاوت بوده است. آنچه که در زورهای اولیه پس از واقعه کربلا رخ می دهد، در مفهوم انسان شناختی اش، یک آیین بزرگداشت و تکرار شونده نیست. ان مناسک، آیین بزرگداشت یک شخصیت اساطیری نیستف آیینی است که برای مرگ یک عزیز، یک رهبر، بزرگ خاندانی گرفته می شود. عزاداری به عنوان آیین دقیقا از حرکت توابین شروع می شود که بواسطه حرکت خاص انها، مناسک عزاداری به مناسک ایدئولوژی سیاسی تبدیل می شود. ریشه آیینی شدن مناسک محرم در اصل از همانجا بود. وقتی که دوره امویان و عباسیان سپری می شود یک تحولی در عزاداری پیدا می شود، و ما همچنان در دوران پس از این تحول هستیم، یعنی آیینهای عزاداری از یک ایدئولوژی سیاسی به یک ایدئولوژی فرهنگی و اجتماعی تبدیل می شود، یا به تعبیر دیگر به نظامهای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی تبدیل می شوند. عزاداری می شود کانون اعتقادات شیعه.
نکته مهمی که بعد از صفویه و تثبیت تشیع در کل ایران می بینیم اینست که مناسک عزاداری به عنوان آیین محوری عامه در کل جامعه رسوخ پیدا می کند و در مهمترین نقاط کشور شما می توان آن را دید. در گزارشهای تاریخی که هست روضه خوانهای آن زمان سوار بر اسب و الاغ می شدند و به روستاهای دورافتاده می رفتند تا بتوانند تشیع را با عزاداری محرم و ماجرای کربلا به مردم آنجا معرفی کنند. از طرفی هم مهمترین موضوعی که گفتمان عزاداری را برای مردم بیان می کرده، کتاب روضه الشهداست. این امروزه نیز بیش از همه در فضای گفتمانی این کتاب عمل می کنیم. گفتمان عزاداری ما هنوز نتوانسته خیلی از چارچوبهای گفتمان کتاب روضه الشهدا فراتر برود. با همه این تلاشهایی که علما یا روشنفکرهای مدرن کردند، هنوز نتوانستند این چارچوب را بشکنند و یک چارچوب جدیدی جایگزینش کنند.
نکته ای که من باز به آن تأکید می کنم این است که در حوزه عامه مردم، درک آنها از مقدساتشان از خلال این مناسک به درون زندگی آنها تسری پیدا می کند؛ یعنی عامه مردم وقتی می خواهند خدا را بفهمند یا امر قدسی شان را تجربه کنند بهترین جایی که در آن این مفاهیم را تجربه می کنند، آیینهایشان است. ما بدون تجربه آیینی امر قدسی نمی توانیم درک درستی از آن داشته باشیم. از طرف دیگر عامه مردم هم بیشترین مشارکتشان و حتی برای عده اندکی از آنها تنها مشارکت آیینی شان در مناسک عزاداری است. منظور من از این بحث این نیست که کل تشیع را تقلیل بدهیم به عزاداری ها و بگوییم تشیع دین عزاداری است، بلکه منظور من اینست که تشیع، کانونش عزاداری است، همه نظامهای آیینی و همه نظامهای باورهایشف حول این عزاداری شکل می گیرد. البته همین مساله در اقشار مختلف متفاوت است. در عامه مردم، عزاداری کانون نظام آیینی آنهاست، اما در سایر اقشار مثل هیات های مذهبی روشنفکران مدرن، مناسک عزاداری، مناسک کانونی انها نیست. بر این اساس باید سلسله مراتب و تیپولوژی خاصی برای عزاداری قائل شویم و مخاطبان را در برنامه ریزیهایی که در آینده داریم با نگاهی متفاوت ببینیم. با این دیدگاه می توان به مقوله آسیب شناسی هم پرداخت.
من خودم با مقوله آسیب شناسی موافق نیستم، چون یک اصطلاحی است که به تعبیر محققان مطالعات فرهنگی، از موضع قدرت است. اگر می توان به سادگی در یک انجمن علمی و در فضای دانشگاهی، جلسه ای برای آسیب شناسی عزاداری عامه مردم برگزار کرد، آیا متولیان این جلسات جرات و جسارت این را دارند که آسیب شناسی هیاتهای رزمندگان، یا آسیب شناسی عزادرای های علما را بگذارند. آیا متولیان این کار می توانند جرات این کار را داشته باشند. با نگاهی به این مساله به خوبی می توان دید که موضع قدرت شماست که به شما این اجازه را می دهد که چیزی به نام آسیب شناسی عزاداری بگذارید و بعد هم بیایید از مقوله هایی به نام تحریف، مقوله هایی به نام خرافه خیلی راحت حرف بزنید. آسیب شناسی در ایران یک مشکلش این است که از موضع قدرت وارد می شود و همیشه دو واژه در کنارش وجود دارند که بار ارزشی و اخلاقی زیادی هم دارند: یکی تحریف است و دیگری خرافه. معمولاً دینداران سنتی تاکیدشان روی تحریف دین است و گاها خرافه را هم استفاده می کنند، ولی ثقل حساسیت شان روی مفهوم تحریف است. دینداران مدرن یا روشنفکر نیز تاکیدشان بر روی مفهوم خرافه است. این دو واژه مثل دو لبه قیچی است که دو قشر نخبه ما با آن به نقد و گاه سرکوب دینداری عامه مردم می پردازند. از یک طرف به عوام می گویند که می گویند شما عزاداری و دین را تحریف کرده اید و از طرف دیگر می گویند این رسوم عزاداری، خرافه است. نکته ای که در پس واژه ها و مفاهیم آسیب شناسی و تحریف و خرافه است، اینست که در این رویکرد، منتقد یک نوع دینداری را در پس نگاهش مفروض گرفته است. این پیش فرض، دینداری ای است که به نظر او، دینداری اصیل است و عملاً آن را پذیرفته و می خواهد معیارهای متناسب با آن را جا بیاندازد.
در این نوع نگاه ها، آنچه فراموش می شود، نگاه خود عامه و عوام به دینداریشان است. عامه مردم دقیقا برای یک عمل دینی به عزاداری می روند نه برای ذلت و اباهه گری، درست است که تفریحی هم شاید در کنارش باشد و دوستانشان را ببینند. و یا مومنان حضور در فضای اجتماعی و جمعی را بواسطه این مناسک بدست آورند، ولی قبل از همه این کارکردهای غیر مذهبی، عوام برای اعتقادات دینی شان به این مناسک می روند. یک راه ساده برای وجه اعتقادی مشارکت در این مراسم در نزد عوام اینست که یک تلنگری به اعتقادات این مردم زده شود، آنگاه ببینیم که چه واکنشی نشان می دهند. اگر یک کاری برای اباهه گری انجام شود، اگر تلنگر بخورد واکنش نشان نمی دهد.
یک نکته مهم هم توجه به مفهوم اساطیر در مفهوم انسان شناختی آن است. هر فرهنگی یک نظام اساطیری برای خودش دارد. معمولا اسطوره ها را اموری متعلق به دوران باستانی می دانند، در حالیکه در نگاهی علمی انسانشناختی، اسطوره را در همه جوامع، حتی در دنیای جدید هم می توان دید. یک فرهنگ بدون اسطوره نمی تواند معانی مرکزی خودش را انتقال دهد، به همین دلیل در فرهنگ شیعی یک نظام اساطیری که صفویه آن را تثبیت کرد، همین نظام اساطیری همراه با مناسک عزاداری است. کتاب روضه الشهدا دقیقاً ساختار اسطوره شناختی فرهنگ شیعی بعد از صفویه را به ما نشان می دهد. نوعی نگاه اساطیری در گفتمان عزادرای بالاخص برای عامه مردم وجود دارد. در اسطوره نمی توان از مفهوم تحریف و خرافه حرف زد، زیرا محتوای اطوره برای مردم حقیقت دارد و منطقش هم منطق رمز آلود خودش است. معتقدان به یک اسطوره با با نگاه خاص خودشان آن را نگاه می کنند.
با توجه به نکات بالا می توان یک پرسش مهم در فضای نقد دینی ایران (هم از منظر درون دینی و هم از منظر برون دینی) را مطرح کرد. در ایران ادبیات گسترده ای به نام تحریف و آسیب شناسی وجود دارد؛ نکته این است که چرا این مجموعه ادبیات اثر نمی کند و همچنان کتابها و متون زیادی در نقد عزاداری ها نوشته می شود. در تغییر سنت های عزاداری بجز در مواقعی که پلیس وارد شده، متولیان امر در هیچ جا موفق نبوده اند. پلیس وارد شد که توانست تصاویر و شمایل ها را جمع کند. با وجود این نشستها و جلسات آسیب شناسی متعدد بازهم این رودخانه مسیر خودش را می رود. دلیلش این است که ما باید این مساله را از نگاه خود مردم بفهمیم. نگاه مردم هیچگاه این مساله را به عنوان یک تحریف،یا یک انحراف،یا یک خرافه ندیده است. بلکه برای عامه مردم این سنتها و آیین های عزاداری، منطق دینی خود آنهاست. یک مثال از فضای دیگری می تواند این مساله را بهتر روشن کند. دولت و حکومت انقلاب اسلامی سالهاست بعد از انقلاب با دینداری دانشگاهی مشکل دارد و اخیرا خیلی محکم و قاطعانه حرف از اصلاح و تصفیه دانشگاه و دمیدن روح معنویت در آن می زنند و عمدتا آن را منحرف یا غرق در فضای سکولار می دانند. ولی با همه این تلاشهای نیروهای مختلف حکومتی و حتی خود وزارت علوم، دانشگاه زیر بار این نمی رود، چون اعتقاد دارد که حرفشان بر مبنای حقیقت است به همان دلیل که دانشگاهیان زیر بار این قضیه نمی روند نمی خواهند دست از علم و جهان بینی ناشی از بردارند، عامه مردم هم زیر بار این منطق نمی روند که دست از این اعتقادات خودشان بردارند.
یک نکته دیگر در نقد آسیب شناسی های عزاداری محرم، موضوعی است که می توان آن را آسیب شناسی نخبگان منتقد نامید. دقیقا اوج گیردادنهای نخبگان – چه نخبگان سنتی و چه نخبگان روشنفکر- به عزادرای های عامه مردم، در ایام محرم است، یعنی زمانی که هیجان مذهبی به اوجش می رسد، نخبگان چنگ می زنند به این هیجان و آن را تحریف یا خرافه می نامند. این نوع مواجهه با مردم و دینداری آنها هرچقدر که بیشتر شود، فاصله گیری آنها و واکنش طردآمیز انها نسبت به این آسیب شناسی ها و برنامه ها بیشتر است. زمانی آسیب شناسی می تواند موثر باشد که که یک نفر از همان گروه بخواهد این کار را با ملاحظه منطق گفتمان دینی همان دینداران انجام دهد. به عنوان مثال استاد مطهری برای طیف دینداران مشابه خودش حرفهایش اثر گذار بود؛ اما نظرات استاد مطهری حتی بر دینداران طبقات عامه اثرگذار نبوده و نخواهد بود، در بهترین حالت می شنوند و احترام می گذارند، ولی عمل نمی کنند.
نکته نهایی این است که برای آسیب شناسی-که من زیاد با آن موافق نیستم- متولیان باید بدانند چه موقع و کجا و با چه چیز دارند حرف می زنند. اگر بی موقع در اوج هیجانات مذهبی مردم، به اعتقاداتشان انتقاد کنیم، آنها به هیچ وجه نمی پذیرند هر چند به نظر من در حالت عادی هم نمی پذیرند یا به ندرت ممکن است در شرایط خاصی بپذیرند، ولی بهترین راه این است که از درون گفتمان دینی آنها این اصلاح گری شروع شود. مشکلات آسیب شناسی در ایران معمولا پلیسی و ایجابی و تحکم امیز است و همدلی در آن وجود ندارد. نکته نهایی به عنوان نتیجه گیری، در جامعه ما متاسفانه علوم اجتماعی در مطالعات سنتی فرهنگ عامه مردم عقیم است ما ادبیات نظری و تجربی در این زمینه نداریم و برای مطالعه دینداری عموم مردم هنوز هم باید کارهای غربیها را بخوانیم. در کشور ما به دلیل اینکه اساتید حاضر نیستند به خودشان زحمت دهند و کار عمیق چندساله را انجام دهند، و قطعاً دانشجویان هم این کار را نمی کنند، مطالعات دقیقی از دینداری مردم وجود ندارد. تا وقتی که این سنت مطالعاتی را نداشته باشیم همیشه تحلیل های ما، نظریه های و سخنرانی های ما جواب نمی دهد.
نهادهای متولی دینداری مردم، به جای برنامه های کوتاه مدت اجرایی، بهتر است که به مدت سه چهار سال، یک تیمی را برای کار عمیق در این حوزه به کار بگیرند که در وهله متون توصیفی و تحلیلی بسیار دقیق تولید شود و سپس آن را به عنوان مبنای اطلاعات خود قرار داده و بعد نظریه پردازی کنند. در مطالعات مناسک عزاداری محرم در داخل ایران جز یکی دو مورد (از جمله کار آقای مظاهری) هیچ کتاب علمی ای نداریم. تا وقتی این متون تحقیقی عمیق را نداشته باشیم، همه برنامه های ما همچنان گذرا خواهد بود، در نتیجه با عوض شدن منتقدان، تاریخ مصرف فهم و انتقاد آنها نیز تمام می شود.
نکته دوم اینست که در هر کدام از این تیپولوژی ها ما یک کانون آیینی یا به تعبیری دیگر آیینهای کانونی داریم. این کانون دینداری بگونه است که گفتمانهای دینی حول آن خودشان را ساماندهی می کنند. به عنوان مثال، در گذشته و در اوایل تاریخ اسلام، تشیع به مفهوم تاریخی اش عزاداری را در میان علما داشته، ولی در علما عزاداری مفهوم یک مناسک کانونی را نداشته، هرچند یک منسک مهم محسوب می شده است. عزاداری محرم اهمیت خودش را داشته اما کانون دینداریشان نبود. اما در همان عرصه یا گونه ای از دینداری که می توانیم اسمش را دینداری عامه بگذاریم، عزاداری به یک امر کانونی تبدیل می شود.
مقدمه بعدی بحث من در مورد تعبیر یا تفسیری است که ما از مفهوم مناسک و آیین داریم. عمدتاً ما از مفهوم آیین، درک تقریباً ایستا و انفعالی داریم. آیینها عمدتاً تابع در نظر گرفته می شوند. اگر به نظریه پردازان متأخرتر در حوزه انسان شناسی مانند راپاپورت یا گیرتز توجه کنیم. رویکردهای این محققان نکته خیلی خوبی را نشان می دهد: آیین یک فرایند پویایی است که در بستر آن دین به مفهوم انسان شناختی و جامعه شناختی اش ساخته می شود. ، بنابراین این فرایند پویای آیینی به طور پیاپی دین را ساخته و بازسازی می کند. آقای دکتر ربیعی نکته خوبی را اشاره کردند: بحث تغییر در مناسک و هیات ها. تغییر ویژگی اصلی اشکال تاریخی دین است. آن دینی که می توان نام آن را دین مومنان گذاشت، یک برساخته فرهنگی و آیینی است که در آیینها ساخته می شود. درکی که مردم از امر قدسی و مقدساتشان دارند، در خود آیینها شکل می گیرد.
آیینها و مناسک مذهبی همبستگی متقابلی با نظامهای فرهنگی اجتماعی دارند؛ هم تأثیر می پذیرند و هم تأثیر می گذارند. یعنی فقط تغییرات اجتماعی نیست که تغییرات آیینی ایجاد می کند. ما حتی با تغییرات آیینی مان تغییرات اجتماعی هم ایجاد می کنیم و علاوه بر این مباحث در بحث آیینی باید دقت کنیم آیینها را ما باید به صورت نظامهای آیینی در نظر بگیریم. هر نوع دینداری را که ما تشخیص دهیم، دارای آن یک سیستم و نظام آیینی (همراه با آیین های کانونی خاص خودش) است. این نظام آیینی با یک مجموعه متونی ساماندهی می شود. برمبنای این نگاه می توان به سراغ دینداری عامه مردم رفت.
من مجبورم یک تفکیکهای ساده شده ای را مطرح کنم. بحث دینداری عامه مردم یا همان عوام از دینداری اقشار سنتی و اقشار مدرن و سایر اقشار مرفه و بالا دست جامعه متفاوت است. زمینه ها و دلالت های انسان شناختی و جامعه شناختی خاصی دارد که اینجا به آن نمی پردازیم. دینداری عامه مردم –عوام- ویژگی خاصی که دارد اینست که خیلی ملموس گر و مسوس گراست. این نوع دینداری امر قدسی را از کانالهای ملموسی برای خودش متجلی می کند. در الگوی سه گانه دینداری معیشت اندیش، تجربه اندیش و معرفت اندیش، دینداری معیشت اندیش کاملاً وجه اساطیری دارد و اسطوره هایش هم خیلی ملموس است و امر قدسی را در جریان زندگی عادی مومنان تسری می دهد.
سنتهای عزاداری و تحولات تاریخی که این آیینها داشته اند و در قشربندی های اجتماعی مختلف، متفاوت بوده است. آنچه که در زورهای اولیه پس از واقعه کربلا رخ می دهد، در مفهوم انسان شناختی اش، یک آیین بزرگداشت و تکرار شونده نیست. ان مناسک، آیین بزرگداشت یک شخصیت اساطیری نیستف آیینی است که برای مرگ یک عزیز، یک رهبر، بزرگ خاندانی گرفته می شود. عزاداری به عنوان آیین دقیقا از حرکت توابین شروع می شود که بواسطه حرکت خاص انها، مناسک عزاداری به مناسک ایدئولوژی سیاسی تبدیل می شود. ریشه آیینی شدن مناسک محرم در اصل از همانجا بود. وقتی که دوره امویان و عباسیان سپری می شود یک تحولی در عزاداری پیدا می شود، و ما همچنان در دوران پس از این تحول هستیم، یعنی آیینهای عزاداری از یک ایدئولوژی سیاسی به یک ایدئولوژی فرهنگی و اجتماعی تبدیل می شود، یا به تعبیر دیگر به نظامهای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی تبدیل می شوند. عزاداری می شود کانون اعتقادات شیعه.
نکته مهمی که بعد از صفویه و تثبیت تشیع در کل ایران می بینیم اینست که مناسک عزاداری به عنوان آیین محوری عامه در کل جامعه رسوخ پیدا می کند و در مهمترین نقاط کشور شما می توان آن را دید. در گزارشهای تاریخی که هست روضه خوانهای آن زمان سوار بر اسب و الاغ می شدند و به روستاهای دورافتاده می رفتند تا بتوانند تشیع را با عزاداری محرم و ماجرای کربلا به مردم آنجا معرفی کنند. از طرفی هم مهمترین موضوعی که گفتمان عزاداری را برای مردم بیان می کرده، کتاب روضه الشهداست. این امروزه نیز بیش از همه در فضای گفتمانی این کتاب عمل می کنیم. گفتمان عزاداری ما هنوز نتوانسته خیلی از چارچوبهای گفتمان کتاب روضه الشهدا فراتر برود. با همه این تلاشهایی که علما یا روشنفکرهای مدرن کردند، هنوز نتوانستند این چارچوب را بشکنند و یک چارچوب جدیدی جایگزینش کنند.
نکته ای که من باز به آن تأکید می کنم این است که در حوزه عامه مردم، درک آنها از مقدساتشان از خلال این مناسک به درون زندگی آنها تسری پیدا می کند؛ یعنی عامه مردم وقتی می خواهند خدا را بفهمند یا امر قدسی شان را تجربه کنند بهترین جایی که در آن این مفاهیم را تجربه می کنند، آیینهایشان است. ما بدون تجربه آیینی امر قدسی نمی توانیم درک درستی از آن داشته باشیم. از طرف دیگر عامه مردم هم بیشترین مشارکتشان و حتی برای عده اندکی از آنها تنها مشارکت آیینی شان در مناسک عزاداری است. منظور من از این بحث این نیست که کل تشیع را تقلیل بدهیم به عزاداری ها و بگوییم تشیع دین عزاداری است، بلکه منظور من اینست که تشیع، کانونش عزاداری است، همه نظامهای آیینی و همه نظامهای باورهایشف حول این عزاداری شکل می گیرد. البته همین مساله در اقشار مختلف متفاوت است. در عامه مردم، عزاداری کانون نظام آیینی آنهاست، اما در سایر اقشار مثل هیات های مذهبی روشنفکران مدرن، مناسک عزاداری، مناسک کانونی انها نیست. بر این اساس باید سلسله مراتب و تیپولوژی خاصی برای عزاداری قائل شویم و مخاطبان را در برنامه ریزیهایی که در آینده داریم با نگاهی متفاوت ببینیم. با این دیدگاه می توان به مقوله آسیب شناسی هم پرداخت.
من خودم با مقوله آسیب شناسی موافق نیستم، چون یک اصطلاحی است که به تعبیر محققان مطالعات فرهنگی، از موضع قدرت است. اگر می توان به سادگی در یک انجمن علمی و در فضای دانشگاهی، جلسه ای برای آسیب شناسی عزاداری عامه مردم برگزار کرد، آیا متولیان این جلسات جرات و جسارت این را دارند که آسیب شناسی هیاتهای رزمندگان، یا آسیب شناسی عزادرای های علما را بگذارند. آیا متولیان این کار می توانند جرات این کار را داشته باشند. با نگاهی به این مساله به خوبی می توان دید که موضع قدرت شماست که به شما این اجازه را می دهد که چیزی به نام آسیب شناسی عزاداری بگذارید و بعد هم بیایید از مقوله هایی به نام تحریف، مقوله هایی به نام خرافه خیلی راحت حرف بزنید. آسیب شناسی در ایران یک مشکلش این است که از موضع قدرت وارد می شود و همیشه دو واژه در کنارش وجود دارند که بار ارزشی و اخلاقی زیادی هم دارند: یکی تحریف است و دیگری خرافه. معمولاً دینداران سنتی تاکیدشان روی تحریف دین است و گاها خرافه را هم استفاده می کنند، ولی ثقل حساسیت شان روی مفهوم تحریف است. دینداران مدرن یا روشنفکر نیز تاکیدشان بر روی مفهوم خرافه است. این دو واژه مثل دو لبه قیچی است که دو قشر نخبه ما با آن به نقد و گاه سرکوب دینداری عامه مردم می پردازند. از یک طرف به عوام می گویند که می گویند شما عزاداری و دین را تحریف کرده اید و از طرف دیگر می گویند این رسوم عزاداری، خرافه است. نکته ای که در پس واژه ها و مفاهیم آسیب شناسی و تحریف و خرافه است، اینست که در این رویکرد، منتقد یک نوع دینداری را در پس نگاهش مفروض گرفته است. این پیش فرض، دینداری ای است که به نظر او، دینداری اصیل است و عملاً آن را پذیرفته و می خواهد معیارهای متناسب با آن را جا بیاندازد.
در این نوع نگاه ها، آنچه فراموش می شود، نگاه خود عامه و عوام به دینداریشان است. عامه مردم دقیقا برای یک عمل دینی به عزاداری می روند نه برای ذلت و اباهه گری، درست است که تفریحی هم شاید در کنارش باشد و دوستانشان را ببینند. و یا مومنان حضور در فضای اجتماعی و جمعی را بواسطه این مناسک بدست آورند، ولی قبل از همه این کارکردهای غیر مذهبی، عوام برای اعتقادات دینی شان به این مناسک می روند. یک راه ساده برای وجه اعتقادی مشارکت در این مراسم در نزد عوام اینست که یک تلنگری به اعتقادات این مردم زده شود، آنگاه ببینیم که چه واکنشی نشان می دهند. اگر یک کاری برای اباهه گری انجام شود، اگر تلنگر بخورد واکنش نشان نمی دهد.
یک نکته مهم هم توجه به مفهوم اساطیر در مفهوم انسان شناختی آن است. هر فرهنگی یک نظام اساطیری برای خودش دارد. معمولا اسطوره ها را اموری متعلق به دوران باستانی می دانند، در حالیکه در نگاهی علمی انسانشناختی، اسطوره را در همه جوامع، حتی در دنیای جدید هم می توان دید. یک فرهنگ بدون اسطوره نمی تواند معانی مرکزی خودش را انتقال دهد، به همین دلیل در فرهنگ شیعی یک نظام اساطیری که صفویه آن را تثبیت کرد، همین نظام اساطیری همراه با مناسک عزاداری است. کتاب روضه الشهدا دقیقاً ساختار اسطوره شناختی فرهنگ شیعی بعد از صفویه را به ما نشان می دهد. نوعی نگاه اساطیری در گفتمان عزادرای بالاخص برای عامه مردم وجود دارد. در اسطوره نمی توان از مفهوم تحریف و خرافه حرف زد، زیرا محتوای اطوره برای مردم حقیقت دارد و منطقش هم منطق رمز آلود خودش است. معتقدان به یک اسطوره با با نگاه خاص خودشان آن را نگاه می کنند.
با توجه به نکات بالا می توان یک پرسش مهم در فضای نقد دینی ایران (هم از منظر درون دینی و هم از منظر برون دینی) را مطرح کرد. در ایران ادبیات گسترده ای به نام تحریف و آسیب شناسی وجود دارد؛ نکته این است که چرا این مجموعه ادبیات اثر نمی کند و همچنان کتابها و متون زیادی در نقد عزاداری ها نوشته می شود. در تغییر سنت های عزاداری بجز در مواقعی که پلیس وارد شده، متولیان امر در هیچ جا موفق نبوده اند. پلیس وارد شد که توانست تصاویر و شمایل ها را جمع کند. با وجود این نشستها و جلسات آسیب شناسی متعدد بازهم این رودخانه مسیر خودش را می رود. دلیلش این است که ما باید این مساله را از نگاه خود مردم بفهمیم. نگاه مردم هیچگاه این مساله را به عنوان یک تحریف،یا یک انحراف،یا یک خرافه ندیده است. بلکه برای عامه مردم این سنتها و آیین های عزاداری، منطق دینی خود آنهاست. یک مثال از فضای دیگری می تواند این مساله را بهتر روشن کند. دولت و حکومت انقلاب اسلامی سالهاست بعد از انقلاب با دینداری دانشگاهی مشکل دارد و اخیرا خیلی محکم و قاطعانه حرف از اصلاح و تصفیه دانشگاه و دمیدن روح معنویت در آن می زنند و عمدتا آن را منحرف یا غرق در فضای سکولار می دانند. ولی با همه این تلاشهای نیروهای مختلف حکومتی و حتی خود وزارت علوم، دانشگاه زیر بار این نمی رود، چون اعتقاد دارد که حرفشان بر مبنای حقیقت است به همان دلیل که دانشگاهیان زیر بار این قضیه نمی روند نمی خواهند دست از علم و جهان بینی ناشی از بردارند، عامه مردم هم زیر بار این منطق نمی روند که دست از این اعتقادات خودشان بردارند.
یک نکته دیگر در نقد آسیب شناسی های عزاداری محرم، موضوعی است که می توان آن را آسیب شناسی نخبگان منتقد نامید. دقیقا اوج گیردادنهای نخبگان – چه نخبگان سنتی و چه نخبگان روشنفکر- به عزادرای های عامه مردم، در ایام محرم است، یعنی زمانی که هیجان مذهبی به اوجش می رسد، نخبگان چنگ می زنند به این هیجان و آن را تحریف یا خرافه می نامند. این نوع مواجهه با مردم و دینداری آنها هرچقدر که بیشتر شود، فاصله گیری آنها و واکنش طردآمیز انها نسبت به این آسیب شناسی ها و برنامه ها بیشتر است. زمانی آسیب شناسی می تواند موثر باشد که که یک نفر از همان گروه بخواهد این کار را با ملاحظه منطق گفتمان دینی همان دینداران انجام دهد. به عنوان مثال استاد مطهری برای طیف دینداران مشابه خودش حرفهایش اثر گذار بود؛ اما نظرات استاد مطهری حتی بر دینداران طبقات عامه اثرگذار نبوده و نخواهد بود، در بهترین حالت می شنوند و احترام می گذارند، ولی عمل نمی کنند.
نکته نهایی این است که برای آسیب شناسی-که من زیاد با آن موافق نیستم- متولیان باید بدانند چه موقع و کجا و با چه چیز دارند حرف می زنند. اگر بی موقع در اوج هیجانات مذهبی مردم، به اعتقاداتشان انتقاد کنیم، آنها به هیچ وجه نمی پذیرند هر چند به نظر من در حالت عادی هم نمی پذیرند یا به ندرت ممکن است در شرایط خاصی بپذیرند، ولی بهترین راه این است که از درون گفتمان دینی آنها این اصلاح گری شروع شود. مشکلات آسیب شناسی در ایران معمولا پلیسی و ایجابی و تحکم امیز است و همدلی در آن وجود ندارد. نکته نهایی به عنوان نتیجه گیری، در جامعه ما متاسفانه علوم اجتماعی در مطالعات سنتی فرهنگ عامه مردم عقیم است ما ادبیات نظری و تجربی در این زمینه نداریم و برای مطالعه دینداری عموم مردم هنوز هم باید کارهای غربیها را بخوانیم. در کشور ما به دلیل اینکه اساتید حاضر نیستند به خودشان زحمت دهند و کار عمیق چندساله را انجام دهند، و قطعاً دانشجویان هم این کار را نمی کنند، مطالعات دقیقی از دینداری مردم وجود ندارد. تا وقتی که این سنت مطالعاتی را نداشته باشیم همیشه تحلیل های ما، نظریه های و سخنرانی های ما جواب نمی دهد.
نهادهای متولی دینداری مردم، به جای برنامه های کوتاه مدت اجرایی، بهتر است که به مدت سه چهار سال، یک تیمی را برای کار عمیق در این حوزه به کار بگیرند که در وهله متون توصیفی و تحلیلی بسیار دقیق تولید شود و سپس آن را به عنوان مبنای اطلاعات خود قرار داده و بعد نظریه پردازی کنند. در مطالعات مناسک عزاداری محرم در داخل ایران جز یکی دو مورد (از جمله کار آقای مظاهری) هیچ کتاب علمی ای نداریم. تا وقتی این متون تحقیقی عمیق را نداشته باشیم، همه برنامه های ما همچنان گذرا خواهد بود، در نتیجه با عوض شدن منتقدان، تاریخ مصرف فهم و انتقاد آنها نیز تمام می شود.