کد مطلب : ۳۳۵۰۵
کتابهای مقتل مغفول ماندهاند و مدفون شدهاند
محسن فرجی، داستاننویس و پژوهشگر: میخواهم نوشتهام را با حرفی بدیهی شروع کنم و برسم به موضوعی که قرار است دربارهاش سخن گفته شود؛ اینکه داستان کوتاه و رمان، گونههایی ادبی هستند که از غرب وارد سرزمین ما و هر سرزمینی شدهاند و حالا شکل و تعریفی تثبیتشده یافتهاند، اما این تنها یک سوی ماجراست و در سوی دیگر ماجرا، ما با پدیدهای به اسم ادبیات مواجه هستیم که اتفاقا عرصه آزادی بیحد و مرز و تخیل و خلاقیت ناب است و میتواند اشکال و جلوههای بسیار متنوع و متعددی به خود بگیرد. اما برای رسیدن به این رهایش و فرا رفتن از تعاریف تثبیتشده ادبیات، هر سرزمینی امکاناتی روایی دارد که میتواند به کارش بیاید. برای ما این امکانات در قالب قصههای عامیانه، افسانهها، مثلها، متلها، لالاییها و ... نمود یافته که کمابیش هم مورد استفاده نویسندگان امروز قرار گرفته است. اما یکی از این امکانات- که اتفاقا عرصهای فراخ و گنجینهای عظیم است- کمتر مورد توجه واقع شده است. از «مقتل»ها سخن میگویم که واقعه عاشورا را در قالبی بدیع بیان کردهاند.
اما چرا این اتفاق افتاده و داستاننویسان ما برای کشف و خلق شیوههای تازه نوشتن، کمتر به سراغ مقتل رفتهاند تا از نوع روایتپردازی آن بهره بگیرند؟ بهنظرم یک دلیل اصلی را باید در شکل و شمایل مقاتل موجود در بازار نشر جستجو کرد. در واقع کتابهای مقتل مانند جواهری درخشان هستند که در میان کوهی از ترجمههای قدیمی و سختخوان، چاپهای ناویراسته با صفحهآراییها و فونتهای چشمآزار، طرح جلدهای نازیبا، قطعهای نامناسب و ... مغفول ماندهاند و مدفون شدهاند. به همین خاطر هم چندان به چشم نیامدهاند؛ در صورتیکه ارائه چاپی امروزی و شکیل از این متون، همراه با یک بازخوانی دقیق و جدی که شامل ویرایش حرفهای، فصلبندی جدید و پاراگرافبندی تازه و اعرابگذاری باشد، قطعاً میتواند این جواهر را پیش چشم نویسندگان بگذارد؛ مثل همان کاری که جعفر مدرس صادقی با برخی از متون کهن فارسی انجام داد و با مجاهدتی ستودنی، آنها را برای مخاطب امروز، خواندنی و در دسترس کرد.
اما در مورد مقاتل فقط یک اتفاق از این جنس افتاده است- امیدوارم بیشتر باشد و من خبر نداشته باشم- آن هم بازخوانی مقتل «نفس المهموم» تالیف شیخ عباس قمی است. این بازخوانی توسط یاسین حجازی انجام شده و تحت عنوان «کتاب آه» منتشر شده است. اما نکته اینجاست که اگر یاسین حجازی، همتایانی هم داشته باشد که در این عرصه کاری درخور کرده باشند، تعدادشان قطعاً به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد و این عرصه بکر و گسترده همچنان چشمانتظار پژوهشگران و ادیبانی است که با شناخت از واقعه عاشورا و ادبیات، به سراغ بازخوانی مقاتل بروند.
نباید فراموش کرد که چه جعفر مدرس صادقی و چه یاسین حجازی با عشق و همتی فردی و بدون پشتوانه به سراغ چنین کاری رفتهاند. حال آنکه در اینجا به گمان من، از معدود جاهایی است که کار سفارشی نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و روا هم هست. در واقع، این برعهده متولیان فرهنگی است که با حمایتهای خود راه را برای مولفان و ویراستاران و عاشوراپژوهان باز کنند تا آنها بتوانند مقاتل را به شکل و شمایلی تازه برای مخاطبان بهطور عام و داستاننویسان بهطور خاص، خواندنی و در دسترس کنند. اگر این اتفاق بیفتد- که چندان هم غریب و دشوار نیست- خواهیم دید که چگونه کتابهای مقتل، علاوه بر بار معنایی زیبا و سترگشان، میتوانند شیوههای روایی بدیعی را پیشروی قصهنویسان ما بگذارند و امکانی تازه و جذاب برای خلق ادبیات باشند.
اما چرا این اتفاق افتاده و داستاننویسان ما برای کشف و خلق شیوههای تازه نوشتن، کمتر به سراغ مقتل رفتهاند تا از نوع روایتپردازی آن بهره بگیرند؟ بهنظرم یک دلیل اصلی را باید در شکل و شمایل مقاتل موجود در بازار نشر جستجو کرد. در واقع کتابهای مقتل مانند جواهری درخشان هستند که در میان کوهی از ترجمههای قدیمی و سختخوان، چاپهای ناویراسته با صفحهآراییها و فونتهای چشمآزار، طرح جلدهای نازیبا، قطعهای نامناسب و ... مغفول ماندهاند و مدفون شدهاند. به همین خاطر هم چندان به چشم نیامدهاند؛ در صورتیکه ارائه چاپی امروزی و شکیل از این متون، همراه با یک بازخوانی دقیق و جدی که شامل ویرایش حرفهای، فصلبندی جدید و پاراگرافبندی تازه و اعرابگذاری باشد، قطعاً میتواند این جواهر را پیش چشم نویسندگان بگذارد؛ مثل همان کاری که جعفر مدرس صادقی با برخی از متون کهن فارسی انجام داد و با مجاهدتی ستودنی، آنها را برای مخاطب امروز، خواندنی و در دسترس کرد.
اما در مورد مقاتل فقط یک اتفاق از این جنس افتاده است- امیدوارم بیشتر باشد و من خبر نداشته باشم- آن هم بازخوانی مقتل «نفس المهموم» تالیف شیخ عباس قمی است. این بازخوانی توسط یاسین حجازی انجام شده و تحت عنوان «کتاب آه» منتشر شده است. اما نکته اینجاست که اگر یاسین حجازی، همتایانی هم داشته باشد که در این عرصه کاری درخور کرده باشند، تعدادشان قطعاً به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد و این عرصه بکر و گسترده همچنان چشمانتظار پژوهشگران و ادیبانی است که با شناخت از واقعه عاشورا و ادبیات، به سراغ بازخوانی مقاتل بروند.
نباید فراموش کرد که چه جعفر مدرس صادقی و چه یاسین حجازی با عشق و همتی فردی و بدون پشتوانه به سراغ چنین کاری رفتهاند. حال آنکه در اینجا به گمان من، از معدود جاهایی است که کار سفارشی نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و روا هم هست. در واقع، این برعهده متولیان فرهنگی است که با حمایتهای خود راه را برای مولفان و ویراستاران و عاشوراپژوهان باز کنند تا آنها بتوانند مقاتل را به شکل و شمایلی تازه برای مخاطبان بهطور عام و داستاننویسان بهطور خاص، خواندنی و در دسترس کنند. اگر این اتفاق بیفتد- که چندان هم غریب و دشوار نیست- خواهیم دید که چگونه کتابهای مقتل، علاوه بر بار معنایی زیبا و سترگشان، میتوانند شیوههای روایی بدیعی را پیشروی قصهنویسان ما بگذارند و امکانی تازه و جذاب برای خلق ادبیات باشند.
مرجع : ایبنا