کد مطلب : ۳۴۷۷۳
نقدی ویرایشی بر کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا
راضیه حقیقت/ ویراستار متون دینی: آیتالله سید علی حسینی میلانی روحانی و مجتهد شیعۀ اهل ایران و یکی از شاگردان مطرح آیتاللهالعظمی حسین وحید خراسانی دام ظله است. آیتالله سید علی حسینی میلانی نوۀ سید محمدهادی میلانی از مراجع تقلید شیعیان است. یکی از آثار آیتالله سید علی حسینی میلانی کتاب «ناگفتههایی از حقایق عاشورا» است.
ایشان با قلم خود در این کتاب، به شبهات و پرسشها دربارۀ حادثۀ کربلا پاسخ دادهاند. گفتنی است بررسی و نقد این اثر، بر اساس چاپ یازدهم (۱۳۹۶) کتاب انجام شده و انتشارات الحقایق مسئول چاپ و نشر آن است. از ویژگیهای ستودنی این کتاب، نثر روان آن و متناسببودن عبارات و واژهها با فضای ذهنی مخاطب چنین متونی است. نویسنده بهواقع در نگارش کتاب، از بهکاربردن جملات و عبارات پیچیده پرهیز کرده و ازآنجاکه این کتاب بهسبک تحقیقی و نثر معیار است، بهتناسب سبک کتاب، از آوردن آرایههای ادبی خودداری کرده است.
با این تفاسیر، اگر با رویکرد انتقادیویرایشی به این کتاب نگاه شود، برخی مشکلات موجود در آن، بررسی و دقت بیشتری میطلبد. در ادامه، از چند منظر به برخی از ایرادهای این کتاب در قالب دستهبندی مشخصی اشاره میشود؛ ازجمله جملات ابهامدار، ساختارهای دارای ضعف تألیف، تعبیرهای نادرست، نایکدستی از منظرهای گوناگون و ضعف پاراگرافبندی و تیترنگاری.
بررسی و نقد
اصل یکدستی در نگارش کتاب، مهمترین اصل است و هر نویسندهای با درنظرگرفتن اصل یکدستی میتواند متنی جذاب و خوانا برای خواننده فراهم سازد. رویکردی که نویسنده در نگارش کتاب در نظر میگیرد، باید در همهجای کتاب بهطور یکدست رعایت کرده و تمام اصول نگارشی را بهطور یکدست اعمال کند.
دومین موضوع این است که طبق اصول ویرایش زبانی که سالها استادان این عرصه بر آن اهتمام ورزیدهاند، در متن معیار، خواننده نباید با ابهام در جملات و ضعف تألیف و تعبیرهای نادرست روبهرو شود؛ همچنین نایکدستی زمان فعلها و تتابع افعال خواننده را خسته و در فهم معنا سردرگم میکند. بر این اساس، طبق دستهبندی اصول ویرایشی، بخش از ایرادهای کتاب پیش روی خواننده قرار میگیرد.
ابهام در متن
منظور از ابهام، دوپهلوبودن یا چند معنایی بودن جمله یا عبارت است؛ یعنی خواننده با خواندن جمله، معنایی غیر از معنای مدنظر نویسنده برداشت میکند یا ممکن است مردد شود بین اینکه مقصود نویسنده کدام یک از برداشتهاست. همین مسئله موجب کاستهشدن ار ارزش متن میشود. در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا، خواننده بارها با جملات دوپهلو روبهرو میشود. برای نمونه، تیتر صفحۀ ۱۱۷ کتاب چنین است: «نامههای اهل کوفه و فرستادن مسلم!»
در وهلۀ اول وقتی خواننده با این تیتر مواجه میشود، گویی تردید میکند که آیا اهل کوفه مسلم را فرستادند؟! درحالیکه بعد با خواندن ادامۀ مطلب متوجه میشود که فرستادن مسلم توسط امامحسین صورت گرفت. بهتر بود که نویسندۀ محترم در اینجا تیتر را اینگونه مینوشت: «فرستادن حضرت مسلم در پی رسیدن نامههای اهل کوفه». در اینصورت تیتر از حالت ابهام برحذر میماند.
در صفحۀ ۱۵۱ نگارنده نوشته است:
ناگفته نماند که عالمان سنی تمام قضایایی را که در تاریخ اهلبیتb اتفاق افتاده نقل نکردهاند و تمام رخدادها را نیاوردهاند. بهاعتقاد نویسنده، آنان در دو قضیه، تمام آنچه را که پیش آمده، نقل نکردهاند.
با طرح این مطلب، برداشت از این عبارت چنین است که گویی عالمان سنی همۀ قضایای تاریخ اهلبیت را پوشاندهاند؛ درحالیکه نویسنده قصد داشته است که بگوید عالمان سنی فقط به ذکر مقداری از قضایا بسنده کردهاند و از ذکر همۀ مطالب خودداری کردهاند. اگر نویسندۀ گرامی مقصود خود را با همین بیان ذکر میکرد، جایی برای انحراف ذهن خواننده باقی نمیگذاشت.
در صفحۀ ۲۰۷ مخاطب با این جمله مواجه میشود:
برخی به نامهای که برای حضرت سیدالشهداA نوشته است، اشارهای نکرده و به علت عدم یاری امامحسین نپرداختهاند.
در این عبارت معلوم نیست که بالاخره سلیمانبنصرد امام را یاری نکرد یا امامحسین او را یاری نکردند! این عبارت نویسنده در اثر خلاصهگویی کژتاب شده است و شاید به این بینجامد که در آینده صاحبنظرانی پیدا شوند و با استناد به این عبارت، تحریفی در جریان عاشورا وارد کنند و بگویند امامحسین سلیمانبنصرد را یاری نکرد. ایکاش در اینجا جمله به این صورت نوشته میشد: «برخی به نامهای که برای حضرت سیدالشهدا نوشته است، اشارهای نکرده و علت یارینرساندن سلیمانبنصرد به امامحسین را بیان نکردهاند.»
ازجمله فرماندهان اعزامی سپاه ابنزیاد، دو برادر به نامهای قیس و محمد هستند. اینان فرزند اشعثبنقیس و اشعث نیز پدر جعده است؛ زنی که با تحریک معاویه و بهطمع رسیدن به پول و همسری یزید، اماممجتبی را مسموم کرد.
این جمله در صفحۀ ۲۱۸ کتاب نوشته شده است. در اینجا نگارنده عبارت «زنی که با تحریک معاویه...» را در تعریف جعده آورده است؛ حالآنکه این عبارت بهلحاظ دستوری، در تعریف پدر جعده آمده است! اگر ایشان مینوشت: «اینان فرزند اشعثبنقیس و اشعث نیز پدر جعده است. جعده زنی است که با تحریک معاویه و بهطمع رسیدن به پول و همسری یزید، اماممجتبی را مسموم کرد» مخاطب با دوگانگی مواجه نمیشد.
در صفحۀ ۲۷ کتاب نیز میخوانیم:
پیشتر اشاره شد که برخی از دشمنان همواره برای فراموشی این حادثۀ عظیم تاریخی کوشیدهاند.
در اینجا ممکن است مخاطب مردد شود که دشمنان همواره کوشیدهاند که خود حادثۀ کربلا را فراموش کنند یا برای فراموشی دیگران کوشیدهاند. چه بهتر بود که نویسندۀ گرامی مینوشت: «برخی از دشمنان همواره کوشیدهاند که مردم این حادثۀ عظیم را به فراموشی بسپارند.»
ضعف تألیف
ضعف تألیف از سستی پیوند اجزای جمله و حذف نابجای بعضی از سازهها حاصل میشود. نمونۀ یکی از این حذفهای نابجا در صفحۀ ۱۹ این کتاب است:
حادثۀ کربلا و شهادت حضرت سیدالشهدا از مهمترین قضایای تاریخی است که در عقاید مسلمین نقش بسزایی داشته و گستردگی ابعاد آن همواره برای دانشمندان و اندیشمندان شگرف بوده است.
عبارت «حادثۀ عاشورا در عقاید مسلمین نقش بسزایی داشته» ما را با این پرسش روبهرو میکند که در شکلگیری عقاید مسلمین یا در ارتقای عقاید مسلمین نقش داشته است؟ این یکی از ابهامات موجود در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشوراست.
دیگر اینکه در صفحۀ ۵۴ نوشته است:
دربارۀ عبداللهبنعمر در زمینۀ ولایتعهدی یزید نوشتهاند: معاویه مبلغ یکصدهزار درهم به او داد. او این پول را پذیرفت و در جانشینی یزید سکوت کرد.
اگر نویسنده مرقوم میکرد که «دربارۀ واکنش عبداللهبنعمر به ولایتعهدی یزید نوشتهاند»، بهطبع ابهام این عبارت برطرف و خواندنیتر میشد.
عبارت «بدون شک، ولایت و جانشینی یزید توسط خود معاویه صورت گرفته است» (ص۶۷) نیز ابهام دارد. اصلاً «صورتگرفتن ولایت» که در این جمله مطرح شده، به چه معناست؟ بهتر بود که مینوشتند: «بدون شک، ولایتیافتن یزید بر مردم و جانشینی او توسط خود معاویه صورت گرفته است.»
تعبیرهای نادرست
بهکاربردن برخی تعبیرها و کلیشهها زبان فارسی را از صورت خود خارج میکند. برای مثال در صفحۀ ۳۱ این کتاب، در ترجمۀ کلام ابنتیمیه (لیس ما وقع من ذلک بأعظم من قتل الانبیاء... و قتل النبی اعظم ذنباً و مصیبةً) نویسنده نوشته است:
مصیبت و گناه قتل حسینبنعلی از قتل انبیای الهی بالاتر نیست و قتل پیامبر بزرگترین گناه و معصیت است!
واژۀ «بالا» در اینجا در معنای خود بهکار نرفته است. هیچگاه در زبان فارسی واژۀ بالا وصف برای مصیبت و گناه قرار نگرفته است؛ بلکه متداول آن است که میگویند «مصیبت و گناه بزرگتر». لذا ترجمۀ درست این عبارت ابنتیمیه این است: «مصیبت و گناه قتل حسینبنعلی از گناه قتل انبیای الهی بزرگتر نیست و قتل پیامبر بزرگترین گناه و معصیت است.»
در صفحۀ ۱۲۱ نیز میخوانیم:
شهادت سیدالشهدا سلاماللهعلیه به معاویه و به خلفای بالاتر از او (الأعلی فالأعلی) منسوب میشود.
بهتر است در زبان فارسی مرسوم نشود که واژۀ «بالا» بهجای «پیشین» بهکار رود. نگارندۀ کتاب با ملاحظۀ عبارت «الأعلی فالأعلی» بهجای واژۀ خلفای پیشین، واژۀ بالا بهکار برده که جای درنگ و تأمل است.
نایکدستی زمان فعلها
از دیگر ایرادهایی که از ارزش متن میکاهد، نایکدستی و ناهماهنگی افعال جمله است. گاهی جمله دو یا سه فعل لازم دارد و طبیعی است که باید زمان فعلهای جمله تا حد ممکن هماهنگ باشد؛ اما گاهی این اتفاق رخ نمیدهد. برای مثال در صفحۀ ۵۱ کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا میخوانیم:
تعصب و خشم آن گروه تندرو بر علیه اهلبیت علیهمالسلام آنقدر بالا رفته که دربارۀ حجاجبنیوسف کتابی نوشتهاند و از آن جنایتکار تاریخ دفاع میکنند و حتی در بیان فضایل و مناقب هند، مادر معاویه، کتاب نوشتهاند.
در این جمله بهجای فعل «دفاع میکنند» بهتر بود که «دفاع کردهاند» میآمد؛ ضمن اینکه بهتر بود جملۀ سوم بند همپایه نمیشد و جدا میآمد و واژۀ «بالا» در جملۀ اول نیز به واژۀ مناسب خود تغییر مییافت. حاصل آنکه این جمله را به این صورت اصلاح کردیم: «تعصب و خشم آن گروه تندرو بر علیه اهلبیت آنقدر افزایش یافته است که دربارۀ حجاجبنیوسف کتابی نوشته و از آن جنایتکار تاریخ دفاع کردهاند؛ حتی در بیان فضایل و مناقب هند، مادر معاویه، نیز کتاب نوشتهاند.»
در صفحۀ ۱۰۰ کتاب هم این نایکدستی بهچشم میخورد:
این جابهجایی از برنامههایی است که اگر اجرا نمیشد، نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد.
بهتر بود در این عبارت نویسنده مرقوم میفرمود: «این جابهجایی از برنامههایی بود که اگر اجرا نمیشد،...» زمان فعلها در این جمله ماضی است و «است» فعل حال است و با ماضی مطابقت ندارد. البته جملۀ «...نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد» خطای منطقی(1) نیز دارد؛ چراکه اصولاً نمیگویند «نقشه پیش آمد»؛ بلکه «نقشه کشیده میشد»! نویسندۀ محترم باید در اینجا مینوشتند: «نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت کشیده نمیشد» یا «شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد.»
در عبارت صفحۀ ۱۷۰ کتاب نیز خوانندۀ محترم، خود، به راحتی متوجه نایکدستی زمان فعلِ «میگوید» خواهد شد:
این فرد آسیب و زیان فراوان به اسلام رساند. کسی که حاضر نشد با امیرمؤمنان علی علیهالسلام بیعت کند، بعد از مدتی مبنا و فکر خود را تغییر داد و با گرفتن پول و سکوت، دینش را بهراحتی به دنیا فروخت و با آن ظاهرفریبی و چهرهای مقدسنما، به سیدالشهدا علیهالسلام میگوید: تو مثل جدت باش.
نایکدستی در درج نشانههای احترام
در درج نشانههای احترام برای معصومانb نباید از اصل یکدستی غافل شد. در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا متأسفانه اصل یکدستی در درج نشانهها رعایت نشده است. برای مثال، در جایی برای امامحسین نشانۀ «علیهالسلام» آمده و در جای دیگر «سلاماللهعلیه» آورده است یا برای حضرت زینب، هم نشانۀ «سلاماللهعلیها» بهکار برده و هم «علیهاالسلام»! در صفحۀ ۱۴۳ نوشته است:
ازاینرو پاسداری از حریم عاشورا وظیفه و تکلیف ماست؛ چرا که ائمۀ اطهار سلاماللهعلیهم به حفظ این روز اهمیت فراوان میدادند و مراجع تقلید بزرگ نیز که پیرو مکتب اهلبیت علیهمالسلام هستند، به پیروی ائمه علیهمالسلام در خیابانها با سر و پای برهنه به راه میافتادند.
همانگونه که ملاحظه میشود، در دو سطر کنار هم دو گونه نشانۀ احترام برای ائمه ذکر شده است. اما مطلب مهمتر این است که وقتی در این کتاب از گفتار اهلتسنن نقلقول مستقیم میشود، نویسنده از خود، نشانۀ احترام به آن افزوده است که این کار اصولی نیست. افزونبر این گاهی نویسندۀ اهلسنت در عبارت، جلوی نام امامحسین نشانۀ احترام «رضیاللهعنه» آورده است و در سطر بعدِ همان نقلقول، نویسنده جلوی نام امام «علیهالسلام» افزوده است. این کار نایکدستی نامطلوبی رقم زده است.
نایکدستی در ارائۀ ترجمۀ عبارات عربی
شیوۀ نویسندۀ محترمِ کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا در ارائۀ ترجمه برای عبارات عربی، ترجمۀ تحتاللفظی نبوده است و اغلب، ایشان نقل به مضمون کردهاند؛ اما مسئلۀ اساسی این است که اولاً برخی عبارات عربی در کتاب بدون ترجمه ماندهاند؛ درحالیکه یا اصلاً باید فقط ترجمۀ آن میآمد یا اینکه برای همۀ عبارات عربی ترجمه حتماً ذکر میشد. نکتۀ دوم اینکه برای برخی عبارات ترجمۀ خلاصه آمده و در سطر بعد و برای عبارت بعد، ترجمۀ کامل آمده است که این مسئله باعث نایکدستی در ارائۀ ترجمه شده است. برای نمونه در صفحۀ ۸۱و۸۲ ملاحظه میکنیم:
یا أمیرالمؤمنین! إن کتابک ورد علیّ بکذا، فما یقول الناس إذا دعوناهم إلی بیعة یزید، و هو یلعب بالکلاب و القرود، و یلبس المصبغ، و یدمن الشراب، و یمشی علی الدفوف.
ای معاویه! برای یزید به جانشینی بعد از خود، شتاب مکن.
فلما صار الرسول إلی معاویة وأدی إلیه الرسالة قال: ویلي علی ابن عبید! لقد بلغني أن الحادي حدا له أن الأمیر بعدي زیاد، والله لأردنه إلی أمّه سمیة و إلی أبیه عبید.
وقتی این نامه به معاویه رسید، گفت: وای بر فرزند عبید! به من خبر رسیده که این شخص انگیزۀ ریاست دارد و خیال کرده که میتواند جانشین من باشد. به خدا سوگند! انتساب او را به پدرم ابوسفیان نفی میکنم و در جامعه آبرویش را میریزم.
در صفحۀ ۱۵۶ هم چهار بیت از کتاب الکامل و البدایة و النهایة و... آمده است که نویسندۀ محترم از بیان ترجمۀ آن خودداری کردهاند.
عبارات عربی صفحۀ ۲۰۶ هم خواننده را از ترجمه بیبهره کرده است.
در صفحۀ ۲۴۳ هم با این عبارت بدون ترجمه روبهروییم:
وقتی از حافظ عبدالمغیثبنزهیر حنبلی بغدادی پرسیدند: چرا از لعن یزید منع میکنی؟ پاسخ داد: انما قصدت کف الألسنة عن لعن الخلفاء، و الّا فلو فتحنا هذا لکان خلیفة الوقت أحق باللعن(2)؛ تا خلفا مورد لعن قرار نگیرند.
چه بهتر بود که نویسنده ترجمهای ارائه میداد و بعد توضیح «تا خلفا مورد لعن قرار نگیرند» میآمد.
پاراگرافبندی
در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا ایراد بزرگی بهچشم میخورد و آن نبودِ پاراگرافبندی درست و اصولی است. بهطور کلی پاراگراف سه قسمت اصلی دارد: مقدمه و بخش اصلی و نتیجهگیری. مقدمۀ پاراگراف در قالب جملۀ موضوع میآید که دربرگیرندۀ فکر مرکزی پاراگراف است. سپس بخش اصلی بیان میشود که توضیحاتی تحدیدی برای فکر مرکزی است. درنهایت، گاهی نتیجهگیری نیز در پایان پاراگراف میآید (نک: سلطانی، سید علیاصغر، ۱۳۹۴: ۴۳و۴۴).
اما متأسفانه اغلب جملات این کتاب در قالب یک یا دو خط آمدهاند و از ویژگی پاراگرافشدن و چینش بندها محروماند. شایسته است که در چاپهای بعدی چنین مسئلهای مدنظر قرار گرفته و اصلاح شود.
تیترنگاری ناموزون
تیترنگاری هر کتابی نشاندهندۀ زیربنا و تفکر پشت تدوین کتاب است؛ لذا برای نقد هر کتابی، تیترنگاری آن را نیز لحاظ میکنند. کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا اینگونه بخشبندی شده است:
تیتر «حادثۀ عاشورا در گذر تاریخ» از صفحۀ ۲۳ شروع شده و در صفحۀ ۶۳ پایان یافته است. باتوجهبه عبارت «در گذر تاریخ» خواننده متوقع است که به یک سیر تاریخی کامل و جامع از حادثۀ عاشورا در این بخش دست یابد؛ اما متأسفانه این اتفاق در کتاب نیفتاده است و این بخش چندان کامل نیست؛ ضمن اینکه بهتر بود عنوان این تیتر، بخش یکم میشد و بخش بعد، بخش دوم قرار میگرفت.
بخش یکم: نقش معاویه در شهادت سیدالشهدا که از صفحۀ ۶۵ آغاز شده و تا صفحۀ ۱۲۳ ادامه یافته است. این بخش که درواقع باید بخش دوم میبود، زیرتیترهایی دارد که بهجای اینکه در طول یکدیگر قرار بگیرند، در عرض هم قرار گرفتهاند. برای مثال تیتر «ولایت و جانشینی یزید» با پنج مانع جانشینی وی همعرض آمده است؛ درحالیکه بهتر بود بعد از «ولایت و جانشینی یزید»، تیتر «موانع جانشینی یزید» میآمد و بعد، پنج مانع بهعنوان زیرشاخۀ آن مطرح میشدند؛ اما متأسفانه پنج مانع نیز در عرض تیترهای اصلی قرار گرفتهاند.
بخش دوم: نقش یزیدبنمعاویه در حادثۀ عاشوراست که از صفحۀ ۱۲۵ شروع میشود و در صفحۀ ۱۵۷ پایان مییابد. در این بخش که درواقع بخش سوم کتاب است، نویسنده به فعالیتهای یزید در حادثۀ عاشورا اشاره میکند که تیترنگاری آن تا حدودی بیمشکل است.
بخش سوم: نقش اهل کوفه در شهادت امامحسین علیهالسلام، از صفحۀ ۱۶۱تا۲۵۴ است. بهتر بود که این تیتر به دو قسمت تقسیم میشد: نقش اهل کوفه در شهادت امامحسین علیهالسلام و نقش اهل کوفه بعد از شهادت امامحسین علیهالسلام. در این صورت زیرتیترهای این بخش کاملاً مشمول تیترهای اصلی میشدند؛ اما متأسفانه بسیاری از وقایعی که در این بخش ذکر شده است، مشمول تیتر اصلی نمیشوند که این از ایرادهای اساسی کتاب بهنظر میآید.
عنوان بخش پایانی نیز چنین است: «نگاهی کوتاه به مطالبی پیرامون حادثۀ عاشورا»؛ حالآنکه خود نویسنده در سطر زیر این تیتر مرقوم فرموده است: «در بخش پایانی لازم است نکاتی را دربارۀ وقایع پس از عاشورا یادآور شویم» (ص۲۵۷). با این اوصاف، بهتر بود که عنوان تیتر را اینگونه مینوشتند: نگاهی کوتاه به وقایع پس از عاشورا. اینگونه بهطبع مطالب زیرتیتر مشمول تیتر اصلی میشدند و احتمال گمراهشدن خواننده کمتر بود.
نکتۀ آخر اینکه در تدوین پانوشتها و فهرست منابع، به شیوههای رایج ارجاعدهی عمل نشده است و شیوۀ تنظیم آنها غیر از شیوههای معمول و رایج است.
درنهایت با تشکر از زحمات آیتالله سید علی حسینی میلانی در تدوین کتاب حاضر که برای بنده و خوانندگان درسآموز و عبرتانگیز است، امیدوارم این نکات در ویرایش و چاپ بعدی کتاب مدنظر قرار گیرد.
فهرست منابع
حسینی میلانی، سید علی، ۱۳۹۶، ناگفتههایی از حقایق عاشورا، چ۱۱، قم: الحقایق.
سلطانی، سید علیاصغر، ۱۳۹۴، اصول و روش نگارش دانشگاهی، چ۳، قم: انتشارات دانشگاه مفید.
سمیعی گیلانی، احمد، ۱۳۸۹، نگارش و ویرایش، چ۱۱، تهران: سمت.
ایشان با قلم خود در این کتاب، به شبهات و پرسشها دربارۀ حادثۀ کربلا پاسخ دادهاند. گفتنی است بررسی و نقد این اثر، بر اساس چاپ یازدهم (۱۳۹۶) کتاب انجام شده و انتشارات الحقایق مسئول چاپ و نشر آن است. از ویژگیهای ستودنی این کتاب، نثر روان آن و متناسببودن عبارات و واژهها با فضای ذهنی مخاطب چنین متونی است. نویسنده بهواقع در نگارش کتاب، از بهکاربردن جملات و عبارات پیچیده پرهیز کرده و ازآنجاکه این کتاب بهسبک تحقیقی و نثر معیار است، بهتناسب سبک کتاب، از آوردن آرایههای ادبی خودداری کرده است.
با این تفاسیر، اگر با رویکرد انتقادیویرایشی به این کتاب نگاه شود، برخی مشکلات موجود در آن، بررسی و دقت بیشتری میطلبد. در ادامه، از چند منظر به برخی از ایرادهای این کتاب در قالب دستهبندی مشخصی اشاره میشود؛ ازجمله جملات ابهامدار، ساختارهای دارای ضعف تألیف، تعبیرهای نادرست، نایکدستی از منظرهای گوناگون و ضعف پاراگرافبندی و تیترنگاری.
بررسی و نقد
اصل یکدستی در نگارش کتاب، مهمترین اصل است و هر نویسندهای با درنظرگرفتن اصل یکدستی میتواند متنی جذاب و خوانا برای خواننده فراهم سازد. رویکردی که نویسنده در نگارش کتاب در نظر میگیرد، باید در همهجای کتاب بهطور یکدست رعایت کرده و تمام اصول نگارشی را بهطور یکدست اعمال کند.
دومین موضوع این است که طبق اصول ویرایش زبانی که سالها استادان این عرصه بر آن اهتمام ورزیدهاند، در متن معیار، خواننده نباید با ابهام در جملات و ضعف تألیف و تعبیرهای نادرست روبهرو شود؛ همچنین نایکدستی زمان فعلها و تتابع افعال خواننده را خسته و در فهم معنا سردرگم میکند. بر این اساس، طبق دستهبندی اصول ویرایشی، بخش از ایرادهای کتاب پیش روی خواننده قرار میگیرد.
ابهام در متن
منظور از ابهام، دوپهلوبودن یا چند معنایی بودن جمله یا عبارت است؛ یعنی خواننده با خواندن جمله، معنایی غیر از معنای مدنظر نویسنده برداشت میکند یا ممکن است مردد شود بین اینکه مقصود نویسنده کدام یک از برداشتهاست. همین مسئله موجب کاستهشدن ار ارزش متن میشود. در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا، خواننده بارها با جملات دوپهلو روبهرو میشود. برای نمونه، تیتر صفحۀ ۱۱۷ کتاب چنین است: «نامههای اهل کوفه و فرستادن مسلم!»
در وهلۀ اول وقتی خواننده با این تیتر مواجه میشود، گویی تردید میکند که آیا اهل کوفه مسلم را فرستادند؟! درحالیکه بعد با خواندن ادامۀ مطلب متوجه میشود که فرستادن مسلم توسط امامحسین صورت گرفت. بهتر بود که نویسندۀ محترم در اینجا تیتر را اینگونه مینوشت: «فرستادن حضرت مسلم در پی رسیدن نامههای اهل کوفه». در اینصورت تیتر از حالت ابهام برحذر میماند.
در صفحۀ ۱۵۱ نگارنده نوشته است:
ناگفته نماند که عالمان سنی تمام قضایایی را که در تاریخ اهلبیتb اتفاق افتاده نقل نکردهاند و تمام رخدادها را نیاوردهاند. بهاعتقاد نویسنده، آنان در دو قضیه، تمام آنچه را که پیش آمده، نقل نکردهاند.
با طرح این مطلب، برداشت از این عبارت چنین است که گویی عالمان سنی همۀ قضایای تاریخ اهلبیت را پوشاندهاند؛ درحالیکه نویسنده قصد داشته است که بگوید عالمان سنی فقط به ذکر مقداری از قضایا بسنده کردهاند و از ذکر همۀ مطالب خودداری کردهاند. اگر نویسندۀ گرامی مقصود خود را با همین بیان ذکر میکرد، جایی برای انحراف ذهن خواننده باقی نمیگذاشت.
در صفحۀ ۲۰۷ مخاطب با این جمله مواجه میشود:
برخی به نامهای که برای حضرت سیدالشهداA نوشته است، اشارهای نکرده و به علت عدم یاری امامحسین نپرداختهاند.
در این عبارت معلوم نیست که بالاخره سلیمانبنصرد امام را یاری نکرد یا امامحسین او را یاری نکردند! این عبارت نویسنده در اثر خلاصهگویی کژتاب شده است و شاید به این بینجامد که در آینده صاحبنظرانی پیدا شوند و با استناد به این عبارت، تحریفی در جریان عاشورا وارد کنند و بگویند امامحسین سلیمانبنصرد را یاری نکرد. ایکاش در اینجا جمله به این صورت نوشته میشد: «برخی به نامهای که برای حضرت سیدالشهدا نوشته است، اشارهای نکرده و علت یارینرساندن سلیمانبنصرد به امامحسین را بیان نکردهاند.»
ازجمله فرماندهان اعزامی سپاه ابنزیاد، دو برادر به نامهای قیس و محمد هستند. اینان فرزند اشعثبنقیس و اشعث نیز پدر جعده است؛ زنی که با تحریک معاویه و بهطمع رسیدن به پول و همسری یزید، اماممجتبی را مسموم کرد.
این جمله در صفحۀ ۲۱۸ کتاب نوشته شده است. در اینجا نگارنده عبارت «زنی که با تحریک معاویه...» را در تعریف جعده آورده است؛ حالآنکه این عبارت بهلحاظ دستوری، در تعریف پدر جعده آمده است! اگر ایشان مینوشت: «اینان فرزند اشعثبنقیس و اشعث نیز پدر جعده است. جعده زنی است که با تحریک معاویه و بهطمع رسیدن به پول و همسری یزید، اماممجتبی را مسموم کرد» مخاطب با دوگانگی مواجه نمیشد.
در صفحۀ ۲۷ کتاب نیز میخوانیم:
پیشتر اشاره شد که برخی از دشمنان همواره برای فراموشی این حادثۀ عظیم تاریخی کوشیدهاند.
در اینجا ممکن است مخاطب مردد شود که دشمنان همواره کوشیدهاند که خود حادثۀ کربلا را فراموش کنند یا برای فراموشی دیگران کوشیدهاند. چه بهتر بود که نویسندۀ گرامی مینوشت: «برخی از دشمنان همواره کوشیدهاند که مردم این حادثۀ عظیم را به فراموشی بسپارند.»
ضعف تألیف
ضعف تألیف از سستی پیوند اجزای جمله و حذف نابجای بعضی از سازهها حاصل میشود. نمونۀ یکی از این حذفهای نابجا در صفحۀ ۱۹ این کتاب است:
حادثۀ کربلا و شهادت حضرت سیدالشهدا از مهمترین قضایای تاریخی است که در عقاید مسلمین نقش بسزایی داشته و گستردگی ابعاد آن همواره برای دانشمندان و اندیشمندان شگرف بوده است.
عبارت «حادثۀ عاشورا در عقاید مسلمین نقش بسزایی داشته» ما را با این پرسش روبهرو میکند که در شکلگیری عقاید مسلمین یا در ارتقای عقاید مسلمین نقش داشته است؟ این یکی از ابهامات موجود در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشوراست.
دیگر اینکه در صفحۀ ۵۴ نوشته است:
دربارۀ عبداللهبنعمر در زمینۀ ولایتعهدی یزید نوشتهاند: معاویه مبلغ یکصدهزار درهم به او داد. او این پول را پذیرفت و در جانشینی یزید سکوت کرد.
اگر نویسنده مرقوم میکرد که «دربارۀ واکنش عبداللهبنعمر به ولایتعهدی یزید نوشتهاند»، بهطبع ابهام این عبارت برطرف و خواندنیتر میشد.
عبارت «بدون شک، ولایت و جانشینی یزید توسط خود معاویه صورت گرفته است» (ص۶۷) نیز ابهام دارد. اصلاً «صورتگرفتن ولایت» که در این جمله مطرح شده، به چه معناست؟ بهتر بود که مینوشتند: «بدون شک، ولایتیافتن یزید بر مردم و جانشینی او توسط خود معاویه صورت گرفته است.»
تعبیرهای نادرست
بهکاربردن برخی تعبیرها و کلیشهها زبان فارسی را از صورت خود خارج میکند. برای مثال در صفحۀ ۳۱ این کتاب، در ترجمۀ کلام ابنتیمیه (لیس ما وقع من ذلک بأعظم من قتل الانبیاء... و قتل النبی اعظم ذنباً و مصیبةً) نویسنده نوشته است:
مصیبت و گناه قتل حسینبنعلی از قتل انبیای الهی بالاتر نیست و قتل پیامبر بزرگترین گناه و معصیت است!
واژۀ «بالا» در اینجا در معنای خود بهکار نرفته است. هیچگاه در زبان فارسی واژۀ بالا وصف برای مصیبت و گناه قرار نگرفته است؛ بلکه متداول آن است که میگویند «مصیبت و گناه بزرگتر». لذا ترجمۀ درست این عبارت ابنتیمیه این است: «مصیبت و گناه قتل حسینبنعلی از گناه قتل انبیای الهی بزرگتر نیست و قتل پیامبر بزرگترین گناه و معصیت است.»
در صفحۀ ۱۲۱ نیز میخوانیم:
شهادت سیدالشهدا سلاماللهعلیه به معاویه و به خلفای بالاتر از او (الأعلی فالأعلی) منسوب میشود.
بهتر است در زبان فارسی مرسوم نشود که واژۀ «بالا» بهجای «پیشین» بهکار رود. نگارندۀ کتاب با ملاحظۀ عبارت «الأعلی فالأعلی» بهجای واژۀ خلفای پیشین، واژۀ بالا بهکار برده که جای درنگ و تأمل است.
نایکدستی زمان فعلها
از دیگر ایرادهایی که از ارزش متن میکاهد، نایکدستی و ناهماهنگی افعال جمله است. گاهی جمله دو یا سه فعل لازم دارد و طبیعی است که باید زمان فعلهای جمله تا حد ممکن هماهنگ باشد؛ اما گاهی این اتفاق رخ نمیدهد. برای مثال در صفحۀ ۵۱ کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا میخوانیم:
تعصب و خشم آن گروه تندرو بر علیه اهلبیت علیهمالسلام آنقدر بالا رفته که دربارۀ حجاجبنیوسف کتابی نوشتهاند و از آن جنایتکار تاریخ دفاع میکنند و حتی در بیان فضایل و مناقب هند، مادر معاویه، کتاب نوشتهاند.
در این جمله بهجای فعل «دفاع میکنند» بهتر بود که «دفاع کردهاند» میآمد؛ ضمن اینکه بهتر بود جملۀ سوم بند همپایه نمیشد و جدا میآمد و واژۀ «بالا» در جملۀ اول نیز به واژۀ مناسب خود تغییر مییافت. حاصل آنکه این جمله را به این صورت اصلاح کردیم: «تعصب و خشم آن گروه تندرو بر علیه اهلبیت آنقدر افزایش یافته است که دربارۀ حجاجبنیوسف کتابی نوشته و از آن جنایتکار تاریخ دفاع کردهاند؛ حتی در بیان فضایل و مناقب هند، مادر معاویه، نیز کتاب نوشتهاند.»
در صفحۀ ۱۰۰ کتاب هم این نایکدستی بهچشم میخورد:
این جابهجایی از برنامههایی است که اگر اجرا نمیشد، نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد.
بهتر بود در این عبارت نویسنده مرقوم میفرمود: «این جابهجایی از برنامههایی بود که اگر اجرا نمیشد،...» زمان فعلها در این جمله ماضی است و «است» فعل حال است و با ماضی مطابقت ندارد. البته جملۀ «...نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد» خطای منطقی(1) نیز دارد؛ چراکه اصولاً نمیگویند «نقشه پیش آمد»؛ بلکه «نقشه کشیده میشد»! نویسندۀ محترم باید در اینجا مینوشتند: «نقشۀ شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت کشیده نمیشد» یا «شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به آن کیفیت پیش نمیآمد.»
در عبارت صفحۀ ۱۷۰ کتاب نیز خوانندۀ محترم، خود، به راحتی متوجه نایکدستی زمان فعلِ «میگوید» خواهد شد:
این فرد آسیب و زیان فراوان به اسلام رساند. کسی که حاضر نشد با امیرمؤمنان علی علیهالسلام بیعت کند، بعد از مدتی مبنا و فکر خود را تغییر داد و با گرفتن پول و سکوت، دینش را بهراحتی به دنیا فروخت و با آن ظاهرفریبی و چهرهای مقدسنما، به سیدالشهدا علیهالسلام میگوید: تو مثل جدت باش.
نایکدستی در درج نشانههای احترام
در درج نشانههای احترام برای معصومانb نباید از اصل یکدستی غافل شد. در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا متأسفانه اصل یکدستی در درج نشانهها رعایت نشده است. برای مثال، در جایی برای امامحسین نشانۀ «علیهالسلام» آمده و در جای دیگر «سلاماللهعلیه» آورده است یا برای حضرت زینب، هم نشانۀ «سلاماللهعلیها» بهکار برده و هم «علیهاالسلام»! در صفحۀ ۱۴۳ نوشته است:
ازاینرو پاسداری از حریم عاشورا وظیفه و تکلیف ماست؛ چرا که ائمۀ اطهار سلاماللهعلیهم به حفظ این روز اهمیت فراوان میدادند و مراجع تقلید بزرگ نیز که پیرو مکتب اهلبیت علیهمالسلام هستند، به پیروی ائمه علیهمالسلام در خیابانها با سر و پای برهنه به راه میافتادند.
همانگونه که ملاحظه میشود، در دو سطر کنار هم دو گونه نشانۀ احترام برای ائمه ذکر شده است. اما مطلب مهمتر این است که وقتی در این کتاب از گفتار اهلتسنن نقلقول مستقیم میشود، نویسنده از خود، نشانۀ احترام به آن افزوده است که این کار اصولی نیست. افزونبر این گاهی نویسندۀ اهلسنت در عبارت، جلوی نام امامحسین نشانۀ احترام «رضیاللهعنه» آورده است و در سطر بعدِ همان نقلقول، نویسنده جلوی نام امام «علیهالسلام» افزوده است. این کار نایکدستی نامطلوبی رقم زده است.
نایکدستی در ارائۀ ترجمۀ عبارات عربی
شیوۀ نویسندۀ محترمِ کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا در ارائۀ ترجمه برای عبارات عربی، ترجمۀ تحتاللفظی نبوده است و اغلب، ایشان نقل به مضمون کردهاند؛ اما مسئلۀ اساسی این است که اولاً برخی عبارات عربی در کتاب بدون ترجمه ماندهاند؛ درحالیکه یا اصلاً باید فقط ترجمۀ آن میآمد یا اینکه برای همۀ عبارات عربی ترجمه حتماً ذکر میشد. نکتۀ دوم اینکه برای برخی عبارات ترجمۀ خلاصه آمده و در سطر بعد و برای عبارت بعد، ترجمۀ کامل آمده است که این مسئله باعث نایکدستی در ارائۀ ترجمه شده است. برای نمونه در صفحۀ ۸۱و۸۲ ملاحظه میکنیم:
یا أمیرالمؤمنین! إن کتابک ورد علیّ بکذا، فما یقول الناس إذا دعوناهم إلی بیعة یزید، و هو یلعب بالکلاب و القرود، و یلبس المصبغ، و یدمن الشراب، و یمشی علی الدفوف.
ای معاویه! برای یزید به جانشینی بعد از خود، شتاب مکن.
فلما صار الرسول إلی معاویة وأدی إلیه الرسالة قال: ویلي علی ابن عبید! لقد بلغني أن الحادي حدا له أن الأمیر بعدي زیاد، والله لأردنه إلی أمّه سمیة و إلی أبیه عبید.
وقتی این نامه به معاویه رسید، گفت: وای بر فرزند عبید! به من خبر رسیده که این شخص انگیزۀ ریاست دارد و خیال کرده که میتواند جانشین من باشد. به خدا سوگند! انتساب او را به پدرم ابوسفیان نفی میکنم و در جامعه آبرویش را میریزم.
در صفحۀ ۱۵۶ هم چهار بیت از کتاب الکامل و البدایة و النهایة و... آمده است که نویسندۀ محترم از بیان ترجمۀ آن خودداری کردهاند.
عبارات عربی صفحۀ ۲۰۶ هم خواننده را از ترجمه بیبهره کرده است.
در صفحۀ ۲۴۳ هم با این عبارت بدون ترجمه روبهروییم:
وقتی از حافظ عبدالمغیثبنزهیر حنبلی بغدادی پرسیدند: چرا از لعن یزید منع میکنی؟ پاسخ داد: انما قصدت کف الألسنة عن لعن الخلفاء، و الّا فلو فتحنا هذا لکان خلیفة الوقت أحق باللعن(2)؛ تا خلفا مورد لعن قرار نگیرند.
چه بهتر بود که نویسنده ترجمهای ارائه میداد و بعد توضیح «تا خلفا مورد لعن قرار نگیرند» میآمد.
پاراگرافبندی
در کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا ایراد بزرگی بهچشم میخورد و آن نبودِ پاراگرافبندی درست و اصولی است. بهطور کلی پاراگراف سه قسمت اصلی دارد: مقدمه و بخش اصلی و نتیجهگیری. مقدمۀ پاراگراف در قالب جملۀ موضوع میآید که دربرگیرندۀ فکر مرکزی پاراگراف است. سپس بخش اصلی بیان میشود که توضیحاتی تحدیدی برای فکر مرکزی است. درنهایت، گاهی نتیجهگیری نیز در پایان پاراگراف میآید (نک: سلطانی، سید علیاصغر، ۱۳۹۴: ۴۳و۴۴).
اما متأسفانه اغلب جملات این کتاب در قالب یک یا دو خط آمدهاند و از ویژگی پاراگرافشدن و چینش بندها محروماند. شایسته است که در چاپهای بعدی چنین مسئلهای مدنظر قرار گرفته و اصلاح شود.
تیترنگاری ناموزون
تیترنگاری هر کتابی نشاندهندۀ زیربنا و تفکر پشت تدوین کتاب است؛ لذا برای نقد هر کتابی، تیترنگاری آن را نیز لحاظ میکنند. کتاب ناگفتههایی از حقایق عاشورا اینگونه بخشبندی شده است:
تیتر «حادثۀ عاشورا در گذر تاریخ» از صفحۀ ۲۳ شروع شده و در صفحۀ ۶۳ پایان یافته است. باتوجهبه عبارت «در گذر تاریخ» خواننده متوقع است که به یک سیر تاریخی کامل و جامع از حادثۀ عاشورا در این بخش دست یابد؛ اما متأسفانه این اتفاق در کتاب نیفتاده است و این بخش چندان کامل نیست؛ ضمن اینکه بهتر بود عنوان این تیتر، بخش یکم میشد و بخش بعد، بخش دوم قرار میگرفت.
بخش یکم: نقش معاویه در شهادت سیدالشهدا که از صفحۀ ۶۵ آغاز شده و تا صفحۀ ۱۲۳ ادامه یافته است. این بخش که درواقع باید بخش دوم میبود، زیرتیترهایی دارد که بهجای اینکه در طول یکدیگر قرار بگیرند، در عرض هم قرار گرفتهاند. برای مثال تیتر «ولایت و جانشینی یزید» با پنج مانع جانشینی وی همعرض آمده است؛ درحالیکه بهتر بود بعد از «ولایت و جانشینی یزید»، تیتر «موانع جانشینی یزید» میآمد و بعد، پنج مانع بهعنوان زیرشاخۀ آن مطرح میشدند؛ اما متأسفانه پنج مانع نیز در عرض تیترهای اصلی قرار گرفتهاند.
بخش دوم: نقش یزیدبنمعاویه در حادثۀ عاشوراست که از صفحۀ ۱۲۵ شروع میشود و در صفحۀ ۱۵۷ پایان مییابد. در این بخش که درواقع بخش سوم کتاب است، نویسنده به فعالیتهای یزید در حادثۀ عاشورا اشاره میکند که تیترنگاری آن تا حدودی بیمشکل است.
بخش سوم: نقش اهل کوفه در شهادت امامحسین علیهالسلام، از صفحۀ ۱۶۱تا۲۵۴ است. بهتر بود که این تیتر به دو قسمت تقسیم میشد: نقش اهل کوفه در شهادت امامحسین علیهالسلام و نقش اهل کوفه بعد از شهادت امامحسین علیهالسلام. در این صورت زیرتیترهای این بخش کاملاً مشمول تیترهای اصلی میشدند؛ اما متأسفانه بسیاری از وقایعی که در این بخش ذکر شده است، مشمول تیتر اصلی نمیشوند که این از ایرادهای اساسی کتاب بهنظر میآید.
عنوان بخش پایانی نیز چنین است: «نگاهی کوتاه به مطالبی پیرامون حادثۀ عاشورا»؛ حالآنکه خود نویسنده در سطر زیر این تیتر مرقوم فرموده است: «در بخش پایانی لازم است نکاتی را دربارۀ وقایع پس از عاشورا یادآور شویم» (ص۲۵۷). با این اوصاف، بهتر بود که عنوان تیتر را اینگونه مینوشتند: نگاهی کوتاه به وقایع پس از عاشورا. اینگونه بهطبع مطالب زیرتیتر مشمول تیتر اصلی میشدند و احتمال گمراهشدن خواننده کمتر بود.
نکتۀ آخر اینکه در تدوین پانوشتها و فهرست منابع، به شیوههای رایج ارجاعدهی عمل نشده است و شیوۀ تنظیم آنها غیر از شیوههای معمول و رایج است.
درنهایت با تشکر از زحمات آیتالله سید علی حسینی میلانی در تدوین کتاب حاضر که برای بنده و خوانندگان درسآموز و عبرتانگیز است، امیدوارم این نکات در ویرایش و چاپ بعدی کتاب مدنظر قرار گیرد.
فهرست منابع
حسینی میلانی، سید علی، ۱۳۹۶، ناگفتههایی از حقایق عاشورا، چ۱۱، قم: الحقایق.
سلطانی، سید علیاصغر، ۱۳۹۴، اصول و روش نگارش دانشگاهی، چ۳، قم: انتشارات دانشگاه مفید.
سمیعی گیلانی، احمد، ۱۳۸۹، نگارش و ویرایش، چ۱۱، تهران: سمت.
پانوشت
1. در نوشتهها گاهی به جملههایی برمیخوریم که ازنظر دستوری و زبانی درست ولی بهلحاظ منطقی دارای عیب و اشکالاند. گاهی نیز با جملههایی روبهرو میشویم که دلالت آنها خلاف مراد نویسنده است یا بهمسامحه مقصود او را میرسانند و این نارساییها تنها با توجه به بافت و سیاق سخن و موقعیت و گاه با حدس و فراستِ خواننده جبران میشود (سمیعی گیلانی، احمد، ۱۳۸۹: ۲۰۷).
1. در نوشتهها گاهی به جملههایی برمیخوریم که ازنظر دستوری و زبانی درست ولی بهلحاظ منطقی دارای عیب و اشکالاند. گاهی نیز با جملههایی روبهرو میشویم که دلالت آنها خلاف مراد نویسنده است یا بهمسامحه مقصود او را میرسانند و این نارساییها تنها با توجه به بافت و سیاق سخن و موقعیت و گاه با حدس و فراستِ خواننده جبران میشود (سمیعی گیلانی، احمد، ۱۳۸۹: ۲۰۷).
2. زبانها از لعن خلفا خودداری کنند. و الا اگر اجازۀ این کار را میدادیم، خلیفۀ وقت به لعن سزاوارتر بود.