مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت میکند و امروز بیستم محرم، چهل و چهارمین یادداشت وی را میخوانید:
بیستم محرم
«روز از پس روز گذشت و کاروان در مسیر شام ره سپرد.
سید الساجدین، در سکوت بود و سکوت.
و زنان، محزون و غمزده.
کاروان، به هر شهر و آبادی که رسید، سرها بر نی شد و سپاه شب و تاریکی و ظلمت،
به خود بالید و فاتحانه فخر فروخت که
این ما بودیم که حسین و یاران اش را قتل عام کردیم.
و شمر فریاد می زد که
این سر یک مرد عصیانگر خارجی است که علیه یزید بن معاویه شوریده است.
مردمان این شهرِ در مسیر، همه نصرانی بودند.
شمر پیش قراول راهی کرد، تا به میمنت ورود سپاه پیروز یزید به شهر،
ناقوس ها به صدا درآید و مردمان تجمع کنند.
سرها، از صندوق به در آوردند و پیش قراولان با سرهای بر نی راهی شهر شدند.
مرد نصرانی سر بر نی را که دید، او را شناخت.
ضجه زد و بانگ برآورد،
گفت: این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است.
مردمان شهر، به خروش آمدند و بر سپاه شوریدند،
ناقوس ها بشکستند و با دامان پُر از سنگ به استقبال سپاه آمدند.
و راهبی که پیشاپیش آنان را هدایت می کرد،
گفت: خداوندا! به تو پناه می بریم از این قوم عصیان گر، که فرزند پیامبر خود را کشتند.»