کد مطلب : ۳۲۸۶۸
فروش کتاب «شش گوشه» در سی و یکمین نمایشگاه کتاب
کتاب «شش گوشه» وقایع نگاری مراحل نصب ضریح مطهر سیدالشهدا (ع) نوشته حامد حجتی و با بازنویسی حمیدرضا آزادگان منتشر شده که در سی و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در دسترس علاقه مندان قرار میگیرد.
پس از انتشار کتاب «پنجرههای تشنه» مستندنگاری انتقال ضریح مطهر امام حسین (ع) از قم به کربلا که مورد استقبال عوام و خواص جامعه و مورد تأیید و تقریظ مقام معظم رهبری نیز قرار گرفت، کتاب «شش گوشه» به مستندنگاری مراحل نصب ضریح مطهر پرداخته است.
حامد حجتی برای مستندنگاری این واقعه، بیش از پنجاه روز در کربلای معلا حضور داشته و از نزدیک در مراحل مختلف نصب آن ضریح، رخدادها بوده است و مشاهدات خود را از اصل و حواشی این کار به رشته تحریر در آورده که در این کتاب آمده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: «کاش یک چشم بینایی میدید که به هر قطعه این ضریح نقرهای زیبا چقدر دل دخیل بسته است.
حاج محمود میگفت: «داخل دفتر کارگاه ضریح نشسته بودیم. پیرزنی آمد و گفت: میخواهم کمک کنم. وقتی به داخل راهنماییاش کردیم از همان بیرون کفشهایش را درآورد. در و دیوار دفتر را میبوسید و گریه میکرد. آمد وسط دفتر دو رکعت نماز خواند. بعد چهلوسههزار تومان درآورد و گفت: این تمام پسانداز یکساله من است؛ تقدیم به امام حسین ... پیرزن گفت: من گونی میدوزم و بابت هر گونی مبلغ کمی میگیرم.همه داراییام فدای اربابم. حالا اگر این پارههای دل نیست، پس چیست؟ این رفتار عاشقانه را کجا باید پیدا کنیم؟»
پس از انتشار کتاب «پنجرههای تشنه» مستندنگاری انتقال ضریح مطهر امام حسین (ع) از قم به کربلا که مورد استقبال عوام و خواص جامعه و مورد تأیید و تقریظ مقام معظم رهبری نیز قرار گرفت، کتاب «شش گوشه» به مستندنگاری مراحل نصب ضریح مطهر پرداخته است.
حامد حجتی برای مستندنگاری این واقعه، بیش از پنجاه روز در کربلای معلا حضور داشته و از نزدیک در مراحل مختلف نصب آن ضریح، رخدادها بوده است و مشاهدات خود را از اصل و حواشی این کار به رشته تحریر در آورده که در این کتاب آمده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: «کاش یک چشم بینایی میدید که به هر قطعه این ضریح نقرهای زیبا چقدر دل دخیل بسته است.
حاج محمود میگفت: «داخل دفتر کارگاه ضریح نشسته بودیم. پیرزنی آمد و گفت: میخواهم کمک کنم. وقتی به داخل راهنماییاش کردیم از همان بیرون کفشهایش را درآورد. در و دیوار دفتر را میبوسید و گریه میکرد. آمد وسط دفتر دو رکعت نماز خواند. بعد چهلوسههزار تومان درآورد و گفت: این تمام پسانداز یکساله من است؛ تقدیم به امام حسین ... پیرزن گفت: من گونی میدوزم و بابت هر گونی مبلغ کمی میگیرم.همه داراییام فدای اربابم. حالا اگر این پارههای دل نیست، پس چیست؟ این رفتار عاشقانه را کجا باید پیدا کنیم؟»
مرجع : رسا