تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۹
۰
کد مطلب : ۷۹۰۶
مجلس تعزیه

مجلس عالم ذر

مجلس عالم ذر
فهرست نسخه‌خوان:
هاتف
جبرئيل
پيغمبر(ص)
علي(ع)
امام حسن(ع)
امام حسين(ع)
نوح
داود
پيغمبران
ابوجهل
ابن ملجم
اسما
شمر

مجلس «عالم ذر»

هاتف:
اي اهل آسمان و زمين باخبر شويد
از پاي تا به سر همه سمع و بصر شويد
حكم از خدا شده است چنين اي خلايقان
حاضر شويد عالم ذر اي مواليان
ماه محرم است بود وقت شور و شين
ياران نظر كنيد به جانبازي حسين
بگرفته است راي خدا اين‌چنين قرار
پيمان و عهد گيرد از اين بندگان زار
خواهد جهنمي بكند خلق با بهشت
بهر مكان و منزل مخلوق نيك و زشت

جبرئيل:
اي هاتف خجسته‌ندا حامل سروش
امروز مژده چيست كه آمد مرا به گوش
منظور چيست هاتف غيبي ز كردگار
واضح بيان نما كه بگيرد دلم قرار
اين خلقت از براي چه، اين نور و نار چيست
پيمان عهد بحر چه، شرط و قرار چيست

هاتف:
زين خلقت آنچه راي خداوند سرمد است
بهر وجود اشرف خلقان محمد است
اين دوزخ و بهشت به فرمان امر اوست
اين يك براي دشمن و آن يك براي دوست
ماها كه آفريده خلاق سرمديم
خلقت شده ز نور جناب محمديم
بر امر كردگار كنون اي طف سروش
تسبيح حق كنيد سراسر كنيد گوش
سبحان من تقدس و العز و الجلال
سبحان من تعزز باالجود و الكمال

جبرئيل:
اي اهل نور و نار ايا خلق آب و خاك
از مؤمن و منافق ناپاك را ز پاك
از انبيا مرسل و نامرسل هر چه هست
از بت‌پرست و گاوپرست و خداپرست
گر جن و گر پري است، گر انسان و گر ملك
لازم بود كه صف به صف آيند يك به يك

پيغمبر:
سبحان من تعزز باالجود و الثنا
سبحان من يميت له يحيي و لا فنا
حمد و ثناي ذات تو گويم به روز و شب
دايم مراست شكر تو يارت بود به لب
از مرحمت به قرب خودت رهنما نما
از فيض خويشتن تو مرا باش دلگشا

جبرئيل:
اي ختم انبيا، به سر انبيا بيا
تشريف آر عالم زر را بده صفا
اي كاينات را به وجود تو افتخار
عالم ز بودن تو بيا جمله برقرار
تعظيم شه كنيد برون آمد آفتاب
صلوات را بلند فرستيد بي‌حجاب

پيغمبر:
حمد....(۱)

جبرئيل:
قربان خاك پاي تو اي ختم انبيا
فرموده است بر تو خداوند كبريا
اينجا كه ايستاده علي نيست جاي او
زيبد به فرق جن و ملك خاك پاي او
بنشان به زيردست خودت اين فلك جناب
تأكيد نور مه بنمايد ز آفتاب

پيغمبر:

بيا، بيا...(۲)

جبرئيل:
اي آفتاب برج سپهر پيمبري
وي بر سپهر رتبه، مه و مهر و مشتري
گفته خدا كه ما به علي عقد فاطمه
بر بسته‌ايم پيش‌تر از خلقت همه
شير خدا وصي تو بعد از جناب تو است
داماد و ابن عم تو نايب مناب تو است
هر كس كه منكر تو و او گشت در جهان
گردد به او حرام بهشت و بهشتيان

هاتف:
ا‌َيا برادر من جبرئيل نيك‌اختر
چنين خطاب نموده است خالق اكبر
كنيد عرض به پيغمبران ز خرد و كبار
كه بر خدايي ما جملگي كنند اقرار
به بندگان خدا نيست جبر در اين كار
قبول هر چه كند بنده خود بود مختار

حضرت محمد(ص):
اقرار مي‌كنم به تو اي خالق احد
هم فرد بي‌مثالي و لم يولد و ولد
غير از تو نيست واحد يكتا به كبريا
ذاتت منزه است ز هر چون و هر چرا
يارب ز فيض خويش مرا مستفيض دار
اقرار بندگي‌ات بنماييم اختيار

هاتف:
مرحبا يا محمد محمود
از طفيل تو شد جهان موجود
شيوه بندگي همين باشد
كه تو كردي به درگه معبود
شادمان باش اعظم الشأني
از همه ممكنات اي ذي‌جود

علي:
بعد احمد علي كند اقرار
به خداوند خالق غفار
بار الها به حق شأن علي
بگذر از جرم شيعيان علي

هاتف:
مرحبا بر تو حيدر كرار
آفرين بر تو و به اين اقرار
اين بود شيوه خداجويي
كه تو اقرار كرده مي‌گويي

جبرئيل:
كيست بعد از نبي كند اقرار
به خدايي قادر قهار
كيست گويد خدا يكي‌ست و دو نيست
اين همه بنده زين جماعت كيست

امام حسن(ع):

من حسن نور چشم زهرايم
زهر‌نوش از جفاي اسمايم
بنده خالق خداوندم
بر بلدهاي دوست خرسندم
دارم اقرار بر خدايي تو
چون كنم وصف كبريايي تو

امام حسين(ع):
حسنين بعد حيدر كرار
به خداوند خود كنند اقرار
هر دو هستيم گوشوار عرش خدا
ارحم اي كردگار بي‌همتا

هاتف:
آفرين بر شما دو سرو روان
عهد كرديد بر خداي جهان
هر كه بنمود بر شما اقرار
امت است از محمد مختار

جبرئيل:
ا‌َيا جماعت ذرات لفظ استعداد
شويد مستمع بشنويد اين فرياد
چنين خطاب شده از خداي عالميان
دهيد گوش به اين حكم جمله از دل و جان
به وحدت احديت همه كنيد اقرار
كه اوست واحد يكتا و رازق و ستار

نوح:
تو باش شاهد احوال نوح اي داور
كه دوست است به اين پنج تن ا‌َيا سرور
شود چه كشتي اميد نوح طوفاني
به جز جوار علي افكند كجا لنگر

داود:
اَيا كريم منم داود وفا‌‌كردار
به دوستي همين پنج تن كنم اقرار
شفيع سيدمولا و سرور دارين
محمد است، علي، فاطمه، حسن و حسين

جبرئيل:
(بعد از هاتف)
ايها الناس كيست بعد علي
كه پرستش كند به صوت جلي
فاش گويد بلند مردانه
هست مردي درين ميان يا نه

جبرئيل:
‌ا‌َيا جماعت ذرات از سياه و سفيد
شده است حكم دوباره ز كردگار مجيد
كه هر كه طالب باغ بهشت و كوثر هست
دو چشم او به عطاهاي جود وافر هست
شود محب همين پنج تن به زيور زين
محمد است، علي، فاطمه، حسن و حسين

ابوجهل:
من ابوجهل زشت بي‌دينم
دشمن خاتم‌النبيينم
من زنم سنگ بر دهان رسول
دخترش را كنم ز كينه ملول

(جمع ذرات (پيغمبران) بعد ابوجهل ۳)

جبرئيل:
جمع ذراتيان كون و مكان
كيست آن روسياه در دوران
كه زند تيغ كين به فرق علي
بشكافد سر علي ولي
جبر و تفويض نيست اي حضار
هر كه باشد به كار خود مختار

ابن ملجم:
منم آن ابن‌ ملجم غدار
كه به بغض علي كنم اقرار
من زنم تيغ كين به وقت سجود
بر سر آن گزيده معبود
همه دانيد ايها ‌الحضار
كه به قتل علي كنم اقرار

جبرئيل:
(بعد از ابن ملجم)
ايها الناس از كهين و مهين
كيست از زمره زنان لعين
به حسن زهر كينه نوشاند
قدسيان را سيه بپوشاند
نيست مجبور د‌‌ل‌پريش بود
هر كه مختار كار خويش بود

اسما:

منم اسما كز جفاي يزيد
مي‌كنم ظلم بر امام وحيد
مي‌زنم آب آتشين بدنش
مي‌دهم من به باد خاك و گلش
قاسمش را يتيم خواهم ساخت
طفل‌هايش اليم خواهم ساخت

جبرئيل:
(بعد از اسما)
كيست آن رو‌سياه در دارين
كه ببرد سر امام حسين(ع)
به تنش اسب كين كه مي‌تازد
سر او را به ني كه مي‌سازد
كه كند خواهرش ز ظلم اسير (۴)
جبر و تفويض نيست اي حضار
هر كه باشد به كار خود مختار

شمر:
ايها الناس شمر ذي‌ الجوش
نام من هست كار هست ز من
من ببرم سر امام حسين
من نترسم ز خالق كونين
من حسين را ز زين نگون سازم
ولوله من به عرش اندازم
خواهرش را كنم اسير جفا
سربرهنه برم به شام دغا
من نترسم ز خالق اكبر
خوف كي باشدم ز پيغمبر

هاتف:
(بعد از اقرار مخالفان)
واي اي شيعه اول غم شد
عالم ذر مه محرم شد
اشك ريزيد شيعيان ز دو عين
خون بباريد در عزاي حسين
هست در راه جبرئيل امين
حكم تازه رسد ز عرش برين

جبرئيل:
(بعد از مكالمه آخر هاتف)
السلام اي خاتم پيغمبران
آمدم از عرش با آه و فغان
تحفه‌اي آوردم از رب جليل
بر كفم آبي ببين چون سلسبيل(۵)

پيغمبر :
مر عليكم باد بر تو جبرئيل
چيست تحفه از خداوند جليل

جبرئيل:
هست اين پيمانه لبريز بلا
مرد خواهد نوشد اين پيمانه را
كيست نوشد امتحان خالقست
هر كه اين پيمانه نوشد عاشقست
هر كه نوشد بايد از جان بگذرد
از زن و فرزند و ياران بگذرد
كيست آن كس دست بردارد ز جان
تا شود فردا شفيع عاصيان

پیغمبر:
تو ببر در نزد خلقان جهان
تا شود در من خدا بر تو عيان

جبرئيل:
(بعد از پيغمبر)
اي گروه اصفيا و اوليا
وي صفوف انبيا و اصفيا
آدم و نوح و ذبيح و هم خليل
موسي و عيسي و ايوب عليل
يوسف و يعقوب و ادريس و شعيب
كيست نوشد جام را بي‌شك و ريب
(بلافاصله)
بار الها عالم ذر را ببين
سر‌فكنده بندگانت بر زمين
نيست مردي در ميان اين همه
تا بنوشد جام را بي‌واهمه
سر به زير از چه شديد اي بندگان
در تحير جمله پيغمبران

امام حسين(ع):
(وقت جام آوردن)
جبرئيلا من حسينم من حسين
پيش آور جام را با شور و شين
خوردن جام بلا كار من است
هر چه اين كار من او عار من است
كي به جز من مي‌خورد جام بلا
كي به جز من مي‌رود در كربلا
جبرئيل اين جام را ده بر حسين
تا بنوشد در حضور خافقين؟

جبرئيل:
يا حسين در خوردن جام بلا
ني همين خوردن بود قصد خدا
خوردن پيمانه اول مطلب‌ست
لب نهادن بر لبش جان بر لب است
تا نپويي راه دشت كربلا
تا نبيني خويش را اندر بلا
تا نگردد پاره پاره اكبرت
تا نگردد چاك حلق اصغرت
تا نگردد خواهرت اشتر‌سوار
چون اسيران فرنگ و زنگبار
تا نيفتي در ميان آفتاب
تا نگردد جسم عريانت كباب
تا نبيني اين همه درد گران
كي شود فردا فداي امتان

امام حسين(ع):
چشم چشم اي جبرئيل اين شرط‌ها
جمله را كردم قبول اي باوفا
ما براي دادن جان آمديم
ني براي رد فرمان آمديم
اي خوش آن عاشق كه معشوق خداست
و اي خوش آن طالب كه مطلوبش خداست
صد هزاران تيغ بر جان مي‌خرم
با اسيري‌هاي زينب چون كنم

زينب(س):
اي برادر جان بميرد خواهرت
جان خواهر ايستادم در برت
نوش كن جام بلا اي مه‌لقا
خواهرت حاضر بود در كربلا
حاضرم گردم اسير و دربه‌در
حاضرم خاك سيه ريزم به سر
حاضرم در كوفه و شام از جفا
سنگ‌بارانم كنند از بام‌ها
راضي‌ام از بهر جرم عاصيان
سي و شش منزل روم گريه‌كنان

امام حسين:
(بعد از زينب)
من به قربان وفايت زينبم
شد برآورده همين دم مطلبم
ترك جان و ترك اطفال و عيال
در ره جانان مباح است و حلال (۶)
بار الها در بلايم مستقيم
ق‍ُل‍‍ْت‌ُ بسم‌الله الرحمن الرحيم
مي‌خورم اين لحظه اين جام بلا
در رضاي خالق ارض و سما
(بعد از خوردن جام)
تو را شكر گويم من اي چاره‌ساز
كه كردي از اين هستي‌ام سرفراز
دو صد جان مرا گر نمودي عطا
به اين ام‍ّتان مي‌نمودم فدا
سر و جان من گر كه باشد قبول
فداي سر ام‍ّتان رسول

جبرئيل:
داده پيام حضرت باري كه ياحسين
از همت تو عالم ذر يافت زيب و زين
گشتي به راه ما تو ز اخلاص جان‌نثار
هستي به كار خانه ما صاحب‌اختيار
ريزند خون اگر ز گلويت فداي تو
غمگين مباش زان‌كه منم خون‌بهاي تو

امام حسين(ع):
گواه باش به عهدي كه در حضور تو بستم
ستاده بر سر اقرار خويش بوده و هستم
هزار بار اگر كشته مي‌شوم به فدات
مرا رضاي تو شرط است راضي‌ام به رضات

جبرئيل:
فرموده كردگار چنين كي فداي ما
ويران دلي كه هست درو هست جاي ما
از خون وضو هر آن‌كه نسازد عبادتش
مقبول نيست در حرم كبرياي ما
ما پروريم دشمن و در خون كشيم دوست
كس را وقوف نيست ز چون و چراي ما

امام حسين(ع):
يارب تو ‌آگهي كه نباشد براي ما
جان و سري به غير رضاي خداي ما
يارب چه مي‌شود نشان برده‌اي ز لطف
امروز روز قتل كه در كربلاي ما

جبرئيل:
يا حسين گفته خالق يكتا
بنمايم زمين كرب و بلا
ياحسين اين زمان بيا بنگر
تن ياران خويش را بي‌سر

امام حسين: واي واي اين دشت پرمحنت كجاست

جبرئيل: قتلگاه تو زمين كربلاست

امام حسين: نعش بسياري فتاده روي خاك

جبرئيل: جمله ياران تو هستند چاك‌چاك

امام حسين: يك جوان ديدم دو صد چاك از سنين

جبرئيل: هست آن حر‌ّ دلاور ياحسين

امام حسين: ماه‌رويي چاك‌چاك از خنجر است

جبرئيل: شبه پيغمبر علي‌ اكبر است

امام حسين: يك جواني دست و پا از خون حنا است

جبرئيل: قاسم، داماد تو در كربلاست

امام حسين: اندر آن صحرا دو طفلي بي‌سرند

جبرئيل: كودكان زينب بي‌ياورند

امام حسين: پيكري بي‌دست افتاده كنار

جبرئيل: هست عباس علي اي شهريار

امام حسين: كودكي قنداقه‌اش از خون‌ تر است

جبرئيل: طفل شش ماهه‌ات علي ‌اصغر است

امام حسين: كيست اين صد پاره از تيغ و سنين

جبرئيل: لال گردم آن تو باشي يا حسين

امام حسين: مطلب ديگر بگو تو از وفا

جبرئيل: كن نظر بار دگر تو كربلا

امام حسين:
فغان و آه ز جور مخالفان دغا
خدا سياه كند رويشان به هر دو سرا
بيان نما كه بدند آن دو كافر ا‌َبتر
كه رو‌سياه شدند هر دو تا صف محشر

جبرئيل:
زبان من ندهد ياري اي امام زمان
كه نام آن دو نفر گويم اي شه خوبان
يكي‌اش به جدل و يك ساربان ايا سرور
خدا سياه كند روي هر دو در محشر
دوباره كن نظر اي سرور زمين و زمان
ديگر ببين كه چه مي‌بيني اندر آن ميدان

امام حسين:
بدان اي حامل وحي الهي
بديدم چند زن معجر سياهي
مگر زن‌ها كه اين‌سان خوار و زارند
اسير روم و هند و زنگبارند

جبرئيل:
همان زن‌ها كه با غم مبتلايند
عيال تو اسير كربلايند
سر عريان برند در شهر و بازار
سپاه شام و كوفه با دل زار
رضايي يا حسين با اين مصيبت
كه روز حشر بنمايي شفاعت

امام حسين:
سر و جان عيال من ز شفقت
فداي تار موي جمله امت
گرم صد جان بود در راه غفار
نمايم من فداي امت زار
هر آن‌كس عاشق است از جان نترسد
مدام از خنجر بر‌ّان نترسد

جبرئيل:
به قربان تو اي جانباز يكتا
اگر كردي قبول اين سخن‌ها
قلمدان را بگير از من فدايت
به خط و مهر خود بنويس حجت

امام حسين:
به روي چشم حكم حي سبحان
نويسم حجت خون خود اين‌سان
همه باشيد شاهد بهر امت
ز خون خود نويسم حال حجت
هزاران جان من اي حي داور
فداي امت جدم پيمبر
كنم مهر اين نوشته من به دلخواه
شفيع امتم الحمدلله
بگير اين سر خط خون حسين است
حساب خنجر و تيغ و سنين است

جبرئيل:
همين حجت كه بسپردي ايا شاه
بگويم تا شوي از رمزش آگاه
چه اندر كربلا با حال محزون
ببيني نعش اكبر غرقه در خون
غضب‌آلوده آري روي در جنگ
كه ره سازي به دشمن سر به سر تنگ
دهم آن روز اين حجت نشانت
نمايند گريه بهرت شيعيانت
بهاي خون تو با مزد حجت
كليد دوزخ و مفتاح جنت
همين دم مي‌رسد هاتف فدايت
كليد جنت آرد از برايت

هاتف:
سلام عليك اي رسول انام
خداوند فرموده است اين پيام
كه طفلت حسين كار مردانه كرد
قبول بلاها ز پيمانه كرد
چه بر او شد اين درد و غم سرنوشت
به او داده‌ايم اختيار بهشت
بگير اين كليد بهشت و جحيم
بده بر حسين غريب اليم

پیغمبر:
بگير اين كليد بهشت يا حسين
عطا كرده خلاق با زيب و زين
بود هر دوشان اختيار شما
خوشا حال شيعه به روز جزا

امام حسين(ع):
جبرئيل اي امين وحي خدا
بار ديگر تو كربلا بنما
تا ببينيم كه كار من چه شود
بر سر اهل بيت من چه رسد

جبرئيل:
كه ياحسين تو ببين اشك چشم گريه‌كنان
چنان خموش كند سوز آتش نيران
كنون بيا بنگر جاي دوستانت را
مكان تعزيه‌داران و شيعيانت را

امام حسين(ع):
جبرئيل اي پيك خلاق جهان
به‌به از اين باغ اين جاه و مكان
آرزوي ديگرم باشد چنين

جبرئيل: مطلب خود را بگو اي مه‌جبين

امام حسين: از كه هست اين قصر عالي با‌صفا

جبرئيل: هست جاي كشتگان كربلا

امام حسين: از كه هست اين منظر پر زيب و زين

جبرئيل: هست جاي تعزيه‌دار حسين

امام حسين: از كه باشد اين قصور پر حجاب

جبرئيل: آن‌كه گريد بر تو اي عالي‌جناب

امام حسين: از كه باشد اين دو قصر با‌نشان

جبرئيل: هست قصر سينه‌زن با نوحه‌خوان

امام حسين: از كه اين قصر است همچون نيرين

جبرئيل: هر كه خدمت مي‌كند بهرت حسين

امام حسين: از كه اين كاخ است مثل آفتاب

جبرئيل: آنكه باني مي‌شود عالي‌جناب

پاورقي:
۱ـ در نسخه فهرست نوبت گفتار با شبيه پيامبر است ولي در نسخه شبيه پيامبر اين قسمت از اشعار نوشته نشده است.

۲ـ‌ اين قسمت از گفتار شبيه پيغمبر در نسخه نيامده و در نسخه فهرست بدان اشاره شده است.

۳ـ‌ جمع ذرات و پيغمبران در مجموعة نسخ نبود و فقط در ترتيب فهرست آمده بود كه يادداشت شد.

۴ـ يك مصرع افتادگي دارد.

۵ـ‌ سلسبيل: آب گوارا

۶ـ در نسخه دست‌نويس آمده: مباه است و هلال

در نسخه فهرست آمده است: صورت اثاث
۱-عرش ۲ـ‌ جام زرد ۳ـ منبر ۴ـ‌ انبيا و اوليا
مرجع : حوزه هنری
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما