تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۵۳
۰
کد مطلب : ۲۷۳۶۲
با کاروان حسینی تا اربعین

به خدا سوگند باور ندارم حتی یک نفر از مردم کوفه به یاری‌ات بشتابد

به خدا سوگند باور ندارم حتی یک نفر از مردم کوفه به یاری‌ات بشتابد
مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد، قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند و امروز بیست و هشتم ذیحجه بیست و دومین یادداشت وی را می خوانید: بیست و هشتم ذیحجه «کاروان در محاصره سپاه در حرکت بود، که با آمدن چند سوار و قافله ای همراه، لحظاتی ایستاد و مردانی از آنان، با قافله سالار کاروان هم‌سخن شدند. طِرمّاح گفت: قیس بن مُسهر به کوفه نرسیده بود که سربازان عبیدالله او را به بند کشیدند. عبیدالله او را به مسجد برد تا تو را بد بگوید، اما قیس در تکریم و احترام به تو و اهل بیت رسول خدا چنان گفت، که خونش را مباح دانستند و او را کُشتند. قافله سالار گفت: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً. خداوندا بهشت را برای ما و آنان قرار ده و با رحمت خود به بهترین ثواب ها نایل بگردان. طِرمّاح گفت: از این سفر حذر کنید یابن رسول الله. به خدا سوگند باور ندارم حتی یک نفر از مردم کوفه به یاری ات بشتابد. قافله سالار گفت: نگران چه هستی طِرمّاح؟ گفت: زمان خروج از کوفه جماعت بسیاری را دیدم که آماده می­ شدند برای مقابله با تو. یابن رسول الله، توصیه می‌کنم با من به سوی احباء محل اسکان قبیله من بیایيد. ده روز آنجا توقف کنید، خواهی دید که تمام افراد قبیله سواره و پیاده به یاری ات خواهند شتافت. به خدا قسم تعهد می‌کنم بیست هزار شمشیرزن به تو ملحق شود. قافله سالار گفت: برگشت برای من معنی ندارد. طِرمّاح، هر چه اصرار کرد، حاصلی نداشت. گفت: حال که بر تصمیم خود استواری، اجازه بده من آذوقه‌ای برای خانواده تهیه کنم و به آنان رسانم، سپس به شما ملحق می‌شوم. گفت: خدا به همراهت. طِرمّاح اشتر را هِی کرد و به تندی سوی دیار خود تاخت. و قافله سالار به نگاه او را بدرقه می کرد.»
مرجع : مهر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما