کد مطلب : ۲۵۷۵۷
به بهانه اکران فیلم"رستاخیز" در عید فطر
کربلا برداشت آزاد ندارد!
رضا صیادی
چقدر منتظرش بودیم، چقدر اخبار را رصد کردیم تا زمان اکرانش برسد، چقدر دلمان را خوش کردیم تا یک محصول هنری آبرومند درباره عاشورا ساخته شود و دیگر رسانه ملی مجبور نباشد مدام به بهانههای مختلف «روز واقعه» را پخش کند.
قرار بود «رستاخیز» فیلمی درباره اثرگذارترین داستان تراژیک تاریخ باشد، قرار بود از واقعه عظیم عاشورا بگوید، قرار بود ذرهای از مصائب سیدالشهدا(ع) و اهل بیتش را برای ما روایت کند اما بیشتر آنهایی که فیلم را دیدهاند اذعان دارند که آنچه در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد محصولی کمرمق و بدون تاثیر از داستان عظیمی است که میلیونها انسان در طول تاریخ با آن گریستهاند؛ داستانی که آنقدر دراماتیک است که فیلمساز برای پیش بردن آن نیاز به تخیل نداشته باشد اما از بد حادثه «رستاخیز» حتی در مواقعی نمیتواند بهاندازه یک تعزیه ساده اثرگذار باشد و حداقل مصاف خیر و شر را به زبان سینما روایت کند. امروز باید در کمال ادب به آقای فیلمساز گفت شما برای امام حسین فیلم نساز که: «گر تو قرآن بر این نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی»
خدا رحمت کند رسول ملاقلیپور فیلمساز جسور و گاهی خشمگین دفاع مقدس را. روزگاری او هم دغدغه ساخت فیلم امام حسین را داشت و کارهایی هم انجام داد اما مدتی بعد منصرف شد و گفت: «بگذارید من «قارچ سمی» و «مجنون» خودم را بسازم. اگر فیلم امام حسین بسازم و خدای نکرده خدشهای به شخصیت والای سیدالشهدا وارد کنم، قیامت چه جوابی به اهل بیت بدهم؟» او با ظرافت هنرمندانه خودش گفت: «ببینید مردم چقدر برای همین یک پیاله قیمه مجلس امام حسین سر و دست می شکنند تا از آن تبرک بجویند. این یک پیاله قیمه را از مردم نگیریم!»
اما اشکال کار کجاست؟ هنرمند برای خلق یک داستان دراماتیک نیاز به تخیل دارد. باید شخصیت بسازد و سرنوشتش را تعیین کند. این اولین مشکلی است که در آثار تاریخی، فیلمساز را دچار مشکل میکند. حالا اگر داستان زیاد حساس نباشد، احتمالا مدعی هم پیدا نکند و آب از آب تکان نخورد اما حساستر از ماجرای کربلا سراغ دارید؟ طبیعی است اگر داستان روی پرده بهاندازه ذرهای با تصورات عمومی مردم در تعارض باشد واکنشی سخت نشان میدهند. مردم قرنهاست روضه علی اصغر را با ماجرای حرمله و تیر سه شعبهاش گریستهاند، قرنهاست با روضه تیر و چشم قمر بنیهاشم عزاداری کردهاند، قرنهاست قاسم بن الحسن را نوجوانی نوپا تصور کردهاند، قرنهاست شب هشتم محرم شنیدهاند که حضرت علی اکبر شبیهترین مردم به پیامبر بوده است؛ شباهتی عجیب و باورنکردنی، آنقدر که گاهی اوقات پیرمردهای مدینه با دیدن او متحیر میشدند که پیامبر جوان شده و در شهر راه میرود.
آقای فیلمساز اگر این نکتهها را در نظر میگرفت، حتما داستان را طور دیگری روایت میکرد. آنهایی که دغدغه ساخت آثار دینی و تاریخی دارند، باید هنگام ساخت این آثار کمی بر افسار تخیل خود لگام بزنند و بهجای قصهسازی، قصهخوانی کنند.
سالها پیش فیلمسازی داستان زندگی امام خمینی(ره) را ساخت و وقتی با موج اعتراضات روبهرو شد، با اعتماد به نفس گفت: «این امام خمینی من است!» امروز هم عوامل «رستاخیز» احتمالا توجیهی مشابه داشته باشد اما باید به آنها یادآوری کرد که شما حق دارید درباره شخصیتهایی که خودتان ساختهاید تخیل کنید تا مثلا درامی شکل بگیرد. درباره اسطورههای تاریخی که همه ما از کودکی با آنها زندگی کردهایم، فقط حق دارید روایت کنید، نه بیشتر.
قرار بود «رستاخیز» فیلمی درباره اثرگذارترین داستان تراژیک تاریخ باشد، قرار بود از واقعه عظیم عاشورا بگوید، قرار بود ذرهای از مصائب سیدالشهدا(ع) و اهل بیتش را برای ما روایت کند اما بیشتر آنهایی که فیلم را دیدهاند اذعان دارند که آنچه در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد محصولی کمرمق و بدون تاثیر از داستان عظیمی است که میلیونها انسان در طول تاریخ با آن گریستهاند؛ داستانی که آنقدر دراماتیک است که فیلمساز برای پیش بردن آن نیاز به تخیل نداشته باشد اما از بد حادثه «رستاخیز» حتی در مواقعی نمیتواند بهاندازه یک تعزیه ساده اثرگذار باشد و حداقل مصاف خیر و شر را به زبان سینما روایت کند. امروز باید در کمال ادب به آقای فیلمساز گفت شما برای امام حسین فیلم نساز که: «گر تو قرآن بر این نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی»
خدا رحمت کند رسول ملاقلیپور فیلمساز جسور و گاهی خشمگین دفاع مقدس را. روزگاری او هم دغدغه ساخت فیلم امام حسین را داشت و کارهایی هم انجام داد اما مدتی بعد منصرف شد و گفت: «بگذارید من «قارچ سمی» و «مجنون» خودم را بسازم. اگر فیلم امام حسین بسازم و خدای نکرده خدشهای به شخصیت والای سیدالشهدا وارد کنم، قیامت چه جوابی به اهل بیت بدهم؟» او با ظرافت هنرمندانه خودش گفت: «ببینید مردم چقدر برای همین یک پیاله قیمه مجلس امام حسین سر و دست می شکنند تا از آن تبرک بجویند. این یک پیاله قیمه را از مردم نگیریم!»
اما اشکال کار کجاست؟ هنرمند برای خلق یک داستان دراماتیک نیاز به تخیل دارد. باید شخصیت بسازد و سرنوشتش را تعیین کند. این اولین مشکلی است که در آثار تاریخی، فیلمساز را دچار مشکل میکند. حالا اگر داستان زیاد حساس نباشد، احتمالا مدعی هم پیدا نکند و آب از آب تکان نخورد اما حساستر از ماجرای کربلا سراغ دارید؟ طبیعی است اگر داستان روی پرده بهاندازه ذرهای با تصورات عمومی مردم در تعارض باشد واکنشی سخت نشان میدهند. مردم قرنهاست روضه علی اصغر را با ماجرای حرمله و تیر سه شعبهاش گریستهاند، قرنهاست با روضه تیر و چشم قمر بنیهاشم عزاداری کردهاند، قرنهاست قاسم بن الحسن را نوجوانی نوپا تصور کردهاند، قرنهاست شب هشتم محرم شنیدهاند که حضرت علی اکبر شبیهترین مردم به پیامبر بوده است؛ شباهتی عجیب و باورنکردنی، آنقدر که گاهی اوقات پیرمردهای مدینه با دیدن او متحیر میشدند که پیامبر جوان شده و در شهر راه میرود.
آقای فیلمساز اگر این نکتهها را در نظر میگرفت، حتما داستان را طور دیگری روایت میکرد. آنهایی که دغدغه ساخت آثار دینی و تاریخی دارند، باید هنگام ساخت این آثار کمی بر افسار تخیل خود لگام بزنند و بهجای قصهسازی، قصهخوانی کنند.
سالها پیش فیلمسازی داستان زندگی امام خمینی(ره) را ساخت و وقتی با موج اعتراضات روبهرو شد، با اعتماد به نفس گفت: «این امام خمینی من است!» امروز هم عوامل «رستاخیز» احتمالا توجیهی مشابه داشته باشد اما باید به آنها یادآوری کرد که شما حق دارید درباره شخصیتهایی که خودتان ساختهاید تخیل کنید تا مثلا درامی شکل بگیرد. درباره اسطورههای تاریخی که همه ما از کودکی با آنها زندگی کردهایم، فقط حق دارید روایت کنید، نه بیشتر.
مرجع : عقیق