مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت میکند و امروز هشتم صفر، شصت و یکمین یادداشت وی را میخوانید:
هشتم صفر
«رد پای اشتران بر زمین نقش زد تا کاروان به مدینه رسید.
خورشید سر فرو بُرد و در پس افق رُخ در هم کشید،
سیدالساجدین، کاروان از حرکت باز داشت و اقامت گزید.
شاعری رفت و اهل مدینه را باخبر کرد،
مدینه سراسر عزا و ماتم شد، زانوی غم بغل گرفت،
مردمان به سر زنان و شیون کنان آمدند.
ناله کردند و گریستند.
سیدالساجدین حمد کرد پروردگار دو جهان را و زبان به مدح و ثنا و ستایش او گشود.
گفت: حمد می کنم پروردگارم را که ما را به مصیبت های بزرگی که در اسلام واقع شد، امتحان کرد.
اباعبدالله و عترت او را کشتند و زنان و کودکان او را اسیر کردند،
سر مبارک او را در شهرها بر نیزه گرداندند،
و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد.
ای مردم! کدامیک از مردان شما پس از این مصیبت با نشاط خواهد بود؟
کدام دلی است که از غم و اندوه و درد خالی بماند؟
کدام چشمی است که از ریختن اشک امتناع کند؟
هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان ها به خروش آمد و اطراف زمین نالید و شاخه های درختان و ماهیان و امواج دریا و ملائک مقرّب و همۀ اهل آسمان ها در این مصیبت گریستند.
کدام دلی است که از مصیبت کشته شدن حسین از هم نشکافد؟
کدامین دل می تواند که برای او ننالد؟
کدام گوشی است که صدای شکافی را که در اسلام پدید آمده بشنود و کَر نشود؟
ای مردم! ما صبح کردیم در حالی که رانده شدیم، ما را پراکنده ساختند و از وطن خود دور افتادیم،
گویا که ما از فرزندان کابل ایم، بی آنکه جرمی و یا عمل ناپسندی مرتکب شده باشیم
با ما چنین کردند، چنین رفتاری را در مورد نیاکان بزرگوار خود هم نشنیده ایم، و این بجز تزویر نیست.
به خدا سوگند اگر رسول الله به جای آن سفارش ها که در حق ما کرد، به جنگ با ما فرمان می داد
بیش از این نمی توانستند کاری کنند.
إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون.
چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراشی، و چه اندوه تلخ بنیان کنی!
اجر این مصیبت که به ما روی آورده از خدا خواهانم، که اوست پیروز و منتقم.»