کد مطلب : ۲۱۵۵۷
ژئوکالچر عاشورا
سید مصطفی هاشمی
هزار و چهارصد سال است که هر ساله درباره آنچه که در کربلا گذشته است، سخن به میان می آید. حادثه ای که در چهارده قرن پیش در نقطه ای از زمین اتفاق افتاده است و بدون اینکه رسانه تبلیغاتی، ماهواره و یا اینترنتی در میان بوده باشد که بتواند در کمترین زمان این واقعه را به اقصی نقاط جهان مخابره کند، اثری از خود به جا گذاشته که توانسته در طول چهارده قرن دست به دست و سینه به سینه منتقل شود و مرزهای جغرافیایی را در نوردد و توانسته دل انسان ها را در نقطه نقطه این کره خاکی به درد آورد و هر کسی که با گوش دل این حادثه را می شنود، تمام وجودش را غم جانسوز فرا می گیرد.
رازی در این واقعه نهفته است که آن را از قالب حادثه خارج کرده و مبدل به یک فرهنگ نموده است که در گذر زمان در برخورد با هر فرهنگی و با هر نوع قالب اجتماعی، آن را در خود حل نموده است. فرهنگی که توانسته عرب و عجم و ترک و کرد و بلوچ و اقوام مختلف را با خود همراه سازد و نهاد و فطرت پاک انسانی را نشانه رفته است. فرهنگی که حقیقت قلوب را نشانه رفته و هر ساله محوریت سنن و آداب و رسوم اقوام و ملل گوناگون را در اختیار خود می گیرد. عبور از مرزهای جغرافیایی و تسخیر قلوب و درهم تنیدگی با فرهنگ های گوناگون ناشی از منشأ اثری است که این واقعه در تاریخ گذاشته است و در ایام محرم به اوج خود می رسد.
اگر این واقعه توانسته به چنین جایگاهی برسد صرفاً چنین نیست که بتوان آن را یک داستان تراژدیک دانست و از این طریق برای آن چهره ماندگار و پر نفوذ قائل شد، بلکه رمز اصلی این واقعه را می توان در عقب افتادگی جامعه از حقیقت فطری بشر و ناشناخته ماندن ابعاد وجودی “ولی خدا” در هزار و چهارصد سال پیش دانست. انحطاط اخلاقی و عقب ماندگی جامعه از “ولی خدا” در آن روزگار، باعث شده تا ابعاد تازه این واقعه در هر زمانی رنگ تازه ای به خود ببیند. درک حضور “ولی خدا” و اهتمام به حرکت در طریق الهی، یگانه معیاری است که همواره می تواند راهنمای فطرت پاک انسان به سوی روشنایی باشد.
اگر عاشورا توانسته خود را از قالب یک واقعه رها سازد و خود را به یک فرهنگ تبدیل کند و با گذر از زمان و درنوردیدن مرزهای تاریخی و جغرافیایی؛ خود را با فرهنگ های گوناگون در هم آمیزد و در ذهن و اندیشه بشر نقش ببندد، ناشی از بسترهای فکری و اندیشه ای آن است در ارتباط مستقیم با فطرت انسانی است.
فرهنگ مقوله ای است که ناشی از بازتاب اندیشه آدمی از محیط جغرافیایی اش می باشد اما در تضارب و تقابل دو پدیده عینی و ذهنی عوامل محیطی با فطرت انسانی، اصالت با فطرت انسانی است و آنچه که بتواند انسان را به حقیقت ناب بشری آشنا سازد.
رمز اصلی فرهنگ عاشورا را می توان در تأکید بر خواستگاه اصلی فطرت انسانی دانست که توانسته با تحت تأثیر قرار دادن همه جانبه فضای ذهنی گروههای قومی-مذهبی، فضای فرهنگی را در اقصی نقاط کره جغرافیایی مدیریت کند.
اگر عاشورا توانسته با قدرت تمام طی طریق کند و بعد از چهارده قرن نه تنها به فراموشی سپرده نشود بلکه سال به سال حرکت فزاینده خویش را ادامه بدهد و فرهنگ جغرافیایی پیرامونی خود را تحت تأثیر قرار دهد، به دلیل پیوندی است که توانسته میان عقل و دل آدمی برقرار سازد. عاشورا فرهنگی است که جغرافیای پست مدرنیستی را درهم می کوبد و همگان را سیاه پوش می کند؛ بر جغرافیای ناموزون شهری غالب می شود و جای جای شهر تحت تأثیر این فرهنگ، سیاه پوش می شود.
پدیده های مختلف جغرافیایی از هویت خود گذر می کنند و به سمت هویت عاشورایی گرایش می یایند. عاشورا فرهنگی است که همگان را با یک نیت و یک هدف به خیابان ها می کشاند؛ همگان را سینه زن و عزادار می کند و بر دل همگان داغ می نشاند و این عاشوراست که می تواند ذهن ها را به یک پدیده واحد منعطف می کند؛ عاشورا فرهنگی است که بر بحران هویت شهری و انسانی غلبه می کند فضای پیرامونی خویش را تحت تأثیر خود قرار دهد و یک هویت واحد بر محیط جغرافیایی خویش القاء می کند. فرهنگ عاشورا همچون منشوری است که هویت های گوناگون را در خود هضم می کند و کثرت را به یک وحدتی مبدل می سازد که این وحدت برخواسته از ضمیر پاک انسانی است.
امام حسین (ع) می داند که لشگریان عمر سعد او را یاری نخواهند کرد ولی اگر در واپسین لحظات جنگ ندا می دهد آیا کسی نیست که مرا یاری کند؟ می خواهد به تاریخ نشان دهد که ادامه مسیر عالم هستی به سمتی خواهد بود که این صحبت امام را با “آری” پاسخ خواهد داد.
عاشورا ماندنی است و همچنان حوزه های فرهنگی را در خواهد نوردید و در تقابل اندیشه ها و فرهنگ های گوناگون، این عاشوراست که تن نازی می کند. عاشورا اگر می رود و با هر حرکت خود به عالم هویت می بخشد به این دلیل است که حقیقت ناب فطرت بشری را مخاطب خود ساخته و همواره در جهت پاسخگویی به آن است.
لذا اگر مقام معظم رهبری می فرماید “عاشورا یک واقعه نیست بلکه فرهنگ است” ریشه در چنین واقعیت دارد.
رازی در این واقعه نهفته است که آن را از قالب حادثه خارج کرده و مبدل به یک فرهنگ نموده است که در گذر زمان در برخورد با هر فرهنگی و با هر نوع قالب اجتماعی، آن را در خود حل نموده است. فرهنگی که توانسته عرب و عجم و ترک و کرد و بلوچ و اقوام مختلف را با خود همراه سازد و نهاد و فطرت پاک انسانی را نشانه رفته است. فرهنگی که حقیقت قلوب را نشانه رفته و هر ساله محوریت سنن و آداب و رسوم اقوام و ملل گوناگون را در اختیار خود می گیرد. عبور از مرزهای جغرافیایی و تسخیر قلوب و درهم تنیدگی با فرهنگ های گوناگون ناشی از منشأ اثری است که این واقعه در تاریخ گذاشته است و در ایام محرم به اوج خود می رسد.
اگر این واقعه توانسته به چنین جایگاهی برسد صرفاً چنین نیست که بتوان آن را یک داستان تراژدیک دانست و از این طریق برای آن چهره ماندگار و پر نفوذ قائل شد، بلکه رمز اصلی این واقعه را می توان در عقب افتادگی جامعه از حقیقت فطری بشر و ناشناخته ماندن ابعاد وجودی “ولی خدا” در هزار و چهارصد سال پیش دانست. انحطاط اخلاقی و عقب ماندگی جامعه از “ولی خدا” در آن روزگار، باعث شده تا ابعاد تازه این واقعه در هر زمانی رنگ تازه ای به خود ببیند. درک حضور “ولی خدا” و اهتمام به حرکت در طریق الهی، یگانه معیاری است که همواره می تواند راهنمای فطرت پاک انسان به سوی روشنایی باشد.
اگر عاشورا توانسته خود را از قالب یک واقعه رها سازد و خود را به یک فرهنگ تبدیل کند و با گذر از زمان و درنوردیدن مرزهای تاریخی و جغرافیایی؛ خود را با فرهنگ های گوناگون در هم آمیزد و در ذهن و اندیشه بشر نقش ببندد، ناشی از بسترهای فکری و اندیشه ای آن است در ارتباط مستقیم با فطرت انسانی است.
فرهنگ مقوله ای است که ناشی از بازتاب اندیشه آدمی از محیط جغرافیایی اش می باشد اما در تضارب و تقابل دو پدیده عینی و ذهنی عوامل محیطی با فطرت انسانی، اصالت با فطرت انسانی است و آنچه که بتواند انسان را به حقیقت ناب بشری آشنا سازد.
رمز اصلی فرهنگ عاشورا را می توان در تأکید بر خواستگاه اصلی فطرت انسانی دانست که توانسته با تحت تأثیر قرار دادن همه جانبه فضای ذهنی گروههای قومی-مذهبی، فضای فرهنگی را در اقصی نقاط کره جغرافیایی مدیریت کند.
اگر عاشورا توانسته با قدرت تمام طی طریق کند و بعد از چهارده قرن نه تنها به فراموشی سپرده نشود بلکه سال به سال حرکت فزاینده خویش را ادامه بدهد و فرهنگ جغرافیایی پیرامونی خود را تحت تأثیر قرار دهد، به دلیل پیوندی است که توانسته میان عقل و دل آدمی برقرار سازد. عاشورا فرهنگی است که جغرافیای پست مدرنیستی را درهم می کوبد و همگان را سیاه پوش می کند؛ بر جغرافیای ناموزون شهری غالب می شود و جای جای شهر تحت تأثیر این فرهنگ، سیاه پوش می شود.
پدیده های مختلف جغرافیایی از هویت خود گذر می کنند و به سمت هویت عاشورایی گرایش می یایند. عاشورا فرهنگی است که همگان را با یک نیت و یک هدف به خیابان ها می کشاند؛ همگان را سینه زن و عزادار می کند و بر دل همگان داغ می نشاند و این عاشوراست که می تواند ذهن ها را به یک پدیده واحد منعطف می کند؛ عاشورا فرهنگی است که بر بحران هویت شهری و انسانی غلبه می کند فضای پیرامونی خویش را تحت تأثیر خود قرار دهد و یک هویت واحد بر محیط جغرافیایی خویش القاء می کند. فرهنگ عاشورا همچون منشوری است که هویت های گوناگون را در خود هضم می کند و کثرت را به یک وحدتی مبدل می سازد که این وحدت برخواسته از ضمیر پاک انسانی است.
امام حسین (ع) می داند که لشگریان عمر سعد او را یاری نخواهند کرد ولی اگر در واپسین لحظات جنگ ندا می دهد آیا کسی نیست که مرا یاری کند؟ می خواهد به تاریخ نشان دهد که ادامه مسیر عالم هستی به سمتی خواهد بود که این صحبت امام را با “آری” پاسخ خواهد داد.
عاشورا ماندنی است و همچنان حوزه های فرهنگی را در خواهد نوردید و در تقابل اندیشه ها و فرهنگ های گوناگون، این عاشوراست که تن نازی می کند. عاشورا اگر می رود و با هر حرکت خود به عالم هویت می بخشد به این دلیل است که حقیقت ناب فطرت بشری را مخاطب خود ساخته و همواره در جهت پاسخگویی به آن است.
لذا اگر مقام معظم رهبری می فرماید “عاشورا یک واقعه نیست بلکه فرهنگ است” ریشه در چنین واقعیت دارد.
مرجع : رجانیوز